تاریخ : سه شنبه 91/12/22 | 1:55 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

دو فضیلت بزرگ

در هـر مـسـئلـه اى از مـسائل اجتماعى تردید کنیم ویا براى اثبات آن به آزمایش وبرهان وگواه نـیازمند باشیم , در باره لزوم اتحاد وهمبستگى اجتماعى ومنافع سرشار آن تردید به خود راه نمى دهیم وهرگز کسى را پیدا نمى کنیم که بگوید پراکندگى ودو دستگى خوب ومفید است واتحاد واتفاق بد وزیانمند.
زیرا کمترین سودى که از اتفاق عاید جامعه مى شود پیوستن نیروهاى کوچک وپراکنده به یکدیگر اسـت کـه در سـایـه آن نـیـروى عظیمى پدید مى آید که مى تواند مبدا تحولاتى بزرگ در شئون مختلف جامعه شود.
آبهایى که در پشت سدهاى بزرگ به صورت دریاچه جلوه مى کند از پیوستن رودهاى کوچکى به وجود آمده است که به تنهایى نه قدرت تولید برق دارند ونه چندان به درد کشاورزى مى خورند.
اما از اجتماع این رودهاى کوچک در یک محل دریاچه اى حاصل مى شود که قدرت تولید هزاران کیلو وات برق را دارد وبا آب آن هزاران هکتار زمین را مى توان زیر کشت برد.
غـرض زانـجمن واجتماع جمع قواستزقطره هیچ نیاید ولى چو دریا گشتزقطره , ماهى پیدا نمى شـود هـرگـززگـندمى نتوان پخت نان وقوت نمودزفرد فرد محال است کارهاى بزرگبلى چو مـورچگان را وفاق دست دهدچرا که قطره چو شد متصل به هم دریاستهر آنچه نفع تصور کنى در آن آنـجـا اسـتـمـحـیـط گـشت , از آن نهنگ خواهد خاستچو گشت خرمن وخروار وقت برگ ونـواستولى ز جمع توان خواست هرچه خواهى خواستبه قول شیخ , هژبر ژیان اسیر وفناستنه تنها باید از نیروهاى مادى در پیشبرد اهداف کمک خواست بلکه باید از قدرت فکرى ومعنوى افراد در رفع مشکلات اجتماعى وبرنامه ریزیهاى صحیح استمداد جست واز طریق مشاوره وتبادل نظر راه وچاه را روشن ساخت وبر کوههایى از مشکلات فایق آمد.
از ایـن جـهت , در برنامه هاى اصیل وارزنده آیین اسلام , اهمیت موضوع مذاکره ومشاوره در امور اجـتماعى به خوبى به چشم مى خورد وقرآن کریم کسانى را حقجو وواقع بین معرفى مى کند که اساس کارهاى آنان را مشاوره وتبادل نظر تشکیل دهد:[و الذین استج ابوا لربهم و ا ق اموا الصلا ة و ا مرهم شورى بینهم و مم ا رزقن اهم ینفقون ].
(شورى :38)کسانى که به نداى پروردگار خود پاسخ گفتند ونماز را برپا مى دارند وامور خود را با مشورت در میان خویش انجام مى دهند واز آنچه که روزى آنان کرده ایم انفاق مى کنند.
اتحاد وپیوند برادریاخوت اسلامى از اصول اجتماعى آیین اسلام است .
پیامبر اسلام (ص ) به صورتهاى مختلف در جهت استوار ساختن این پیوند کوشیده است .
پس از ورود مهاجران به مدینه , براى نخستین بار, پیوند برادرى میان دو تیره از انصار, یعنى اوس وخزرج , به دست پیامبر (ص ) گره خورد.
ایـن دو قـبیله , که بومیان مدینه بودند وسالیان درازى با یکدیگر نبرد داشتند, در پرتو کوششهاى رسول اکرم با یکدیگر برادر شدند وتصمیم گرفتند که گذشته ها را فراموش کنند.
هدف از عقد این پیوند آن بود که اوس وخزرج , که دو ستون عمده ارتش اسلام را در برابر مشرکان تـشـکیل مى دادند, کشت وکشتار وظلم وتعدى به یکدیگر را به فراموشى بسپارند وصلح وصفا را جایگزین عداوتهاى دیرینه کنند.
بـراى بـار دوم , پیامبر گرامى (ص ) دستور داد که یاران او, اعم از مهاجر وانصار, با یکدیگر برادر شوند وهر کدام براى خود برادرى بگیرد.
چه بسا دو مهاجر با یکدیگر ویا یکى از مهاجران با یکى از انصار عقد اخوت بستند ودست یکدیگر را به عنوان برادرى فشردند واز این طریق یک نوع قدرت سیاسى معنوى بر سرآنان سایه افکند.
مـورخـان ومـحدثان اسلامى مى نویسند:روزى پیامبر اکرم (ص ) برخاست وخطاب به یاران خود فرمود:((تخوا فی اللّه ا خوین ا خوین )).
یعنى در راه خدا دو تا دو تا با هم برادر شوید.
تاریخ در این مورد از افرادى نام مى برد که به فرمان پیامبر (ص ) در آن روز با یکدیگر پیوند اخوت برقرار کردند.
مـثـلا ابـوبـکر باعمر, عثمان با عبد الرحمان بن عوف , طلحه با زبیر, ا بى بن کعب با ابن مسعود, عـمـار بـا ابو حذیفه , سلمان با ابو الدرداء و پیوند برادرى بستند واخوت این افراد به تصویب پیامبر رسید.
ایـن پـیـونـد برادرى که در میان افراد معدودى صورت گرفت , غیر آن اخوت همگانى وبرادرى اسلامى است که قرآن مجید آن را در مقیاس جهان اسلام اعلام کرده است وهمه مؤمنان را برادر یکدیگر خوانده است .
حـضـرت على برادر پیامبر (ص ) استرسول اکرم (ص ) براى هر یک از افرادى که در مسجد النبى حاضر بودند برادرى معین کرد.
على ـ علیه السلام ـ در آن میان تنها ماند وبراى او برادرى تعیین نشد.
در این هنگام على ـ علیه السلام ـ با دیدگان اشک آلود به حضور پیامبر (ص )رسید وگفت :براى هر یک از یاران خویش برادرى تعیین کردى ولى میان من وکسى پیوند اخوت برقرار نفرمودى !در ایـن لـحـظه پیامبر اکرم کلام تاریخى خود که را که مبین مقام وموقعیت على ـ علیه السلام ـ از حـیث قرب ومنزلت او نسبت به پیامبر است خطاب به او فرمود:((ا نت ا خی فی الدنی ا و الخرة و الذی بعثنی بالحق م ا ا خرتک ا لا لنفسی .
ا نت ا خی فی الدنی ا و الخرة )).
(1)تو برادر من در این جهان وسراى دیگر هستى .
بـه خدایى که مرا به حق برانگیخته است من کار برادرى تو را به عقب انداختم که تو را برادر خود انتخاب کنم , اخوتى که دامنه آن هر دو جهان را فرا گیرد.
ایـن کـلام مـوقـعیت حضرت على ـ علیه السلام ـ را نسبت به پیامبر اکرم (ص ), از نظر معنویت وپاکى واز نظر اخلاص در اهداف دینى , به خوبى روشن مى سازد واز میان دانشمندان اهل تسنن مؤلف ((الریاض النضرة )) به این حقیقت اعتراف کرده است .
(2)از اینجا مبناى تفسیر آیه مباهله (3) به دست مى آید.
علماى تفسیر به اتفاق کلمه مى گویند مقصود از عبارت [وا نفسن ا و ا نفسکم ] على بن ابى طالب ـ علیه السلام ـ است که قرآن مجید او را ((نفس پیامبر)) وخود او شمرده است .
زیرا تجاذب فکرى وروحى نه تنها دو همفکر را به سوى هم مى کشد بلکه گاهى دو فرد را شخص واحد نشان مى دهد.
ایـنکه هر موجودى همجنس خود را جذب ومخالف خود را دفع مى کند اختصاص به عالم اجسام واجـرام زمـیـن وآسـمان ندارد بلکه شخصیتهاى بزرگ جهان مظاهر جذب ودفعند; گروهى را جذب وگروه دیگرى را دفع مى کنند.
این نوع کشش وگریز بر اساس سنخیت یا تضاد روحى پى ریزى شده است وسنخیت وتضاد است که گروهى را دور هم گرد مى آورد وگروه دیگرى را عقب مى راند.
از این مسئله در فلسفه اسلامى چنین تعبیر شده است :((السنخیة علة الانضمام )) یعنى سنخیت ومشابهت , مایه اجتماع وانضمام اشیاء است .
فضیلت دیگرى براى امام پس از بناى مسجد النبى , یاران پیامبر (ص ) در اطراف مسجد براى خود خانه هایى ساخته بودند که یکى از درهاى آنها رو به مسجد باز مى شد.
پیامبر گرامى (ص ) به فرمان خدا دستور داد که تمام درهایى را که به مسجد باز مى شد ببندند, جز در خانه على بن ابى طالب را.
ایـن مطلب بر بسیارى از یاران رسول خدا گران آمد, از این رو پیامبر (ص ) بر منبر رفت وچنین فـرمود:خداوند بزرگ به من دستور داده است که تمام درهایى را که به مسجد باز مى شود ببندم , جـز در خـانـه عـلى را; ومن هرگز از پیش خود به بسته شدن درى ویا باز ماندن آن دستور نمى دهم ; من در این مسایل پیرو فرمان خدا هستم .
(1)آن روز تمام یاران رسول خدا این موضوع را فضیلت بزرگى براى حضرت على ـ علیه السلام ـ تـلـقـى کـردنـد تا آنجا که خلیفه دوم بعدها مى گفت :اى کاش سه فضیلتى که نصیب على شد نصیب من شده بود, وآن سه فضیلت عبارتند از:1) پیامبر دختر خود را در عقد على در آورد.
2) تمام درهایى را که به مسجد باز مى شد بست , جز در خانه على را.
3) در جنگ خیبر پیامبر پرچم را به دست على داد.
(1)تـفـاوتـى کـه میان حضرت على ـ علیه السلام ـ ودیگران وجود داشت این بود که ارتباط او با مـسجد هیچ وقت قطع نشده بود, او خانه زاد خدا بود ودر کعبه دیده به جهان گشوده بود, بنابر این مسجد از روز نخست خانه او بود واین موقعیت , دیگر هرگز براى هیچ کس دست نداد.
گذشته از این , حضرت على ـ علیه السلام ـ به طور قطع ودر هرحال رعایت شئون مسجد را مى کرد ولى دیگران کمتر مى توانستند شئون مسجد را آن طور که باید رعایت کنند.