به نام خدا
فداکارى بى نظیراعمال
ورفتار هر فرد, زاییده طرز تفکر وعقیده او است .
جانبازى وفداکارى از نشانه هاى افراد با ایمان است .
اگـر ایمان انسان به چیزى به حدى برسد که آن را بالاتر از جان ومال خود بداند, قطعا در راه آن سر از پا نمى شناسد وهستى وتمام شؤون خویش را فداى آن مى سازد.
قرآن مجید این حقیقت را در آیه زیر منعکس کرده است :[ا نما المؤمنون الذین آمنوا باللّه و رسوله ثم لم یرت ابوا و ج اهدوا با موالهم و ا نفسهم فی سبیل اللّه ا ول ئک هم الصادقون ].
(حـجـرات :15)((مـؤمـنان کسانى هست که به خدا وپیامبر او ایمان آوردند ودر آن هرگز تردید نکردند وبا مال وجان خود در راه خدا کوشیدند; آنان به راستى در ایمان خود صادقند.در سالهاى آغاز بعثت , مسلمانان سخت ترین شکنجه ها وزجرها را در راه پیشبرد هدف تحمل مى کردند.
آنـچـه کـه دشـمنان را از گرایش به آیین توحید باز مى داشت همان عقاید خرافى نیاکان وحفظ مقام خدایان وتفاخر به امتیازات قومى وطبقاتى وکینه هاى موروثى قبیله اى بود.
ایـن موانع تا روزى که پیامبر (ص ) مکه را فتح کرد, بر سر راه پیشرفت اسلام در مکه واطراف آن وجود داشت وجز با قدرت نیرومند ارتش اسلام از میان نرفت .
فشار قریش بر مسلمانان سبب شد که گروهى از آنان به حبشه وگروه دیگرى به یثرب مهاجرت کنند.
بـا آنـکه پیامبر وحضرت على از حمایت خاندان بنى هاشم وبالاخص ابوطالب برخوردار بودند, اما جعفر بن ابى طالب ناگزیر شد به همراه تنى چند از مسلمانان در سال پنجم بعثت مکه را به عزم حبشه ترک گوید وتا سال هفتم هجرت که سال فتح خیبر بود در آنجا اقامت گزیند.
پـیامبر اسلام (ص ) در سال دهم بعثت حضرت ابوطالب , بزرگترین حامى ومدافع خویش را, در مکه از دست داد.
بـیـش از چـند روز از مرگ عموى بزرگوارش نگذشته بود که همسر مهربان او خدیجه , که هیچ گاه از بذل جان ومال در پیشبرد هدف مقدس پیامبر دریغ نمى داشت , نیز چشم از جهان پوشید.
با در گذشت این دو حامى بزرگ , میزان خفقان وفشار بر مسلمین در مکه فزونى گرفت ; تاآنجا کـه در سال سیزدهم بعثت , سران قریش در یک شوراى عمومى تصمیم گرفتند که نداى توحید را بازندانى کردن پیامبر یا با کشتن ویا تبعید او خاموش سازند.
قـرآن مـجید این سه نقشه آنان را یاد آور شده , مى فرماید:[وا ذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک ا و یقتلوک ا و یخرجوک ویمکرون و یمکر اللّه و اللّه خیر الم اکرین ] (انفال :30)به یاد آور هنگامى را که کافران بر ضد تو حیله کردند وبر آن شدند که تو را در زندان نگه دارند یا بکشند ویا تبعید کنند.
آنـان از در مـکر وارد مى شوند وخداوند مکر آنان را به خودشان باز مى گرداند; وخداوند از همه چاره جوتر است .
سـران قـریش تصمیم گرفتند که از هر قبیله فردى انتخاب شود وسپس افراد منتخب به هنگام نیمه شب یکباره بر خانه محمد (ص ) هجوم برده , او را قطعه قطعه کنند.
بـدیـن طریق , هم مشرکان از تبلیغات او آسوده مى شدند وهم خون او در میان قبایل عرب پخش مـى شد ولذا خاندان هاشم نمى توانست با تمام قبایلى که در ریختن خون وى شرکت کرده بودند به خونخواهى ومبارزه برخیزند.
فـرشـته وحى پیامبر را از نقشه شوم مشرکان آگاه ساخت ودستور الهى را به او ابلاغ کرد که باید هرچه زودتر مکه را به عزم یثرب ترک کند.
شب ند تصور کنند.
مکه ومحیط خانه پیامبر (ص ) در تاریکى شب فرو رفته بود.
ماموران مسلح قریش هر یک از سویى به جانب خانه رسول خدا روى آوردند.
اکنون پیامبر باید با استفاده از شیوه غافلگیرى خانه را ترک کرده , در عین حال , چنین وانمود کند که در خانه است ودر بستر خود آرمیده است .
بـراى اجـراى این نقشه لازم بود که فرد جانبازى در بستر او بخوابد وروانداز سبز پیامبر را به خود بـپـیـچـد تا افرادى که نقشه قتل او را کشیده امکه ومحیط خانه د تصور کنند که او هنوز خانه را تـرگ نـگفته است ولذا توجه آنان فقط معطوف به خانه او شود واز راه عبور ومرور افراد در کوچه وبیرون مکه جلوگیرى نکنند.
امـا کیست که از جان خود بگذرد ودر خوابگاه پیامبر بخوابد؟
این فرد فداکار, لابد کسى است که پیش از همه به وى ایمان آورده است واز آغاز بعثت , پروانه وار, گرد شمع وجود او گردیده است .
آرى , این شخص شایسته کسى جز حضرت على ـ علیه السلام ـ نیست واین افتخار باید نصیب وى شود.
از ایـن رو, پـیـامـبـر رو بـه حـضرت على کرد وگفت :مشرکان قریش نقشه قتل مرا کشیده اند وتصمیم گرفته اند که به طور دسته جمعى به خانه من هجوم آورند ومرا در میان بستر بکشند.
از این جهت از طرف خدا مامورم که مکه را ترک کنم .
لذا لازم است امشب در خوابگاه من بخوابى وآن پارچه سبز را به خود بپیچى تا آنان تصور کنند که من هنوز در خانه ام ودر بسترم آرمیده ام ومراتعقیب نکنند.
وحـضـرت عـلى ـ علیه السلام ـ در اطاعت امر رسول اکرم (ص ) از آغاز شب در بستر آن حضرت آرمید.
چـهل نفر آدمکش اطراف خانه پیامبر رامحاصره کرده بودند واز شکاف در به داخل مى نگریستند ووضع خانه را عادى مى دیدند وگمان مى کردند که پیامبر در بستر خود آرمیده است .
هـمـه سـراپا مراقب بودند وآنچنان وضع خانه را تحت نظر گرفته بودند که جنبش مورى از نظر آنان مخفى نمى ماند.
اکنون باید دید که پیامبر اکرم , با این مراقبت شدید, چگونه خانه را ترک گفت .
بسیارى از سیره نویسان بر آنند که پیامبر اکرم (ص ) در حالى که آیاتى از سوره ی
س را قرائت مى کرد(1) صف محاصره کنندگان را شکافت وآنچنان ازمیانشان عبور کرد که احدى متوجه نشد.
امکان این مطلب قابل انکار نیست ; چه هرگاه مشیت الهى بر این تعلق گیرد که پیامبر خود را از طریق اعجاز وبه طور غیر عادى نجات دهد, هیچ چیز نمى تواند مانع از آن شود.
ولى سخن اینجاست که قراین زیادى حکایت مى کند که خدا نمى خواست پیامبر خود را از طریق اعـجـاز نـجات بخشد, زیرا در این صورت لازم نبود که حضرت على در بستر پیامبر بخوابد وخود پیامبر به غار ((ثور)) برود وسپس با زحمات زیادى راه مدینه را در پیش گیرد.
بـرخى نیز مى گویند هنگامى که پیامبر از خانه خارج شد همه آنان را خواب ربوده بود وپیامبر از غفلت آنان استفاده کرد.
ولى این نظر دور از حقیقت است وهرگز شخص عاقل باور نمى کند که چهل آدمکش که خانه را بـراى ایـن مـحـاصـره کـرده بـودند که پیامبر از خانه بیرون نرود تا در وقت مناسب او را بکشند, ماموریت خود را آنچنان سرسرى بگیرند که همگى با خیال آسوده بخوابند!ولى بعید نیست ,همان طور که برخى نوشته اند, پیامبر پیش از گرد آمدن تروریستها, خانه را ترک گفته بود.
(2)یـورش بـه خـانـه وحـیماموران قریش , در حالى که دستهایشان بر قبضه شمشیر بود, منتظر لـحظه اى بودند که همگى به خانه وحى یورش آورند وخون پیامبر را که در بسترش آرمیده است بریزند.
آنـان از شـکـاف در به خوابگاه پیامبر (ص ) مى نگریستند واز فرط فرح در پوست نمى گنجیدند وتصور مى کردند که به زودى به آخرین آرزوى خود خواهند رسید.
ولـى على ـ علیه السلام ـ, با قلبى مطمئن وخاطرى آرام , در خوابگاه پیامبر دراز کشیده بود, زیرا مى دانست که خداوند پیامبر عزیز خود رانجات داده است .
دشـمنان , نخست تصمیم گرفته بودند که نیمه شب به خانه پیامبر هجوم آورند, ولى به عللى از این تصمیم منصرف شدند وسرانجام قرار گذاشتند در فروغ صبح وارد خانه شوند وماموریت خود را انجام دهند.
پرده هاى تیره شب به کنار رفت وصبح صادق سینه افق را شکافت .
ماموران با شمشیرهاى برهنه به طور دسته جمعى به خانه پیامبر هجوم آوردند واز اینکه در آستانه تـحـقـق بـزرگـتـرین آرزوى خود بودند از شادى در پوست خود نمى گنجیدند, اما وقتى وارد خشم وتعجب سراپاى وجود آنان را فرا گرفت .
رو بـه حضرت على کردند وپرسیدند محمد کجاست ؟
! فرمود: مگر او را به من سپرده بودید که از من مى خواهید؟
در این موقع , از فرط عصبانیت به سوى حضرت على ـ علیه السلام ـ حمله بردند واو را به سوى مسجد الحرام کشیدند, ولى پس از بازداشت مختصرى ناگزیر آزادش ساختند ودر حالى که خشم گلوى آنان را مى فشرد تصمیم گرفتند که از پاى ننشینند تا جایگاه پیامبر (ص ) را کشخشم وتعجب سراپاى ) را کشف کنند.
(1)قـرآن مـجید براى اینکه این فداکارى بى نظیر در تمام قرون واعصار جاودان بماند, در طی آیه اى جـانبازى حضرت على ـ علیه السلام ـ را مى ستاید واو را از کسانى مى داند که جان به کف در راه کـسـب رضـاى خـدا مى شتابند:[ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرض ات اللّه و اللّه رؤوف بالعب اد].
(بقره :207)برخى از مردم کسانى هستند که جان خود را براى تحصیل رضاى خداوند از دست مى دهند; وخداوند به بندگان خود رؤوف ومهربان است .
جـنـایـتـکـار عصر بنى امیهبسیارى از مفسران شان نزول آیه اخیر را حادثه ((لیلة المبیت )) مى دانندوبر آنند که آیه به همین مناسبت در باره حضرت على ـ علیه السلام ـ نازل شده است .
(1)سـمـرة بن جندب , عنصر جنایتکار عصر اموى , با گرفتن چهار صد هزار درهم حاضر شد که نزول این آیه را در باره حضرت على ـ علیه السلام ـ انکار کند ودر یک مجمع عمومى بگوید که آیه در بـاره عـبـد الرحمان بن ملجم نازل شده است ! وى نه تنها نزول این آیه را در باره على ـ علیه السلام ـ انکار کرد بلکه افزود که آیه دیگرى (که در باره منافقان است ) در باره على ـ علیه السلام ـ نازل شده است .
(2) آیـه مـزبور این است :[ومن الناس من یعجبک قوله فی الحی اة الدنی ا و یشهد اللّه على ما فی قلبه و هو ا لد الخصام ].
(بـقره :204)گفتار برخى از مردم تو را به تعجب وا مى دارد وخدا را بر آنچه که در دل دارد گواه مى گیرد.
(تو فریب ظاهر گفتار او را مخور, زیرا) وى از سخت ترین دشمنان است .
چنین تحریفى از حقیقت از چنان جنایتکارى بعید نیست .
وى در دوران اسـتـانـدارى ((زیـاد)) در عـراق , فرماندار بصره بود وبه سبب عنادى که با خاندان پیامبر (ص ) داشت هشت هزار نفر را به جرم ولایت ودوستى با حضرت على ـ علیه السلام ـ کشت .
وقتى ((زیاد)) از وى بازجویى کرد که چرا وبه چه جراتى این همه افراد را کشته است وهیچ تصور نـکـرد کـه در میان آنان بى گناهى وجود داشته باشد, وى در پاسخ با کمال وقاحت گفت :((لو قتلت مثلهم م ا خشیت )) یعنى : من از کشتن دو برابر آنان نیز باکى نداشتم .
او همان کسى است که دستور پیغمبر (ص ) را, که هر وقت براى سرکشى به نخل خود وارد منزل مـردم مى شود, باید اجازه بگیرد, رد کرد وحتى حاضر نشد نخل خود را به چند برابر قیمت آن به پیامبر بفروشدواصرار مى ورزید که براى سرکشى به نخل خود هرگز اجازه نخواهد گرفت .
پیامبر اکرم (ص ) پس ازمشاهده این جریان به صاحب خانه گفت : برو درخت این مرد را بکن وبه دور بینداز.
وبـه سـمـره فرمود:((ا نک رجل مض ار و لا او هبه سمره فرمود:((ا نک رجل مض ار و لا ضرر و لا ضرار)).
یعنى : تو مرد زیان رسانى هستى واسلام اجازه نمى دهد کسى به کسى ضرر بزند.
بارى , این تحریف چند روزى بر ساده لوحان اثر جزئى نهاد, ولى مرور زمان پرده هاى تعصب را به کنار زد ومحققان تاریخ اسلام حقایق را از وراى اوهام بیرون کشیدند ومحدثان ومفسران نزول آیه را در شان حضرت على ـ علیه السلام ـ تصدیق کردند.
ایـن واقـعه تاریخى حاکى است که مردم شام چنان تحت تاثیر تبلیغات دستگاه اموى قرار گرفته بـودنـد کـه هـرچـه از دهـان گـویندگان آن دستگاه مى شنیدند همه را چون لوح محفوظ مى پنداشتند.
از ایـنـکـه مردم شام گفتار امثال سمره راتصدیق مى کردند مى توان فهمید که آنان کوچکترین اطـلاعـى از تـاریـخ اسلام نداشتند, زیرا هنگام نزول آیه عبد الرحمان چشم به جهان نگشوده بود ولااقل به محیط حجاز قدم نگذاشته وپیامبر را ندیده بود تا آیه اى در باره او نازل شود.
تـعـصـبـات نـاروافـداکـارى امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ در شبى که خانه پیامبر (ص ) از طرف آدمکشان قریش محاصره شده بود امرى نیست که بتوان آن را انکار کرد ویا کوچک شمرد.
خـداوند براى اینکه به این رویداد تاریخى رنگ ابدى وجاودانى بخشد در قرآن مجید (سوره بقره , آیه 207) از آن یاد کرده است ومفسران بزرگ نیز در تفسیر آیه مربوط به این واقعه به نزول آن در شان حضرت على ـ علیه السلام ـ اشاره کرده اند.
ولـى افـرادى کـه بـر دیـده , پرده ودر دل , تعصب وبغض به حضرت على ـ علیه السلام ـ دارند به دسـت وپـا افتاده اند تا این فضیلت بزرگ تاریخى را چنان تفسیر کنند که از عظمت فداکارى آن حضرت بکاهند.
جاحظ, یکى از دانشمندان معروف اهل تسنن , چنین مى نویسد:هرگز نمى توان خوابیدن على در بستر پیامبر را اطاعت وفضیلت بزرگ شمرد, زیرا پیامبر به او اطمینان داده بود که اگر در جایگاه او بخوابد آسیبى به او نخواهد رسید.
(1)پـس از وى , ابـن تـیمیه دمشقى (2) به این مطلب افزوده است که : على از طریق دیگر نیز مى دانست که کشته نمى شود, زیرا پیامبر به وى گفته بود که فردا در محل معینى از مکه اعلام کند که هرکس نزد محمد امانتى دارد بیاید وباز گیرد.
على از ماموریتى که پیامبر به وى داد به خوبى دریافت که اگر در بستر آن حضرت بخوابد آسیبى به وى نخواهد رسید وجان به سلامت خواهد برد.
پاسخپیش از آنکه موضوع را بررسى کنیم از تذکر نکته اى ناگزیریم وآن اینکه جاحظ وابن تیمیه وپیروان آن دو, که به بى مهرى نسبت به خاندان پیامبر (ص ) معروفند, براى انکار فضیلتى , ناخود آگاه , فضیلت برترى را براى حضرت على ـ علیه السلام ـ اثبات کرده اند! زیرا حضرت على ـ علیه السلام ـ که از طرف پیامبر (ص ) ماموریت داشت که در خوابگاه او بخوابد از نظر ایمان از دو حال خارج نبود.
یا ایمان او به راستگویى پیامبر در حد متعارف بود ویا به طور فوق العاده اى به صدق گفتار پیامبر ایمان داشت .
در صـورت نخست نمى توان گفت که حضرت على ـ علیه السلام ـ علم قطعى به سلامت وبقاى خـود داشـت , زیـرا بـراى کـسانى که از نظر ایمان واعتقاد در مرتبه اى نازل قرار دارند هرگز از گـفـتـار پـیـامـبر (ص ) جزم ویقین به صحت گفتار او حاصل نمى شود واگر هم در بستر وى بخوابند دچار نگرانى وتشویش فراوان خواهند بود.
ولـى اگر حضرت على ـ علیه السلام ـ از نظر ایمان در درجه اى عالى قرار داشت وصحت گفتار پـیـامـبـر (ص ) در دل او چـون نور خورشید روشن بود, در این صورت براى حضرت على ـ علیه السلام ـ فضیلت بالاترى اثبات کرده ایم .
زیـراهـرگـاه ایـمـان فردى به مرتبه اى برسد که آنچه را از پیامبر (ص ) مى شنود چنان صحیح وصـادق بـینگارد که براى او با روز روشن فرق نکند واگر پیامبر به او بگوید که اگر در بستر وى بخوابد آسیبى به او نخواهد رسید با قلبى چنان آرام در بستر او بیارمد که سر سوزنى احتمال خطر ندهد, با چنین فضیلتى قطعا چیزى برابرى نمى کند.
اکنون صفحات تاریخ را ورق بزنیم .
تـاکـنون بحث ما بر این فرض بود که پیامبر (ص ) به حضرت على ـ علیه السلام ـ گفته است که کـشته نخواهد شد, ولى اگر به تاریخ رجوع کنیم خواهیم دید که مطلب چنان نیست که پیروان حـاجـظ وابـن تـیـمیه گمان کرده اند وهمه مورخان حادثه را آنگونه که این دو نوشته اند ضبط نکرده اند.
مـؤلـف طـبـقات کبرا (1) واقعه هجرت را به طور مشروح نوشته است وهرگز از آن جمله اى که جاحظ آن را دستاویز خود قرار داده (که پیامبر به على گفت : در خوابگاه من بخواب وآسیبى به تو نخواهد رسید) یادى نکرده است .
نـه تـنها او بلکه مقریزى , مورخ معروف قرن نهم (2), نیز در کتاب مشهور امتاع الاسماع حادثه را هـمـچـون کـاتـب واقـدى نقل کرده است وهرگز نگفته که پیامبر به على فرمود:((آسیبى به تو نخواهد رسید)).
آرى ,در ایـن مـیـان ابـن هشام در سیره (ج1 , ص 483) وطبرى در تاریخ خود (ج2 , ص 99) از آن گفتار یادى کرده اند وکسانى همچون ابن اثیر در تاریخ کامل (ج2 ,ص 372) ودیگران نیز که آن را نقل کرده اند همگى از سیره ابن هشام ویا تاریخ طبرى گرفته اند.
بـنـابـر این مسلم نیست که پیامبر (ص ) این مطلب را گفته باشد واگر هم گفته باشد به هیچ وجـه معلوم نیست که هر دو مطلب را (نرسیدن آسیب ورد امانتهاى مردم ) در همان شب نخست گفته باشد; به گواه اینکه این حادثه را علما ومورخان شیعه وبرخى از سیره نویسان اهل تسنن به صورت دیگرى نقل کرده اند.
ایـنـک تـوضـیح مطلب :دانشمند معروف شیعه , مرحوم شیخ طوسى , در امالى خود دنباله واقعه هـجـرت را کـه منتهى به نجات پیامبر شد چنین مى نویسد:شب هجرت سپرى شد وعلى ـ علیه السلام ـ از محل اختفاى پیامبر (ص ) آگاه بود وبراى فراهم ساختن مقدمات سفر پیامبر لازم بود شبانه با او ملاقات کند.
(1)پیامبر اکرم (ص ) سه شب در غار ثور بسر برد.
در یـکـى از شـبـها حضرت على ـ علیه السلام ـ وهند بن ابى هاله فرزند خدیجه به غار رفتند وبه محضر پیامبر (ص ) رسیدند.
پیامبر دستورهاى زیر را به حضرت على داد:1) دو شتر براى من وهمسفرم آماده کن .
(در این موقع ابوبکرگفت : من قبلا دو شتر براى این کار آماده کرده ام .
پیامبر فرمود: در صورتى این دو شتر را از تو مى پذیرم که پول هر دو را بپردازم .
سپس به على دستور داد که پول شتران را بپردازد)).
2) من امین قریش هستم وهم اکنون امانتهاى مردم در خانه من است .
فـردا بـایـد در محل معینى از مکه بایستى وبا صداى رسا اعلام کنى که هرکس امانتى نزد محمد دارد بیاید وآن را باز گیرد.
3) بعد از رد امانتها باید خود را آماده مهاجرت کنى .
هروقت نامه من به تو رسید, دخترم فاطمه ومادرت فاطمه وفاطمه دختر زبیر بن عبد المطلب را همراه خود بیاور.
واگر کسانى از بنى هاشم خواستار مهاجرت شدند مقدمات هجرت آنان را نیز فراهم کن .
(سـپس فرمود:)((از این پس هر خطرى که در کمین تو بود از تو برطرف شده است ودیگر آسیبى به تو نخواهد رسید)).
(1)این جمله مانند همان جمله اى است که ابن هشام در سیره وطبرى در تاریخ خود آورده اند.
بنابر این اگر پیامبر به حضرت على تامین داده است در شبهاى بعد بوده است ونه در شب هجرت , واگـر بـه حضرت على فرمان داده است که امانتهاى مردم را رد کند در شب دوم ویا سوم بوده است ونه در لیلة المبیت .
اگر بعضى از مورخان اهل تسنن واقعه را طورى نقل کرده اند که مى رساند پیامبر اکرم (ص ) در هـمان شب هجرت به حضرت على تامین داده ودر همان شب نیز دستور رد امانتها را صادر کرده اسـت قـابـل تـوجیه است , زیرا بعید نیست که نظر آنان به نقل اصل حادثه بوده است وذکر زمان ومکان صدور این اوامر ووصایا براى آنان حائز اهمیت نبوده است .
حلبى در سیره خود مى نویسد:در یکى از شبها که پیامبر (ص ) در غار ثور بسر مى برد على ـ علیه السلام ـ شرفیاب محضرش گردید.
پـیـامـبـر (ص ) در آن شـب بـه على ـ علیه السلام ـ دستور داد که امانتهاى مردم را بازگرداند وقرضهاى پیامبر را ادا کند.
(2)واز مـؤلـف کـتاب ((الدرا لمنثور)) نقل مى کند که على ـ علیه السلام ـ پس از شب هجرت با پیامبر اکرم (ص ) ملاقات داشته است .
(1)دو گواه روشن بر فداکارى امام دو مطلب تاریخى گواه مى دهد که عمل حضرت على ـ علیه السلام ـ در آن شب جز فداکارى نبوده , آن حضرت به راستى آماده قتل وشهادت در راه خدا بوده است .
1) اشـعـارى کـه امام ـ علیه السلام ـ پیرامون این حادثه تاریخى سروده وسیوطى همه آنها را در تـفـسـیـر خـود(2) نـقل کرده است , گواه روشن بر جانبازى اوست :وقیت بنفسی خیر من وطا الـحـصـی مـحـمد لما خ اف ا ن یمکروا بهوبت ا راعیهم متى ینشروننیومن ط اف بالبیت العتیق و بالحجرفوق اه ربی ذو الجلال من المکرو قد وطنت نفسی على القتل و الا سرمن جان خود را براى بهترین فرد روى زمین ونیکوترین شخصى که خانه خدا وحجر اسماعیل را طواف کرده است سپر قرار دادم .
آن شخص عالیقدر محمد بود.
ومن هنگامى دست به این کار زدم که کافران نقشه قتل او را کشیده بودند ولى خداى من او را از مکر دشمنان حفظ کرد.
مـن در بـسـتـر وى بیتوته کردم ودر انتظار حمله دشمن بودم وخود را براى مرگ واسارت آماده کرده بودم .
2) دانشمندان سنى وشیعه نقل کرده اند که خداوند در آن شب به دو فرشته بزرگ خود, جبرئیل ومـیـکائیل , خطاب کرد که : اگر من براى یکى از شما مرگ وبراى دیگرى حیات مقرر کنم کدام یـک از شـمـا حـاضر است مرگ را بپذیرد وزندگى را به دیگرى واگذار کند؟
در این لحظه هیچ کدام نتوانست مرگ را بپذیرد ودر راه دیگرى فداکارى کند.
سـپـس خـدا به آن دو فرشته خطاب کرد که : به زمین فرود آیید وببینید که على چگونه مرگ را خریده , خود را فداى پیامبر کرده است ; سپس جان على را از شر دشمن حفظ کنید.
(1)اگر از نظر بعضى مرور زمان بر این فضیلت بزرگ پرده کشیده است , ولى در آغاز اسلام عمل حضرت على ـ علیه السلام ـ در نظر دوست ودشمن بزرگترین فداکارى به شمار مى رفت .
در شوراى شش نفرى که به فرمان عمر براى تعیین خلیفه تشکیل شد على ـ علیه السلام ـ با ذکر این فضیلت بزرگ بر اعضاى شورا احتجاج کرد وگفت :من شما اعضاى شورى را به خدا سوگند مى دهم که آیا جز من کسى بود که براى پیامبر در غار (حرا) غذا ببرد؟
آیا جز من کسى در جاى او خوابید وخود را سپر بلاى او کرد؟
همگى گفتند: واللّه جز تو کسى نبوده است .
(2)مرحوم سید بن طاووس در باره فداکارى حضرت على ـ علیه السلام ـ تحلیل جالبى دارد وآن را به فداکارى اسماعیل وتسلیم او در برابر پدر قیاس کرده , برترى ایثار حضرت على ـ علیه السلام ـ را اثبات کرده است .
.: Weblog Themes By Pichak :.