تاریخ : دوشنبه 91/12/21 | 7:17 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به نام خدا

 

 

آن که خود را نشناخت چگونه دیگری را می شناسد؟!

آن که خود را نشناخت چگونه دیگری را می شناسد؟!

آن که از صحیفة نفس خود آگاهی ندارد، از کدام کتاب و رساله طرفی می بندد؟!

آن که گوهر ذات خود را تباه کرده است، چه بهره ای از زندگی برده است؟!

آن که خود را فراموش کرده است، از یاد چه چیز خرسند است؟! 

آن که می پندارد کاری برتر از خودشناسی و خداشناسی است، چیست؟! 

آنکه در صقع ذات خود با تم ثّلات ملکی همدم و هم سخن نباشد، باید با چه اشباح وخیالات هم دهن

باشد؟!

آن که خود را برای همیشه درست نساخت، پس به چه کاری پرداخت؟!

هشت:

 

آن که از سیر انفسی به سیر آفاقی نرسیده است, چه چشیده و چه دیده است؟!آن که می انگارد در عوالم امکان، موجودی بزرگتر از انسان است، کدام است؟!
آن که تن آراست و روان آلاست، به چه ارج و بهاست؟!

آن که معاش مادی را وسیلة مقامات معنوی نگیرد، سخت در خطاست.


 

آن که از مرگ می ترسد، از خودش می ترسد!

خود است و معرفت نفس اُم? حکمت است.

است، دیگر سباحت وسیاحت را چه وزنی نهاده است؟!

می اندیشد؟!


آن که حق معرفت به نفس روزیش شده است، فیلسوف است، چه اینکه فلسفه، معرفت انسان به نفس
آن که در خود فرونرفته است و در بحار ملکوت سیر نکرده است و از دیار جبروت سر در نیاورده
آن که خود را جدولی از دریای بیکران هستی نیافته است، در تحصیل معارف و ارتقایش چه

آن که خود را متسخّر در تحت تدبیر متفرّد به جبروت نم ی یابد، در وحدت صنع صورت شگفتش چه

می گوید؟!

آن که در وادی مقد?س من کیستم؟ قدم ننهاده است، خرواری به خردلی.


 

آن که طبیعتش را بر عقلش حاکم گردانیده است، در محکمة هر بخردی محکوم است.


آن که در اطوار خلقتش نمی اندیشد، سودای او سراسر زیان است.


آن که خود را زرع و زارع و مزرعة خویش نداند، از سعادت جاودانی با زبماند.

آن که غذا را مسانخ مغتذی نیابد، هرزه خوار می گردد، و هرزه خوار هرزه گو و هرزه کار می شود.

آن که کشتزارش را وجین نکند، از گیاه هرزه آزار بیند.