به نام خدا
ثواب انتظار ظهور امام زمان علیه السلام
دوم ـ از تـکـالیـف بـنـدگـان در ایـام غـیـبـت ، انـتـظـار فـرج آل مـحـمـّد عـلیـهم السلام در هر آن و ترقب بروز و ظهور دولت قاهره و سلطنت ظاهره مهدى آل مـحـمـّد علیهم السلام و پر شدن زمین از عدل و داد غالب شدن دین قویم بر جمیع ادیان کـه خداى تعالى به نبى اکرم خود خبر دادده و وعده فرموده بلکه بشارت آن را به جمیع پـیـغـمبران و امم داده که چنین روزى خواهد آمد که جز خداى تعالى کسى را پرستش نکنند و چـیـزى از دیـن نـمـانـد کـه از بـیم احدى در پرده ستر و حجاب بماند و بلا و شدت از حق پـرسـتـان بـرود چـنـانـچـه در زیـارت حـضـرت مـهـدى آل محمّد علیهم السلام است :
( اَلسـّلامُ عـَلَى الْمـَهْدىِّ الَّذى وَعَدَاللّهُ بِهِ الاُمَمَ اَنْ یَجْمَعَ بِهِ الْکَلِمَ وَیَلُمَّ بِهِ الشَّعَثَ وَ یَمْلاَءَ بِهِ الاَرْضَ عَدْلا وَ قِسْطا وَ یَنْجِزَ بِهِ وَعْدَ الْمُؤ مِنینَ ) .
سلام بر مهدى آن چنانى که وعده داده خداوند بر او جمیع امتها را که جمع کنند به وجود او کـلمـه ها، یعنى اختلاف را از میان ببرد و دین یکى شود و گرد آورد به او پراکنندگى ها را و پـر کـند به او زمین را از عدل و داد و انفاذ فرماید به سبب او وعده فرجى که به مؤ مـنـیـن داده .(159) و ایـن فـرج عـظـیـم را در سنه هفتاد از هجرت وعده داده بودند چـنانچه شیخ رواندى در ( خرائج ) از ابى اسحاق سمیعى روایت کرده و او از عمرو بـن حـمـق کـه یـکـى از چـهـار نـفـر صـاحب اسرار امیرالمؤ منین علیه السلام بود که گفت : داخل شدم بر على علیه السلام آنگاه که او را ضربت زده بودند در کوفه پس گفتم به آن جـنـاب کـه بـر تو باکى نیست جز این نیست که این خراشى است ، فرمود: به جان خود قـسـم کـه مـن از شـمـا مـفـارقت خواهم کرد، آنگاه فرمود تا سنه هفتاد بلا است و این را سه مرتبه فرمود پس گفتم : آیا پس از بلا رخائى هست ؟ پس مرا جواب نداد و بى هوش شد، تا آنکه مى گوید پس گفتم : یا امیرالمؤ منین علیه السلام ! به درستى که تو فرودى تا [سال ] هفتاد، بلا است پس آیا بعد از بلا، رخاء است ؟ پس فرمود: آرى به درستى که بعد از بلا، رخاء است و خداوند محو مى کند آنچه را که مى خواهد و ثابت مى کند و در نزد او است ام الکتاب .(160)
و شـیـخ طـوسـى در ( کـتاب غیبت ) و کلینى در ( کافى ) روایت کرده اند از ابـى حـمزه ثمالى که گفت : گفتم به ابى جعفر علیه السلام به درستى که على علیه السـلام بـود کـه مى فرمود تا سنه هفتاد، بلا است و مى فرمود بعد از بلا، رخائ است و بـه تـحـقـیق که گذشت هفتاد و ما رخاء ندیدیم ، پس ابوجعفر علیه السلام فرمود که اى ثـابـت ! بـه درستى که خداى تعالى قرار داده بود وقت این امر را در سنه هفتاد پس چون حـسـیـن عـلیـه السـلام کـشـتـه شـد، شـدیـد شـد غـضـب خـداونـد بـر اهـل زمـیـن پـس بـه تـاءخـیـر انـداخـت آن را تـا سـال صـد و چـهـل پـس مـا شـما را خبر دادیم پس شما خبر ما را نشر کردید و پرده سرّ را کشف نمودید پس خداى تعالى آن را تاءخیر انداخت و پس از آن وقتى براى آن قرار نداد در نزد ما ( وَ یَمْحُو اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّالْکِتابَ )(161)
ابوحمزه گفت من این خبر را عرض کردم خدمت امام جعفر صادق علیه السلام پس فرمود: که به درستى که چنین بود.(162)
و شـیـخ نـعـمـانـى در ( کتاب غیبت ) روایت کرده از علاء بن سیابه از ابى عبداللّه جـعـفـر بـن محمّد علیه السلام که فرمود: کسى که بمیرد از شما و منتظر باشد این امر را مـانـنـد کـسـى اسـت کـه در خـیـمـه اى بـاشـد کـه از آن حـضـرت قـائم عـلیـه السـلام اسـت .(163)
و نـیـز روایـت نـموده از ابوبصیر از آن جناب که فرمود روزى : آیا خبر ندهم شما را به چـیـزى کـه قـبـول نـمـى کـنـد خداوند عملى را از بندگان مگر به او؟ گفتیم : بلى ، پس فـرمـود: ( شـَهـادَةَ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّه وَ اَنَّ مـُحـَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ) و اقرار به آنچه خـداونـد امر فرمود دوستى ما و بیزارى از دشمنان ما، یعنى ائمه مخصوصا و انقیاد براى ایشان و ورع و اجتهاد و آرامى و انتظار کشیدن براى قائم علیه السلام ؛ آنگاه فرمود: به درسـتـى کـه بـراى مـا دولتـى اسـت کـه خـداونـد آن را مـى آورد هر وقت که خواست ؛ آنگاه فـرمـود: هـر کس که خوش دارد که بوده باشد از اصحاب قائم علیه السلام پس هر آینه انتظار کشد و عمل کند با ورع و محاسن اخلاق در حالى که او انتظار دارد پس اگر بمیرد و قـائم عـلیـه السـلام پـس از او خـروج کـنـد هـسـت بـراى او از اجـر مـثـل کـسى که آن جناب را درک نموده باشد پس کوشش کنید و انتظار کشید هنیئا هنیئا براى شما اى عصابه مرحومه .(164)
و شیخ صدوق در ( کمال الدّین ) روایت کرده از آن جناب که فرمود: از دین ائمه است ورع و عفت و صلاح و انتظار داشتن فرج آل محمّد علیهم السلام (165) و نیز از حضرت رضا علیه السلام روایت کرده که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم فرمود: افـضـل اعـمـال امـت مـن انـتـظـار فـرج اسـت از خـداونـد عـز و جل . و نیز روایت کرده از امیرالمؤ منین علیه السلام که فرمود: منتظر امر ما مانند کسى است که در خون خود غلطیده باشد در راه خداوند.(166)
و شـیـخ طبرسى در ( احتجاج ) روایت کرده که ( توقیعى ) از حضرت صاحب الا مـر عـلیـه السـلام بـیـرون آمـد بـه دسـت مـحمّد بن عثمان و در آخر آن مذکور است که دعا بسیار کنید براى تعجیل فرج به درستى که فرج شما در ان است .(167)
و شـیـخ طـوسـى رحـمـه اللّه در ( غـیـبـت ) از مفضل روایت کرده که گفت : ذکر نمودیم قائم علیه السلام را و کسى که مرد از اصحاب ما کـه انـتـظـار او را مـى کـشید پس حضرت ابوعبداللّه علیه السلام فرمود به ما که چون قـائم علیه السلام خروج کند کسى بر سر قبر مؤ من مى آید پس به او مى گوید که اى فـلان بـه درسـتى که ظاهر شد صاحب تو پس اگر خواهى که ملحق شوى پس ملحق شو و اگر مى خواهى که اقامت کنى در نعمت پروردگار خود پس اقامت داشته باش .(168)
و شیخ برقى در ( محاسن ) از آن جناب روایت کرده که فرمود به مردى از اصحاب خـود کـه : هـرکـه از شـمـا بـمـیـرد بـا دوسـتـى اهـل بـیـت و انـتـظـار کـشـیـدن فـرج ، مـثـل کـسى است که در خیمه قائم علیه السلام باشد، (169) و در روایت دیگر بـلکـه مـثـل کـسـى اسـت کـه با رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم باشد. و در روایت دیـگـر مـانـنـد کـسـى اسـت کـه در پیش روى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم شهید گردد. و نیز از محمّد بن فضیل روایت کرده که گفت فرج را از حضرت رضا علیه السلام سـؤ ال کـردم ، حـضـرت فـرمـود کـه آیـا انـتـظـار فـرج از فـرج نـیـسـت ، خـداى عـز و جـل فـرمـوده : فـَانْتَظِرُوا اِنّى مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ؛(170) شما انتظار برید به درستى که من با شما از انتظار برندگانم . یعنى انتظار برید فرج مرا و من انتظار مـى بـرم آن وقـتـى را کـه بـراى ایـن مـصلحت دانستم که آن وقت در رسد. و نیز از آن جناب روایـت کـرده کـه فـرمـود: چـه نـیـکـو اسـت صـبـر انـتـظـار فـرج ، آیـا نـشـنـیـده اى قول خداوند را که فرمود:
( فـَارْتـَقـِبـُوا اِنّى مَعَکُمْ رَقیبٌ )(171) ، ( وَانْتَظِرُوا اِنّى مَعَکُمْ مِنَ الْمـُنـتـظـریـنَ ) .(172) پس بر شما باد به صبر زیرا که فرج مى آید بـعـد از نـاامـیـدى و بـه تـحـقـیـق کـه بـودنـد پـیـش از شـمـا کـه از شـمـا صبر کننده تر بودند.(173)
دعا براى سلامتى امام زمان علیه السلام
سـوم ـ از تـکـالیـف ، دعـا کـردن اسـت از بـراى حـفظ وجود مبارک امام عصر علیه السلام از شـرور شـیاطین انس و جن و طلب تعجیل و نصرت و ظفر و غلبه بر کفار و ملحدین و منافین براى آن جناب که این نوعى است از اظهار بندگى و اظهار شوق و زیادتى محبت و دعاهاى وارده در ایـن مـقـام بـسـیـار اسـت یـکى دعایى است که از یونس بن عبدالرحمن مروى است که حـضـرت امام رضا علیه السلام امر مى فرمودند به دعا کردن براى حضرت صاحب الا مر عـلیـه السـلام به این دعا: اللهم ادفع عن ولیک و خلیفتک و حجتک تا آخر و من این دعا را در ( کـتـاب مـفـاتـیـح ) در بـاب زیـارت حـضـرت صـاحـب الا مـر عـلیـه السـلام نـقـل کـردم ، و دیـگـر صلوات منسوبه به ابوالحسن ضراب اصفهانى است که ما آن را در ( مفاتیح ) در آخر اعمال روز جمعه نقل کردیم ، و دیگر این دعاى شریف است :
( اَللّهُمَ کُنْ لِوَلِیِّکَ (فلان بن فلان و به جاى فلان بن فلان مى گویى ) اَلْحُجَّةِ بْنِ الْحـَسـَن صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فى هذِهِ السّاعَةِ وَ فى کُلِّ ساعَةٍ وَلیّا وَ حافِظَا وَ قائِدَا وَ ناصِرا وَ دَلیلا وَ عَیْنا حَتّى تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعَا وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا ) .
مـکرر مى کنى این دعا را در شب بیست و سوم ماه رمضان در حالت ایستاده و نشسته و بر هر حـالتـى کـه بـاشـى در تـمام آن ماه و هر قسم که ممکن شود تو را و هر زمان که از دهرت حـاضـر شـود مـى گـویـى بـعـد از تـمـجـیـد حـق تـعـالى و صـلوات بـر پـیـغـمـبـر و آل او صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلم ایـن دعـا را و دعـاهاى دیگر نیز وارد شده که مقا نقلش نیست هرکه طالب است رجوع به ( نجم ثاقب ) کند.(174)
صدقه دادن براى حفظ وجود امام زمان علیه السلام
چـهـارم ـ صـدقـه دادن اسـت بـه آنچه ممکن شود در هر وقت براى حفظ وجود مبارک امام عصر علیه السلام ، و چون هیچ نفسى عزیز و گرامى تر نیست و نباید هم باشد از وجود مقدس امـام عـصـر عـلیـه السـلام ، بـلکه محبوب تر از نفس خویش که اگر چنین نباشد در ایمان ضـعـف و نـقـصـان و در اعـتـقـاد خـلل و سـسـتـى اسـت چـنـانـچـه بـه اسـانـیـد مـعـتـبـره از رسـول خـدا صـلى اللّه علیه و آله و سلم مروى است که فرمود: ایمان نیاورد احدى از شما تـا آنـکـه بـوده بـاشـم مـن و اهـل بـیت من محبوب تر نزد او از جان و فرزند و تمام مردم و چـگـونـه چـنـیـن نـبـاشـد و حـال آنـکـه وجـود و حـیـات و دیـن و عقل و صحت و عافیت و سایر نعم ظاهریه و باطنیه تمام موجودات از پرتو آن وجود مقدس و اوصیاى او است علیهم السلام . و چون ناموس عصر و مدار دهر و منیر آفتاب و ماه و صاحب ایـن قـصر و بارگاه و سبب آرامى زمین و سیر افلاک و رونق دنیا از سمک تا سماک حاضر در قـلوب اخـیـار و غـایـب از مردمک اغیار در این اعصار حضرت حجة بن الحسن علیهما السلام اسـت و جـامـه صـحـت و عـافـیـت انـدازه قـامـت مـوزون آن نـفـس مـقـدس و شـایـسـتـه قـد معتدل آن ذات اقدس است پس بر تمامنى خودپرستان که تمامى اهتمامشان در حفظ و حراست و سـلامـتـى نـفـس خـویـش اسـت چـه رسد به آنانکه جز آن وجود مقدس کسى را لایق هستى و سـزاوار عـافـیت و تندرستى ندانند لازم و متحتم است که مقصود اولى و غرض اهم ایشان از چـنـگ زدن بـه دامـان هـر وسـیـله و سـبـبـى کـه بـراى بـقـاى صـحـت اسـتـجـلال عـافـیـت و قـضـاى حـاجـت و دفـع بـلیت مقرر شده چون دعا و تضرع و تصدق و توسل ، سلامتى و حفظ آن وجود مقدس باشد.(175)
تنبیه یکى از اولیاءاللّه به دست امام زمان علیه السلام
پـنـجـم ـ حـج کردن و حجه دادن به نیابت امام عصر علیه السلام ، چنانچه در میان شیعیان مرسوم بود در قدیم و آن جناب تقریر فرمودند چنانچه قطب راوندى رحمه اللّه در کتاب ( خرائج ) روایت کرده که ابومحمّد دعلجى دو پسر داشت یکى از آن دو صالح بود او را ابوالحسن مى گفتند و او مردگان را غسل مى داد و پسر دیگر او مرتکب مى شد محرمات را؛ و مردى از شیعیان ، زرى به ابومحمّد مذکور داد که به نیابت حرت صاحب الا مر علیه السـلام حج کند چنانچه عادت شیعیان در آن وقت چنین بود و ابومحمّد قدرى از آن زر را به آن پـسـر فـاسـد داد و او را بـا خـود بـرد کـه بـراى حـضـرت حـج کند و وقتى که از حج بـرگـشـت نـقـل کـرد کـه در مـوقـف یـعـنى عرفات جوان گندم گون نیکو هیئتى را دیدم که مـشـغول تضرع و ابتهال و دعا بود و چون من نزدیک او رسیدم به سوى من التفات نمود و فـرمـود: اى شـیخ ! آیا حیا نمى کنى ؟! من گفتم : اى سید من ! از چه چیز حیا کنم ؟ فرمود: بـه تـو حجه مى دهند از براى آن کسى که مى دانى ، و تو آن را به فاسقى مى دهى که خـمـر مـى آشـامـد، نـزدیـک اسـت کـه ایـن چـشـم تـو کـور شـود. پـس بـعـد از بـرگـشـتـن چـهـل روز نـگـذشـت مـگـر آنکه از همان چشم که به آن اشاره شد جراحتى بیرون آمد و از آن جراحت آن چشم ضایع شد.(176)
احترام هنگام شنیدن نام امام زمان علیه السلام
شـشم ـ برخاستن از براى تعظیم [هنگام ] شنیدن اسم مبارک آن حضرت خصوص اگر اسم مـبـارک قـائم علیه السلام باشد چنانچه سیرت تمام اصناف امامیه ـ کثرهم اللّه تعالى ـ بر آن مستقر شده در جمیع بلاد از عرب و عجم و ترک و هند و دیلم ، و این خود کاشف باشد از وجـود ماءخذ و اصلى براى این عمل اگر چه تاکنون به نظر نرسیده و لکن از چند نفر از عـلمـا و اهـل اطـلاع مـسـمـوع شـده کـه ایـشـان دیـدنـد خـبـر در ایـن بـاب بـعـضـى از علما نـقـل کـرده کـه ایـن مـطـلب را سـؤ ال کـردنـد از عـالم مـتـبـحـر جـلیـل سـید عبداللّه سبط محدث جزایرى و آن مرحوم در بعضى از تصانیف خود جواب دادند کـه خـبـرى دیـدند که مضمون آن این است روزى در مجلس حضرت صادق علیه السلام اسم مـبـارک آن جـنـاب بـرده شـد پس حضرت به جهت تعظیم و احترام آن برخاست .(177)
فـقـیـر گـویـد: کـه ایـن بـود کـلام شـیـخ مـا در ( نـجـم ثـاقـب ) لکن عالم محدث جلیل و فاضل ماهر متبحر نبیل سیدنا لاجل آقا سید حسن موسى کاظمى ـ ( اَدامَ اللّهُ بَقاءُهُ ) در ( تکمله امل الا مل ) فرموده آنچه که حاصلش این است : یکى از علماء امامیه عبدالرضا ابن محمّد که از اولاد متوکل است کتابى نوشته در وفات حضرت امام رضا علیه السـلام مـوسـوم بـه ( تـاجـیـج نـیران الا حزان فى وفات سلطان خراسان ) و از مـتـفـردات آن کـتـاب ایـن اسـت کـه فـرمـوده روایـت شـده کـه دعـبـل خـزاعـى وقـتى که انشاد کرد قصیده تائیه خود را براى حضرت رضا علیه السلام چـون رسـیـد بـه ایـن شعر: ( خُروُجُ اِمامٍ لامُحالَةَ خارِجٌ یَقُومُ عَلَى اسْمِ اللّهِ بِالْبَرَکاتِ ) .
حـضرت امام رضا علیه السلام برخاست و بر روى پاهاى مبارک خود ایستاد و سر نازنین خـود را خـم کـرد بـه سوى زمین پس از آنکه کف دست راست خود را بر سر گذاشته بود و گفت : ( اَللّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ مَخْرَجَهُ وَانْصُرْنا بِهِ نَصْرَا عَزیزا، انتهى ) .
.: Weblog Themes By Pichak :.