سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 91/12/18 | 1:18 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

اسماء و القاب شریفه آن حضرت علیه السلام ، پس بدان که شیخ ما مرحوم ثقة الا سلام نورى رحمه اللّه در ( نجم ثاقب ) یک صد و هشتاد و دو اسم براى آن حضرت ذکر کرده و ما در اینجا به ذکر چند اسم از آن اسماء مبارکه تبرک مى جوییم .
اول ـ ( بقیة اللّه ) : روایت شده که چون آن حضرت خروج کند پشت کند به کعبه و جمع مى شود سیصد و سیزده مرد و اول چیزى که تکلم مى فرماید این آیه است :
( بَقیَّةُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمُْمْؤ مِنینَ )
(9) آنگاه مى فرماید: منم بقیة اللّه و حـجـت او و خـلیفه او بر شما. پس سلام نمى کند بر او سلام کننده اى مگر آنکه مى گوید: ( اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّةَ اللّهِ فى اَرْضِهِ )
دوم ـ ( حـجـت ) : و این از القاب شایعه آن حضرت است که در بسیارى از ادعیه و اخـبـار به همین لقب مذکور شده اند و بیشتر محدثین آن را ذکر نموده اند، و با آنکه در این لقـب سائر ائمه علیهم السلام شریک اند، و همه حجت هایند از جانب خداوند بر خلق و لکن چـنان اختصاص به آن جناب دارد که در اختیار هرجا بى قرینه و شااهدى ذکر شود مراد آن حضرت است ، و بعضى گفته اند لقب آن جناب حجة اللّه است به معنى غلبه یا سلطنت خدا بر خلایق چه این هر دو به واسطه آن حضرت به ظهور خواهد رسید، و نقش خاتم آن جناب اَنَا حُجَّةُ اللّه است .(11)
سـوم ـ
( خـلف ) و ( خلف صالح ) : که مکرر به این لقب در السنه ائمه عـلیـهـم السـلام مـذکور شده ، و مراد از ( خلف ) جانشین است . آن حضرت خلف جمیع انـبیاء و اوصیاء گذشته بود و دارا بود جمیع علوم و صفات و حالات و خصایص آنها را و مـواریـث الهـیـه کـه از آنـها به یکدیگر مى رسد و همه آنها در آن حضرت و در نزد نزد او جمع بود. و در حدیث لوح معروف که جابر در نزد صدیقه طاهره علیها السلام دید مذکور اسـت بـعـد از ذکـر عـسـکـرى عـلیـه السـلام کـه آنـگـاه کـامـل مـى کـنـم ایـن را بـه پـسـر او خـلف کـه رحـمـت است براى جمیع عالمیان ، بر او است کمال صفوت آدم و رفعت ادریس و سکینه نوح و حلم ابراهیم و شدت موسى و بهاء عیسى و صـبـر ایـوب . و در حـدیث مفضل مشهور است که چون آن جناب ظاهر شود تکیه کند به پشت خود به کعبه و بفرماید: اى گروه خلایق ! آگاه باشید که هرکه خواهد نظر کند به آدم و شـیـث ، پـس ایـنـک مـنـم آدم و شـیـث و بـه هـمـیـن نـحـو ذکـر نـمـایـد نوح و سام و ابراهیم و اسـمـاعـیـل و مـوسى و یوشع و شمعون و رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم و سایر ائمه علیهم السلام را.(12)
چـهارم ـ ( شرید ) : مکرر به این لقب مذکور شده است در لسان ائمه علیهم السلام خـصـوص حضرت امیرالمؤ منین و جناب باقر علیهما السلام ، و ( شرید ) به معنى رانـده شده است یعنى از این خلق منکوس که نه جنابش را شناختند و نه قدر وجود نعمتش را دانـسـتـنـد و نـه در مـقـام شـکـرگـزارى و اداء حـقـش ‍ بـرآمـدنـد، بـلکـه پـس از یـاءس اوایل ایشان از غلبه و تسلط بر آن جناب و قتل و قمع ذریه طاهره اخلاف ایشان به اعانت زبـان و قـلم در مـقـام نـفـى و طـردش از قـلوب بـرآمـدنـد و ادله بـر اصـل نـبـودن و نـفـى تـولدش اقـامـه نـمـودند و خاطرها را از یادش محو نمودند، و خود آن حـضـرت بـه ابـراهـیـم بـن عـلى بـن مـهـزیـار فـرمـود کـه پـدرم بـه مـن وصـیت نمود که منزل نگیرم از زمین مگر جایى از آن که از همه جا مخفى تر و دورتر باشد به جهت پنهان نـمـودن امـر خـود و مـحـکـم کـردن مـحـل خـود از مـکـائد اهـل ضلال ، تا آنکه مى فرماید: پدرم به من فرمود: بر تو باد اى پسر من به ملازمت جاهاى نـهـان از زمـیـن و طـلب کـردن دورتـریـن آن ؛ زیـرا کـه براى هر ولیى از اولیاى خداوند تعالى دشمنى است مغالب و ضدى است منازع .(13)
پـنـجـم ـ ( غـریـم ) : از القاب خاصه آن حضرت است و در اخبار اطلاق آن بر آن حـضرت ، شایع است . و ( غریم ) هم به معنى طلبکار است و هم به معنى بدهکار و در ایـنـجـا ظـاهرا به معنى اول است و این لقب مثل غلام در تغبیر از آن حضرت از روى تقیه بوده که چون شیعیان مى خواستند مالى نزد آن حضرت یا وکلایش بفرستند یا وصیت کنند یا از جانب جنابش مطالبه کنند به این لقب مى خواندند و از غالب ارباب زرع و تجارت و حـرفـه و صـنـاعـت طـلبـکـار بـود چـنـانـکـه گـذشـت ایـن مـطـلب در حال محمّد بن صالح در ذکر اصحاب حضرت عسکرى علیه السلام . و علامه مجلسى رحمه اللّه فرموده : ممکن است ( غریم ) به معنى بدهکار باشد و نام بردن از آن حضرت به این اسم از جهت تشبه آن جناب باشد به شخص مدیون که خود را مخفى مى کند از مردم بـه علت دیون خود یا آنکه چون مردم آن حضرت را طلب مى کنند که اخذ علوم و شرایع از حضرتش نمایند آن جنب مى گریزد از ایشان به جهت تقیه پس آن حضرت غریم مستتر است . صلوات اللّه علیه .(14)
شـشم ـ ( قائم ) : یعنى برپا شونده در فرمان حق تعالى چه آن حضرت پیوسته در شـب و روز مـهـیاى فرمان الهى است که به محض اشاره ظهور فرماید. و روایت شده که آن حـضـرت را قـائم نـامـیـدد براى آنکه قیام به حق خواهد نمود و در روایت صقر بن ابى دلف اسـت کـه بـه حـضـرت امـام مـحمّد تقى علیه السلام عرض ‍ کردم که چرا آن جناب را قـائم نـامیدند؟ فرمود: براى آنکه به امامت اقامت خواهد نمود بعد از خاموش شدن ذکر او و مـرتـد شدن اکثر آنها که قائل به امامت آن حضرت بودند. و از ابوحمزه ثمالى مرى است کـه گـفـت : سـؤ ال کـردم از امـام مـحـمـّد بـاقـر عـلیـه السـلام کـه یـابـن رسـول اللّه ! آیـا هـمه شما قائم به حق نیستند؟ فرمود: بلى همه قائم به حقیم ، گفتم : پـس چـگـونـه حـضـرت صـاحـب الا مـر عـلیـه السلام را قائم نامیدند؟ فرمود که چون جدم حـضـرت امـام حـسـیـن عـلیـه السلام شهید شد ملائکه در درگاه الهى صداى گریه و ناله بـلنـد کـردنـد و گـفـتـنـد اى خـداونـد و سـیـد مـا آیـا غـافـل مـى شـودى از قـتـل بـرگـزیـده خـود و فرزند پیغمبر پسندیده خود و بهترین خلق خود؟ پس حق تعالى وحـى کـرد بـه سـوى ایـشـان کـه اى مـلائکـه مـن ! قـرار گـیـریـد قـسـم بـه عـزت و جـلال خـود کـه هـر آیـنـه انـتـقـال خـواهم کشید از ایشان هرچند بعد از زمانها باشد، پس حق تعالى حجابها را برداشت و نور امامان از فرزند حسین را به ایشان نمود و ملائکه به آن شـاد شـدنـد پـس یـکـى از آن انـوار را دیـدنـد کـه در مـیـان آنـهـا ایـسـتـاده بـود بـه نماز مـشـغـول بـود حـق تـعـالى فـرمـود کـه بـا ایـن ایـسـتـاده از ایـشـان انتقال خواهم کشید.(15)
فـقـیـر گـویـد: بـیـایـد در فصل ششم کلامى در باب برخاستن از براى تعظیم این اسم مبارک .
هـفـتـم ـ
( مـُحـَمَّد صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ وَ اءَهْلِ بَیْتِهِ ) : اسم اصلى و نام اولى الهـى آن حـضـرت اسـت چـنـانـچـه در اخـبـار مـتـواتـره خـاصـه و عـامـه اسـت کـه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم فرمود که مهدى همنام من است و در خبر لوح مستفیض اسم ان حضرت به این نحو ضبط شده ابوالقاسم محمّد بن الحسن هو حجة اللّه القائم . و لکـن مـخـفـى نـمـانـد کـه بـه مـقتضاى اخبار کثیره معتبره حرمت بردن این اسم مبارک است در مـجـالس و مـحـافل تا ظهور موفور السرور آن حضرت و این حکم از خصائص آن حضرت و مسلم در نزد قدماى امامیه از فقها و متکلمین و محدثین است حتى آنکه از کلام شیخ اقدم حسن بن مـوسـى نـوبختى ظاهر مى شود که این حکم از خصائص مذهب امامیه است و از احدى از ایشان خـلافـى نـقـل نـشـده تـا عـهـد خـواجـه نـصـیـرالدّیـن طـوسـى کـه آن مـرحـوم قـائل بـه جـواز شـدنـد و بـعـد از ایـشـان از کـسـى نـقـل خلاف نشده جز از صاحب کشف الغمه ، و در عصر شیخ بهائى این مساءله نظرى شد و در مـیـان فـضـلاء، مـحـل تـشـاجـر شـد تـا آنـکـه در آن رسـائل منفرده تاءلیف شد مانند ( شرعة التسمیه ) محقق داماد و رساله ( تحریم التسمیه ) شیخ سلیمان ماخورى و ( کشف التعمیه ) شیخنا الحر العاملى رضى اللّه عنه و غیر ذلک و تفصیل کلام در ( نجم ثاقب ) است .
(16)
هـشـتـم ـ ( مـهدى ) صلوات اللّه علیه : که اشهر اسماء و القاب آن حضرت است در نزد جمیع فرق اسلامیه .(17)
نـهـم ـ ( مُنْتََظر ) (به فتح ظاء): یعنى انتظار برده شده که همه خلایق منتظر مقدم مبارک اویند.(18)
دهـم ـ ( مـآءٌ مـَعـیـنٌ ) : یـعـنـى آب ظـاهـر جـارى بـر روى زمـیـن ، در ( کـمـال الدّیـن ) و ( غـیـبت شیخ ) مروى است از حضرت باقر علیه السلام که فـرمـود در آیـه شـریفه : ( قُلْ اَرَایَتُمْ اِنْ اَصْبَحَ مَاؤُکُم غَوْرا فَمَنْ یَاءْتیکم بِماءٍ مَعینٍ عـ( ؛(19) خبر دهید که اگر آب شما فرو رفت در زمین پس ‍ کیست که بیاورد براى شما آب روان . پس فرمودند: این آیه نازل شده در قائم علیه السلام . مى فرماید خـداونـد، اگـر امام شما غایب شد از شما که نمى دانید او در کجا است پس کیست که بیاورد بـراى شـمـا امـام ظـاهـرى کـه بـیـاورد بـراى شـمـا اخـبـار آسـمـان و زمـیـن و حـلال خـداونـد عـز و جـل و حـرام او را، آنـگـاه فـرمـود: نـیـامـده تـاءویـل ایـن آیـه و لابـد خـواهـد آمد تاءویل آن ، و قریب به این مضمون چند خبر دیگر در آنـجا و در ( غیبت نعمانى ) و ( تاءویل الا یات ) هست ، و وجه مشابهت آن جناب بـه آب کـه سـبب حیات هر چیزى است ظاهر است بلکه آن حیاتى که به سبب آن وجود معظم آمـده و مـى آیـد بـه چـندین رتبه اعلى و اتم و اشد و ادوم از حیاتى است که آب آورد بلکه حـیـات خـود آب از آن جناب است . و در ( کمال الدّین ) مروى است از جناب باقر علیه السـلام کـه فـرمـود در آیه شریفه ، ( اِعْلَمُوا اَنَّ اللّه یُحْیِى الاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها ) :(20) بـدانـیـد کـه خـداى تـعـالى زنده مى کند زمین را بعد از مردنش ، فرمود: خداوند زنده مى کند به سبب قائم علیه السلام زمین را بعد از مردنش به سبب کفر اهلش و ( کافر ) مرده است . و به روایت شیخ طوسى در آیه مذکوره خداوند اصلاح مى کن زمـیـن را بـه قـائم آل مـحـمـّد عـلیـهـم السـلام بـعـد از مـردنـش یـعـنـى بـعـد از جـور اهل مملکتش .
مـخـفـى نـمـانـد کـه چـون در ایـام ظـهـور مـردم از ایـن سـرچـشـمـه فـیـض ربـانـى بـه سـهـل و آسـانى استفاضه کنند و بهره ماند تشنه اى که در کنار نهرى جارى و گوارایى باشد که جز اغتراف حالت منتظره نداشته باشد لهذا از آن جناب تعبیر فرمودند به
( مـاء مـعـیـن ) و در ایـام غـیـبـت کـه لطـف خـاص حـق از خـلق بـرداشته شده به جهت سوء کـردارشـان بـاید به رنج و تعب و عجز و لابه و تضرع انابه از آن حضرت فیض به دسـت اورد و چیزى گرفت و علمى آموخت مانند تشنه که بخواهد از چاه عمیق تنها به آلات و اسـبـابـى کـه بـایـد بـه زحـمت به دست آورد آبى کشى و آتشى فرو نشاند لهذا تعبیر فـرمـوده انـد از آن حـضـرت به ( بئر معطله ) و مقام را گنجایش شرح زیاده از این نیست .
(21)
و امـا شـمائل مبارکه آن حضرت : همانا روایت شده که آن حضرت شبیه ترین مردم است به حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلم در خـلق و خـلق . و شـمـایـل او، شـمـایـل آن حـضـرت اسـت و آنـچـه جـمـع شـده از روایـات در شـمـائل آن حـضـرت آن است که آن جناب ابیض است که سرخى به او آمیخته و گندم گون است که عارض ‍ شود آن را زردى از بیدارى شب و پیشانى نازنینش فراخ و سفید و تابان اسـت و ابـروانـش بـه هم پیوسته و بینى مبارکش باریک و دراز که در وسطش فى الجمله انحدابى دارد و نیکورو است و نور رخسارش چنان درخشان است که مستولى شده بر سیاهى مـحـاسـن شـریف و سر مبارکش ، گوشت روى نازنینش کم است ، بر روى راستش ( خالى ) اسـت که پندارى ستاره اى است درخشان ، ( وَ عَلى رَاءْسِهِ فَرْقٌ بَیْنَ وَفْرَتَیْنِ کَاَنَّهُ اَلِفٌ بَیْنِ وا وَیْنِ ) ، میان دندانهایش گشاده است ، چشمانش سیاه و سرمه گون و در سـرش عـلامـتـى اسـت ، میان دو کتفش عریض ‍ است ، و در شکم و ساق مانند جدش امیرالمؤ منین علیه السلام است .
و وارد شده :
( اَلْمَهْدِىُّ طاوُسُ اَهْلَ الْجَنَّةِ، وَجْهُهُ کَالْقَمَرِ الدُّرِّىِّ عَلَیْهِ جَلابیبُ النّورِ ) ؛ یـعـنـى حـضـرت مهدى علیه السلام طاوس اهل بهشت است ، چهره اش ‍ مانند ماه درخشنده است . بـر بـدن مـبـارکـش جـامه ها است از نور، ( عَلَیْهِ جُیُوبُ النُّورِ تَتَوَقَّدُ بِشُعاعِ ضِیاءِ الْقـُدْسِ ) ؛ بر آن جناب جامه هاى قدسیه و خلعتهاى نور انیه ربانیه است که متلا لا اسـت بـه شـعـاع انـوار فـیـض و فـضـل حـضـرت احـدیـت و در لطـافـت و رنـگ چـون گـل بابونه و ارغوانى است که شبنم بر آن نشسته و شدت سرخى اش را هوا شکسته ، و قـدش چـون شـاخـه بان درخت بیدمشک یا ساقه ریحان ، ( لَیْسَ بِالطَّویلِ الشّامِخ وَ لا بـِالْقـَصـیـر الْلازِقِ ) ؛ نـه دراز بـى اندازه و نه کوتاه بر زمین چسبیده ، ( بَلْ مَرْبُوعُ اَلْقامَةِ مُدَوَّرُ الْهامَةِ ) ؛ قامتش معتدل و سر مبارکش ( مُدَوَّر، عَلى خَدِّهِ الاَیْمَنِ خالٌ کـَاَنَّهُ فَتاةُ مِسْکٍ عَلى رَضْراضَةِ عَنْبَرٍ ) ؛ بر روى راستش ( خالى ) است که پـنـدارى ریزه مشکى است که بر زمین عنبرین ریخته ، ( لَهُ سَمْتٌ ماراتِ الْعُیُونُ اَقْصَدَ ) مـِنـْهُ هـیـئت نـیـک خـوشـى داشـت کـه هـیـچ چـشـمـى هـیـئتـى بـه آن اعـتـدال و تـنـاسـب نـدیده . ( صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ عَلى آباءِ الطّاهِرینَ )