به نام خدا
اهمیت توجه به حضور پروردگار
بار یافتن به محضر بزرگان و توفیق هم نشینى با آنها افتخار بزرگى براى انسان است . در هر جامعه اى برخى از رهبران و بزرگان از چنان عزت و عظمتى برخوردارند که مردم حتى براى این که چند لحظه توفیق یابند به محضرشان نایل شوند سختى هایى را تحمل مى کنند. در روزگار ما حضرت امام علیه السلام از شخصیتى بى نظیر و عظمت و عزتى بى مانند در نظر مردم برخوردار بود. عشق و علاقه فراوان مردم به ایشان ، به حدى بود که مردم براى ملاقات ایشان سر از پا نمى شناختند. در گرما و سرما و از راه هاى
دور به جماران مى رفتند تا تنها براى چند لحظه در طول عمرشان ، امام را ملاقات کنند و براى آنها افتخارى بالاتر از دیدار امام نبود. حال تصور کنید که آیا ملاقات با خداوند مهم تر و والاتر است یا ملاقات با شخصیت هاى بزرگى چون امام که بنده اى از بندگان خدا هستند؟ آن هم ملاقات با کسى که همیشه حاضر و ناظر است و همواره امکان ملاقات با او براى انسان فراهم است و نیاز به مقدمه چینى و تمهیدات گسترده ندارد.
ما، هم مى توانیم و هم به ما توصیه شده ، که همواره به یاد خدا باشیم و ارتباط خود را با ساحت مقدس ربوبى حفظ کنیم و به استحکام آن بپردازیم . مستحبات و آداب شرعى که براى رفتارها و کارهاى گوناگون ما در نظر گرفته شده ، براى آن است که ما هیچ گاه خداوند را فراموش نکنیم و همواره به خداوند توجه داشته باشیم . اگر به ما فرموده اند که قبل از خوردن غذا بسم الله الرحمن الرحیم و پس از صرف غذا الحمدالله بگوییم ، براى این است که توجه ما به خداوند قطع نگردد، و وقتى این توجه باقى بود، سعى مى کنیم غذاى حلال بخوریم و از خوردن غذاى حرام و یا شبهه ناک خوددارى کنیم . رعایت این آداب در سراسر زندگى ، علاوه بر این که افتخار هم نشینى و درک محضر خداوند را براى ما فراهم مى سازد، زمینه تعالى و تکامل معنوى ما را نیز مهیا مى گرداند. نفس انسان ضعیف است و هواهاى نفسانى و وسوسه هاى شیطانى و جاذبه هاى مادى و دنیوى هر لحظه ممکن است ما را به غفلت گرفتار سازند و باعث شکست ما در پیمودن مسیر گردند؛ اما اگر ما بر خداوند متعال توکل داشته باشیم و ارتباط خود را با مبداء فیض و رحمت حفظ کنیم ، این عوامل خنثى و بى اثر مى گردند و مدد الهى حریم دل ما را از گزند آن عوامل غیر الهى و افتادن در ورطه غفلت حفظ مى کند. در روایتى از پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شده که خداوند سبحان فرمود:
اذا علمت اءن الغالب على عبدى الاشتغال بى نقلت شهوته فى مساءلتى و مناجاتى . فاذا کان عبدى کذلک فاءراد اءن یسهو خلت بینه و بین اءن یسهو.اءولئک اءولیائى حقا، اءولئک الابطال حقا، اءولئک الذین اذا اءردت اءن اءهلک اءهل الارض عقوبة زویتها عنهم من اءجل اءولئک الابطال ؛ (107)
وقتى دانستم که بنده ام بیشتر وقتش را صرف یاد و توجه به من مى کند، میل و رغبتش را متوجه مناجات و درخواست از خودم مى کنم .
وقتى بنده ام چنین شد اگر در معرض سهو و غفلت قرار گیرد من بین او و غفلت و فراموشى از یاد خودم حایل مى گردم ( و نمى گذارم مرا فراموش کند) . ایشان به حق دوستان من هستند، ایشان به حق قهرمان هستند؛ ایشان کسانى هستند که هرگاه خواستم مردم را عقوبت کنم و آنان را هلاک گردانم ، به جهت آن قهرمانان عذابم را از مردم بر مى دارم . هر کسى در دنیا به چیزى گرایش و دل بستگى دارد و مقصدى را مى پوید. خداوند مى فرماید کسانى که در دنیا بیشتر وقتشان صرف من مى شود و تنها من دل بستگى و توجه دارند و در راه انجام خواسته هاى من قدم بر مى دارند، من میل و گرایش و علاقه آنها را مناجات و راز و نیاز و درخواست از خودم قرار مى دهم تا تنها از گفتگوى با من لذت ببرند.
هنگامى که بنده با همت ، تلاش و فداکارى و مقاومت در برابر هواهاى نفسانى و وساوس شیطانى ، و شکیبایى در برابر خواسته هاى دل به چنین مرحله رسید، اگر عوامل طبیعى و دنیا خواستند او را از یاد و توجه به من غافل سازند و باعث فراموشى او گرداند، من مانع مى شوم و او را متذکر و متوجه خود مى کنم .
کسانى که در مسیر خود سازى و تهذیب نفس تجربه دارند، مى دانند که گاهى عواملى زمینه غفلت و گناه را در انسان فراهم مى آورند و در مقابل ، خداوند متعالى به جهت عنایتى که به انسان دارد، از راه هاى گوناگون او را متوجه خود مى کند و از غفلت و افتادن به ورطه گناه باز مى دارد؛ مثلا صدایى مى شنود و یا صحنه اى در برابرش مجسم مى گردد و یا نورى در قلبش مى تابد و باعث بیدارى و هوشیارى او مى گردد. بلا تشبیه مثل این که شخصى دوست و محبوبى دارد که پیوسته به یاد او است و لحظه اى او را فراموش نمى کند . حال اگر در مجلسى که محبوبش نیز حضور دارد، گفتگو و صحبت با دیگران او را از محبوبش غافل گرداند، ناگهان از آن سوى مجلس محبوبش او را صدا مى زند و متوجه خود مى گرداند. کسانى هم که عاشق خدا هستند و دل به خدا سپرده اند و در راه رسیدن به خدا و ایجاد ارتباط مستحکم با او فداکارى و تلاش جانکاه از خودشان داده اند، اگر احیانا عوامل غفلت زا بخواهند آنان را از یاد و توجه به معشوق حقیقى خویش باز دارند، معشوق و محبوب وفادار آنها مانع مى شود و حریم دل آنها را در برابر نفوذ شیاطین حفظ مى کند.
سپس خداوند درباره این دسته از بندگان خود که به چنین مقام و منزلت عظیمى رسیده اند، مى فرماید: آنان دوستان واقعى من قهرمانان حقیقى هستند و به پاس مقام آنها در نزد خود، اگر جامعه و مردم نیز به جهت طغیان و گناه مستحق عقوبت و هلاکت گردند، به برکت وجود این بندگان خالص و پاک باخته عقوبت و هلاکت را از آنها بر مى دارم .
بى شک کسانى که به این پایه از معرفت و ارتباط با خدا رسیده اند اهل ذکرند. اهل ذکر کسى است که پیوسته به یاد خدا است و لحظه اى از یاد خدا غافل نمى گردد، نه کسى که هر از چند گاهى ذکرى مى گوید ولى توجه به خدا و یاد او در رفتار و کردار و زندگى اش نمودى ندارد.به فرموده على علیه السلام در این خطبه ، اگر کسى اهل ذکر باشد یاد خدا را جایگزین دنیا مى کند و به جاى دل بستگى به دنیا و مظاهر آن ، دل بسته یاد خدا مى شود و عالى ترین لذت او در انس با خدا خواهد بود.
حقیقت مقام انس با خدا و محبت او
در دل اهل ذکر واقعى جایى دارد محبت و علاقه به دنیا وجود ندارد؛ چرا ممکن نیست انس با خدا و یاد او با علاقه به دنیا جمع گردد. آنان پس از ارتباط با خداوند و درک و دریافت محبت توصیف ناپذیر خداوند، علاقه اى به غیر خدا ندارند، ترجیح محبت غیر خدا بر محبت خدا را فاقد توجیه منطقى و عقلانى مى دانند. جلوه بسیار کوچک و محدودى از ارتباط و محبت بین خدا و اهل ذکر را مى توانیم بى مادر و فرزند مشاهده کنیم .در میان روابط طبیعى و محبت هاى موجود بین انسان ها، محبت بین مادر و فرزند عمیق تر و خالص تر است . این محبت به قدرى شدید است که مادر از جان و سلامتى خود براى زنده ماندن و رشد کودکش مایه مى گذارد و جوانى و راحتى و شادابى خود را به پاى او قربانى مى کند. متقابلا کودک نیز حاضر نیست لحظه اى از مادر جدا شود و اگر مشغول بازى شود و خود را به کارى سرگرم سازد، پس از مدتى که احساس دل تنگى کند به آغوش مادر پناه مى برد. تنها در آغوش مادر است که احساس آرامش مى کند. البته ارتباط مادر و کودک و محبت آن دو به یکدیگر، با ارتباط بنده با خدا و محبت خداوند به بنده قابل مقایسه نیست و محبت مادر به کودک بى نهایت نازل تر از محبت خداوند به بنده است .
اساسا خالق و علت حقیقى ایجاد کودک ، خداى متعال است و مادر و پدر تنها نقش واسطه و ابراز را ایفا مى کنند. با این وصف ، چگونه مى توان این رابطه را با رابطه بین بنده با خداوند مقایسه کرد؟ رابطه اى که اساس وجود و حیات انسان به آن بستگى دارد و از چنان عظمت و شکوهى برخوردار است که خداوند روح انسان را به وجود منسوب کرده ، مى فرماید:
فاذا سویته و نفحت فیه من روحى فقعوا له ساجدین ؛ (108) پس وقتى او را هموار کردم و از روح خود در او دمیدم ، شما فرشتگان پیش او به سجده در افتید.
همه حاضر تشکیل دهنده وجود انسان از خداوند است و مبداء و آفریننده همه آنها خدا است ؛ اما از بین آنها خداوند روح را به خود نسبت داده است . این انتساب حاکى از عظمت و شرافت روح انسانى و ارتباط وثیق وجودى آن با خداوند است . با وجود این ارتباط ناگسستنى تکوینى ، فطرت انسان اقتضا مى کند که با خداوند انس بگیرد و به او توجه داشته باشد و با یاد او احساس آرامش کند. اما على رغم خواست فطرت ، روح انسان بر اثر ارتباط با دنیا و لذت هاى آن ، آفت مى بیند و از مسیر فطرى و مصالح واقعى او نیست بر ارتباط با خداوند ترجیح مى دهد. چنان که انسان به مقتضاى طبیعتش از هواى سالم و لطیف لذت مى برد و از هواى کثیف و دود منجر است ، اما وقتى به دود ناراحت کننده سیگار عادت کرد، آن دود براى او هواى سالم و لطیف لذت بخش تر مى گردد!
اقتصادى فطرت انسان خالصانه و ناگسستنى با خداوند است .
همان گونه که گذشت ، بر اساس رابطه وجودى که بین خداوند و انسان وجود دارد، اقتصادى این انس و محبت بسیار بیش از انس با مادر و محبت به او مى باشد، اگر محبت بسیار بیش از انس با مادر و محبت به او مى باشد. اگر محبت همه مادرها را، از ابتداى خلقت تا انتهاى آن ، جمع کنیم ، در برابر محبت خداوند به بنده خود از قطره اى نسبت به دریا نیز کمتر است . خداوند، خود مظهر محبت و آفریننده همه محبت ها و خوبى ها است و انس و محبت مادر به فرزند نمود و جلوه اى از محبت خدا است . اگر کسى به مقام درک انس با خدا رسید و لذت یاد خداوند در کامش نشست ، دیگر هیچ یک از لذت هاى دنیا براى او لذت بخش نخواهد بود و لذت مناجات خدا و انس با او را با هیچ لذت دیگرى معاوضه نمى کند.
بدین جهت است که امام سجاد علیه السلام در مناجات الذاکرین مى فرماید:
و اءستغفرک من کل بغیر ذکرک و من کل راحة بغیر اءنسک و من کل سرور بغیر قربک و من کل شغل بغیر طاعتک ؛ (109) خدایا، من از هر لذتى به غیر یاد تو حاصل آید و از هر سرور و شادى که به جز از راه قرب تو باشد و از هر کارى به جز طاعت و بندگى تو، طلب مغفرت مى کنم .
محبت و انس کودک به مادر باعث مى گردد که وقتى گرسنگى و خستگى او را رنج مى دهد و یا مورد اذیت کسى قرار مى گیرد، گریان به آغوش مادر پناه بر و آرامش یابد و ناراحتى و رنج از دلش زدوده شود.
کسى هم که با خداوند انس دارد و به لذت حقیقى و والاى درک جوار و قرب الهى نایل گشته است ، هنگامى که مصیبت و گرفتارى و خطرى براى او پیش مى آید به خداوند پناه مى برد و در پناه خداوند احساس آرامش و لذت مى کند و با تکیه بر قدرت لایزال الهى از هیچ قدرتى نمى هراسد و در مقابل سیل خطرها و گرفتارى ها خم به ابرو نمى آورد.
عالى ترین مراتب انس و ارتباط با خدا در حضرت معصومین علیه السلام وجود دارد و مراتب نازل تر آن در علماى ربانى یافت مى شود. مطالعه احوال آن بزرگان مى تواند ما را به مقام انس با خدا و یاد او، و لذت بردن از مناجات با خداوند رهنمون گردد. درباره مرحوم شیخ انصارى نقل شده که در نیم روز گرم تابستان نجف ، در نهایت خستگى و تشنگى به خانه مى آید و در خواست آن خنک مى کند. در آن زمان وسط حیاط چاهى حفر مى کردند که منتهى به سرداب عمیق مى شد و با طناب ظرف آبى را درون آن مى آویختند تا خنک گردد. مرحوم شیخ در گیر و دار آماده شدن آب خنگ فرصت را غنیمت مى شمرد و به نماز مى ایستد. اتفاقا حالى پیدا مى کند و از این رو بعد از حمد و سوره اى طولانى مى خواند و به قدرى نماز را طول مى دهد که آب خنکى که کنار ایشان نهاده بودند گرم مى شود. در نماز، چنان طعم لذت یاد خدا در دل ایشان نشسته و کامشان به خنکاى یاد خدا خنک گردیده بود که تشنگى و گرما را فراموش مى کنند و با بى رغبتى تنها دهان خود را با آن آب مرطوب مى سازند و آب را به کنارى مى نهند.
اهل ذکر و مشاهده جهان آخرت
کسانى که لذت انس با خدا را چشیده اند و دل خود را ماءواى ذکر خدا ساخته اند و به خلوت نجواى با معشوق خویش بار یافته اند، دنیا و لذت ها و خوشى هاى آن برایشان کم فروغ گردیده و با روشن شدن چشمشان به حقایقى فراتر از دنیا و مادیات ، دیگر رغبت ماندن در این دنیا را ندارند، چه رسد که دل بسته آن باشند؛ چنان که حضرت امیر علیه السلام مى فرمایند: فکانما فطعوا الدنیا الى الاخرة و هم فیها فشاهدوا ما وراء ذلک ...؛ آنها با این که در دنیا زندگى مى کنند، اما هواى رفتن از دنیا و پیوستن به آخرت دارند. به درجه اى از معرفت رسیده اند و تا بدان جا در مسیر خودسازى و تکامل اوج گرفته اند که سراى آخرت را مشاهده مى کنند و از آنچه بر برزخیان مى گذرد آگاهى دارند. آنها هر کجا که باشند دلشان با خدا است . حتى وقتى با کسى سخن مى گویند، باز در دل به خدا توجه دارند و لحظه اى دل از انس با خدا نمى کنند. آنان که با حقایق عالم هستى اطلاع یافته اند و عصاره ارزش ها و کمالات بر آنها عینیت یافته و به پوچى و بى مقدارى دنیا و مظاهر آن پى برده اند، از دنیا طلبى مردم تعجب مى کنند. آنان در شگفتند که چگونه مردم چون دیوانگان و لاشخوران بر سر مردار گندیده دنیا به جان هم مى افتاده اند و هر کس سعى مى کند با حیله و نیرنگ گوى سبقت از دیگران برباید و عرصه را بر رقیبان خویش تنگ سازد. براى آنان بسى مایه تاءسف است که چگونه مردم دل به دنیا بسته اند و با لذت هاى آن خو گرفته اند و از عالى ترین لذت ها، یعنى انس با خدا، چشم پوشیده اند؟ به راستى چرا بسیارى از مردم به جاى خدا بر قدرت هاى مادى و دنیایى تکیه دارند؟ مگر نه این است که هر چیزى در پرتو قدرت خداوند تحقق مى یابد؟
در مقابل ، مردم نیز وقتى مى بینند اهل ذکر و شیفتگان انس با خدا اعتنایى به دنیا و لذت هاى آن ندارند، تعجب مى کنند که چرا اینها بى اعتنا از کنار این لذت ها مى گذرند؟ و چرا در نظر آنان کاخ ها و انبان هاى طلا و پول با مشتى خاک و خاشاک یکسان است ؟! غافل از این که آنها به لذتى رسیده اند که لذت هاى دنیا و نظرشان بى مقدار و بى ارزش گردیده است .
مى گویند شخصى که شهر را ندیده بود و از اوضاع و احوال آن بى خبر بود گذرش به شهر افتاد و به بازار رفت و وارد دکان قنادى شد. وقتى دید شیرینى هاى متنوع و رنگارنگ در آن دکان چیده اند و شیرینى فروش آرام نشسته و از آنها نمى خورند تعجب کرده و پنداشت که چشمان او نابیناست ، از این رو انگشتان خود را جلو چشمان او برد، و وقتى متوجه شد که او با وجود بینایى شیرینى ها را نمى خورد با تعجب گفت : آیا اینها را مى بینى و نمى خورى ؟!
یکى از اساتید ما مى فرمود که در زمان مرحوم شیخ انصارى که طلبه ها در نهایت فقر و گرفتارى زندگى مى کردند. شخصى چند کیسه طلا نزد شیخ آورد و در دالان خانه شیخ قرار داد و از شیخ رسید خواست ، اما مرحوم شیخ از دادن رسید امتناع کرد. کیسه هاى طلا زیر دست و پا لگد مى شد و هر چه آن شخص اصرار و التماس مى کرد، مرحوم شیخ نمى پذیرفت ، آن شخص گفت : من امانت دارم ، این امانت را به من سپرده اند که به شما برسانم ؛ گناه من چیست که به من رسید نمى دهى ؟ یکى از نزدیکان مرحوم شیخ به ایشان عرض کرد که چرا شما آن امانتى را تحویل نمى گیرید و رسید نمى دهید؟ مرحوم شیخ فرمود: این واسطه اى که طلاها را از صرافى گرفته و این جا آورده مسیحى است و من نمى خواهم دست مسیحى به رسیدى برسد که روى آن اسم خدا را مى نویسم ، هر وقت واسطه مسلمانى فرستادند رسید مى دهم ، مرحوم شیخ قسم خورد که نظر من این طلاها با مشتى خاکستر فرقى ندارد؛ تازه اینها امانتى است که باید به اهلش برسانم ، اگر از خودم هم مى بود اهمیتى براى من نداشته چون چند صباحى در اختیارم مى بود و بالاخره آنها را مى گذاشتم و مى رفتم .
به هر جهت ، براى این که انسان به تعالى برسد و به رفتار و اندیشه علوى مزین گردد و ثروت دنیا آن قدر برایش ارزش نداشته باشد که براى رسیدن به آن دست به هر خلافى بزند، باید یا خدا را در دلش زنده نگه دارد. اگر به جاى توجه به خداوند، به دنیا عشق بورزد، مستحق نکوهش خداوند و رانده شدن از درگاه تعالى مى گردد. خداوند درباره اینان به پیامبرش فرمود:
ولا تطع من اءغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان اءمره فرطا؛ (110) و از آن کسى که از یاد ما روى برتافته و جز زندگى دنیا را خواستار نبوده است ، روى برتاب .
خداوند به پیامبر صلى الله علیه و آله فرمان مى دهد، از کسانى که فقط دل بسته زندگى دنیا هستند و شهوت و کام جویى از دنیا را بر یاد خدا و توجه به آخرت مقدم داشته اند، دورى کن . این دسته به جهت توجه افراطى به دنیا، چنان از خداوند غافل شده اند که بسا صرف وقت در امور عبادى و معنوى و توجه به خداوند را مایه تضییع عمر و به هدر دادن آن تلقى مى کنند! و چه بسا کارشان به جایى مى رسد که وقتى نام خدا و اولیاى خدا برده مى شود، سعى مى کنند حرف را عوض کنند. بر عکس حضرت ابراهیم علیه السلام ، هنگام که جبرئیل گفت : سبوح قدوس فرمود: اگر یک بار دیگر نام محبوبم را ببى همه مالم را مى دهم . اما دنیا پرستان نه فقط از نام خدا لذت نمى برند، بلکه چنان زرق و برق دنیا آنها را فریب داده و دل باخته دنیا شده اند که به فرموده قرآن وقتى نام خدا برده مى شود، ناراحت هم مى شوند:
و اذا ذکر الله وحده اشمازت قلوب الذین لا یومنون بالاخرة و اذا ذکر الذین من دونه اذا هم یستبشرون ؛ (111) هنگامى که خداوند به یگانگى یاد مى شود، دل هاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند، متوجه مى گردد؛ اما هنگامى که معبودهاى دیگر یاد مى شود، شادمان مى شوند.
طبیعى است وقتى کسى به آخرت ایمان نداشت ، زندگى دنیا براى او مقصد و هدف مى گردد و جز زندگى دنیا چیزى نمى خواهد و از آنچه او را از لذایذ دنیا باز دارد بیزار است . از این رو نمى خواهد که در حضور او نام خداوند برده شود و یا قرآن قرائت گردد و یاد مرگ به میان آید؛ چرا که عیش او را آشفته مى کند. این مرحله از انحطاط و سقوط، فرجام کسى است که به تدریج از فطرت خود فاصله مى گیرد و به جاى حرکت در مسیر فطرت خود و پرستش مبداء آفرینش و عمل به خواست او علم طغیان و سر پیچى را بر مى افرازد. او پس از آن که در دام هواى نفس خویش و وسوسه هاى شیطان گرفتار آمد، دنیا پرستى و دل سپردگى به لذت ها و شهوات دنیایى ، محور رفتار و اندیشه اش مى گردد.چنین کسى ممکن نیست گرایش و توجهى به یاد خدا و ذکر او داشته باشد؛ چرا که بین یاد خدا و شیفتگى به دنیا تضادى آشکار است .
موانع ذکر از منظر قرآن
حال که سخن به این جا رسید جا دارد اشاره اى به موانع ذکر از دیدگان قرآن داشته باشیم .
1.از جمله موانع ذکر، رفاه زدگى و توجه افراطى به دنیا است . خداى متعال در این باره مى فرماید:
یا ایها الذین آمنو لا تلهکم اءموالکم و لااءولادکم عن ذکر الله و من یفعل ذلک فاءولئک هم الخاسرون ؛ (112) اى کسانى که ایمان آورده اید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند، و کسانى که چنین کنند، آنان خود زیان کارانند.
گرایش به توحید، خدا پرستى و توجه به پروردگار، امرى فطرى است . از آغاز شکفتگى نیروى عقل ، یکى از اندیشه هایى که فکر انسان را به خود مشغول مى دارد همین است که آفریدگار خود را بشناسد و با این حال و با همه کوشش هاى پیامبران الهى ، گروه اندکى راه فطرت و عقل سلیم را بر مى گزینند و در هر عصرى معمولا تعداد گمراهان بیشتر است . خداوند با اشاره به همین حقیقت مى فرماید: قلیلا ما تذکرون ؛ (113) چه اندک پند مى گیرند.
بر این اساس ، خداوند تاءثیر گرایش هاى مادى و دنیوى را در جلوگیرى از توجه بیش از حد به اموال و اولاد، روح انسان را آلوده مى سازد و صفا و جلاى آن را از بین مى برد.اگر غفلت از یاد خدا باعث مى گردد که انسان از هدف اصلى حیات باز بماند و به مسایلى که به همین حیات محدود و چند روزه دنیوى مربوط مى شود و تباهى جاودان را در پى دارد مشغول گردد.
2. یکى دیگر از موانع ذکر ظاهر بینى و جدى نگرفتن حیات است .
قرآن کریم در این باره مى فرماید .
یعلمون ظاهرا من الحیاة الذنیا و هم عن الاخرة هم غافلون ؛ (114) از زندگى دنیا ظاهرى مى شناسند، و حال آن که از آخرت غافلند.
انسان مؤ من جهان هستى را مخلوق خدایى حکیم و آگاه مى داند و بر این اساس از کنار هیچ موضوعى ، هر چند کوچک ، به سادگى نمى گذرد و در مواجهه با هر چیزى به یاد آفریدگار حکیم مى افتد. اما فرد بى ایمان حیات را پدیده اى اتفاقى و حوادث جهان را امورى تصادفى مى بیند و مرگ را نهایت این جهان مى نگرد. او تنها به ظواهر زندگى دنیا توجه دارد و از سرانجام کار غافل است .
3. از دیگر موانع ذکر، دوستان گم راه هستند. در قرآن در این باره مى خوانیم .
ویوم یعض الظالم على یدیه یقول یا لیتنى اتخذت مع الرسول سبیلا، یا و یلتى لیتنى لم اتخذ فلانا خلیلا، لقد اءضلنى عن الذکر بعد اد جاءنى و کان الشیطان للانسان خذولا؛ (115) و روزى است که ستم کار دست هاى خود را به دندان مى گزد و مى گوید: اى کاش با رسول خدا راهى برگزیده بودم .واى بر من ، کاش فلانى را دوست خود نگرفته بودم . او بود که مرا به گمراهى کشانید پس از آن که نزد قرآن به من رسیده بود، و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است .
نقل کرده اند که در عصر پیامبر صلى الله علیه و آله دو نفر به نام عقبه و ابى با هم دوست بسیار صمیمى بودند. هر گاه عقبه از سفر باز مى گشت مهمانى بزرگى به راه مى انداخت و هر چند اسلام را نپذیرفته بود، ولى به پیامبر صلى الله علیه و آله علاقه مند بود و آن حضرت را نیز دعوت مى کرد. یک بار پس از گستردن سفره مهمانى ، پیامبر فرمود: من از غذاى تو نمى خورم ، مگر آن که به یگانگى خدا و رسالت من گواهى دهى . او نیز چنین کرد. اما وقتى دوستش ، ابى ، از ماجرا مطلع شد او را سرزنش کرد که از آیین نیاکانت منحرف شده اى . عقبه گفت : او حاضر نبود از غذاى من بخورد مگر با اسلام آوردن من ، و من شرم داشتم که کسى غذا نخورده از سر سفره من برخیزد. ابى گفت : من هرگز از تو راضى نمى شوم ، مگر آن که در برابر پیامبر بایستى و به او توهین کنى . و او نیز چنین کرد و بدین ترتیب دنیا و آخرت خود را تباه ساخت . او در جنگ بدر در صف مشرکان شرکت کرد و کشته شد. آیات مذکور در شاءن او نازل شده است .
بدون شک یکى از عوامل مؤ ثر در شکل گیرى شخصیت انسان هم نشینان و دوستان او هستند. معاشرت با افراد منحرف ، و رفتار و سخنان آنان در ذهن و روح و رفتار فرد اثر مى گذارد و معمولا این تغییر چنان آرام و تدریجى است که شخص متوجه آن نمى شود.
4. تسلط شیطان بر انسان نیز از موانع مهم ذکر به شمار مى آید.خداوند در این باره مى فرماید:
استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله ...؛ (116) شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است .
کلمه استحوذ به معناى تسلط کامل شیطان بر شخص است ، به گونه اى که گویا اختیار از او سلب شود. این حالت وقتى براى کسى پیش مى آید که با آگاهى و اراده خود مدت ها در گناه و انحراف غرق گردد. امام حسین علیه السلام ، روز عاشورا، خطاب به لشکر یزید فرمود:
لقد استحوذ علیکم الشیطان فاءنساکم ذکر الله العظیم ؛ (117) همانا شیطان بر شما چیره شده و خدا را از یادتان برده است .
5. از جمله موانع ذکر، یکى هم آرزوهاى دراز است ، قرآن در این باره مى فرماید:
ذرهم یاکلوا و یتمتعوا و یلههم الامل فسوف یعلمون ؛ (118) بگذارشان تا بخورند و بر خوردار شوند و آرزوها سرگرمشان کند، پس به زودى خواهند دانست .
خداوند براى بشر مواهب و نیروهایى قرار داده که اگر به جا و درست مورد استفاده قرار گیرند، مى توانند در راه تاءمین رفاه مادى و تکامل معنوى و روحى انسان به کار آیند و دنیا و آخرت او را آباد سازند. اما متاءسفانه بشر غالبا از این امکانات استفاده نا به جا مى کند و با افراط و تفریطها آنچه را باید در خدمت تعالى خویش قرار دهد، در مسیر سقوط مادى و معنوى خود به کار مى گیرد. از جمله این ویژگى ها آرزو کردن است که اگر به نحو معقول و منطقى و با آینده نگرى باشد، نه تنها مفید، بلکه لازم است . اما وقتى این عامل از حد بگذرد و به صورت آرزوهاى دور و دراز در آید، عامل بدبختى و غفلت مى گردد.
6. هواپرستى را نیز باید از موانع مهم ذکر دانست . خداوند در این باره مى فرماید:
و لا تطع من اءغفلنا قلبه من ذکرنا و اتبع هواه و کان اءمره فرطا؛ (119) و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم و از هوس خود پیروى نمى اندیشد؛ و هواپرستى او را از یاد خدا که سرچشمه توجه به همه صفات عالى انسانى است محروم مى کند. (120)
سازگارى خدا پرستى و آخرت گرایى با فعالیت هاى فردى و اجتماعى
اگر گفته مى شود که دنیا پرستى با خدا پرستى در تضاد است و دل بستگى به دنیا باعث غفلت از یاد خدا مى گردد. بدان معنا نیست که انسان دست از کار و تلاش و فعالیت بکشد و به وظایف شخصى و اجتماعى خود نپردازد و لذایذ و نعمت هاى دنیا را بر خود حرام کند. آنچه مورد نکوهش و موجب غفلت است محبت و دل بستگى به دنیا است . انجام وظایف و تاءمین نیازهاى مادى و دنیوى و کار و تلاش ، با دل بستگى ، عشق و شیفتگى به دنیا متفاوت است . تاءمین نیازمندى ها و روزى حلال و اداره زندگى و کار و تلاش از وظایفى است که خداوند براى انسان واجب کرده است . از این رو به عنوان اطاعت و امتثال امر خداوند، در آن زمینه ها نیز باید تلاش کنیم .
به علاوه ، کار و تلاش موجب حفظ عزت و کرامت جامعه اسلامى در برابر کفار، و استقلال و عدم وابستگى به بیگانگان مى گردد. مگر امیر مؤ منان علیه السلام کار نمى کرد؟ آن حضرت به دست خود قنات ها، چاه هاى آب و نخلستان هاى فراوانى احیا کردند و آنها را وقف فقرا نمودند.
از این رو کسب و کار و انجام فعالیت هاى فردى و اجتماعى ، خود به خود نه تنها، مانع ذکر و یاد خداوند و غفلت از او نمى گردد، بلکه اگر از سر عشق و محبت دل بستگى به دنیا نباشد.و از نتایج فعالیت انسان فقرا و نیازمندان و جامعه اسلامى بهرمند گردند، خود مى تواند نتیجه و ثمره عشق به خدا و تبعیت از فرمان او باشد؛ چنان که على علیه السلام چنین بود. شرافت انسان به این است که در گیر و دار خواست ها و خواهش هاى متضاد و در عین اشتغال به کار و فعالیت و زندگى روزمره ، توجهش به خدا باشد. اسلام نیز در صدد پرورش چنین انسان هایى است که در ضمن فعالیت هاى روزمره و در همه شؤ ون زندگى توجهشان به خدا باشد و هر چیزى را براى خدا بخواهند، نه این که از اجتماع کناره گیرند و تشکیل خانواده ندهند و به کار و زندگى نپردازند و فقط در گوشه اى تسبیح به دست بگیرند و ذکر بگویند. هنر آن است که انسان در عین تلاش و فعالیت ، به یاد خداوند باشد و هر کارى را در جاى خود قرار دهد.اتفاقا این برداشت با آیه 36 و 37 سوره نور که حضرت در طلیعه خطبه خویش تلاوت فرموده اند هم آهنگ است . در این آیات خداوند نمى فرماید که شب بیداران و سحر خیزان و زاهدان ، به کسب و کار نمى پردازند، بلکه مى فرماید کسب و کار و فعالیت هاى روزمره زندگى آنها را از یاد خدا غافل نمى سازد؛ پس کسب و کار و انجام فعالیت هاى اجتماعى براى اولیاى خدا مفروض گرفته شده است .
سر این که کسب و تجارت مؤ منان را از یاد خدا باز نمى دارد این است که آنان در گیر و دار کسب و کار به خدا توجه دارند و مى دانند که خداوند رزاق و تاءمین کننده روزى آنها است . از این رو حلال و حرام را رعایت نموده و سعى مى کنند در حق دیگران ظلم و اجحاف و خیانت نکنند و حقوق آنان را ادا کنند. در این صورت ، خداوند ارتباط دل آنها را با خود مستحکم تر مى کند و اگر دلشان به جاى دیگرى متوجه شد، آن را به خود متوجه مى گرداند و نمى گذارد که ظواهر دنیا باعث دل بستگى و محبت آنها به دنیا گردد. البته رسیدن به این مرحله بسیار دشوار است . ما اگر بخواهیم به این مرحله برسیم که پیوسته با خدا ماءنوس و به یاد او باشیم و حتى در هنگام پرداختن به کسب و کار و انجام فعالیت هاى اجتماعى نیز از خداوند غافل نگردیم ، باید سعى کنیم از محبت و علاقه خود به دنیا و ثروت آن بکاهیم . در این ، یکى از راه هاى کاستن از محبت به دنیا و ثروت آن ، انفاق چیزهایى است که دوست مى داریم ، چنان که خداوند فرمود:
لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون ...؛ (121)
هرگز به نیکوکارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید.
کسى که خواهان انس با خدا و ایجاد دوستى و محبت با خداوند است ، باید آنچه را با زحمت و تلاش به دست آورده و اشیاى گران قیمتى را که به آنها علاقه دارد و دل بستگى مى آورد، به دیگران ببخشد. براى رسیدن به مقام ذکر واقعى ، انسان باید سعى کند دل بسته پست و مقام نگردد و اگر کسى را شایسته تر از خود یافت که بهتر بتواند با جامعه خدمت کند، به نفع او از پست و مقام خود کنار رود. هم چنین باید از توان خود براى خدمت به مردم استفاده کند و اگر فرصتى پیش آمد، حاضر شود از آبروى خود که ارزشمندترین سرمایه او است ، در راه خدا بگذرد، خلاصه این که ، دوام ذکر مستلزم است که دل به هیچ یک از این امور نبازد زیرا دلباختگى به آنها هم چون زنجیرى پاى او را مى بندد و جلوى پرواز او به سوى خدا و مقام قرب را مى گیرد.
.: Weblog Themes By Pichak :.