به نام خدا
شرایط دوست و دوستى
امیر (ع) فرمود: لا علیک ان تصحب ذا العقل و ان لم تجد کرمه و لکن انتفع بعقله و احترس من سیّئ اخلاقه و لا تدعنّ صحبة الکریم فان لم تنتفع بعقله و لکن انتفع بکرمه بعقلک و افرر کلّ الفرار من اللّئیم الاحمق. 483 و صادق (ع) فرمود: علیک بالتّلاد و ایّاک و کلّ محدّث لا عهد له و لا امان و لا ذمّة و لا میثاق. 484 و فى القاموس تلد کنصر و فرح اقام و خلق، متلد قدیم. 485 و فرمود (ع): لا تکون الصّداقة الّا بحدودها فمن کان فیه هذه الحدود او شىء منها فانسبه الى الصّداقة و من لم یکن فیه شىء منها فلا تنسبه الى شىء من الصّداقة فاوّلها ان یکون سریرته و علانیته لک واحدة و الثّانیة ان یرى زینک زینه و شینک شینه و الثّالثة ان لا یغیّره علیک ولایة و لا مال و الرّابعة ان لا یمنعک شیئا تناله مقدرته و الخامسة و هى تجمع هذه الخصال ان لا یسلّمک عند النّکبات: 486 نیکو است اگر مصاحبت نمایى با صاحب عقل زیرا که اگر کرم او را نیابى به عقل او منتفع شوى و حذر کن از بدخلق و از چنگ مده صحبت کریم را که اگر از عقل او منتفع نشوى به کرم او منتفع شوى و تا توانى فرار کن از لئیم احمق. صادق (ع) فرمود بر تو باد به کهنها و حذر کن از تازههائى که او را عهدى و امانى و ذمّهاى و پیمانى نیست. و فرمود دوستى را پنج چیز ضرور است، هر که همه را یا بعضى را دارد او را به صداقت نسبت بده و الّا نسبت مده. اوّل آنکه ظاهر و باطنش با تو یکسان باشد. دوّم آنکه خوب تو را خوب خود و بد تو را بد خود داند. سوّم اگر به ریاستى و دولتى رسد تغییر نیابد. چهارم آنکه چیزى را از تو دریغ ندارد. پنجم که همه اینها را داراست این است که در شداید و بلاها تو را رها نکندو تنها نگذارد. و ایضا از آن حضرت است و احذر أن تواخى من ارادک لطمع او خوف او فشل او اکل او شرب و اطلب مواخاة الأتقیاء 487 (الخ): حذر کن از دوستى آن که به جهت طمع و ترس به تو دوستى کند، و طلب کن دوستى پرهیزکاران را.
بدان که چون انسان مدنىّ بالطبع است و بالفطره محتاج به اجتماع و معاشرت و معاونت است، و تکمیل و رفع حاجت چنانچه به عداوت نمىشود بدون شناختن و آشنائى هم نمىشود و محض شناختن و آشنائى هم کفایت نمىکند، اگر چه همین هم ثمر بسیار دارد، و مقدمه دوستى است. پس هر کسى ناچار است از این که دوستان چند داشته باشد. پس اگر بخواهد اخوان ثقه پیدا کند آرزوئى است که به ثمر نمىرسد و حاجتى است که برآورده نمىشود الّا ان یشاء اللّه. پس باید به اخوان مکاشره و دوستان رسمى قناعت نماید و چون غرض از دوستى یا تحصیل دنیاست و یا تحصیل آخرت و هر دو نیز از هم همین توقع دارند پس کسى را پیدا کن که این ثمر بر دوستى او مترتب شود و این شرایط چند دارد و بازگشت همه به یک شرط است که دوستى بگیر که نقض غرض لازم نیاید. اول آنکه بسیار نباشند و الّا از عهده نتوان برآمد و از کثرت آمد و شد نقض غرض لازم آید هر قدر به حسب عدد کمتر باشد و به حسب کفایت کاملتر البته بادوامتر است، چه یک مرد جنگى چه یک دشت مرد. و دوم آنکه لا اقل کسى باشد که نیک از بد تمیز دهد، پس با نادان و بىفهم و کذا با احمق و بىعقل دوستى نمودن نقض غرض است زیرا که بیچاره ضرر را نفع و نفع را ضرر خیال مىکند و به اعتقاد نفع، ضرر کامل مىرساند. سوّم آنکه بد خلق و لئیم نباشد که نه دوستى به آخر رسد و نه نفعى حاصل شود، با آنکه طبیعت و اخلاق سرایت کند پس باز نقض غرض لازم آید. چهارم آنکه جوان و شخص بىتجربه نباشد که به وزیدن نسیمى و شنیدن حرفى تو را رها کند و به دیگرى آویزد. پنجم آنکه کسى نباشد که مىخواهد نفع ببرد و نفع نرساند و این شرط اکثر مردم را از لیاقت دوستى خارج کند کما لا یخفى. پس چون اندک تأمل کنى دوستى منحصر است با چهار کس، عاقل به جهت راهنمائى و تدبیر و مشورت، عالم به جهت تعلّم و هدایت، کریم به جهت نفع بردن حوائج و شدائد و مقصود مال تنها نیست بلکه مراد این است که هر چه مقدور اوست مضایقه نکند، و آخر همه بهتر و مهمتر و کمتر از همه شخص با ورع و تقوى است زیرا که بدون تقوى به هیچ یک از آن سه طایفه در باطن نتوان اعتماد نمود و وثوق داشت و اسرار و خفایا و مزایاى امور به ایشان نتوانگفت و نتوان به ایشان واگذاشت و لکن تقوى رقیب و دید بانى است که مدام پاس او نگهدارد و محتاج به دیدبانى تو نیست.
.: Weblog Themes By Pichak :.