به نام خدا
علی ( ع ) و روح نیایش
غرض این جهت است که در متن اسلام ، به عبادت ، به آنچه که واقعا روح
نیایش و پرستش است ، یعنی رابطه انسان و خدا ، محبت ورزی به خدا ،
انقطاع به ذات پروردگار - که کاملترین عبادتهاست - توجه زیادی شده است
، و این دو سه حدیث هم که عرض کردم ، به عنوان نمونه بود والا یکی و دو
تا نیست . جمله معروف امیرالمؤمنین را همه شنیدهایم : « الهی ما عبدتک
خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعبادش فعبدتک » ( 1 )
خدایا ! تو را پرستش نکردم به طمع بهشتت و نه از ترس جهنمت ، بلکه تو
را چون شایسته نیایش و پرستش دیدم پرستش کردم .
دعای کمیل ، از اول تا به آخر ، همان نیایش به معنی عالی است . شما
در سراسر این دعا نه بهشت میبینید نه ترس جهنم ، و اگر آمده ، استطرادا
به مناسبت بحث دیگری آمده . دعاهای اسلامی که البته خود دعاها
نمیتوانسته در یک سطح باشد ( بدیهی است دعاهایی که افراد میخوانند یک
جور نیست ) از مضامین عالییی برخوردار است . از جمله دعایی است که در مفاتیح هم نقل شده به نام " مناجات شعبانیه
" و در روایتی که آن را نقل کرده ، عبارت این است که امیرالمؤمنین و
امامان از اولاد او این دعا را میخواندهاند . دعایی است در سطح ائمه ،
یعنی خیلی سطح بالاست . انسان وقتی این دعا را میخواند ، میفهمد که اصلا
روح نیایش در اسلام یعنی چه . در آنجا جز عرفان و محبت و عشق به خدا ،
جز انقطاع از غیر خدا ( نمیدانم چه تعبیر بکنم ) خلاصه جز سراسر معنویت ،
چیز دیگری نیست ، و حتی تعبیراتی است که برای ما تصورش هم خیلی مشکل
است :
« الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها
الیک حتی تحزق ابصار القلوب حجب النور سواک فتصل الی معدن العظمة و
تصیر ارواحنا معلقة بجز نورک الا بهج فاکون لک عارفا عن سواک منحرفا .»
تصور این معانی هم برای ما دشوار است .
دعای ابوحمزه نیز همینطور است . همچنین مناجات پانزده گانهای از امام
زینالعابدین هست که به مناجات خمسه عشر معروف است و در کتاب مفاتیح
هست : مناجات خائفین ، مناجات ذاکرین ، مناجات طالبین . . . به قدری
اینها عالی و لطیف و فوقالعاده است که انسان حیرت میکند . در خود
نهجالبلاغه در این زمینهها چقدر زیاد است ! قسمتی از آن را که همین الان
یادم افتاد برایتان عرض میکنم .
در آن جملههای معروفی که امیرالمؤمنین خطاب به کمیل دارند و از اینجا
شروع میشود که مردم سه دسته هستند : عالم ربانی ، متعلمان ، و مردم همج رعاع ، بعد حضرت وارد این مطلب میشود که من خیلی
حرفها دارم ولی آدمش را پیدا نمیکنم . افراد را تقسیم میکند ، میگوید
بعضی ، افراد خیلی باهوشی هستند ، میفهمند ولی به آنها اعتماد نیست ،
همینها را وسیله مطامع و دنیاداری قرار میدهند . بعضیها آدمهای خوبی
هستند ولی کودن و نفهمند و درک نمیکنند ، و من به چه کسی بگویم ، آخرش
باید آنچه را که میدانم به گور ببرم ، آدمش را پیدا نمیکنم . ولی بعد
برای اینکه همه را مأیوس نکرده باشد میفرماید : " « اللهم بلی لا تخلوا
لارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهورا واما خائفا مغمورا . . . و
یزرعوها فی قلوب اشباههم » . خلاصه مضمونش اینست که همیشه یک دستهای
هستند که خداوند آن معنویتها و حجتهای خودش را به وسیله اینها در دل
افراد قابل میکارد و کشت میکند . بعد درباره اینها میگوید : « هجم بهم
العلم علی حقیقة البصیرش » . علم به آن معنای حقیقت بصیرت ، به آنها
هجوم آورده . ( معلوم است که علم افاضی است نه علم اکتسابی ) .
²و باشروا روح الیقین ». روح یقین را مباشرت کردهاند ، یعنی رسیدهاند به
روح یقین . « و استلانوا ما استوعره المترفون » . آن چیزهایی که اهل ترف
خیلی برایشان سخت و سنگین میآید ، برای آنها نرم است . « و انسوا بما
استوحش منه الجاهلون » ( 1 ) آن چیزی که جاهلان از آن وحشت دارند ،
اینها با همان انس دارند .
.: Weblog Themes By Pichak :.