به نام خدا
استعدادیابی در انتخاب کار
کار علاوه بر اینکه مانع انفجار عملی میشود ، مانع افکار و وساوس و
خیالات شیطانی میگردد . لهذا در مورد کار میگویند که هر کسی باید کاری را
انتخاب کند که در آن استعداد دارد ، تا آن کار علاقه او را به خود جذب
کند . اگر کار مطابق استعداد و مورد علاقه نباشد و انسان آن را فقط به
خاطر درآمد و مزد بخواهد انجام دهد ، این اثر تربیتی را ندارد و شاید
فاسد کننده روح هم باشد . انسان وقتی کاری را انتخاب میکند باید
استعدادیابی هم شده باشد . هیچ کس نیست که فاقد همه استعدادها باشد ،
منتها انسان خودش نمیداند که استعداد چه کاری را دارد . چون نمیداند ، دنبال کاری میرود که
استعداد آنرا ندارد ، و همیشه ناراحت است . مثلا وضع دانشجویان ما با
این کنکورهای سراسری وضع بسیار ناهنجاری است . دانشجو میخواهد به هر
شکلی که هست این دو سال سربازی را نرود ، و عجله هم دارد به هر شکلی که
هست در دانشگاه را پیدا کند . وقتی آن ورقهها و پرسشنامهها را پر میکند
، چند جا که دیپلمش به او اجازه میدهد نامنویسی میکند ، هر جا را که
درآمدش بیشتر است انتخاب میکند ، و بسا هست جایی را انتخاب میکند که
اصلا ذوق آن را ندارد ، یعنی سرنوشت خود را تا آخر عمر به دست یک
تصادف میدهد . این آدم تا آخر عمر خوشبخت نخواهد شد . بسا هست این فرد
ذوق ادبی اصلا ندارد ولی با وجود دیپلم ریاضی احتیاطا اسمی هم در ادبیات
یا الهیات مینویسد . بعد آنجاها قبول نمیشود و میآید اینجا ، جایی که نه
استعدادش را دارد و نه ذوقش را و تا آخر عمر کاری دارد که آن کار ، روح
و ذوقش را جذب نمیکند .
کارهای اداری هم اکثر اینجور است . البته ممکن است به بعضی کارها شوق
داشته باشند ولی اکثر ، خود کار اداری ابتکار ندارد و فقط تکرار است و
شخص اجبارا برای اینکه گزارش غیبت ندهند و حقوقش کم نشود ، با وجود
بیمیلی شدید ، آن چند ساعت را پشت میز مینشیند . این هم خودش صدمهای
به فکر و روح انسان میزند . انسان باید کاری را انتخاب کند که آن کار
عشق و علاقه او را جذب کند ، و از کاری که علاقه ندارد باید صرف نظر کند
ولو درآمدش زیاد باشد .
پس در مورد کار این جهت را باید مراعات کرد ، و آنوقت
است که خیال و عشق انسان جذب میشود و در کار ، ابتکاراتی به خرج میدهد.
کار و آزمودن خود
و از همین جا است که یکی از خواص کار آشکار میشود ، یعنی " آزمودن
خود " . یکی از چیزهائی که انسان باید قبل از هر چیز بیازماید خودش
است . انسان قبل از آزمایش خودش نمیداند چه استعدادهایی دارد ، با
آزمایش ، استعدادهای خود را کشف میکند . تا انسان دست به کاری نزده ،
نمیتواند بفهمد که استعداد این کار را دارد یا ندارد . انسان ، با کار ،
خود را کشف میکند ، و خود را کشف کردن بهترین کشف است . اگر انسان
دست به کاری زد و دید استعدادش را ندارد ، کار دیگری را انتخابمیکند و
بعد کار دیگر تا بالاخره کار مورد علاقه و موافق با استعدادش را پیدا
میکند . وقتی که آن را کشف کرد ، ذوق و عشق عجیبی پیدا میکند و اهمیت
نمیدهد که درآمدش چقدر است . آن وقت است که شاهکارها به وجود میآورد
که شاهکار ساخته عشق است نه پول و درآمد . با پول میشود کار ایجاد کرد ،
ولی با پول نمیشود شاهکار ایجاد کرد . واقعا باید انسان به کارش عشق
داشته باشد . پس یکی از خواص کار این است که انسان با کار ، خود را
میآزماید .
پس یکی از خواص کار این است که انسان با کار ، خود را میآزماید و
کشف میکند .
کار و فکر منطقی
گفتیم منطقی فکر کردن این است که انسان هر نتیجهای را از مقدماتی که
در متن خلقت و طبیعت قرار داده شده بخواهد . اگر انسان فکرش اینجور
باشد که همیشه نتیجه را از راهی که در متن خلقت برای آن نتیجه قرار داده
شده بخواهد ، این فکر ، منطقی است ، اما اگر انسان هدفها ، ایدهها و
آرزوهای خود را از یک راههایی میخواهد که آن راهها راههایی نیست که در
خلقت به سوی آن هدفها باشد و اگر احیانا یک وقت بوده ، تصادف بوده
است ، یعنی کلیت ندارد ، [ فکر او منطقی نیست ] . مثلا ممکن است یک
نفر ثروتمند شده باشد از راه یک گنج ، مثلا در صحرا میرفته ، و یا زمینی
خریده بوده و میخواسته ساختمان کند ، و بعد زمین را کنده و گنجی پیدا شده
، یا مثلا از راه بلیتهای بخت آزمائی پولش زیاد شده است . اگر انسان
همیشه پول را از چنین راههایی بخواهد ، یعنی راهی که منطقی و حساب شده
نیست ، فکر او فکر غیر منطقی است . اما اگر کسی پولی را ، درآمدی را از
راهی منطقی بخواهد ، فکرش منطقی است . مثلا اگر انسان درآمد را از راه
عملگی بخواهد ، درست است که راه ضعیفی است ولی راهی منطقی است . اگر
من فکر کنم که امروز این بیل را روی شانهام بگیرم و بگویم تا غروب حاضرم
کار کنم ، این مقدار منطقی است که تا امشب مبلغ پانزده تومان گیرم
میآید . انسان وقتی که در عمل و وارد کار باشد فکرش منطقی میشود ، یعنی
در عمل رابطه علی و معلولی و سببی و مسببی را لمس میکند ، و چون لمس
میکند فکرش منطبق میشود با قوانین عالم و دیگر آن فکر شیطانی و خیالی و آرزوئی نیست بلکه منطبق است بر آنچه که وجود دارد
، و آنچه که وجود دارد حساب است و منطق و قانون .
این است که عرض کردیم کار روی عقل و فکر انسان اثر میگذارد . گذشته
از اینکه انسان با کار تجربه میکند و علم به دست میآورد و کار مادر علم
است یعنی بشر علم خود را با تجربه و کار به دست آورده است ، و به
عبارت دیگر گذشته از اینکه کار منشأ علم است عقل و فکر انسان را نیز
اصلاح و تربیت و تنظیم و تقویت میکند .
تأثیر کار بر احساس انسان
همچنین کار روی احساس انسان اثر میگذارد ، آن که در اصطلاح قرآن " دل
" گفته میشود ، و آن چیزی که رقت ، خشوع ، قساوت ، روشنی و تاریکی به
او نسبت داده میشود ، میگوییم : فلانکس آدم رقیق القلبی است ، فلانی آدم
قسی القلبی است ، یا میگوئیم : قلبم تیره شد ، قلبم روشن شد ، آن کانونی
که در انسان وجود دارد و ما اسمش را دل میگذاریم . کار از جمله آثارش
این است که به قلب انسان خضوع و خشوع میدهد ، یعنی جلوی قساوت قلب را
میگیرد . بیکاری قساوت قلب میآورد و کار اقل فائدهاش برای قلب انسان
این است که جلوی قساوت قلب را میگیرد .
در مجموع ، کار در عین اینکه معلول فکر و روح و خیال و دل و جسم آدمی
است ، سازنده خیال ، سازنده عقل و فکر ، سازنده دل و قلب و به طور کلی
سازنده و تربیت کننده انسان است .
کار و احساس شخصیت
یکی دیگر از فوائد کار ، مسئله حفظ شخصیت و حیثیت و استقلال است که
تعبیرهای مختلفی دارد ، مثلا آبرو انسان آنگاه که شخصیتش ضربه بخورد ،
آبرویش برود و تحقیر بشود ناراحت میشود . انسان در اثر کار - و مخصوصا
اگر مقرون به ابتکار باشد - به حکم اینکه نیازش را از دیگران برطرف
کرده است ، در مقابل دیگران احساس شخصیت میکند ، یعنی دیگر احساس
حقارت نمیکند .
دو رباعی است منسوب به امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در دیوان منسوب
به ایشان . در یکی میفرمایند :
لنقل الصخر من قلل الجبال |
احب الی من منن الرجال |
یقول الناس لی فی الکسب عار |
فان العار فی ذل السؤال |
آسانتر است از اینکه منت دیگران را به دوش بکشم .
به من میگویند : در کار و کسب ننگ است ( 1 ) ، و من میگویم : ننگ
این است که انسان نداشته باشد و از دیگران بخواهد .
در رباعی دیگر میفرماید :
ذلت میآورد .
بلند قدرتر هستی . |
.: Weblog Themes By Pichak :.