سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 91/11/13 | 5:19 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

 

استعدادیابی در انتخاب کار

کار علاوه بر اینکه مانع انفجار عملی می‏شود ، مانع افکار و وساوس و
خیالات شیطانی می‏گردد . لهذا در مورد کار می‏گویند که هر کسی باید کاری را
انتخاب کند که در آن استعداد دارد ، تا آن کار علاقه او را به خود جذب‏
کند . اگر کار مطابق استعداد و مورد علاقه نباشد و انسان آن را فقط به‏
خاطر درآمد و مزد بخواهد انجام دهد ، این اثر تربیتی را ندارد و شاید
فاسد کننده روح هم باشد . انسان وقتی کاری را انتخاب می‏کند باید
استعدادیابی هم شده باشد . هیچ کس نیست که فاقد همه استعدادها باشد ،
منتها انسان خودش نمی‏داند که استعداد چه کاری را دارد . چون نمی‏داند ، دنبال کاری می‏رود که‏
استعداد آنرا ندارد ، و همیشه ناراحت است . مثلا وضع دانشجویان ما با
این کنکورهای سراسری وضع بسیار ناهنجاری است . دانشجو می‏خواهد به هر
شکلی که هست این دو سال سربازی را نرود ، و عجله هم دارد به هر شکلی که‏
هست در دانشگاه را پیدا کند . وقتی آن ورقه‏ها و پرسشنامه‏ها را پر می‏کند
، چند جا که دیپلمش به او اجازه می‏دهد نام‏نویسی می‏کند ، هر جا را که‏
درآمدش بیشتر است انتخاب می‏کند ، و بسا هست جایی را انتخاب می‏کند که‏
اصلا ذوق آن را ندارد ، یعنی سرنوشت خود را تا آخر عمر به دست یک‏
تصادف می‏دهد . این آدم تا آخر عمر خوشبخت نخواهد شد . بسا هست این فرد
ذوق ادبی اصلا ندارد ولی با وجود دیپلم ریاضی احتیاطا اسمی هم در ادبیات‏
یا الهیات می‏نویسد . بعد آنجاها قبول نمی‏شود و می‏آید اینجا ، جایی که نه‏
استعدادش را دارد و نه ذوقش را و تا آخر عمر کاری دارد که آن کار ، روح‏
و ذوقش را جذب نمی‏کند .
کارهای اداری هم اکثر اینجور است . البته ممکن است به بعضی کارها شوق‏
داشته باشند ولی اکثر ، خود کار اداری ابتکار ندارد و فقط تکرار است و
شخص اجبارا برای اینکه گزارش غیبت ندهند و حقوقش کم نشود ، با وجود
بی‏میلی شدید ، آن چند ساعت را پشت میز می‏نشیند . این هم خودش صدمه‏ای‏
به فکر و روح انسان می‏زند . انسان باید کاری را انتخاب کند که آن کار
عشق و علاقه او را جذب کند ، و از کاری که علاقه ندارد باید صرف نظر کند
ولو درآمدش زیاد باشد .
پس در مورد کار این جهت را باید مراعات کرد ، و آنوقت
است که خیال و عشق انسان جذب می‏شود و در کار ، ابتکاراتی به خرج می‏دهد.

کار و آزمودن خود

و از همین جا است که یکی از خواص کار آشکار می‏شود ، یعنی " آزمودن‏
خود " . یکی از چیزهائی که انسان باید قبل از هر چیز بیازماید خودش‏
است . انسان قبل از آزمایش خودش نمی‏داند چه استعدادهایی دارد ، با
آزمایش ، استعدادهای خود را کشف می‏کند . تا انسان دست به کاری نزده ،
نمی‏تواند بفهمد که استعداد این کار را دارد یا ندارد . انسان ، با کار ،
خود را کشف می‏کند ، و خود را کشف کردن بهترین کشف است . اگر انسان‏
دست به کاری زد و دید استعدادش را ندارد ، کار دیگری را انتخاب‏می‏کند و
بعد کار دیگر تا بالاخره کار مورد علاقه و موافق با استعدادش را پیدا
می‏کند . وقتی که آن را کشف کرد ، ذوق و عشق عجیبی پیدا می‏کند و اهمیت‏
نمی‏دهد که درآمدش چقدر است . آن وقت است که شاهکارها به وجود می‏آورد
که شاهکار ساخته عشق است نه پول و درآمد . با پول می‏شود کار ایجاد کرد ،
ولی با پول نمی‏شود شاهکار ایجاد کرد . واقعا باید انسان به کارش عشق‏
داشته باشد . پس یکی از خواص کار این است که انسان با کار ، خود را
می‏آزماید .
پس یکی از خواص کار این است که انسان با کار ، خود را می‏آزماید و
کشف می‏کند .

کار و فکر منطقی

گفتیم منطقی فکر کردن این است که انسان هر نتیجه‏ای را از مقدماتی که‏
در متن خلقت و طبیعت قرار داده شده بخواهد . اگر انسان فکرش اینجور
باشد که همیشه نتیجه را از راهی که در متن خلقت برای آن نتیجه قرار داده‏
شده بخواهد ، این فکر ، منطقی است ، اما اگر انسان هدفها ، ایده‏ها و
آرزوهای خود را از یک راههایی می‏خواهد که آن راهها راههایی نیست که در
خلقت به سوی آن هدفها باشد و اگر احیانا یک وقت بوده ، تصادف بوده‏
است ، یعنی کلیت ندارد ، [ فکر او منطقی نیست ] . مثلا ممکن است یک‏
نفر ثروتمند شده باشد از راه یک گنج ، مثلا در صحرا می‏رفته ، و یا زمینی‏
خریده بوده و می‏خواسته ساختمان کند ، و بعد زمین را کنده و گنجی پیدا شده‏
، یا مثلا از راه بلیتهای بخت آزمائی پولش زیاد شده است . اگر انسان‏
همیشه پول را از چنین راههایی بخواهد ، یعنی راهی که منطقی و حساب شده‏
نیست ، فکر او فکر غیر منطقی است . اما اگر کسی پولی را ، درآمدی را از
راهی منطقی بخواهد ، فکرش منطقی است . مثلا اگر انسان درآمد را از راه‏
عملگی بخواهد ، درست است که راه ضعیفی است ولی راهی منطقی است . اگر
من فکر کنم که امروز این بیل را روی شانه‏ام بگیرم و بگویم تا غروب حاضرم‏
کار کنم ، این مقدار منطقی است که تا امشب مبلغ پانزده تومان گیرم‏
می‏آید . انسان وقتی که در عمل و وارد کار باشد فکرش منطقی می‏شود ، یعنی‏
در عمل رابطه علی و معلولی و سببی و مسببی را لمس می‏کند ، و چون لمس‏
می‏کند فکرش منطبق می‏شود با قوانین عالم و دیگر آن فکر شیطانی و خیالی و آرزوئی نیست بلکه منطبق است بر آنچه که وجود دارد
، و آنچه که وجود دارد حساب است و منطق و قانون .
این است که عرض کردیم کار روی عقل و فکر انسان اثر می‏گذارد . گذشته‏
از اینکه انسان با کار تجربه می‏کند و علم به دست می‏آورد و کار مادر علم‏
است یعنی بشر علم خود را با تجربه و کار به دست آورده است ، و به‏
عبارت دیگر گذشته از اینکه کار منشأ علم است عقل و فکر انسان را نیز
اصلاح و تربیت و تنظیم و تقویت می‏کند .

تأثیر کار بر احساس انسان

همچنین کار روی احساس انسان اثر می‏گذارد ، آن که در اصطلاح قرآن " دل‏
" گفته می‏شود ، و آن چیزی که رقت ، خشوع ، قساوت ، روشنی و تاریکی به‏
او نسبت داده می‏شود ، می‏گوییم : فلانکس آدم رقیق القلبی است ، فلانی آدم‏
قسی القلبی است ، یا می‏گوئیم : قلبم تیره شد ، قلبم روشن شد ، آن کانونی‏
که در انسان وجود دارد و ما اسمش را دل می‏گذاریم . کار از جمله آثارش‏
این است که به قلب انسان خضوع و خشوع می‏دهد ، یعنی جلوی قساوت قلب را
می‏گیرد . بیکاری قساوت قلب می‏آورد و کار اقل فائده‏اش برای قلب انسان‏
این است که جلوی قساوت قلب را می‏گیرد .
در مجموع ، کار در عین اینکه معلول فکر و روح و خیال و دل و جسم آدمی‏
است ، سازنده خیال ، سازنده عقل و فکر ، سازنده دل و قلب و به طور کلی‏
سازنده و تربیت کننده انسان است .

کار و احساس شخصیت

یکی دیگر از فوائد کار ، مسئله حفظ شخصیت و حیثیت و استقلال است که‏
تعبیرهای مختلفی دارد ، مثلا آبرو انسان آنگاه که شخصیتش ضربه بخورد ،
آبرویش برود و تحقیر بشود ناراحت می‏شود . انسان در اثر کار - و مخصوصا
اگر مقرون به ابتکار باشد - به حکم اینکه نیازش را از دیگران برطرف‏
کرده است ، در مقابل دیگران احساس شخصیت می‏کند ، یعنی دیگر احساس‏
حقارت نمی‏کند .
دو رباعی است منسوب به امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام در دیوان منسوب‏
به ایشان . در یکی می‏فرمایند :
لنقل الصخر من قلل الجبال
احب الی من منن الرجال
یقول الناس لی فی الکسب عار
فان العار فی ذل السؤال
برای من سنگ کشی از قله‏های کوه - یعنی چنین کار سختی - گواراتر و
آسانتر است از اینکه منت دیگران را به دوش بکشم .
به من می‏گویند : در کار و کسب ننگ است ( 1 ) ، و من می‏گویم : ننگ‏
این است که انسان نداشته باشد و از دیگران بخواهد .
در رباعی دیگر می‏فرماید :
کد کد العبد ان احببت ان تصبح حرا .
اگر می‏خواهی آزاد زندگی کنی ، مثل برده زحمت بکش .
و اقطع الامال من مال بنی آدم طرا .
آرزویت را از مال هر کس که باشد ببر و قطع کن .
لا تقل ذا مکسب یزری فقصد الناس ازری .
نگو اینکار مرا پست می‏کند ، زیرا از مردم خواستن ، از هر چیزی بیشتر
ذلت می‏آورد .
انت ما استغنیت عن غیرک اعلی الناس قدرا
وقتی که از دیگران بی‏نیاز باشی ، هر کاری داشته باشی ، از همه مردم‏
بلند قدرتر هستی .