به نام خدا
دنیاطلبى و آثار سوء آن
اگر کسى اندکى تاءمل کند در عواقب امر اهل دنیا و عشّاق آن و مفاسدى که از آنها بروز کرده و ننگهائى که از آنها به یادگار مانده که صفحات تاریخ را سیاه و ننگین نموده ، که تمام آن از حبّ جاه و مال و بالجمله حبّ دنیا بوده ، و تفکّر کند در اخبار و آثارى که از اهل بیت عصمت و طهارت در مذمّت حبّ دنیا وارد شده و مفاسدى که در دین و دنیا بر آن مترتّب است ، تصدیق مى کند که با هر قیمت هست و با هر فشار و ریاضتى میسور و ممکن باشد قطع این فساد را از صفحه قلب بکند و این ظلمت و کدورت را از فضاى دل برکنار کند، لازم است بکند؛ و این با قدرى اقدام و همّت تا اندازه اى ممکن است . گرچه ترک مطلق از عهده هر کس ساخته نیست ، ولى کم کردن آن و شاخ و برگ آن را زدن بسیار ممکن است بلکه مى توان گفت سهل است .(47)
باید دانست که دنیاى مذموم در لسان اولیاء همان علاقه و حبّ و توجّه به آن است ؛ والاّ اصل عالم مُلک و مشهد شهادت ، که یکى از مشاهد جمال جمیله حقّ است و مهد تربیت اولیاء و عرفا و علماء باللّه است و دارالتّکمیل نفوس قدسیّه بشریّه و مزرع آخرت است ، از اعزّ مشاهد و منازل است نزد اولیاء و اهل معرفت .(48)
بالجمله ، آنچه خار طریق وصول به کمالات و شیطان قاطع الطّریق مقام قرب و وصول است و انسان را از حق منصرف مى کند و از لذّت مناجات با او محروم مى نماید و قلب را ظلمانى و کدر مى کند، حبّ به دنیا است که در احادیث شریفه آن را ((راءس کل خطیئه )) و ((مجتمع کلّ معاصى )) شمرده اند.(49)
تعلق به این عالم طبیعت ، تعلق به این دنیا، این اسباب این مى شود که انسان را منحط مى کند. ممکن است یک کسى به یک تسبیحى آنقدر تعلق داشته باشد که یک کس دیگرى به یک سلطنت این تعلق را داشته باشد، این اولى بیشتر به دنیا چسبیده است و آن دومى کمتر. سلیمان ابن داود هم سلطان بود، سلطانى که بر همه چیز حکم مى کرد، لکن آن سلطنت یک سلطنتى نبود که دل سلطان را، دل سلیمان ابن داود را به خودش جذب کند. رسول اکرم هم رئیس یک ملت بود و فرمانفرماى ملت بود، لکن این فرمانفرمایى اینطور نبود که او را جذب کند به خودش . فرمانفرمایى در تحت سیطره او بود، نه او در تحت سیطره فرمانفرمایى .(50)
مثل براى دنیاخواهان
مَثَل ما در این دنیا، مثل درختى است که ریشه به زمین بند نموده ، هر چه نورس باشد، زودتر و سهل تر ریشه آن بیرون آید. و فى المثل اگر درخت احساس درد و سختى مى کرد، هر چه ریشه آن کمتر و سست تر بود، درد و سختى کمتر بود. نونهالى را که تازه پنجه به زمین بندکرده ، با زور کمى تمام ریشه اش بى زحمت و فشار بیرون آید، ولى چون سالها بر آن گذشت ، و ریشه هاى آن در اعماق زمین فرو رفت ، و ریشه هاى اصلى و فرعى آن در باطن ارض پنجه افکند و محکم شد، در بیرون آوردن آن محتاج به تیشه و تبر شوند تا ریشه هاى او را قطع کنند و در هم شکنند...
ریشه حب دنیا و نفس - که به منزله ریشه اصلى است - و فروع آنها از حرص و طمع و حب زن و فرزند و مال و جاه و امثال آن تا در نفس ، نورس و نونهال است ، اگر انسان را بخواهند از آنها جدا کنند و ببرند، زحمتى ندارد، نه فشار عمّال موت و ملائکه اللّه را لازم دارد و نه فشار بر روح و روان انسانى واقع شود...
درخت هر چه بزرگ شود، چند مترى بیشتر از زمین را فرا نگیرد و ریشه ندواند، ولى درخت حب دنیا به تمام پهنا در عالم طبیعت - در ظاهر و باطن - ریشه افکند. ... لهذا از بُن کندن این درخت را، به سلامت ممکن نیست . انسان با این محبت در خطرى عظیم است .(51)
چون انسان این مطلب را دریافت و با عین انصاف و چشم بصیرت به اول و آخر امر خود نظر کرد، بر خود حتم و لازم شمارد که حتى الامکان این خار طریق (را) که اسم آن محبّت و رغبت به دنیا و مال و منال آن است از سر راه سلوک خود بردارد، و این خطیئه مهلکه را که راءس هر خطیئه است .(52)
و اُمِّ هر مرض است از خانه قلب خود دور کند و این خانه را که منزلگاه محبوب و محل تجلّى مطلوب است از قذارت پاک ، و از جنود ابلیس و شرک شیطان تطهیر کند و دست غاصبانه دیو پلید را از خانه خدا کوتاه و بتها را از طاق و رواق آن فرو ریزد تا صاحب خانه به منزل خود عنایت پیدا کند و از جلوه هاى خود آن را روشنى دهد.(53
.: Weblog Themes By Pichak :.