تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 2:20 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

خودبینى اساس تمرد و نافرمانى بندگان
هر چه بر ما بگذرد از این حبّ نفس است ، از این انانیّت است . ((اعدى عدوک نفسک التى بین جنبیک )) یک همچه تعبیرى هست ، از همه دشمن ها بدتر است ، از همه بتها بزرگتر است ، مادر بتها است . مادر بتها بت نفس شماست . از همه بتها بیشتر انسان به این [بت ] عبادت مى کند، توجهش به این بیشتر است و تا این بت را نشکند نمى تواند الهى بشود، نمى شود هم بت باشد و هم خدا، این نمى شود هم انانیّت باشد و هم الهیّت باشد، تا از این بیت ، از این بت خانه از این بت رها نشویم و پشت نکنیم به این بت و رو نکنیم به خداى تبارک و تعالى و از این خانه خارج نشویم یک موجودى هستیم به حسب واقع بت پرست ولو به حسب ظاهر خداپرست باشیم .
ما خدا را به لفظ مى گوئیم و آنکه در دل ما [هست ] است خودمان است ، خدا را هم براى خودمان مى خواهیم ، اگر خدا [را] هم بخواهیم براى خودمان خواهیم ، لفظاً مى ایستیم و نماز مى خوانیم : ((ایاک نعبد و ایاک نستعین )) مى گوئیم ولى واقعاً عبادت ، عبادت نفس است وقتى توجه به خود باشد، همه جهات خودم باشم ، همه چیز را براى خودم بخواهم .
همه این گرفتارى هائى که براى بشر است از این نقطه به پا مى شود همه گرفتارى ها از انانیّت انسان است ، تمام جنگ هاى عالم از این انانیّت انسان پیدا مى شود مؤ من ها با هم جنگ ندارند.
(89)
اوّل باید از این بیت خارج شد اوّل قدم این است که انسان قیام کند، قیام ، للّه ، بیدار بشود، خواب نباشد مثل ما، ما الا ن خوابیم در صورت بیدار، بیدارى حیوانى است ، و خواب انسانى ، ما خوابیم همه الا ن خوابیم وقتى که موت حاصل شد آن وقت تنبّه پیدا مى شود که چه هیاهو بوده است ؟
(90)
پیغمبرها براى همین آمده بودند که مردم را هدایت کنند به آن راهى که مى رسند به آن کمال مطلق و از این حیرتها و از این سرگشتگى ها نجات پیدا مى کنند، براى نجات انسان است از این ظلمت طبیعت به نور، بلکه از حجاب هاى نور و ظلمت براى ماوراى اینها. در دعاى شعبانیه مى خوانید: ((الهى هب لى کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور)) ما را هدایت کن به آنجائى که دیدگان قلوب ما، چشم هاى قلب ما، حجاب هاى نورانى هم از بین بردارد، به تو برسد. اسلام آمده است که انسان را از این ضلالتى که دارد، از این حجاب هائى که دارد، حجاب هائى که بالاتر از همه حجاب خودبینى است ، خود گُنده بینى ، تا انسان یک چیزى دستش مى آید یک غرورى در او پیدا مى شود و خودش را بزرگ مى بیند، اسلام آمده است که سرکوب کند این غرور را، مادامى که انسان خودش را مى بیند نمى تواند به آن راهى که راه هدایت است دست پیدا بکند. باید پا بگذارد روى این ، اول امر این است که پا بگذارد روى این شهواتى که دارد، هواهاى نفسانیه اى که دارد.
(91)
انسان چون خودش را خیلى دوست دارد، خیال مى کند که هر کارى که مى کند خوب است و هر کارى که مى کند براى خداست ، لکن اگر خودش را عرضه کند به یک کسى که خدا را مى شناسد، آنوقت به او مى فهماند که نه کار تو براى خودت بوده ، همه کارها براى خودت است ، اگر رسیدى به آنجائى که این خود را کنار بگذارى و کار بکنى این کار را براى خود نیست قهراً وقتى خود نباشد دیگر نزاع هم نیست دعوا هم نیست . انبیا با هم نزاع نداشتند، همه انبیا اگر جمع بشوند در یک جائى با هم هیچ اختلافى ندارند براى اینکه وجهه ، وجهه واحد است و خود کنار رفته است دیگر خودى در کار نیست . ((جزنا و هى الخامده )) این در روایتى است که مى فرماید که ما از این صراط، این صراط را مى گویند که در متن جهنم است یعنى رو نیست که اینکه آب از زیرش مى رود وسط است ، مثل یک پلى که وسط آب غرق شده باشد پل در آن ، - صراط - محیط هست جهنم بر صراط، و شما باید از آنجا عبور کنید نه اینکه آن بالا هست و ما مى افتیم تویش ، خیر، وسط است اگر چنانچه توانستید عبور کنید. مؤ من وقتى که مى خواهد عبور کند عبور باید بکند، جهنم هم هست برایش ، لکن جهنم صدا مى کند که نور من را دارى از بین مى برى زود رد شو.
(92)
اگر وضع این باشد که قدرت طلبى در کار بیاید و کار این که : من این طور باید باشم ، بشود، بداند که این از شیطان است ، شیطان این تزریق را از ابتدا کرده است و ما را هم از این راه ، بیشتر از جاهاى دیگر مى تواند بازى بدهد، که تو فلانى هستى ! تو چه هستى ! دیگران چى اند! از این معانى . هیچ فرقى ما بین آن آدمى که به حسب ظاهر قدرتمند دنیاست و دارد باز هم دنبال قدرت مى گردد، با آن آدم زاهدى که توى یک صومعه نشسته است ، در این جهت فرق نیست که اگر هر دوشان بگویند: من این طور! این زاهد بگوید: من این زاهد هستم ! من چه ! یا آن بگوید: من قدرتمند هستم ! هر دویش از شیطان است ، بلکه این فسادش بیشتر از آن است ، خودخواهى همیشه اسباب این است که انسان را به فساد بکشد. تمام فسادهایى که در عالم پیدا مى شود، از خودخواهى پیدا مى شود، از حب جاه ، از حب قدرت ، از حب مال ، از امثال اینهاست و همه اش برمى گردد به حب نفس و این ((بُت )) از همه بزرگتر است و شکستنش هم از همه مشکل تر است . تعقیب کنید که اگر نمى توانید به تمام معنا بشکنید - که مى توانید انشاءاللّه - مشغول باشید به شکستن دست و پاى یک همچو بتى . اگر رهایش کنید شما را به هلاکت مى کشاند. این طور نیست که ما را رها کند، ما یک معصیتى بکنیم ما را رها کند، یک کار دیگرى بکنیم زیادتر ما را رها کند. درجه به درجه پیش مى برد تا آن جایى که دین انسان را از دست انسان مى گیرد این یک مساله طبیعى است که شغل شیطان هم همین است .