سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 91/11/10 | 2:52 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
به خدا سوگند آرزو دارم در کوفه بیست و پنج نفر مرد باشند که امر [امامت‏] ما اهل بیت را که بر آن [ثابت و استوار] هستیم بشناسند و در بارة ما جز به حقّ سخنى نگویند.

 آیا با واکاوی سخنان امام صادق علیه السلام می‌توان برداشت کرد که ایشان نگاهی ویژه به هویت شیعیان داشته اند؟

یکی از نکات قابل توجه زندگی امام صادق علیه السلام این است به بیان خصوصیات و ویژگی های جامعه شیعی پرداخته اند.

از خط مشی هایی که امروزه در مباحث مدیریتی نیز مورد توجه است، مشی متمایز سازی است از مجموعه سخنان امام صادق علیه السلام به خوبی برداشت می شود که ایشان می خواستند هویت شیعی و هویت مکتب اهل بیت را در زمان خودشان به گونه ای مطرح کنند که هرکس این هویت را برای خود تعریف می کند و آن را برمی‌‌‌گزیند در صحنه اجتماع و رویدادها به گونه ای متمایز از دیگران شناخته شود، این نکته را با مروری هر چند گذرا بر روایات امام صادق علیه السلام می‌‌‌توان دریافت.

در روایات متعددی که با عنوان صفات الشیعه و فضائل الشیعه به نقل از ائمه نقل شده، جایگاه روایات منقول از امام صادق علیه السلام جایگاه شاخص و برجسته‌‌‌ای است در یکی از این روایات آمده است: «کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مِنْ شِیعَتِنَا وَ هُوَ مُتَمَسِّکٌ بِعُرْوَةِ غَیْرِنَا، صفات الشیعة ؛ شیخ صدوق حدیث 4 ص 3» دروغ مى‏گوید کسى که گمان مى‏کند از شیعیان ماست، در حالى که به غیر ما تمسّک مى‏جوید.

حضرت در این روایات یکی از مهمترین ویژگی های شیعه راستین را بیان می کنند و آموزه های هویت بخش را آن ریسمانی می‌داند اگر به آن چنگ زند متمایز از دیگران می شود. صراحتا می فرماید: دروغ مى‏گوید کسى که گمان مى‏کند از شیعیان ماست، در حالى که به غیر ما تمسّک مى‏جوید. روح این روایت هویت‌‌‌بخشی به شیعیان و کوشش برای متمایزسازی آنها از دیگران است. روشن است که این متمایز بودن را نباید به معنای واگرایی نسبت به امت

اسلامی گرفت، از دیگران رهنمودهای امام صادق علیه السلام به روشنی برمی آید که یکی از اضلاع این تمایز همگرایی نسبت به دیگر مسلمانان است.

 

    * مگر شیعیان آن روزگار هویتی متمایز نداشتند که امام می خواستند آن را ایجاد کنند؟

چنین برمی‌‌‌آید که امام صادق علیه السلام تنها محبت اهل بیت بسنده نمی‌‌‌کردند بلکه باور درست داشتند و جز سخن حق چیزی زبان نیاورد و این را مشخصة شیعه می‌‌‌‌دانند.

در روایت دیگر از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است: «الْمُفَضَّلِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ کَمْ شِیعَتُنَا بِالْکُوفَةِ قَالَ قُلْتُ خَمْسُونَ أَلْفاً قَالَ فَمَا زَالَ یَقُولُ حَتَّى قَالَ أَ تَرْجُو أَنْ یَکُونُوا عِشْرِینَ ثُمَّ قَالَ ع وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنْ یَکُونَ بِالْکُوفَةِ خَمْسَةٌ وَ عِشْرُونَ رَجُلًا یَعْرِفُونَ أَمْرَنَا الَّذِی نَحْنُ عَلَیْهِ وَ لَا یَقُولُونَ عَلَیْنَا إِلَّا بِالْحَقِّ.، صفات الشیعه، صدوق حدیث 24»

در محضر امام صادق (ع) سخن از شیعیان کوفه به میان آمد و امام از شخصی به نام مفضل بن قیس پرسیدند، شیعیان ما در کوفه چند نفرند؟ عرض کرد: پنجاه هزار نفر. حضرت پیوسته این سؤال را تکرار مى‏کرد، تا این که فرمود: آیا امید دارى بیست نفر باشند؟ و در ادامه فرمود: به خدا سوگند آرزو دارم در کوفه بیست و پنج نفر مرد باشند که امر [امامت‏] ما اهل بیت را که بر آن [ثابت و استوار] هستیم بشناسند و در بارة ما جز به حقّ سخنى نگویند.

این روایت برای ما قابل تکان‌دهنده است، اگر ما با معیار ظاهری و نگاه صرف سیاسی و اجتماعی نگاه کنیم چه بسا حرف جناب مفضل حرف بی ربطی نبوده است و به معنایی 50 هزار نفر در کوفه، محبت اهل بیت را در سینه داشته اند و اگر از ایشان درباره محبت اهل بیت پرسیده شود بی تردید جواب مثبت می‌دادند، اما امام علیه السلام از تشیع راستین سئوال کردند و پیرویی که امام علیه السلام در این روایت مد نظر دارند، شناخت جوهره اهل بیت علیهم السلام و همچنین سخن حق گفتنی درباره امام و اهل بیت‌(ع) است، یعنی در معرفی و شناخت امام نباید اهل افراط و تفریط بود یعنی نباید به گونه ای باشد که امام علیه السلام را در حد انسان های عادی محسوب کند، یا به گونه ای نباشد که ایشان را بالاتر از شان امامت قرار دهد و آنچه را که درباره خداوند است به ایشان نسبت بدهد.

این ویژگی هایی که امام علیه السلام بیان می کنند در همه ادوار مطرح است، ما نباید مکتب اهل بیت علیهم السلام را آنگونه که خود می پسندیم مطرح کنیم و یافته ها و گرایش های خود را به مکتب اهل بیت‌(ع) تحمیل کنیم به راستی شناخت آن چیزی که ائمه(ع) به دنبال آن بودند در بین 50 هزار نفر پیرو ظاهری اهل بیت علیهم السلام در 25 نفر هم یافت نمی شد. لذا صرف بر زبان آوردن محبت اهل بیت(ع) و ادعای پیروی اهل بیت کفایت نمی کند. و این سوال می‌‌‌تواند مطرح باشد که در بین همه کسانی که امروزه خود را پیرو مکتب اهل بیت(ع) می‌‌‌دانند چند نفر هستند که به جای آن که خواسته‌‌‌های خود را در این مکتب جستجو کنند، خواسته‌‌‌های این مکتب را جستجو کنند؟!

اگر مجموعه خصوصیاتی که برای شیعه نقل شده است را کنار هم بگذاریم، انصافا انسان دچار حیرت و تعجب می گردد و متوجه این نکته می شویم که واقعا ائمه علیهم السلام به دنبال چهره مطلوبی از شیعیان بوده اند و می‌خواستند که شیعه آنها آنگونه باشد.

 

    * نوع ویژگی هایی که در روایات، صفات شیعه را بیان می کند ناظر به چه ویژگی هایی است ؟

بخش عظیم این ویژگی ها ، ویژگی های رفتاری است.

 

    * سبقت نجستن صدای آنها بر گوشهایشان

امام صادق علیه السلام در روایتی می فرمایند : « شِیعَتُنَا مَنْ لَا یَعْدُو صَوْتُهُ سَمْعَهُ » شیعیان ما کسانی هستند که صدایش بر گوشش پیشی نگیرد، شاید مراد امام، این است که انسان بیش از آنکه سخن بگوید گوش کند و بداند که بیشتر از آنکه نیازمند خط دهی به دیگران باشد، نیازمند فراگیری بیشتر است .

 

    * پاس‌‌‌داشت عزت

     در ادامه حدیث می فرمایند «َ.. وَ لَا یَسْأَلُ غَیْرَ إِخْوَانِهِ وَ لَوْ مَاتَ جُوعاً...» شیعه ما کسی است که اگر از گرسنگى هم بمیرد، چیزى از مردم (غیر از برادران دینى‏اش) درخواست نمى‏کند.

 

    * اهل مواسات و خیرخواه بودن

    «....شِیعَتُنَا الَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ وَ یَتَوَاسَوْنَ » آنها کسانی هستند که در اموالشان حق معلومی برای کسانی که از نظر اقتصادی در مضیقه هستند در نظر گرفته اند و این واژه بار سنگینی بر دوش انسانها می گذارد، شیعه اهل مواسات است و این کینه توزی هایی که در بین برخی شیعیان برای به دست آوردن مقامات دنیایی دیده می شود فرسنگ ها از مکتب اهل بیت و امام صادق فاصله دارد.

 

    * آیا می‌‌‌توان گفت تنها خواص از اصحاب ائمه دارای این ویژگیها بودند؟

خیر اینها را امام صادق علیه السلام برای همة شیعیان بیان فرموده‌‌‌اند. اتفاقاً در ادامه حدیث، راوی از امام علیه السلام سئوال می کند و می گوید : « جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَیْنَ أَطْلُبُهُمْ » این هایی که گفتید را کجا پیداکنیم ؟

حضرت می فرمایند : قَالَ فِی أَطْرَافِ الْأَرْضِ وَ بَیْنَ الْأَسْوَاقِ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ- أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ. صفات الشیعه؛ صدوق، حدیث 34 »

در گوشه و کنار زمین و کوچه و بازار یعنی اینها در متن زندگی و در بین مردم زندگی می کنند، لذا شیعه، گوشه نشین نیست بلکه در جامعه حضور دارد و در متن زندگی است و اینگونه صفاتی را نیز دارد. و این طور نیست که تنها عده‌‌‌ای قلیل با تربیت خاص و ویژه به این صفات بتوانند دست بیابند.

 

    * به نظر می‌‌‌رسد موارد خیلی زیادی را بتوان در روایات به عنوان شیعة مطلوب پیدا کرد. آیا این برداشت درست است؟

همینطور است. در اینجا تنها نمونه‌‌‌هایی اندک از این روایات که هویت بخشی و متمایز سازی را به روشنی می‌‌‌توان از آنها برداشت کرد ذکر شده است. به نظر من وقتی امام تعبیر "شیعتنا" یا تعابیر مشابه مثل "شیعه جعفر" را به کار می‌‌‌برند روی همین مسأله هویت‌‌‌بخشی تکیه می‌‌‌کنند. به عنوان مثال:

در روایت دیگری امام می فرمایند : « إِنَّمَا شِیعَةُ جَعْفَرٍ مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ وَ اشْتَدَّ جِهَادُهُ وَ عَمِلَ لِخَالِقِهِ وَ رَجَا ثَوَابَهُ وَ خَافَ عِقَابَهُ فَإِذَا رَأَیْتَ أُولَئِکَ فَأُولَئِکَ شِیعَةُ جَعْفَرٍ؛ صفات الشیعه ؛ صدوق حدیث 21.»

شیعه جعفر (امام ششم علیه السّلام) کسى است که شکم و فرج خود را از حرام باز مى‏دارد، به شدّت [شاید هم جهاد علیه کفار و هم جهاد با نفس مد نظر باشد] جهاد مى‏کند، اعمالش را براى [رضاى‏] خالقش انجام مى‏دهد، به ثواب و پاداش او چشم امید دارد و از عقوبتش مى‏هراسد. پس هر گاه این گونه اشخاص را دیدى، بدان که آنها شیعه جعفر بن محمّد هستند.

انسان با این معیار ها می تواند افراد جامعه و خود را مورد ارزیابی قرار دهد و با توجه به این روایات می یابیم که امام علیه السلام بر معیارهای خاصی تکیه دارند و این خصوصیات برای امام موضوعیت داشته است و وجود این صفات در جامعه شیعی را تعقیب می کرده اند.

 

   * گفتمان قرآنی و اهتمام به قرآن در جامعه دینی چه جایگاهی در منظر امام صادق علیه السلام دارد؟

یکی از نکاتی که امام در جاهای مختلفی بر آن پای فشرده اند اهتمام به قرآن است در فضای یک جامعه دینی گفتمان قرآنی وسیع‌ترین گفتمانی است که همه پیروان دین اسلام را می تواند به دور خود جمع کند و در آنجا هیچ اختلافی بین پیرو اهل بیت(ع) و مذاهب اهل سنت نیست و امام علیه السلام تاکید زیادی بر قرآن دارند که حتی صرف خواندن قرآن را منهای جنبه های دیگر آن نیز تاکید دارند و می فرمایند : « وَ زَکَاةُ الْأُذُنِ اسْتِمَاعُ الْعِلْمِ وَ الحِکْمَةِ وَ الْقُرْآن‏،مصباح الشریعة، ص: 51الباب الثانی و العشرون فی الزکاة »

زکات گوش این است که سخن پاک و حکمت آمیز و قرآن را بشنود، شنیدن و خواندن قرآن حداقل اهتمام به قرآن است و بحث عمل و تدبر در مراحل بعدی قرار می گیرد این کلام امام نشان دهنده اهمیت توجه و اهتمام به قرآن از منظر امام ششم علیه السلام است.

در روایت دیگری امام علیه السلام قرآن و ایمان را در کنار هم قرار می دهند:و اهل ایمان و قرآن را به چهار دسته تقسیم می کنند :« النَّاسُ أَرْبَعَةٌ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا هُمْ فَقَالَ رَجُلٌ أُوتِیَ الْإِیمَانَ وَ لَمْ یُؤْتَ الْقُرْآنَ وَ رَجُلٌ أُوتِیَ الْقُرْآنَ وَ لَمْ یُؤْتَ الْإِیمَانَ وَ رَجُلٌ أُوتِیَ الْقُرْآنَ وَ أُوتِیَ الْإِیمَانَ وَ رَجُلٌ‏لَمْ یُؤْتَ الْقُرْآنَ وَ لَا الْإِیمَانَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَسِّرْ لِی حَالَهُمْ فَقَالَ أَمَّا الَّذِی أُوتِیَ الْإِیمَانَ وَ لَمْ یُؤْتَ الْقُرْآنَ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ التَّمْرَةِ طَعْمُهَا حُلْوٌ وَ لَا رِیحَ لَهَا وَ أَمَّا الَّذِی أُوتِیَ الْقُرْآنَ وَ لَمْ یُؤْتَ الْإِیمَانَ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْآسِ رِیحُهَا طَیِّبٌ وَ طَعْمُهَا مُرٌّ وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ الْقُرْآنَ وَ الْإِیمَانَ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْأُتْرُجَّةِ رِیحُهَا طَیِّبٌ وَ طَعْمُهَا طَیِّبٌ وَ أَمَّا الَّذِی لَمْ یُؤْتَ الْإِیمَانَ وَ لَا الْقُرْآنَ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْحَنْظَلَةِ طَعْمُهَا مُرٌّ وَ لَا رِیحَ لَهَا ؛کافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 605»

در این روایت نغز، امام علیه السلام با مقارنه بین قرآن و ایمان مردم را به چهار دسته تقسیم می کنند:

1- کسی که به او ایمان داده‌‌‌اند ولی قرآن نداده‌اند. 2- کسی که که به او قرآن داده‌‌‌اند ولی ایمان نداده‌‌‌اند.3- کسی که به او هم قرآن و هم ایمان داده‌‌‌اند 4. کسی که به او نه قرآن داده شده و نه ایمان.

گفتم: روای می‌گوید که حال آنها را برایم شرح کن، حضرت فرمود:آنکه ایمان داده شده و قرآن نمى‏داند، چون میوه (خرما) اى است که شیرین است و بو ندارد و اما آنکه قرآن مى‏داند و ایمان ندارد چون مورد (مورد یا مورت درختچه‌‌‌ای است که به میوة آن آس‌‌‌دانه هم گفته می‌‌‌شود) است که خوش‏بو است و تلخ مزّه است و اما آنکه هم قرآن به او داده شده و هم ایمان چون ترنج است که خوش‏بو و خوش مزّه است و اما آنکه نه ایمان به او داده شده و نه قرآن، چون حنظل است (هندوانه ابو جهل) تلخ است و بو ندارد.

امام در مقام مقایسه بین ایمان و قرآن، قرآن را به بو و رائحه تشبیه و ایمان را به مزه تشبیه کرده اند.انسانی که ایمان دارد در صورت حشر و نشر با او می توان ایمان را در او متوجه شد اما انسانی که متخلق به صفات قرآنی است اگرچه با او انسی هم نداشته باشی، اما این اثر پذیری او از قرآن مثل گیاه خوش بویی است که فضا را عطر آگین می کند و این مطلب از این جهت مهم است که ایمان واقعی در گرو مکتب اهل بیت است، از طریق انس با قرآن می-تواند فضای یک جامعه اسلامی را هر چند که همة آحاد آن از پیروان اهل بیت علیهم السلام نباشد عطر آگین کند انس با قرآن و فضای گفتمان قرآنی می تواند فضای جامعه دینی را بگونه ای عطر آگین کند که قطعا نقطه آغاز خوبی برای تقویت بذر ایمان در دلها باشد.

این گفتمان قرآنی با تعبیر زیبایی که امام دارند می تواند رهگشای بسیاری از مشکلات اجتماعی جامعه ما نیز باشد غیر از اینکه قرآن پاسخگوی همه گره های اندیشه ای انسان نیز می باشد به لحاظ اجتماعی نیز قرآن از ظرفیت لازم برای حاکمیت بر همة جنبه‌‌‌های زندگی فردی و اجتماعی انسانها برخوردارست. و از این نظر این تعبیر امام فوق العاده قابل عنایت و توجه است و اینکه تاکید می شود به خواندن قرآن در همین راستا می باشد ؛ اگر فضای جامعه ما فضای قرآنی باشد زمینه رشد بسیاری در جهات مختلف فراهم خواهد شد.