به نام خدا
خلوت و شاغل زدایى
خلوت کردن «شاغل زدایى» است و شواغل، متعدد است، ولى مىتوان آنها را در چهار بخش خلاصه کرد:
بخش اول، شواغل حسى است، مانند دیدنیها، نغمهها و آهنگها، بوییدنیها، نرمى فرش و لباس و گوارایى غذا که انسان را به خود جذب مىکند و بنابراین، انسان از راه ذائقه، شامه، لامسه، باصره و سامعه، مجذوب محسوسات خود مىشود، و این شواغل حسى در خلوت شبانه، بسیار کم و محدود است.
بخش دوم، شواغل خیالى و وهمى است که امور ادراکى است نه تحریکى. خاطرات فراوانى از خیال انسان مىگذرد که تصورات است و احیانا تصدیقاتى را نیز به همراه دارد. خیالات، مجموعه تصورات است که قضیه نیست ولى به صورت قضیه ظهور مىکند; اما تصدیق آن را همراهى نمىکند، و همین قسم از تصورهاى متراکم و تصدیقنما، زمینه تشکیل قیاس شعرى را فراهم مىکنند.
بخش سوم، کارهاى تحریکى است که قواى شهوى و غضبى آن را بر عهده دارد; مثل این که، انسان مىخواهد از راه صحیح به چیزهایى حلال دستیابد یا از راه ناصحیح به امور باطل راه پیدا کند و یا این که نسبتبه دشمن، قهر و کینه توزى دارد و سعى مىکند که در محدوده قوه شهوت و غضب، نسبتبه دشمن خودشتمنى زوال داشته باشد و حسد بورزد و یا امیدوار است در مسائل اجتماعى به درجات برتر برسد:
«ان تکون امة هى اربى من امة» (22)
یا رقبا را از صحنه بیرون کند.
اگر کسى توانست از شواغل حسى برهد و نه تنها نسبتبه رقیب خود، برترى جویى نداشته باشد، بلکه براى او طلب خیر و مغفرت کند، آنگاه نوبتبه بخش چهارم از شواغل مىرسد.
بخش چهارم، این است که انسان مثلا در حین نماز، قرائت قرآن یا ذکر و...سرگرم اندیشهها و افکارى مىشود که از خود یا سایر دانشمندان فراهم کرده است.
اگر انسان از این شواغل چهارگانه رهایى یابد، آنگاه قدرت فکر کردن پیدا مىکند و ذات اقدس خداوند که هر لحظه به دل بنده خود مىنگرد وقتى صحنه قلب را مستعد ببیند به آن فیض مىرساند و سالک کوى الهى از این فیض بهره مىبرد، چیزى را مىفهمد که او را آرام مىکند، از چیزى که مایه اضطراب است نجات پیدا مىکند، به چیزى دل مىبندد که ماندنى است و چیزى را که رفتنى است رها مىکند. چون چیز رفتنى، انسان را رها مىکند و تنها مىگذارد و او را به اندوه فراقش مبتلا مىکند; پس اگر قبل از این که آن چیز انسان را ترک کند انسان آن را ترک کند بهتر است; زیرا دوست نگرفتن، بهتر از آن است که انسان، دوستبى وفا بگیرد که روزى او را ترک کند و به غم فراقش مبتلا سازد.
از این رو درخطبههاى امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است:
«اوصیکم عباد الله بتقوى الله... و آمرکم بالرفض لهذه الدنیا التارکة لکم الزائلة عنکم و ان لم تکونوا تحبون ترکها» (23)
قبل از این که این دنیا شما را ترک کند شما آن را ترک کنید; چون اگر انسان به چیزى که رفتنى است دل ببندد او آن چیز را که متعلق علاقه اوست از دستخواهد داد و در نتیجه فقط علاقه با فقدان متعلق آن خواهد ماند و مایه رنجورى او خواهد شد. بنابراین، چون خداوند
«دائم الفضل على البریة» (24)
و
«نور السماوات والارض» (25)
است و دائما نور مىدهد، اگر کسى قلب خود را غبار روبى کند، نور بر دل او مىتابد و بهترین نور، همان فکرى است که ذکر و شکر را به همراه داشتهباشد.
.: Weblog Themes By Pichak :.