سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 91/11/10 | 2:42 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

خلوت و شاغل زدایى

خلوت کردن «شاغل زدایى‏» است و شواغل، متعدد است، ولى مى‏توان آنها را در چهار بخش خلاصه کرد:

بخش اول، شواغل حسى است، مانند دیدنیها، نغمه‏ها و آهنگها، بوییدنیها، نرمى فرش و لباس و گوارایى غذا که انسان را به خود جذب مى‏کند و بنابراین، انسان از راه ذائقه، شامه، لامسه، باصره و سامعه، مجذوب محسوسات خود مى‏شود، و این شواغل حسى در خلوت شبانه، بسیار کم و محدود است.

بخش دوم، شواغل خیالى و وهمى است که امور ادراکى است نه تحریکى. خاطرات فراوانى از خیال انسان مى‏گذرد که تصورات است و احیانا تصدیقاتى را نیز به همراه دارد. خیالات، مجموعه تصورات است که قضیه نیست ولى به صورت قضیه ظهور مى‏کند; اما تصدیق آن را همراهى نمى‏کند، و همین قسم از تصورهاى متراکم و تصدیق‏نما، زمینه تشکیل قیاس شعرى را فراهم مى‏کنند.

بخش سوم، کارهاى تحریکى است که قواى شهوى و غضبى آن را بر عهده دارد; مثل این که، انسان مى‏خواهد از راه صحیح به چیزهایى حلال دست‏یابد یا از راه ناصحیح به امور باطل راه پیدا کند و یا این که نسبت‏به دشمن، قهر و کینه توزى دارد و سعى مى‏کند که در محدوده قوه شهوت و غضب، نسبت‏به دشمن خودش‏تمنى زوال داشته باشد و حسد بورزد و یا امیدوار است در مسائل اجتماعى به درجات برتر برسد:

«ان تکون امة هى اربى من امة‏» (22)

یا رقبا را از صحنه بیرون کند.

اگر کسى توانست از شواغل حسى برهد و نه تنها نسبت‏به رقیب خود، برترى جویى نداشته باشد، بلکه براى او طلب خیر و مغفرت کند، آنگاه نوبت‏به بخش چهارم از شواغل مى‏رسد.

بخش چهارم، این است که انسان مثلا در حین نماز، قرائت قرآن یا ذکر و...سرگرم اندیشه‏ها و افکارى مى‏شود که از خود یا سایر دانشمندان فراهم کرده است.

اگر انسان از این شواغل چهارگانه رهایى یابد، آنگاه قدرت فکر کردن پیدا مى‏کند و ذات اقدس خداوند که هر لحظه به دل بنده خود مى‏نگرد وقتى صحنه قلب را مستعد ببیند به آن فیض مى‏رساند و سالک کوى الهى از این فیض بهره مى‏برد، چیزى را مى‏فهمد که او را آرام مى‏کند، از چیزى که مایه اضطراب است نجات پیدا مى‏کند، به چیزى دل مى‏بندد که ماندنى است و چیزى را که رفتنى است رها مى‏کند. چون چیز رفتنى، انسان را رها مى‏کند و تنها مى‏گذارد و او را به اندوه فراقش مبتلا مى‏کند; پس اگر قبل از این که آن چیز انسان را ترک کند انسان آن را ترک کند بهتر است; زیرا دوست نگرفتن، بهتر از آن است که انسان، دوست‏بى وفا بگیرد که روزى او را ترک کند و به غم فراقش مبتلا سازد.

از این رو درخطبه‏هاى امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است:

«اوصیکم عباد الله بتقوى الله... و آمرکم بالرفض لهذه الدنیا التارکة لکم الزائلة عنکم و ان لم تکونوا تحبون ترکها» (23)

قبل از این که این دنیا شما را ترک کند شما آن را ترک کنید; چون اگر انسان به چیزى که رفتنى است دل ببندد او آن چیز را که متعلق علاقه اوست از دست‏خواهد داد و در نتیجه فقط علاقه با فقدان متعلق آن خواهد ماند و مایه رنجورى او خواهد شد. بنابراین، چون خداوند

«دائم الفضل على البریة‏» (24)

و

«نور السماوات والارض‏» (25)

است و دائما نور مى‏دهد، اگر کسى قلب خود را غبار روبى کند، نور بر دل او مى‏تابد و بهترین نور، همان فکرى است که ذکر و شکر را به همراه داشته‏باشد.