به نام خدا
معنى توکّل و سبب وى
توکل به هر چیزى اعتماد به اوست. پس معنى توکل بر خدا اعتماد به اوست و بس، و انقطاع از غیر اوست. و سبب توکل، یقین به کلمه طیّبه لا اله الّا اللّه است که عبارت دیگرش لا مؤثّر فى الوجود الّا اللّه است.
بیانش این است که هر که درست تصور کرده باشد معنى لفظ اللّه را که واجب الوجود مستجمع جمیع صفات کمالات و منزه از نقصانات است، به یقین پى برد به وجوب ارسال رسل و انزال شرایع و کتب و وجوب قیامت و دار ثواب و عقاب، چنانچه صادق (ع) تمسک جست بر وجوب نبوت به وجوب صانع تعالى. پس آنچه معصوم (ع) فرمود (ما رایت شیئا الّا و رایت اللّه قبله) 358 و حکماء فرمودهاند که حقیقت علم از علت پى به معلول بردن است نه عکس، کما قال تعالى: أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ؛ 359 همه را فهمیده تصدیق کن. و شک نکند ایضا که تفضل و احسان و عفو و کرم و رافت و ستر و اجابت و غیر ذلک ممّا امر اللّه به عباده و وصف نفسه به من الاخلاق الکریمة 360 همه بر خدا واجب است و جز این نکند اگر چه مقدور اوست، چنانچه معصوم (ع) صدور گناه از او ممتنع است با آنکه مقدور او است، مگر آنکه خلاف حکمت باشد چون عفو کافر و ترک اجابت سؤال باطل و سائلى که امیدش به غیر خداست، مثل همه ما عاصیان، الّاما شاء اللّه.
و چون متصور و مبرهن شد که واجب الوجود تعالى شأنه بىشریک و بىهمتا است و دو نشود، پس بالبدیهه سلسله ممکنات و فیض ایجاد از مبدأ و معاد و از قوس نزول و صعود همه مستند و منحصر به او است. پس در هر چه اثرى به ودیعه نهاده او نهاده و تا اذن او است اثر کند و هر وقت که خواهد امانت خود را بازگیرد و یا در وى اثر دیگر که ضد اوّل است به عاریه دهد: ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها. 361 اگر گوئى لازمه آب اتصال و سیلان و نزول است، پس این لازم چه شد در وقتى که به حضرت کلیم فرمود أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ 362 (شعراء)؟ و اگر خیال کنى که لازمه کوه سکون و اتصال است، به جانب فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا 363 نگر؛ و اگر گوئى باید میل به مرکز کند، به آیه وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ 364 (اعراف) نظر کن؛ و اگر گوئى آتش از براى سوزاندن است، تأمّل کن در آیه قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِیمَ 365 (انبیاء) که حضرت صادق (ع) فرمود که چون خطاب بردا رسید دندانهاى خلیل از شدت سردى آتش مضطرب شد تا فرمود سلاما و تا سه روز در تمام دنیا آتش از عمل بازمانده بود. 366 این بود ظاهر معنى کلمه لا اله الّا اللّه. و چون فى الجمله دقّت کنى دانى که آنچه از واجب و ممکن گفته شود و آنچه خدا و رسل خدا و سایر ناس گفتند از هر علمى و صنعتى، همه شرح همین کلمه توحید است و از وى بیرون نیست. پس هر کس به قدر اعتقاد او به این کلمه، توکل بر خدا کند و به قدر اعتقاد به مؤثریّت غیر، اعتماد بر غیر نماید و به قدر اعتماد بر غیر، نقص و شرک در توحید او پیدا شود و به قدر نقص در توحید، نقص در توکل او راه یابد. این بود که فرمود: إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ 367 یعنى لازمه ایمان و اسلام توکل است چنانچه گفتیم. و از آنچه یاد آمد، ظاهر شد معنى کلام خضر (ع) با موسى (ع) که اول در فقره کشتى فرمود فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها و بعد در فقره قتل طفل فرمود فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما و آخر در فقره جدار فرمود فَأَرادَ رَبُّکَ، و این قصه در سوره مبارکه کهف است، 368 زیرا که نظر سالک، اول بر همان واسطه است و بعد بر خدا و خلق خدا هر دو است تا آخر رسد به مقام توحید افعالى که فاعل بالحقیقه جز خدا نبیند. پس ظاهر شد کسى که از شرک خفى عارى باشد بسیار کم است، چنانچه فرمود: وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ 369 (یوسف)؛ و در اقسام شرک بیان نمودهایم.
امّا عمل خضر (ع) در قتل طفل و غیر آن توجیهش مجملا این است که حق تعالىرا دو تربیت و دو عالم است، تکوینى و تشریعى، و در هر یک از دو عالم کارکنان و مدبران دارد و اکثر مدبّران عالم تکوین ملائکهاند کما قال وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً. 370 وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً 371 و اکثر مدبّران عالم تشریع انبیاء و رسلند و بسا باشد که انبیاء را نیز باذن اللّه در تکوین تدبیر باشد و عمل خضر (ع) چنین بود و لذا به موسى (ع) گفت من دارم آنچه تو طاقت ندارى و تو دارى آنچه من طاقت ندارم، یعنى من جهت تکوین و باطن دارم و تو جهت تشریع و ظاهر دارى. پس چنانچه بر ملائکه و حضرت ملک الموت (ع) بحثى نیست هکذا خضر (ع) و ائمه ما که فیض اول و کارفرماى هر دو سلسلهاند هر دو را دارند و مىکنند. یار ما این دارد و آن نیز هم. و از اختلاط این دو جهت است تحیّر خلق در ایشان، چه دوست چه دشمن. به اشاره اکتفاء شد، دقت کن درست بفهم. و تفصیل این مطلب را در اصول دین همین کتاب گفتهایم رجوع کن.
پس اندک تأمل در خود و در مردم بنما و اعتماد ما همه را الّا ما شاء اللّه بر ما سوى تماشا کن تا به حس بینى که بنده موحّد و مؤمن ممتحن از کبریت احمر عزیزتر و از اکسیر نایابتر است و شک و نقص در توحید، سرایت نماید به همه عقاید و اعمال.
اى خوشا خواب با یقین که بهتر از مناجات بىیقین. و چند حدیث به شهادت بیاوریم. قال الخاتم (ص): من اقلّ ما اوتیتم الیقین و عزیمة الصّبر و من اوتى حظّه منهما لم یبال ما فاته من صیام النّهار و قیام اللّیل. 372 و قال (ص): الیقین الایمان کلّه. 373 قال صاحب المجمع فى مادة الیقین و فى الحدیث: لم یقسم بین النّاس شىء اقلّ من الیقین 374 انتهى.
قال الصّادق (ع): لیس شیء الّا و له حدّ. قیل و ما حدّ التوکّل؟ قال الیقین. قیل فما حدّ الیقین؟ قال ان لا تخاف مع اللّه شیئا: 375 پیغمبر (ص) فرمود کمتر چیزى که به شما دادهاند یقین است و همت بر صبر؛ هر که این دو را داشته باشد باک نداشته آنچه از نماز و روزه مستحبّى از او فوت شود. و فرمود یقین همه ایمان است. صادق (ع) فرمود هر چیزى را حدى است. گفتند حدّ توکّل چیست؟ فرمود یقین. گفتند حدّ یقین چیست؟ فرمود این است که به غیر از خدا از چیزى نترسد. بدان که حد به معنى علامت است، و هر یک از سبب و مسبب علامت یکدیگرند و چون یقین سبب توکل است و هم سبب اینکه شخص از ما سوى خائف نباشد، لهذا در یک طرف سبب را حد قرار داد و در یک طرف مسبب را.
فافهم.
و عنه (ع) کان امیر المؤمنین (ع) یقول لا یجد عبد طعم الایمان حتّى یعلم انّ مااصابه لم یکن لیخطئه و انّ ما اخطاه لم یکن لیصیبه و انّ الضّارّ النّافع هو اللّه تعالى: 376 حضرت امیر (ع) فرمود نچشیده است بنده مزه ایمان را تا آنکه بداند آنچه به او رسید ممکن نبود که نرسد و آنچه به او نرسید ممکن نبود که برسد، و اینکه ضرر و نفع را همان خدا مىرساند نه جز او. و پیش گذشت حدیث لا یجد الرّجل حلاوة الایمان فى قلبه حتّى لا یبالى من اکل الدّنیا. 377 و صاحب انوار نعمانى قریب به این مضمون حدیثى آورده که لا یجد الانسان طعم الایمان حتّى یکون النّاس عنده کالأباعر: 378 ایمان نچشیده تا آنکه مردم نزد او مانند اشتر باشند. یعنى همه را لا یضرّ و لا ینفع داند و حالت او در دیدن و ندیدن خلق تغییر نیابد. پس شک نداشته باش که از ما هر هزار نفر یکى ایمان به این معنى و مقام نچشیده و هم نخواهیم چشید مگر به ترک دنیا و محبت دنیا و زهد حقیقى. رجوع کن به آیات و احادیث که در این معنى در باب دنیا آوردیم تا نگوئیم که راه یقین و توکل چیست، اگر مىدانستیم مىپیمودیم. گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟
.: Weblog Themes By Pichak :.