سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 91/11/8 | 3:33 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

پیغمبر اکرم

پیغمبر اکرم حضرت محمد بن عبدالله ( ص ) که نبوت به او پایان یافت‏
، در سال 570 بعد از میلاد متولد شد ، در چهل سالگی به نبوت مبعوث گشت‏
، سیزده سال در مکه مردم را به اسلام دعوت کرد و سختیها و مشکلات فراوان‏
متحمل شد و در این مدت گروهی زبده تربیت کرد و پس از آن به مدینه‏
مهاجرت نمود و آنجا را مرکز قرار داد ده سال در مدینه آزادانه دعوت و
تبلیغ نمود و با سرکشان عرب نبرد کرد و همه را مقهور ساخت پس از ده‏
سال همه جزیزش العرب مسلمان شدند آیات کریمه قرآن تدریجا در مدت بیست‏
و سه سال بر آن حضرت نازل شد مسلمین شیفتگی عجیبی نسبت به قرآن و هم‏
نسبت به شخصیت رسول اکرم نشان می‏دادند رسول اکرم در سال یازدهم هجری ،
یعنی یازدهمین سال هجرت از مکه به مدینه ، که بیست و سومین سال پیامبری‏
او و شصت و سومین سال از عمرش بود درگذشت ، در حالی که جامعه ای نو
بنیاد و مملو از نشاط روحی و
مؤمن به یک ایدئولوژی سازنده که احساس مسؤولیت جهانی می‏کرد تاسیس‏
کرده و باقی گذاشته بود .
آنچه به این جامعه نو بنیاد روح و وحدت و نشاط داده بود ، دو چیز بود
: قرآن کریم که همواره تلاوت می‏شد و الهام می‏بخشید ، و دیگر شخصیت عظیم‏
و نافذ رسول اکرم که خاطرها را به خود مشغول و شیفته نگه می‏داشت اکنون‏
درباره شخصیت رسول اکرم اندکی بحث می‏کنیم :

دوران کودکی

هنوز در رحم مادر بود که پدرش در سفر بازرگانی شام در مدینه درگذشت‏
جدش عبدالمطلب کفالت او را بر عهده گرفت از کودکی آثار عظمت و فوق‏
العادگی از چهره و رفتار و گفتارش پیدا بود عبدالمطلب به فراست‏
دریافته بود نوه اش آینده ای درخشان دارد .
هشت ساله بود که جدش عبدالمطلب درگذشت و طبق وصیت او ابوطالب‏
عموی بزرگش عهده دار کفالت او شد ابوطالب نیز از رفتار عجیب این‏
کودک که با سایر کودکان شباهت نداشت در شگفت می‏ماند هرگز دیده نشد
مانند کودکان همسالش نسبت به غذا حرص و علاقه نشان بدهد ، به غذای‏
اندک اکتفا می‏کرد و از زیاده روی امتناع می‏ورزید ( 1 ) . برخلاف کودکان‏
همسالش و برخلاف عادت و تربیت آن روز ، موهای خویش را مرتب می‏کرد و

سر و صورت خود را تمیز نگه می‏داشت .
ابوطالب روزی از او خواست که در حضور او جامه هایش را بکند و به‏
بستر رود او این دستور را با کراهت تلقی کرد و چون نمی‏خواست از دستور
عموی خویش تمرد کند به عمو گفت : روی خویش را برگردان تا بتوانم جامه‏
ام را بکنم .
ابوطالب از این سخن کودک در شگفت شد ، زیرا در عرب آن روز حتی‏
مردان بزرگ از عریان کردن همه قسمتهای بدن خود احتراز نداشتند ابوطالب‏
می‏گوید : من هرگز از او دروغ نشنیدم ، کار ناشایسته و خنده بیجا ندیدم ،
به بازیهای بچه ها رغبت نمی کرد ، تنهایی و خلوت را دوست می‏داشت و در
همه حال متواضع بود .

تنفر از بیکاری و بطالت

از بیکاری و بطالت متنفر بود ، می‏گفت : " خدایا ! از کسالت و
بی‏نشاطی ، از سستی و تنبلی و از عجز و زبونی به تو پناه می‏برم "
مسلمانان را به کار کردن تشویق می‏کرد و می‏گفت : " عبادت هفتاد جزء
دارد و بهترین جزء آن کسب حلال است " .

امانت

پیش از بعثت برای خدیجه که بعد به همسری اش در آمد ، یک سفر تجارتی‏
به شام انجام داد در آن سفر بیش از پیش لیاقت و استعداد و امانت و
درستکاری اش روشن شد او در میان مردم آنچنان به درستی شهره شده بود که‏
لقب " محمد امین " یافته بود امانتها را به او می‏سپردند . پس از
بعثت نیز قریش با همه دشمنی‏ای

که با او پیدا کردند ، باز هم امانتهای خود را به او می‏سپردند ، از همین‏
رو پس از هجرت به مدینه ، علی ( علیه السلام ) را چند روزی بعد از خود
باقی گذاشت که امانتها را به صاحبان اصلی برساند .

مبارزه با ظلم

در دوران جاهلیت با گروهی که آنها نیز از ظلم و ستم رنج می‏بردند برای‏ بر دوش خویش سوار می‏کرد ، آنها را می‏بوسید و اینها همه برخلاف خلق و
خوی رایج آن زمان بود روزی در حضور یکی از اشراف ، یکی از فرزند زادگان‏
خویش حضرت مجتبی ( ع ) را می‏بوسید ، آن مرد گفت : من دو پسر دارم و
هنوز حتی یک بار هیچ کدام از آنها را نبوسیده‏ام . فرمود :
« من لا یرحم لا یرحم » ( 1 ) .
کسی که مهربانی نکند رحمت خدا شامل حالش نمی‏شود .
نسبت به فرزندان مسلمین نیز مهربانی می‏کرد آنها را روی زانوی خویش‏
نشانده ، دست محبت بر سر آنها می‏کشید گاه مادران ، کودکان خردسال خویش‏
را به او می‏دادند که برای آنها دعا کند اتفاق می‏افتاد که احیانا آن‏
کودکان روی جامه اش ادرار می‏کردند مادران ناراحت شده و شرمنده می‏شدند و
می‏خواستند مانع ادامه ادرار بچه شوند او آنها را از این کار به شدت منع‏
می‏کرد و می‏گفت : مانع ادامه ادرار کودک نشوید ، اینکه جامه من نجس‏
بشود اهمیت ندارد ، تطهیر می‏کنم .

با بردگان

نسبت به بردگان فوق العاده مهربان بود به مردم می‏گفت : اینها برادران‏
شمایند ، از هر غذا که می‏خورید به آنها بخوارنید و از هر نوع جامه که‏
می‏پوشید آنها را بپوشانید ، کار طاقت فرسا به آنها تحمیل مکنید ، خودتان‏
در کارها به آنها کمک کنید می‏گفت : آنها را به
عنوان " بنده " و یا کنیز ( که مملوکیت را می‏رساند ) خطاب نکنید ،
زیرا همه مملوک خداییم و مالک حقیقی خداست ، بلکه آنها را به عنوان "
فتی " ( جوانمرد ) یا " فتاش " ( جوانزن ) خطاب کنید .
در شریعت اسلام تمام تسهیلات ممکن برای آزادی بردگان که منتهی به آزادی‏
کلی آنها می‏شد فراهم شد او شغل " نخاسی " یعنی برده فروشی را بدترین‏
شغلها می‏دانست و می‏گفت : بدترین مردم نزد خدا آدم فروشان‏اند .

نظافت و بوی خوش

به نظافت و بوی خوش علاقه شدید داشت ، هم خودش رعایت می‏کرد و هم به‏
دیگران دستور می‏داد به یاران و پیروان خود تاکید می‏نمود که تن و خانه‏
خویش را پاکیزه و خوشبو نگه دارند بخصوص روزهای جمعه وادارشان می‏کرد
غسل کنند و خود را معطر سازند که بوی بد از آنها استشمام نشود ، آنگاه در
نماز جمعه حضور یابند .

برخورد و معاشرت

در معاشرت با مردم ، مهربان و گشاده رو بود در سلام به همه حتی کودکان‏
و بردگان پیشی می‏گرفت پای خود را جلوی هیچ کس دراز نمی‏کرد و در حضور
کسی تکیه نمی‏نمود غالبا دو زانو می‏نشست در مجالس ، دایره وار می‏نشست‏
تا مجلس ، بالا و پایینی نداشته باشد و همه جایگاه مساوی داشته باشند از
اصحابش تفقد می‏کرد ، اگر سه روز یکی از اصحاب را نمی‏دید سراغش را
می‏گرفت ،
را پذیرفت اما در همان فتح مکه ، زنی از بنی مخزوم مرتکب سرقت شده بود
و جرمش محرز گردید خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد
سرقت را توهینی به خود تلقی می‏کردند ، سخت به تکاپو افتادند که رسول‏
خدا از اجرای حد صرف نظر کند بعضی از محترمین صحابه را به شفاعت‏
برانگیختند ، ولی رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت : چه جای‏
شفاعت است ؟ ! مگر قانون خدا را می‏توان به خاطر افراد تعطیل کرد ؟ هنگام عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و گفت :
" اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای‏
قانون خدا تبعیض می‏کردند ، هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم‏
می‏شد معاف می‏شد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب می‏شد مجازات می‏گشت سوگند
به خدایی که جانم در دست اوست ، در اجرای عدل درباره هیچ کس سستی‏
نمی‏کنم ، هر چند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد " ( 1 ) .

عبادت

پاره ای از شب ، گاهی نصف ، گاهی ثلث و گاهی دو ثلث شب را به‏
عبادت می‏پرداخت با اینکه تمام روزش خصوصا در اوقات توقف در مدینه در
تلاش بود ، از وقت عبادتش نمی‏کاست او آرامش کامل خویش را در عبادت‏
و راز و نیاز با حق می‏یافت عبادتش به منظور طمع بهشت و یا ترس از
جهنم نبود ، عاشقانه و سپاسگزارانه بود روزی یکی از همسرانش گفت : تو
دیگر چرا آن همه عبادت می‏کنی ؟ تو که آمرزیده ای ! جواب داد : آیا یک‏
بنده سپاسگزار نباشم ؟
بسیار روزه می‏گرفت . علاوه بر ماه رمضان و قسمتی از شعبان ، یک روز در
میان روزه می‏گرفت دهه آخر ماه رمضان بسترش بکلی جمع می‏شد و در مسجد
معتکف می‏گشت و یکسره به عبادت می‏پرداخت ، ولی به دیگران می‏گفت :
کافی است در هر ماه سه روز روزه بگیرید می‏گفت : به اندازه طاقت عبادت‏
کنید ، بیش
از ظرفیت خود بر خود تحمیل نکنید که اثر معکوس دارد .
با رهبانیت و انزوا و گوشه گیری و ترک اهل و عیال مخالف بود ، بعضی‏
از اصحاب که چنین تصمیمی گرفته بودند مورد انکار و ملامت قرار گرفتند
می‏فرمود : بدن شما ، زن و فرزند شما و یاران شما همه حقوقی بر شما دارند
و می‏باید آنها را رعایت کنید .
در حال انفراد ، عبادت را طول می‏داد ، گاهی در حال تهجد ساعتها سرگرم‏
بود ، اما در جماعت به اختصار می‏کوشید ، رعایت حال اضعف مامومین را
لازم می‏شمرد و به آن توصیه می‏کرد .

زهد و ساده زیستی

زهد و ساده زیستی از اصول زندگی او بود ساده غذا می‏خورد ، ساده لباس‏
می‏پوشید و ساده حرکت می‏کرد زیراندازش غالبا حصیر بود ، بر روی زمین‏
می‏نشست ، با دست خود از بز شیر می‏دوشید و بر مرکب بی‏زین و پالان سوار
می‏شد و از اینکه کسی در رکابش حرکت کند به شدت جلوگیری می‏کرد قوت‏
غالبش نان جوین و خرما بود کفش و جامه اش را با دست خویش وصله می‏کرد
در عین سادگی طرفدار فلسفه فقر نبود ، مال و ثروت را به سود جامعه و
برای صرف در راه های مشروع لازم می‏شمرد ، می‏گفت :
« نعم المال الصالح للرجل الصالح » ( 1 ) .
چه نیکوست ثروتی که از راه مشروع به دست آید برای آدمی که شایسته‏
داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند .
و هم می‏فرمود :
« نعم العون علی تقوی الله الغنی » ( 1 ) .
مال و ثروت کمک خوبی است برای تقوا .

اراده و استقامت

اراده و استقامتش بی‏نظیر بود ، از او به یارانش سرایت کرده بود دوره‏
بیست و سه ساله بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است او در تاریخ‏
زندگی‏اش مکرر در شرایطی قرار گرفت که امیدها از همه جا قطع می‏شد ، ولی‏
او یک لحظه تصور شکست را در مخیله اش راه نداد ، ایمان نیرومندش به‏
موفقیت یک لحظه متزلزل نشد .

رهبری و مدیریت و مشورت

با اینکه فرمانش میان اصحاب بی‏درنگ اجرا می‏شد و آنها مکرر می‏گفتند
چون به تو ایمان قاطع داریم ، اگر فرمان دهی که خود را در دریا غرق کنیم‏
و یا در آتش بیفکنیم می‏کنیم ، او هرگز به روش مستبدان رفتار نمی‏کرد در
کارهایی که از طرف خدا دستور نرسیده بود ، با اصحاب مشورت می‏کرد و نظر
آنها را محرم می‏شمرد و از این راه به آنها شخصیت می‏داد در بدر مساله‏
اقدام به جنگ ، همچنین تعیین محل اردوگاه و نحوه رفتار با اسرای جنگی را
به شور گذاشت . در احد نیز راجع به اینکه شهر مدینه را اردوگاه قرار
دهند و یا اردو را
به خارج ببرند ، به مشورت پرداخت در احزاب و در تبوک نیز با اصحاب‏
به شور پرداخت .
نرمی و مهربانی پیغمبر ، عفو و گذشتش ، استغفارهایش برای اصحاب و
بیتابی‏اش برای بخشش گناه امت ، همچنین به حساب آوردنش اصحاب و
یاران را ، طرف شور قرار دادن آنها و شخصیت دادن به آنها از علل عمده‏
نفوذ عظیم و بی‏نظیر او در جمع اصحابش بود . قرآن کریم به این مطلب‏
اشاره می‏کند آنجا که می‏فرماید :
" به موجب مهربانی‏ای که خدا در دل تو قرار داده تو با یاران خویش‏
نرمش نشان می‏دهی اگر تو درشتخو و سخت دل می‏بودی از دورت پراکنده‏
می‏شدند پس عفو و بخشایش داشته باش و برای آنها نزد خداوند استغفار کن‏
و با آنها در کارها مشورت کن ، هرگاه عزمت جزم شد دیگر بر خدا توکل کن‏
و تردید به خود راه مده " ( 1 ) .

نظم و انضباط

نظم و انضباط بر کارهایش حکمفرما بود اوقات خویش را تقسیم می‏کرد و
به این عمل توصیه می‏نمود اصحابش تحت تاثیر نفوذ او دقیقا انضباط را
رعایت می‏کردند برخی تصمیمات را لازم می‏شمرد آشکار نکند و نمی‏کرد ، مبادا
که دشمن از آن آگاه گردد یارانش تصمیماتش را بدون چون و چرا به کار
می‏بستند ، مثلا فرمان می‏داد که آماده باشید ، فردا حرکت کنیم ، همه به‏
طرفی که او فرمان می‏داد همراهش روانه می‏شدند ، بدون آنکه از مقصد نهایی‏
آگاه
باشند ، در لحظات آخر آگاه می‏شدند گاه به عده ای دستور می‏داد که به طرفی‏
حرکت کنند و نامه ای به فرمانده آنها می‏داد و می‏گفت : بعد از چند روز
که به فلان نقطه رسیدی نامه را باز کن و دستور را اجرا کن آنها چنین‏
می‏کردند و پیش از رسیدن به آن نقطه نمی‏دانستند مقصد نهایی کجاست و برای‏
چه ماموریتی می‏روند ، و بدین ترتیب دشمن و جاسوسهای دشمن را بی‏خبر
می‏گذاشت و احیانا آنها را غافلگیر می‏کرد .

ظرفیت شنیدن انتقاد و تنفر از مداحی و چاپلوسی

او گاهی با اعتراضات برخی یاران مواجه می‏شد ، اما بدون آنکه درشتی کند
نظرشان را به آنچه خود تصمیم گرفته بود جلب و موافق می‏کرد .
از شنیدن مداحی و چاپلوسی بیزار بود ، می‏گفت : به چهره مداحان و
چاپلوسان خاک بپاشید .
محکم کاری را دوست داشت ، مایل بود کاری که انجام می‏دهد متقن و محکم‏
باشد تا آنجا که وقتی یار مخلصش سعد بن معاذ از دنیا رفت و او را در
قبر نهادند ، او با دست خویش سنگها و خشتهای او را جابجا و محکم کرد و
آنگاه گفت :
" من می‏دانم که طولی نمی‏کشد همه اینها خراب می‏شود ، اما خداوند دوست‏
می‏دارد که هرگاه بنده ای کاری انجام می‏دهد آن را محکم و متقن انجام دهد

مبارزه با نقاط ضعف

او از نقاط ضعف مردم و جهالتهای آنان استفاده نمی‏کرد ، برعکس ، با آن‏
نقاط ضعف مبارزه می‏کرد و مردم را به جهالتشان واقف می‏ساخت روزی که‏
ابراهیم پسر هیجده ماهه اش از دنیا رفت ، از قضا آن روز خورشید گرفت‏
مردم گفتند : علت اینکه کسوف شد مصیبتی است که بر پیغمبر خدا وارد شد
او در مقابل این خیال جاهلانه مردم سکوت نکرد و از این نقطه ضعف استفاده‏
نکرد ، بلکه به منبر رفت و گفت : ایها الناس ! ماه و خورشید دو آیت‏
از آیات خدا هستند و برای مردن کسی نمی‏گیرند .

واجد بودن شرایط رهبری

شرایط رهبری از حس تشخیص ، قاطعیت ، عدم تردید و دو دلی ، شهامت ،
اقدام و بیم نداشتن از عواقب احتمالی ، پیش بینی و دور اندیشی ، ظرفیت‏
تحمل انتقادات ، شناخت افراد و تواناییهای آنان و تفویض اختیارات در
خور تواناییها ، نرمی در مسائل فردی و صلابت در مسائل اصولی ، شخصیت‏
دادن به پیروان و به حساب آوردن آنان و پرورش استعدادهای عقلی و عاطفی‏
و عملی آنها ، پرهیز از استبداد و از میل به اطاعت کورکورانه ، تواضع و
فروتنی ، سادگی و درویشی ، وقار و متانت ، علاقه شدید به سازمان و
تشکیلات برای شکل دادن و انتظام دادن به نیروهای انسانی - همه را - در حد
کمال داشت ، می‏گفت :
اگر سه نفر با هم مسافرت می‏کنید ، یک نفرتان را به عنوان رئیس و
فرمانده انتخاب کنید " .
در دستگاه خود در مدینه تشکیلات خاص ترتیب داد ، از آن جمله جمعی‏
دبیر به وجود آورد و هر دسته ای کار مخصوصی داشتند : برخی کتاب وحی‏
بودند و قرآن را می‏نوشتند ، برخی متصدی نامه های خصوصی بودند ، برخی عقول‏
و معاملات مردم را ثبت می‏کردند ، برخی دفاتر صدقات و مالیات را
می‏نوشتند برخی مسؤول عهدنامه ها و پیمان نامه ها بودند در کتب تواریخ از
قبیل تاریخ یعقوبی و التنبیه و الاشراف مسعودی و معجم البلدان بلاذری و
طبقات ابن سعد ، همه اینها ضبط شده است .

روش تبلیغ

در تبلیغ اسلام سهلگیر بود نه سختگیر ، بیشتر بر بشارت و امید تکیه‏
می‏کرد تا بر ترس و تهدید به یکی از اصحابش که برای تبلیغ اسلام به یمن‏
فرستاد دستور داد که :
« یسرو لا تعسر و بشر و لا تنفر » ( 1 ) .
آسان بگیر و سخت نگیر ، نوید بده ( میلها را تحریک کن ) و مردم را
متنفر نساز !
در کار تبلیغ اسلام تحرک داشت به طائف سفر کرد ، در ایام حج در میان‏
قبایل می‏گشت و تبلیغ می‏کرد ، یک بار علی ( علیه السلام ) و بار دیگر
معاذبن جبل را به یمن برای تبلیغ فرستاد ،
مصعب بن عمیر را پیش از آمدن خودش برای تبلیغ مردم مدینه به مدینه‏
فرستاد ، گروه فراوانی از یارانش را به حبشه فرستاد آنها ضمن نجات از
آزار مکیان ، اسلام را تبلیغ کردند و زمینه اسلام نجاشی پادشاه حبشه و نیمی‏
از مردم حبشه را فراهم کردند در سال ششم هجری به سران کشورهای جهان نامه‏
نوشت و نبوت و رسالت خویش را به آنها اعلام کرد در حدود صد نامه از او
باقی است که به شخصیتهای مختلف نوشته است .

تشویق به علم

به علم و سواد تشویق می‏کرد ، کودکان اصحابش را وادار کرد که سواد
بیاموزند ، برخی از یارانش را فرمان داد زبان سریانی بیاموزند . می‏گفت‏
:
" دانشجویی بر هر مسلمان فرض و واجب است " ( 1 ) .
و هم فرمود :
" حکمت را در هر کجا و در نزد هر کس و لو مشرک یا منافق یافتید ،
از او اقتباس کنید " ( 2 ) .
و هم فرمود :
" علم را جستجو کنید و لو مستلزم آن باشد که تا چین سفر کنید " ( 3 )
.
این تاکید و تشویقها درباره علم سبب شد که مسلمین با همت و سرعت‏
بی‏نظیری به جستجوی علم در همه جهان پرداختند ،
آثار علمی را هر کجا یافتند به دست آوردند و ترجمه کردند و خود به تحقیق‏
پرداخته و از این راه علاوه بر اینکه حلقه ارتباطی شدند میان تمدنهای قدیم‏
یونانی و رومی و ایرانی و مصری و هندی و غیره ، و تمدن جدید اروپایی ،
خود یکی از شکوهمندترین تمدنها و فرهنگهای تاریخ بشریت را آفریدند که به‏
نام تمدن و فرهنگ اسلامی شناخته شده و می‏شود .
خلق و خویش مانند سخنش و مانند دینش جامع و همه جانبه بود تاریخ ،
هرگز شخصیتی مانند او را یاد ندارد که در همه ابعاد انسانی در حد کمال و
تمام بوده باشد او به راستی انسان کامل بود .