به نام خدا
جهت هدایت پیامبر
معجزه ختمیه به حکم اینکه کتاب است و از مقوله سخن و بیان و دانش و
فرهنگ است ، معجزه جاودانه است معجزه کتاب تدریجا وجوه اعجازش روشن
تر میگردد امروز شگفتیهایی از قرآن بر مردم زمان ما روشن شده که دیروز
روشن نبود و ممکن نبود باشد معجزه کتاب را اندیشمندان بهتر از مردم عوام
درک میکنند معجزه ختمیه از آن جهت از نوع " کتاب " شد که این مزایای
متناسب با دوره ختمیه را داشته باشد . اما . . .
آیا این معجزه از آن جهت از نوع کتاب شد که ضمنا توجه بشر را از غیب
به شهادت ، از نامعقول به معقول و منطقی ، و از ماورای طبیعت به طبیعت
هدایت کند ؟ آیا محمد ( ص ) میکوشد تا کنجکاوی مردم را از امور غیر
عادی و کرامات و خوارق عادات به مسائل عقلی و منطقی و عملی و طبیعی و
اجتماعی و اخلاقی متوجه سازد و جهت حساسیت آنها را از " عجایب و
غرایب " به " واقعیات و حقایق " بگرداند ؟
به نظر نمیرسد که این نظریه صحیح باشد اگر چنین باشد باید بگوییم همه
پیامبران دعوت به غیب کرده اند و محمد ( ص ) دعوت به شهادت پس چرا
صدها آیه از قرآن به همین " عجایب و غرایب " اختصاص یافته است ؟
بدون شک یک امتیاز اساسی قرآن دعوت به مطالعه عالم طبیعت و شهادت
به عنوان آیات الهی است ، ولی دعوت به مطالعه طبیعت به معنی منصرف
ساختن اذهان از توجه به هر امر غیر طبیعی
نیست . بر عکس ، دعوت به مطالعه طبیعت به عنوان " آیات " و "
نشانه " ها به معنی عبور دادن از طبیعت به ماورای طبیعت است از نظر
قرآن ، راه غیب از شهادت و راه ماورای طبیعت از طبیعت و راه معقول از
محسوس میگذرد .
اهمیت کار محمد ( ص ) در این است که همان طور که به نظر در طبیعت و
تاریخ و اجتماع میخواند و مردمی را که جز در برابر هر چه غیر طبیعی است
تسلیم نمیشوند ، تسلیم عقل و منطق و علم مینماید ، میکوشد اندیشه مردمی
را هم که دم از عقل و منطق میزنند و جز در برابر هر چه طبیعی و محسوس
است تسلیم نمیشوند ، به منطقی برتر و عالیتر آشنا سازد .
امتیاز اساسی جهانی که مذهب به طور کلی بخصوص اسلام ارائه میدهد با
جهانی که علوم و فلسفه های محض بشری ارائه میدهند این است که به قول "
ویلیام جیمز " در ساختمان جهان مذهب عناصری وجود دارد علاوه بر عناصر
مادی ، و قوانینی وجود دارد علاوه بر قوانین شناخته شده بشری .
قرآن نمیخواهد توجه به طبیعت و محسوسات را جانشین توجه به ماورای
طبیعت و امور نامحسوس نماید اهمیت قرآن در این است که در عین توجه
دادن به طبیعت و به تعبیر خود قرآن " شهادت " ایمان به " غیب " را
سر لوحه دعوتش قرار میدهد : " « الم 0 ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی
للمتقین 0 الذین یؤمنون بالغیب ». . . " ( 1 ) .
چگونه ممکن است قرآن در پس منصرف ساختن مردم از توجه به آن امور
باشد در حالی که خودش از همان مقوله " عجایب و غرایب " یعنی معجزه است ،
بعلاوه بیش از صد آیه در همان مقوله آورده
است ؟
من معنی این جمله را نمیفهمم که : " کتاب تنها معجزه ای است که
اعتقاد به آن تنها به معتقدان به امور غیبی منحصر نیست " .
چه اعتقادی ؟ اعتقاد به اینکه کتابی است و مطالب عالی دارد و یا
اعتقاد به اینکه معجزه است ؟ اعتقاد به معجزه بودن چیزی به معنی آیت و
بینه الهی بودن ، مساوی است با اعتقاد به غیب چطور ممکن است یک نفر
در آن واحد ، هم اعتقاد به غیب داشته باشد و هم نداشته باشد ؟
گفته شد : " معجزه محمد از مقوله امور غیر بشری نیست ، اگر چه یک
عمل غیر بشری است " .
معنی این جمله نیز برای من مبهم است و دو گونه ممکن است تفسیر شود :
یکی اینکه معجزه محمد ( قرآن ) به حکم اینکه وحی است نه سخن خود آن
حضرت ، پس یک عمل غیر بشری است ، اما در عین اینکه سخن بشر نیست و
سخن خداست ، از مقوله امور بشری است و کاری است عادی در ردیف کارهای
بشری .
بعید به نظر میرسد که مقصود این باشد ، زیرا در این صورت قرآن امتیازی
از سایر کتب آسمانی ندارد همه آن کتابها به حکم اینکه از مبدا وحی صادر
شده اند عمل غیر بشری هستند ، ولی به حکم اینکه جنبه خارق العاده ندارند
از مقوله امور غیر بشری نیستند ، همچنانکه پاره ای کلمات داریم که به
نام " احادیث قدسیه " معروف اند و عینا سخن خدایند که وحی و الهام
شده اند ، اما معجزه و از مقوله امور غیر بشری نیستند . امتیاز قرآن از سایر
کتب آسمانی و از احادیث قدسیه در این است که هم
عمل غیر بشری است یعنی وحی است و هم از مقوله امور غیر بشری ، یعنی در
حد اعجاز و قدرت مافوق بشری است . لهذا قرآن میگوید :
« قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون
بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا »( 1 ) .
تفسیر دوم این جمله این است که معجزه محمد برخلاف معجزات سایر
پیامبران از قبیل عصا را اژدها کردن و مرده را زنده کردن که مقوله و تیپ
کار از مقوله و تیپ کار بشر نیست ، از مقوله کارهای بشری است ، چون از
نوع سخن و بیان و علم و فرهنگ است ، ولی عمل غیر بشری است ، یعنی در
حد مافوق بشری است ، از قدرتی غیبی و ماوراء الطبیعی سرچشمه میگیرد اگر
مقصود این باشد و باید هم همین باشد این خود اعتراف است به غیب ،
ماوراء الطبیعه ، خارق عادت ، و بالاخره آنچه " عجایب و غرایب "
خوانده شد پس چرا از اول ، برداشت ما از معجزه و خارق عادت ، برداشتی
از نوع برداشت از خرافه و امور نامعقول باشد ؟ آیا نمیبایست ما از اول
، حساب معجزه و خرق عادت را از حساب خرافات و اوهام جدا سازیم تا
افراد کم اطلاع ، از این برداشتها برداشت دیگری که خود ما هم نمیخواهیم ،
نکنند ؟ و اساسا چرا تعبیر معروف " کتاب پیامبر اسلام معجزه است " را
تغییر داده و بگوییم " معجزه پیامبر کتاب است " که قابل سوء تعبیرها
و سوء تفسیرها است ؟ !
.: Weblog Themes By Pichak :.