به نام خدا
معاریض و توریه
قال الفیض (قدس سره) ورد انّ فى المعاریض لمندوحة عن الکذب، یعنى بالمعاریض التّوریّة. ثمّ قال (قدس سره) و ذلک اذا اضطرّ الیها. 308 و روایت شده که توریه باعث نجات از دروغ
است. قال الباقر (ع) فى قوله تعالى حکایة عن ابراهیم (ع) فى الصّافّات فقال انّى سقیم، و اللّه ما کان سقیما و ما کذب و زاد الصّادق (ع) انّما عنى سقیما فى دینه اى مرتادا: 309 باقر (ع) فرمود اینکه حضرت خلیل فرمود که من سقیمم یعنى بیمارم، بیمار نبود و دروغ هم نگفت. صادق (ع) فرمود انا سقیم یعنى من جد و جهد دارم در دین خود، حضرت خلیل این معنى را قصد کرد و دروغ نگفت. و قال الصادق (ع) فى قوله تعالى انّکم لسارقون، انّهم سرقوا یوسف من أبیه. 310 و سئل عن الرّجل یستأذن علیه یقول للجاریة قولى لیس هو هاهنا فقال (ع) لا بأس لیس بکذب. 311 صادق (ع) فرمود معنى سخن گماشتگان یوسف (ع) که به برادران او گفتند شما دزدید یعنى یوسف را از پدر سرقت نمودید و مقصودشان سرقت صواع الملک نبود. و روى انّ واحدا من الصّحابة صحب واحدا آخر فاعترضهما فى الطّریق اعداء المصحوب فانکر الصّاحب انّه هو فاحلفوه فحلف لهم انّه اخوه فلمّا اتى النّبىّ (ص) قال له صدقت المسلم اخ المسلم: 312 در حدیث است که دو نفر صحابه با هم مىرفتند، یکى از ایشان دشمنى داشت، ظاهر شد. آن صحابه دیگر به دشمن گفت این آن نیست که تو دشمن اوئى، این برادر من است و قسم خورد. چون خدمت حضرت (ص) رسید، فرمود راست گفتى مسلم برادر مسلم است. و در حکایت خلیل (ع) نیز ذکر شده که فرمود حضرت ساره خواهر من است. و فى الصّافىّ عن الصّادق (ع) انّه سئل عن النّوافل فقال فریضة ففزع السّامعون فقال (ع) انّما اعنى صلاة اللّیل على رسول اللّه (ص) إنّ اللّه یقول و من اللیل فتهجّد به نافلة لک: 313 از صادق (ع) پرسیدند حکم نوافل را، فرمود واجب است. اهل مجلس به فزع در آمدند. فرمود مقصود من از این کلام نماز شب بود که خدا او را بر پیغمبر خود واجب نموده بود.
بدان که عامه و خاصه را مسلّم است که توریه از افراد صدق است و از کذب خارج است زیرا که از امثله ظاهر شد که توریه اداى مطلب حق است به کلامى که وافى به مراد نیست بلکه مخاطب خلاف مقصود ادراک مىکند. و ظاهر کلمات جمعى از علماء (قدس سرهم) این است که در مقام ضرورت جایز است و در غیر مقام حاجت و ضرورت نباید اعمال نمود. و این کلمات خالى از اجمال و اشکال نیست. پس اگر مقصود این است که جایز نیست الّا در مقامى که کذب جایز است این خلاف آیه إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ 314 و حدیث جاریه است و خلاف طریقه ابرار و علماء اخیار است و در هیچ حدیث هم نفرمودند که در مقام اضطرار توریه کن و اگر ندانى یا نتوانى آنگه کذب جایز است.و اگر مراد این است که خالى از مصلحتى نباید باشد این به منزله توضیح واضحات خواهد بود، البته تا مصلحت نباشد عاقل سخن ناتمام و دالّ بر خلاف مرام نگوید با آنکه دانستى که قبح ذاتى کذب کجنمائى است و اینجا در واقع نیست. و اما مفاسدى که بر کذب مترتب است هم نیست بلکه این مصلح است. بلى در ظاهر چون فرق میان او و کذب نیست و اغراء مخاطب به جهل و خلاف واقع است و بعضى از مفاسد کذب بر او مترتب است، چنانچه در خلف وعده اشاره شد، پس قبح او یا کمتر از خلف وعده است و یا به قدر او خواهد بود. و لهذا شخص کامل و باتقوا تا تواند از او نیز احتراز کند و این را شعار خود نسازد، و هو العالم.
.: Weblog Themes By Pichak :.