به نام خدا
یار بىوفا و یار با وفا
بدان که یار بىوفا آن است که تو را به انتظار و سرگردانى نگهدارد، نه آنچه خواهى دهد و نه تو را رها کند. و ایشان دو کسند که سوّم ندارند.
اول آن که دلربائى خود را به هر زینتى آرایش کند و به هر لباسى خودسازى نماید و پرده بر افکند و حجاب بیندازد و بىمهابا خود را به همه نماید و همه را مفتون و مجنون خود سازد و چون این بیچارگان دل از دست داده و این دیوانگان مهار و زنجیر گسسته در پى او روان شوند و به امید وصال او به شتاب درآیند و بر سر هم زنند و همدیگر را بکشند و هر یک رفیق خود را به عقب کشد تا خود از پیش برود، در این حال آن یار بىوفا با آن که روى او به سمت این ابلهان است با کرشمه و ناز پس پس رود و رقص کنان به طور قهقرى کم کم دور شود، نه چندان که از نظر ایشان دور شود تا مأیوس شوند و از دیوانگى و مستى به هوش آیند و نه آن قدر نزدیک شود که دست به دامن او آویزند و یا از وصال او چیزى به کام خود ریزند. و آن بىوفا میل به هیچیک نکند و دل به هیچکدام نبندد، زیرا که مقصود او همین عاشقى و بندگى این ابلهان است و این ابلهان همین طور بر سر هم زنند و همیشه با هم عداوت کنند و در پى او بشتابند تا همه هلاک شوند و آرزوى وصال را به خاک برند، و اگر دست دهد و این ابلهان از او کام برگیرند آتش شهوت فرو نشیند و چشم عقل بازشود و همه از او برى شوند و خود را ملامت کنند و او را دشمن خود گیرند و لعنت کنند و سنگسارش نمایند. و بسیارى از زنان فاحشه این مطلب را فهمیدهاند. قطامه معلونه به یقین مىدانست که اگر ابن ملجم ملعون به وصال او برسد و آتش شهوت او فرو نشیند هرگز اقدام و جرأت برگشتن آن قطب عالم امکان و مرکز دائره دو جهان، امیر مؤمنان (ع) نخواهد کرد.
دویم دلبرى است که مکر او بیشتر و قوت او زیادتر است و زیاده از اوّلى دلربائى و بندگى و حسرت و ندامت این ابلهان را خواهد. پس در همان بین که با کرشمه و ناز و با رقص و چشم غمّاز پس پس مىرود گاهگاهى بدن به بدن اینها مالد و بوسهاى نیاز کند و این ابلهان هر یک دست دراز کنند و یک گوشه او را بمالند و او به ایشان وعده این ساعت و آن ساعت دهد و آنا فآنا آتش ایشان را دامن زند و دیوانگى و بىطاقتى ایشان را زیادتر نمایند و اصل مقصود را به هیچکس ندهد تا همه هلاک شوند.و این هر دو صفت بىوفائى که شنیدى در دنیاى غدّار و این دلبر ناپایدار جمع است و همه دنیاپرستان از این دو شق بیرون نیستند که بعضى همه عمر را به غصّه و بلا و فقر و ذلت گذرانند و همه عمر را در خیال دنیا و آرزوها گذرانند و به هیچیک نرسند تا بمیرند و حسرت ناکامى به گور برند، و بعضى لبى تر کنند و دهنى شیرین نمایند و به بعضى آرزوها برسند و دلبستگى ایشان بیشتر گردد و از صد آرزو یکى بر نیامده باشد، که مرگ در رسد و او را با آرزوها به گور برد.
اى کاش ضرر دنیا همین بود، بلکه مار خطوخالى است کشنده و آهوى زیبائى است که در پشت سر خود چون قیس هندى شیر درنده پنهان ساخته، بلکه زن فاحشه است بر در جهنم ایستاده و مردم را فوج فوج به غل زند و به جهنم ریزد و هیچ فاصله میان او و جهنم نیست، و این مطلب در نزد اهلش ظاهر است. خدا فرمود إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً 152 که در سوره نساء است، و در سوره عنکبوت فرمود وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ 153 نفرمود لتحیط من بعد، و در سوره نوح (ع) فرمود أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً 154 و آیات و اخبار بسیار است.
صدر الحکماء (قدس سره) در شواهد ربوبیّه از خاتم (ص) روایت مىکند انّه (ص) کان قاعدا مع اصحابه فى المسجد فسمعوا هدّة عظیمة فارتاعوا فقال (ع) أ تعرفون ما هذه الهدّة قالوا اللّه و رسوله اعلم قال حجر القى من اعلى جهنّم منذ سبعین سنة الان وصل الى قعرها فکان وصوله الى قعرها و سقوطه فیها هذه الهدّة فما فرغ (ص) من کلامه الّا و الصّراخ فى دار منافق من المنافقین قد مات و کان عمره سبعین سنة فقال رسول اللّه (ص) اللّه اکبر فعلمت علماء الصّحابة انّ هذا الحجر هو ذاک و انّه منذ خلقه اللّه یهوى فى جهنّم و بلغ عمره سبعین سنة فلمّا حصل فى قعرها قال اللّه تعالى انّ المنافقین فى الدّرک الاسفل من النّار فکان سمعهم تلک الهدّة الّتى اسمعهم اللّه لیعتبروا: 155 رسول خدا (ص) با اصحاب در مسجد نشسته بودند که ناگاه صداى عظیمى بلند شد که همه ترسیدند فرمود دانستید که این صدا چه بود. گفتند خدا و رسول او داناترند. فرمود پیش از هفتاد سال سنگى را از بالاى جهنم انداختند الآن به قعر جهنم رسید و این صدا از او بلند شد. سخن مبارکش تمام نشده بود که فریاد از خانه منافقى بلند شد که همان آن، مرد و هفتاد سال عمر نحسش بود. پس فرمود اللّه اکبر. پس علماى صحابه دانستند که آن سنگ همین منافق بوده که از وقتى که پا به دنیا نهاده بود در جهنم فرو مىرفته تا آن که مرد و به قعر اورسید. پس خدا آن صدا را به ایشان شنواند که عبرت بگیرند. نستجیر باللّه.
و امّا یار با وفا و محبوب ابدىّ البقاء، او خدا است و مقربان خدا و بهشت خدا است وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ عَلِیماً 156 (نساء).
ببین رفاقتى این بزرگواران را چه قدر عظم و شأن قرار داد که از لفظ حسن تا آخر همه بیان عظمت و جلالت این مطلب است و عجب آنکه همه ایشان العیاذ باللّه مانند کسى که طالب نداشته باشد و گمنام باشد به زبان نرم و خندهروئى و التماس و اصرار هر چه تمامتر مردم را به سوى خود خوانند و وعدههاى بسیار و نویدهاى بىشمار که همه حق و صدق است به هر کسى دهند و با این جمال و جلال، ایشان در پى مردم روند و ندا کنند که برگردید و جمال ما را و وفاء و کمال ما را ببینید و عجبتر آن که مردم از براى ایشان ناز کنند و قهر نمایند و ایشان نیز مانند محتاجان العیاذ باللّه ناز ایشان بکشند و سبقت بر آشتى کنند و شب و روز ندا مىکنند که کار ما عفو و گذشت و شیوه ما قبول عذر و توبه است و هر که یک شبر به سوى ما آید ما یک ذراع به سمت او رویم و هر که یک باع به سوى ما آید ما به هروله به سمت او دویم، چنانچه این هر دو فقره مضمون حدیث قدسى است، 157 و از براى خود حجابى و دربانى قرار ندادهاند و هر که طالب وصال ایشان است هیچ با هم نزاعى ندارند بلکه همین طلب سبب محبت ایشان است که یکدیگر را دوست گیرند و همدیگر را در رسیدن به وصال محبوب بىزوال و جمال فوق کل جمال اعانت و امداد نمایند و هیچیک مزاحم دیگرى نباشد و هر کس هر چه خواهد زیاده از آن بیابد به قدرى که نه چشمى دیده باشد و نه گوشى شنیده باشد و نه بر دلى خطور کرده باشد.
اللّهمّ ارزقنا حبّک و حبّ من یحبّک بحقّ من تحبّه و یحبّک یا مجیب.
.: Weblog Themes By Pichak :.