به نام خدا
تفاوت درجات
در سوره بقره فرمود: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ 177 و در آل عمران فرمود: هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ. 178 خدمت خاتم (ص) عرض شد انّ عیسى بن مریم (ع) کان یمشى على الماء؛ فقال (ص) لو زاد یقینه لمشى فى الهواء. 179 به درستى که حضرت عیسى (ع) به روى آب راه مىرفت؛ فرمود اگر یقین او زیادتر بود هرآینه به روى هوا راه مىرفت.
بدان که حکیم على الاطلاق بدن را موافق روح ساخته و روح را مناسب بدن پرداخته و اگر غیر این بودى ظلم بودى، تعالى اللّه علوّا کبیرا. البته ظاهر است که رستم را بر یابوى لنگ نشاندن و رخش را به زیر پاى جبون و ناتوان کشاندن ظلم فاحشى است؛ و لکلّ شىء اهل فاترکوه لاهله. 180 حضرت امیر (ع) را بدنى باید که با او شبى دو هزار رکعت نماز گزارد و روز هم جهاد نماید آنچه نماید. و از همین، فساد تناسخ پیدا و بطلان انتقال روح به بدن دیگر هویداست. حال گوئیم بعونه، شکى نیست که یقین به مطلب و نزدیک شدن وصول، باعث زیادتى قوت و اهتمام، و هر که مأیوس است حرکت ندارد و آن که امید دارد قدم پیش گذارد و آن که امیدش بیشتر است پیشتر است و آن که یقین دارد چون باد صرصر است. و نیز عشق و زیادتى محبت باعث جرأت و قوت است، و این مطلب در عاشقان مجازى ظاهر است. بسا باشد در حضور سلطان پیر مردان چندین ساعت بایستند و هیچ کسل و خسته نگردند، و غالب غذاى ایشان از قبل روح باشد و غذاى بدنى کم شود و مع ذلک صورت برافروخته و بدن فربه شود. و نیز دارائى ملکه و مداومت بر عمل باعث زیادتى و قوت شود و لکن مع ذلک چنین نیست که این زیادتى و توانائى غیر متناهى شود و از حد یقف بیرون رود و هر قدر بخواهد بتواند سیر کند و صبر و تحمل کند بلکه قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً 181، هر کوه را به اندازه او برف ریزد و دریا را به قدر گنجایش او آب دهد که هر موجش را سبوى بسیار و کوزه بیشمار تحمل نکند. آب جودش جارى و فیض وجودش سارى است و لکن هر چه از طبقه پیش سرریز کند طبقه بعد، از پیشمانده پیش کامیاب گردد. چنانچه امیر (ع) به کمیل فرمود یطفح علیک ما یترشّح منّى 182: مىریزد بر تو آنچه از من ترشح کند. و خدا خود فرمود: أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها. 183 و طبقه بعد هرگز به قبل نرسد، کوزه سبو و سبو جوى و جوى رود و رود دریا نگردد.
پس از آنچه شنیدى بدیهى شد که سلسله اهل عصمت و اهل حلقه نبوت نیز با تفاوتند و پست و بلند دارند رفته رفته تا منتهى شود به دریاى محیط که محمّد و آل محمّد است (ص) که هر صفت و هر فعل ایشان کمّا و کیفا از اندازه بیرون است زیرا که ایشان اندازه هر شیئند و اندازه اندازه ندارد و او بىاندازه است و خدا فوق ما لا یتناهى بما لا یتناهى است و ایشان که عین خواهش و مشیت خدا هستند البته حدّ یقف ندارند و ایشان به منزله بدن خدا هستند- تعالى اللّه عن ذلک- و چشم و گوش و رو و پهلو و دست و قدرت خدا هستند، پس البته نهایت ندارند و آنچه خدا مىخواست احدى نتوانست که خواهش خدا را به عمل آورد مگر همین بزرگواران. چنانچه خاتم (ص) فرمود: بعثت لا تمّم مکارم الاخلاق 184، یعنى هنوز این درخت به حد کمال نرسیده و خدا هنوز میوه از این درخت نچیده، زیرا که آنچه دل خواهد، غیر از دست، کس دیگر نکند. پس ایشان دریاى محیطى هستند که جمیع موجودات به قدر حوصله خود از ایشان پر شوند. پس منشأ و سر چشمه جمیع خیرات ایشانند.
و به مقایسه هم توانى فهمید که شرور و شقاوت هم رفته رفته منتهى شود به جائى که او نیز منشأ و سر چشمه جمیع شرور و سیئات باشد، که شر هر ذى شرى رشحه و قطره و کوزه و سبو باشد نسبت به او، و این شجره خبیثه و چشمه قطران دو نفر بودند در عصر خاتم (ص) که خاتم الاشقیاء بودند و پیش از آن و بعد از آن وجود ایشان ممکن نبود، زیرا که به قاعده و برهان عقلى هر وقت که سلسله سعادت و نبوت به انتهاء و ختم رسد، سلسله شقاوت نیز باید به انتهاء و ختم رسد. پس جمیع اشقیاء از هر شقاوت ایشان عاجز و در تعجب و حیران باشند و اقرار به عجز نمایند چنانچه جمیع انبیاء و سعداء از هر سعادت محمد و آل محمد (ص) حیران و لبگزانند. چنانچه حضرت قائم (ع) عجّل اللّه فرجه در زیارت ناحیه به جد بزرگوار خود سید الشهداء مىفرماید: لقد عجبت من صبرک ملائکة السّماوات. 185 اگر گوئى این تفاوت درجات هر یک از سلسله عقل و جهل و این قوت و ضعف لا بد از خداست و این مستلزم جبر است- تعالى اللّه عن ذلک علوّا کبیرا- جواب این است که تا سلسله مبدأ و معاد را و نزول و صعود را به قواعد و براهین نفهمى این مطلب را نفهمى و جاى این بیان اینجا نیست. على العجاله، تعبّدا از خدا و پیغمبران و ائمه (ص) همه قبول کن که فرمودند خدا عادل است و جبر در میان نیست چنانچه تفویض نیست.
.: Weblog Themes By Pichak :.