به نام خدا
طریقه لذت دنیا
بدان اى عزیز که هیچ دیندارى شک ندارد که خدا ما را از براى نفع رساندن به ما و ما را از براى کامل نمودن ما آفریده و همه پیغمبران و کتب و ادیان را از براى هدایت و راهنمائى به سوى همان نفع و کمال فرستاده و به قدرى که اصرار داشته و دارند در بیان بىوفائى و ضرر داشتن محبت دنیا در هیچ مطلبى و اللّه این قدر اصرار نکردهاند به جهت آن که آنچه در گناهان و اخلاق بد گفتند از بدى محبت دنیا گفتند. که این همه زهر و آب تلخ از آن ریشه و سرچشمه به این شاخ و برگ بدن ریزد و از اینجا رشحه رشحه بیرون آید. و آنچه از اعمال و اخلاق نیک گفتند، همه در مدح اعراض دنیا و ترک دلبستگى دنیا گفتند، که این همه میوههاى خوب از آن درخت است.
حال بیا فکرى نمائیم و جمع بین الحظّین، اعنى لذّت دنیا و آخرت، و اگر لذّتآخرت را نفهمیدهایم و تعبدا قبول کردهایم بیا از روى شعور و عقل از دنیا لذّت برگیریم و راحت نمائیم. و شک نداریم که اگر دنیا را لذّتى و راحتى هست در دو صورت است که سوّم ندارد. اول آن که دلبستگى و محبت به او نداشته باشیم و وجود و عدم او را یکسان بدانیم و هر چه زاید بر ضرورت است به دلبستگان و ابلهان واگذاریم و از شرّ مردم آسوده باشیم.
دوّم آن که ایضا محبت و دلبستگى نداشته باشیم و لکن بگوئیم دنیا خانه است مال غیر و ما را مهمان کردهاند که از این مجلس لذّت ببریم و برویم. بعینه مثل این باش که اگر تو را همسایه یا بیگانه شبى مهمان کند، به سفره او حاضر شوى و بخورى و لذّت ببرى و قطعا مفتون و دل آویخته خانه و سفره او نشوى زیرا که مأیوسى و دانى که یک ساعت دیگر باید از مجلس برخیزى به کلبه خود روى. و اگر فرضا ابلهى و بىعقلى را به مهمانى بطلبند همین که وارد عمارت و مجلس شد، چشم به هر چیز بیندازد و مفتون و متحیر شود و همه را به فکر و خیال بگذراند و هیچ لذّت آن غذا نفهمد و چون به زور از آن مجلس برخیزد و به خانه خود رود مدام در خیال همانجا باشد و زرد و ضعیف و رنجور شود و خود او و هیچکس نتواند تدبیرى کند که یک بار دیگر او را به آن مجلس مهمانى برند تا چه رسد به اینکه خود، میزبان و صاحب عمارت شود. حال بیا انصاف دهیم که لذّت مهمانى آن برد که دل نبست و طمع نکرد و خورد و دست شست و رفت یا این ابله بىعقل. پس بیا هر چه در این سفره به چنگ آوریم مفت خود دانیم و به دیگرى بدهیم و لکن طمع در خانه و سفره میزبان هم نکنیم و دل نبندیم و طالب محال نشویم، تا یک ساعت دیگر که ما را بیرون مىکنند آن رنج و ملامت که آن ابله کشید ما نکشیم. آیا دیدهاى زنان فرزند مرده را که چگونه از فراق فرزند بسیارى کور و رنجور شوند و قد خمیده و بدن کاهیده و در جوانى پیر شوند؟ آیا این همه مرارت را غیر از دلبستگى و محبت بر سر او آورد؟ چرا به جهت طفل همسایه چنین نمىشود؟ و اگر روز اول فهمیده بود که لا بد باید میان ایشان جدائى افتد و همیشه مهیاى آمدن این امر واجب بود هیچیک از این صدمات را نمىکشید. آیا تو را به خدا این منتهاى بىعقلى نیست که شخص به خیرى دل ببندد که لازمه ذات او جدائى است و طمع در دوام وصل او کند و طالب امر محال شود و چون جدا شد این همه صدمه کشد؟
پس بحمد اللّه درست فهمیدیم که هر چه در وى زوال و فناء و آمد و رفت، راهدارد و اگر دمى به وصالش برسى واجب است که دردم دیگر از او مفارقت کنى، فراقى که ابد الدهر امید وصالش نیست، البته دل به او نباید بست، محبت و عاشق او نباید شد. این قدر را همگى مسلّم داریم و بدیهى دانیم و این بدیهى از روى عقل و تدبیر است، گذشته از دین و مذهب و ارشاد خدا و کتب خدا و پیغمبران.
حال که واجب شد دل نبندیم و عاشق نشویم چه کنیم و کدام طرف را بگیریم؟ آیا بالمرّه چشمپوشیم و دست به مهمانى یک شب هم دراز نکنیم و منّت هزار نفر نکشیم و با هزار نفر نجنگیم و به نان خشک خانه خود این یک شب را هم قناعت کنیم، یا بگوئیم منّت کشیدن و کشاکش دیدن در پیش لذّت سهل است، شبى هم که خوشگذرانیم خوب است، پس باید دست در آغوش این صنم منقطعه و این دلبر یک ساعته نمود و چنانچه او هیچ دلبستگى به من ندارد مىخواهد یک ساعت دیگر متعه دیگرى شود و بر زانوى او نشیند من هم به او دلبستگى ندارم، همین یک ساعت با او کیف مىکنم و هر لحظه که او مرا رها کرد من هم او را رها مىکنم؟ شکى نیست که این هر دو شق را عقلاء پسندند و تحسین کنند و سلیقهها در اینجا مختلف شود و هر کسى مصلحت دین و دنیا و آخرت خود را در طرفى داند و هر دو اهل آخرتند و با عقل و زهد و کیاستند. ترجیح این مقام با خودت (و للنّاس فیما یعشقون مذاهب). 105 و لکن اگر کمطاقت و کوتاههمتى شقّ دوّم را بگیر که شقّ اوّل هم به دنیا و هم به آخرت تو ضرر دارد. و اگر سخت کش و بلندهمتى همان شقّ اول را بگیر چنانچه انبیاء و اولیاء کردند. زنهار که دل به این غدّار نبندى که ابلهترین خلق شوى، چنانچه فهمیدى. و فراموش مکن از غارتها که به تو رسد. آه آه از این سه غارت: اوّل غارت مرگ که از تو قهرا بگیرد زن و فرزند و مال و خویشان و دوستان و لذّتها و حیات و ریاست همگى را در آن واحد. دوّم غارت قبر و کرمان که چشم و زبان و لب و گوشت و پوست تو را از هم متلاشى و متفرق کنند و هر ذرّه او غذاى کرمى شود و استخوانها بند بند از هم جدا و ریزریز گردد. سوّم غارت خصماء و شرکاء در صحراى قیامت که یک بار تو را در میان گیرند و در نزد احکم الحاکمین با تو مرافعه کنند و اگر به قدر خردلى و خشخاشى از تو حق داشته باشند مطالبه کنند و هر چه سرمایه از حسنات بردهاى بگیرند و اگر کمى کرد، وبال و گناه خود را بر دوش تو گذارند. در دیوان حضرت است:
طلّق الدّنیا ثلاثا |
و اطلبن زوجا سواها |
|
انّها زوجة سوء |
لا تبالى من اتاها |
|
و اذا نالت مناها |
منه ولّته قفاها |
|
106 باز فرماید:
یا عاشق الدّنیا لغیرک وجهها |
و لتندمنّ اذا ارتک قفاها |
|
107 باز در دیوان است:
تحرّز من الدّنیا فانّ فنائها |
محلّ فناء لا محلّ بقاء |
|
فصفوتها ممزوجة بکدورة |
و راحتها مقرونة بعناء |
|
108 یعنى دنیا را سه طلاق بده و زن دیگر طلب کن که دنیا بد زنى است، هر که به سمت او رود باک ندارد و از هر کس که کام خود را گرفت پشت به او نماید. اى عاشق دنیائى که روى او به سمت دیگران است نه تو، و هرآینه پشیمان خواهى شد چون به تو پشت خود را بنماید و پشت به تو نماید. بپرهیز از دنیا که محل فنا است نه محل بقا، صاف او مزوج است به تیره و راحت او مقرون است به رنج و تعب.
و عن الباقر (ع) قال قال علىّ بن الحسین (ع) انّ الدّنیا قد ارتحلت مدبرة و الآخرة قد ارتحلت مقبلة و لکلّ واحد منهما بنون، فکونوا من ابناء الآخرة و لا تکونوا من أبناء الدّنیا الا فکونوا من الزّاهدین فى الدّنیا الرّاغبین فى الآخرة الا انّ الزّاهدین فى الدّنیا اتّخذوا الارض بساطا و التّراب فراشا و الماء طیّبا و قرّضوا من الدّنیا تقریضا الا و من اشتاق الى الجنّة سلا عن الشّهوات و من اشفق من النّار رجع عن المحرّمات و من زهد فى الدّنیا هانت علیه المصائب الا انّ للّه عبادا کمن راى اهل الجنّة فى الجنّة مخلّدین و کمن راى اهل النّار فى النّار معذّبین شرورهم مأمونة و قلوبهم محزونة انفسهم عفیفة و حوائجهم خفیفة صبروا ایّاما قلیلة فصاروا بعقبى راحة طویلة امّا اللّیل فصافّون اقدامهم تجرى دموعهم على خدودهم و هم یجارون الى ربّهم یسعون فى فکاک رقابهم و امّا النّهار فحلماء علماء بررة اتقیاء کانّهم القداح قد براهم الخوف من العبادة ینظر الیهم النّاظر فیقول مرضى و ما لقوم من مرض ام خولطوا فقد خالط القوم امر عظیم من ذکر النّار و ما فیها: 109 باقر (ع) فرمود که سید ساجدین (ع) فرمود به درستى که دنیا کوچ کرده، گذشته. و آخرت کوچ کرده، رو به ما نموده. و هر یک از دنیا و آخرت را پسرانى است. پس شما از پسران آخرت باشید و نباشید از پسران دنیا. پس هرآینه زاهد باشید در دنیا، راغب باشید به آخرت. بدانید که زاهدان در دنیا زمین را به جاى بساط خود دانستند و خاک را فرش خود نمودند و آب را عوض عطر به کار بردند و بریدند از دنیابریدن کاملى. بدانید که هر که مشتاق است به سوى بهشت، خالى شد از شهوات، و هر که ترسید از آتش، دورى نمود از محرمات، هر که زاهد شد در دنیا، سهل شد بر او مصیبتها. بدانید که خدا را بندگانى مىباشد که از شدت یقین و معرفت گویا اهل بهشت را در بهشت مخلد مىبینند و اهل آتش را در آتش معذّب مىبینند، مردم از شر ایشان در امانند و دلشان محزون و نفسشان عفیف و حاجتشان سبک و خفیف است، صبر کردند چند روز کمى، رسیدند به راحت طولانى بسیارى. اما شبها صف مىبندد قدمهاى ایشان، مىریزد اشکهاى ایشان، و بلند است به سوى خدا ناله ایشان، سعى مىکنند در آزادى خودشان. و اما روز حلیمند، علمایند، اتقیایند، نیکوکارند، و مانند تیر از خوف و عبادت باریک و لاغرند، هر که ببیند ایشان را مىگوید مریضند، و مریض نیستند و لکن فرو گرفته است و داخل شده است ایشان را امر عظیم از ذکر آتش جهنم و آنچه در او است.
و سئل عن السّجاد (ع) اىّ الاعمال افضل عند اللّه فقال ما من عمل بعد معرفة اللّه و معرفة رسوله افضل من بغض الدّنیا و انّ لذلک لشعبا کثیرة و للمعاصى شعبا فاوّل ما عصى اللّه به الکبر و هو معصیة ابلیس الى ان قال فصرن سبع خصال فاجتمعن کلّهنّ فى حبّ الدّنیا فقال الانبیاء و العلماء بعد معرفة ذلک حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة و الدّنیا دنیاءان دنیا بلاغ و دنیا ملعونة. 110 و پیش این حدیث را به تمامه ذکر کردیم.
و بهترین بیانها بیان خدا است که فرمود در سوره حدید ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ 111 که ظاهرش صریح است در مطلب ما، یعنى جمیع مصیبتها و بلاها و آفتها را خدا به شما وارد مىسازد به جهت این فائده که آنچه فانى است و از براى او زوال و وصال است بر زوال او تأسف نخورید و بر وصال او خوشحال نشوید. اى عزیز آیا آنچه فانى است غیر دنیا است؟ نه و اللّه. و آیا تأسف و خوشحالى نه نسبت به چیزى است که به او محبت و دلبستگى به او داشته باشى؟ پس ببین که خدا چه خوب تعبیر از دنیا و محبت هر دو نمود به ذکر لازم هر یک. و الکنایة ابلغ من التّصریح. پس صریح آیه این شد که این همه را نمودیم به جهت آن که دل از دنیا برکنید. اللّهم وفّقنا لما تحبّ و ترضى.
منبع:کاشف الأسرار، ج2
.: Weblog Themes By Pichak :.