به نام خدا
محمد بن على علیهما السّلام
بعد از حضرت على بن الحسین فرزند بزرگوارش محمّد بن على براى امر خدا قیام کرد.
1- از صادق آل محمّد صلى اللّه علیه و آله روایت شده که فرمود: على بن الحسین علیهما السّلام با مادر عبد اللّه بن الحسن بن على ازدواج کرد، همان بىبى است که مادر امام محمّد باقر علیه السّلام است، على بن الحسین نام آن بىبى را صدیقه نهاده بود، میفرمود: در میان آل حسن زنى نظیر او بوجود نیامد.
2- از امام محمّد باقر روایت شده که فرمود: مادر من که مادر عبد اللّه و دختر امام حسن باشد نزد دیوارى نشسته بود، آن دیوار شکست خورد و نزدیک بود که بر سر آن بىبى خراب شود، آن بىبى بدست خود اشاره کرد و گفت: بحق مصطفى صلى اللّه علیه و آله که خدا بتو اجازه سقوط ندهد تا من از اینجا بلند شوم، دیوار در هوا معلّق شد تا آن بىبى بلند شد و رفت آنگاه آن دیوار سقوط کرد، على بن الحسین بجهت (دفع این بلاء) مبلغ (100) دینار براى آن بىبى صدقه داد.
ولادت محمد بن على علیهما السّلام
1- ولادت امام محمّد باقر علیه السّلام در سنه (58) هجرى قبل از شهید شدن امام حسین بودهروز ولادت از ایام هفته: روز جمعه، بقولى شنبه، بقولى دوشنبه روز ولادت از ایام ماه: روز اول رجب، بقولى بیست و دوم آن، بقولى سوم ماه صفر. ماه ولادت: ماه رجب، بقولى ماه صفر. سال ولادت: پنجاه و هفتم هجرى، بقولى پنجاه و هشتم. محل ولادت: مدینه رسول اللّه (ص) اسم: محمد. لقب: هشت لقب دارد که مشهورترین آنها باقر است.
کنیه: ابو جعفر ولادت و نشو و نماى امام محمّد باقر علیه السّلام هم نظیر ولادت پدران بزرگوارش بود.
[معجزاتى از امام محمد باقر علیه السلام]
موقعى که امام محمّد باقر جوانى شد و با پدر خود داخل مسجد گردید جابر بن عبد اللّه انصارى نزد آن حضرت آمد، سر او را بوسید و گفت: جدّ تو پیغمبر خدا صلى اللّه علیه و آله تو را سلام میرسانید، بمن میفرمود:
تو زنده خواهى بود تا فرزند من محمّد بن على بن الحسین را ببینى، وقتى که او را دیدى سلام مرا به او برسان.
جابر در وقت دیگرى در حضور امام محمّد باقر آمد، سر آن حضرت را بوسید و بآن بزرگوار فرمود: اى شکافنده (علم و دانش) چون جابر انصارى این عمل را انجام داد امام زین العابدین علیه السّلام به امام باقر دستور داد که از خانه خارج نگردد، ولى جابر صبح و عصر بحضور امام باقر مشرف میشد و بر آن حضرت سلام میکرد. وقتى که على بن الحسین شهید شد امام محمّد باقر بجهت پیرى جابر و همنشینى او با رسول اللّه و امیر المؤمنین علیهما السّلام بدیدن جابر مىآمد.
2- از عدهاى از یاران امام باقر علیه السّلام روایت شده که گفتند: ما با آن حضرت بودیم، زید بن على بن أبی طالب از نزد امام محمّد باقر عبور کرد، امام علیه السّلام فرمود: این برادر مرا مىبینید؟، بخدا قسم که در کوفه خروج میکند، بدنش بالاى دار میرود، سرش را در کوچه و بازارها میگردانند.
3- روایت شده که یاران امام محمّد باقر در حضور آن حضرت بودند، کبوتر نرى با ماده خود نزد امام علیه السّلام آمدند، ساعتى توقف کردند و پریدند؛ امام باقر فرمود: ما منطق پرندگان را میدانیم، همه جور نعمتى بما عطا شده، هر چیزى براى ما بیشتر از بنى آدم شنوا و و فرمانبردار است، هر چیزى بیشتر از این امت حق ما را مىشناسد، این کبوتر بزوجه خود بدبین شده، آن را نزد من آورد. و شکایت آن را بمن مینماید، براى کبوتر نر بحق ولایت قسم خوردم که زوجه تو خیانت نکرده زیرا که جفت تو راستگو است، آن را از آزار دادن زوجهاش نهى کردم، زیرا حیوانى و پرندهاى نیست که بولایت و دوستى ما خانواده قسم دروغ بخورد مگر فرزندان آدم پس آن دو کبوتر صلح کردند و پریدند.
4- از محمّد بن مسلم روایت شده که گفت: من با امام محمّد باقر در راه مکه بودیم، گوسفندى را دیدم که از گله عقب افتاده بود، بچه خود را صدا میزد و بسرعت راه میرفت. امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود:
آیا میدانى که این گوسفند به بچه خود چه میگوید؟ گفتم: نه فرمود:
به بچه خود میگوید: زود بیا وارد گله شو، برادر تو در سال گذشته از من و گله عقب افتاد که گرگ آن را در ربود.
محمّد بن مسلم میگوید: من نزد چوپان رفتم و گفتم: این گوسفندى را که من مىبینم بچه خود را صدا میزند احتمال میدهم قبل از این بچه آن را گرگ در این موضع خورده باشد؟ گفت: آرى این موضوع در سال گذشته اتفاق افتاده است.
5- روایت شده که اسود بن سعید در حضور امام محمّد باقر علیه السّلام بود امام باقر فرمود: ما حجتهاى خدائیم، ما زبان گویاى خدائیم، ما وجه خدائیم، ما والیهاى امر پروردگاریم. بعد از آن فرمود: اى اسود بین ما و زمین یک ریسمانکارى نظیر ریسمانکار بنائى است، وقتى ما بخواهیم زمین را امرى بکنیم آن ریسمانکار را جذب میکنیم و آن موضع از زمین نزد ما مىآید.
6- از حکیم بن ابو نعیم روایت شده که گفت: من در مدینه بحضور امام محمّد باقر علیه السّلام مشرف شدم، عرض کردم: مرا در بین رکن و مقام نذرى است که اگر تو را ملاقات نمایم از مدینه خارج نشوم تا اینکه بدانم تو قائم آل محمّد صلى اللّه علیه و آله هستى یا نه؟، امام باقر بمن جوابى نگفت، من مدت سى روز در مدینه اقامت کردم تا اینکه یک روز در بین راه به امام باقر برخورد کردم، امام بمن فرمود: تو که هنوز در اینجائى؟
گفتم: من که بشما گفتم: چه نذرى کردهام ولى شما بمن دستورى ندادى! فرمود: صبح زود بیا نزد من، صبح زود خدمت آن حضرت رفتم فرمود: حاجت خود را بگو! گفتم: من روزه و صدقهاى نذر کردم که اگر تو را ملاقات کنم از مدینه خارج نشوم تا اینکه بدانم تو قائم آل محمّد صلى اللّه علیه و آله هستى یا نه، اگر تو قائم باشى من با تو ارتباط پیدا کنم و الا دنبال کار خود روم؟فرمود: کلیه ما قائم به امر خدائیم، گفتم: تو مهدى هستى؟
فرمود: همه ما (مردم را) بسوى خدا هدایت میکنیم. گفتم: تو صاحب شمشیرى؟ فرمود: کلیه ما صاحب و وارث شمشیر هستیم، گفتم: توئى که دشمنان خدا را میکشى، دوستان خدا را عزیز میکنى، دین خدا بوسیله تو ظاهر و قوى خواهد شد؟ فرمود: اى حکیم من چگونه میتوانم آن شخص باشم در صورتى که به این سنّ رسیدهام؟ ان صاحب هذا الامر اقرب عهد باللبن منى، بعد از سخن طولانى فرمود: خدا حافظ تو باد برو و طلب معاش کن.
7- عنبسه از جابر بن یزید جعفى روایت کرده که گفت: راجع بحضرت قائم از امام محمّد باقر علیه السّلام پرسش کردم؟ آن حضرت دست خود را به (کتف) امام جعفر صادق علیه السّلام زد، من امام صادق را از این موضوع خبر دادم، فرمود: جابر راست میگوید، شاید شما گمان کنید که هر امامى قائم بعد از امام قبلى خود نباشد؟ (در صورتى که) کلمه قائم نامى است از براى جمیع امامها.
8- ابو الجارود از امام محمّد باقر روایت کرده که فرمود:
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در آن مرضى که از دنیا رفت على علیه السّلام را خواست، فرمود: یا على نزدیک من بیا تا آن رازهائى را که خدا با من گفته من هم با تو بگویم و تو را امین نمایم بآنچه که خدا مرا امین داشته است، على علیه السّلام جلو آمد تا رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله با او راز گفت، على بن أبی طالب این عمل را با امام حسن و آن حضرت این کار را با امام حسین و امام حسین هم این عمل را با پسرش زین العابدین علیهم السّلام انجام داد.
9- از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله روایت شده که فرمود: من به نفسمؤمنین از خود آنان سزاوارترم و برادرم على به نفس مؤمنین از خود آنان سزاوارتر است، وقتى که على شهید شد پسرم امام حسن به نفس مؤمنین از خود آنان سزاوارتر خواهد بود، بعد از امام حسن فرزندم حسین به نفس مؤمنین از خود آنان سزاوارتر است، موقعى که حسین شهید شد فرزندش امام زین العابدین به نفس مؤمنین از خود آنان سزاوارتر است، یا على تو بزودى او را درک خواهى کرد، بعد از آن فرزندم محمّد بن على به نفس مؤمنین از خود آنان سزاوارتر است، یا حسین تو بهمین زودى او را خواهى دید. این حدیث را عبد اللّه بن عباس و اسامة بن زید و عبد اللّه بن جعفر طیار رحمهم اللّه روایت کردهاند.
10- از ابو بصیر روایت شده که گفت: به امام محمّد باقر علیه السّلام گفتم:
شما وارثهاى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله هستید؟ فرمود: آرى، ما وارث رسول خدا و وارث جمیع پیمبران علیهم السّلام هستیم، گفتم: شما هم بر زنده کردن مردگان و شفا دادن کور مادرزاد و مرض پیسى قادر هستید؟ فرمود:
به اذن خدا.
آنگاه بمن فرمود: اى أبو محمّد نزدیک من بیا، چون نزدیک آن حضرت رفتم دست خود را بصورت من کشید، من آفتاب و آسمان و آنچه که در خانه بود دیدم، بمن فرمود: آیا دوست دارى که چشمان تو روشن باشد و آنچه که بر له و علیه مردم است براى تو نیز باشد یا اینکه بحالت کورى خود برگردى و بهشت براى تو باشد؟ گفتم: دوست دارم که بحال کورى برگردم و بهشت را داشته باشم، آن حضرت دست خود را بصورتم کشید و من بحالت اولیه خود برگشتم.
11- ابو حمزه ثمالى از جابر بن یزید جعفى روایت کرده کهگفت: من روزى در حضور امام محمّد باقر علیه السّلام بودم، آن حضرت بمن توجهى کرد و فرمود: اى جابر تو را الاغى نیست که سوار شوى؟ گفتم:
نه، فرمود: من مردى را در مدینه میشناسم که داراى الاغى است، چون بر آن الاغ سوار شود در یک شب مشرق و مغرب را طىّ میکند.
12- از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود: مائیم که قریب و نزدیک بخدائیم، مائیم که برگزیدگان خدائیم، مائیم که امانتدار میراثهاى پیمبرانیم، ما امینهاى خدائیم، ما حجتهاى خدائیم، ما حبل (ریسمان) خدائیم، ما رحمت خدائیم براى خلق خدا.
خدا (دنیا را) بما افتتاح و بما هم ختم خواهد کرد، کسى که دست بدامن ما شود بما خواهد رسید و کسى که از (کشتى) ما تخلف کند غرق خواهد شد، مائیم آن رهبرانى که بزرگوار و مشهوریم، پس آن حضرت بعد از سخنى طولانى فرمود: کسى که ما و حق ما را بشناسد و امر ما را عملى کند از ما خواهد بود و بسوى ما خواهد آمد.
13- از فضیل بن یسار روایت شده که گفت: از امام محمّد باقر علیه السّلام شنیدم میفرمود: امامى که از ما خانواده باشد کلام را در شکم مادر خواهد شنید، موقعى که در زمین آید عمودى از نور براى او بپامیشود که بوسیله آن اعمال و کردار بندگان خدا را میبیند.
14- از ابو حمزه ثمالى روایت شده که گفت: از امام محمّد باقر شنید. میفرمود: بخدا قسم کسى که چیزى را بداند نسبت بآن جاهل نخواهد بود، خداى رؤف کریم و عزیز و عادلتر از آنست که طاعت خود را بر بندهاى (یعنى امام) واجب کند و او را براى خلق خود حجت قرار دهد و علم به آسمان و زمین را از او پوشیده دارد، آنگاهفرمود: علم به آسمان و زمین از امام پوشیده و مخفى نخواهد بود.
15- روایت شده که حبابه والبیه بحضور امام محمّد باقر مشرف شد، امام علیه السّلام به حبابه فرمود: براى چه گریه میکنى؟ گفت: براى زیادى غم و غصه، براى اینکه موى سرم سفید شده، امام باقر به حبابه فرمود: جلو بیا! حبابه نزدیک آن حضرت آمد، آن بزرگوار دست خود را بر فرق سر حبابه نهاد و براى او آهسته دعا کرد، آنگاه فرمود: براى حبابه آینه آوردند وقتى که بآینه نظر کرد دید موهاى سفید سرش مشگى بسیار خوبى شدهاند، حبابه از این نعمت خیلى خوشحال گردید، امام باقر هم براى خوشحالى حبابه مسرور شد.
حبابه، به امام محمّد باقر گفت: تو را بحق آن خدائى که از پیغمبران براى شما عهد و پیمان گرفت قسم میدهم بگو: ببینم که شما در سایه (عرش) چگونه بودید؟ فرمود: قبل از آنکه خدا حضرت آدم را خلق کند ما نورى بودیم در جلو عرش، خدا بما وحى کرد، ما خدا را تسبیح گفتیم و ملائکه بعد از ما به تسبیح خدا مشغول شدند، قبل از تسبیح گفتن ما تسبیحى در کار نبود وقتى که خدا حضرت آدم را خلق کرد آن نور را در وجود او قرار داد.
عمر امام محمّد باقر علیه السّلام (57) سال بود. ولادت آن حضرت در سنه (58) هجرى بوده است. امام محمّد باقر علیه السّلام دو سال و چند ماه از زمان امام حسین را درک کرد. مدت (35) سال با پدر خود على بن الحسین علیهما السّلام بود. نوزده سال و چند ماه هم زمان امامت آن حضرت بوده است.
.: Weblog Themes By Pichak :.