روایات اثبات سیاه پوشی
در علل الشرایع بخشى از روایات سیاهپوشى را توسط امام صادق علیه السلام اثبات مىنماید:
1. وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ اللُّؤْلُؤِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بِالْحِیرَةِ فَأَتَاهُ رَسُولُ أَبِی الْعَبَّاسِ الْخَلِیفَةِ یَدْعُوهُ فَدَعَا بِمِمْطَرَةٍ لَهُ أَحَدُ وَجْهَیْهِ أَسْوَدُ وَالْآخَرُ أَبْیَضُ فَلَبِسَهُ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: أَمَا إِنِّی أَلْبَسُهُ وَأَنَا أَعْلَمُ أَنَّهُ مِنْ لِبَاسِ أَهْلِ النَّارِ.
حذیفة بن منصور مىگوید: در حیره محضر حضرت ابى عبد اللَّه علیه السّلام بودم که رسول و فرستاده ابى العبّاس خلیفه نزد آن حضرت آمد و حضرتش را دعوت نمود، امام علیه السّلام بالاپوش بارانى را که یک طرفش سیاه و طرف دیگرش سفید بود طلبیده و پوشیدند سپس فرمودند: توجّه داشته باشید من این را مىپوشم و مىدانم که لباس اهل آتش است.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای381هـ)، علل الشرائع ج2، ص348 ، ناشر: داوری ـ قم، الطبعة: الأولی.
مرحوم کلینى این روایت با این سند نقل کرده است:
2. أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام بِالْحِیرَةِ فَأَتَاهُ رَسُولُ أَبِی جَعْفَرٍ الْخَلِیفَةِ یَدْعُوهُ فَدَعَا بِمِمْطَرٍ أَحَدُ وَجْهَیْهِ أَسْوَدُ وَ الْآخَرُ أَبْیَضُ فَلَبِسَهُ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَمَا إِنِّی أَلْبَسُهُ وَأَنَا أَعْلَمُ أَنَّهُ لِبَاسُ أَهْلِ النَّار.ِ
الکلینی الرازی، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای328 هـ)، الکافی،ج 6 ص449 ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
3. حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ قَالَ کَانَتِ الشِّیعَةُ تَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ لُبْسِ السَّوَادِ قَالَ فَوَجَدْنَاهُ قَاعِداً عَلَیْهِ جُبَّةٌ سَوْدَاءُ وَقَلَنْسُوَةٌ سَوْدَاءُ وَخُفٌّ أَسْوَدُ مُبَطَّنٌ بِسَوَادٍ قَالَ ثُمَّ فَتَقَ نَاحِیَةً مِنْهُ وَقَالَ أَمَا إِنَّ قُطْنَهُ أَسْوَدُ وَأُخْرِجَ مِنْهُ قُطْنٌ أَسْوَدُ ثُمَّ قَالَ بَیِّضْ قَلْبَکَ وَالْبَسْ مَا شِئْتَ.
محمّد بن الحسن از محمّد بن یحیى عطّار، از محمّد بن احمد، از على بن ابراهیم جعفرى، از محمّد بن فضل، از داود رقّى وى مىگوید: شیعه از حضرت ابى عبد اللَّه علیه السّلام راجع به پوشیدن لباس سیاه سؤال مىکردند و دیدیم آن جناب را که نشسته بودند در حالى که جبّهاى سیاه به تن و عرق چینى سیاه به سر و موزهاى سیاه که در داخلش پنبه سیاه بود به پا داشتند، راوى مىگوید: سپس حضرت قسمتى از موزه را شکافت و فرمود پنبهاى که داخل آن است سیاه مىباشد و از آن قسمت شکافته شده مقدارى پنبه سیاه بیرون آورد و پس از آن فرمود: دل و قلب خود را [با قبول ولایت ما] سفید نما و هر چه خواستى بپوش..
تعارض دو دسته از روایات
در دسته اول، روایت نخست از نماز خواندن با عرقچین سیاه نهى مىکند و در روایات دوم و سوم، سخن در نهى پوشیدن لباس سیاه و لباس اعداء ائمه است.
اما دسته دوم مىگوید: امام صادق علیه السلام در یک مورد بالاپوش بارانى سیاه پوشید و در نزد خلیفه وقت عباسى رفت. در مورد دیگر از عرقچین، جبه و کفش سیاه استفاده کرد.
بنا براین از یکطرف نهى از پوشش سیاه و از طرف دیگر عمل امام در سیاه پوشى کاملاً مشهود است. سؤال این است که این تعارض را چگونه باید حل کرد؟
پاسخ تعارض
پاسخ اول: عدم وجود شرایط تعارض در میان روایات
روایات نهى از پوشش سیاه معتبر نیست؛ زیرا از نظر سندی، روایت اول مرسل است؛ چون تعبیر (عن رجل) دارد و روایت سوم نیز بر طبق یک نقل شیخ صدوق در عیون الاخبار ضعیف است؛ زیرا عبدالله و پدرش از نظر رجالى مجهول است. فقط روایت دوم مىماند که از سند تضعیف نشده است. روى این جهت فقهاء این روایات نهى از سیاهپوشى را حمل بر کراهت کردهاند و آنهم فقط در نماز مکروه است.
دسته دوم از روایات که دال بر اثبات سیاهپوشى توسط امام صادق علیه السلام است روایت اولش طبق نقل مرحوم کلینى مرفوع اما طبق نقل شیخ صدوق معتبراست.
حال با توجه به مطالب فوق، هردو دسته روایت تعارض ندارند؛ زیرا دسته اول موضوع شان کراهت پوشش سیاه فقط در نماز است و طبق روایات دسته دوم، امام صادق علیه السلامدر حال نماز آن ها را نپوشید. تعارض در صورتى است که در یک مورد نفى و اثبات وارد شود و در اینجا موارد هردو دسته از روایات کاملاً جدا است.
پاسخ دوم: تقیه در پوشش سیاه
مقصود ائمه علیهم السلام در دسته اول، نهى از تشبه به اعداء الله است؛ که مصداق آن در طول تاریخ عدهاى خاصى است. در یک مقطع تاریخ، مصداق اعداء الله فرعون و در مقطع دیگر حاکمان عباسى است که هریکى از آنها شعارشان پوشش سیاه بود. لذا ائمه علیهم السلام پیروانش را از تشبه به آنان برحذر مىدارد؛ اما در حال حاضر پوشیدن لباس سیاه مصداق هیچ یک از آنها نیست؛ بلکه در تمام دنیا رنگ سیاه نماد حزن، اندوه و عزادارى است؛ پس تشبه به اعداء الله در این زمان مصداق ندارد.
اما طبق دسته دوم روایات، عمل امام (ع) در پوشش سیاه بر حسب «تقیه» است و تقیه یکى از وظایف وجوبى است که در فقه اسلا مىجایگاه ویژه دارد ومورد قبول شیعه و اهل سنت است.
مرحوم شیخ صدوق ذیل حدیث پنجم در این باره مىگوید:
فعل ذلک کله تقیة والدلیل على ذلک قوله فی الحدیث الذی قبل هذا أما إنی ألبسه و أنا أعلم أنه من لباس أهل النار و أی غرض کان له علیه السلام فی أن صبغ القطن بالسواد إلا لأنه کان متهما عند الأعداء أنه لا یرى لبس السواد فأحب أن یتقی بأجهد ما یمکنه لتزول التهمة عن قلوبهم فیأمن شرهم.
امام لباس سیاه را از روى تقیّه پوشید، دلیل برآن، فرموده امام علیه السلام در حدیث قبلى است که فرمودند:
توجه داشته باش من لباس سیاه مىپوشم و مىدانم که آن لباس اهل آتش است.
و هیچ غرض و مقصودى نمىتوان براى این تصوّر کرد که آن حضرت پنبه داخل را نیز سیاه قرار داده بودند مگر آنکه حضرتش نزد دشمنان متّهم بودند که لباس سیاه نمىپوشند از این رو آن جناب خواستند شدیدا تا آنجایى که امکان داشت رعایت تقیّه را نموده تا بدین وسیله از دلهاى دشمنان تهمت را زایل کرده پس از شرّ آنها در امان باشند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای381هـ)،علل الشرائع، ج2، ص348، ناشر: داوری ـ قم، الطبعة: الأولی.
لباس سیاه، نماد عباسیان
سیاهپوشى عباسیان دو مرحله داشته است:
1. مرحله پیش از رسیدن به قدرت:
در این مرحله ظاهراً سیاهپوشى آل عباس و پیروان آنان، عمدتاً جنبه اعتراض به ظلمهاى بنى امیه و اظهار اندوه بر مصائب اهل البیت (علیهم السلام) به ویژه حضرت سیدالشهداء علیه السلام را داشت؛ به همین جهت شعار شان در قیام، خونخواهى از شهداى اهل بیت علیهم السلام بود.
2. مرحله پس از دستیابى به قدرت:
در این مرحله با پیروزى آل عباس و حصول انتقام از خاندان اموى، دیگر وجهى براى ادامه سیاهپوشى (جز در ایام وفات و شهادت) باقى نمانده بود و بایستى سران دولت عباسى به سیاهپوشى خویش پایان مىدادند؛ اما چنین نشد و سیاهپوشى [به شکل و شیوه اى خاص، متمایز از سیاهپوشى معمول شیعیان] در قالب کلاههاى مخروطى دراز و سیاهرنگ (قلنسوه سوداء) و جُبّه هاى جلوباز منقوش به برخى آیات قرآن (سواد) شعار معمول عباسیان گردید و به نشانه بستگى و اطاعت مردم از رژیم جدید، الزامى شد.
سیوطى در این زمینه مىنویسد:
وفی سنة ثلاث وخمسین ألزم المنصور رعیته بلبس القلانس الطوال فکانوا یعلمونها بالقصب والورق ویلبسونها السواد.
در سال 53 هجرى منصور عباسى پیروانش را به پوشیدن کلاه سیاه دراز ملزم کرد، آنان این کار را در ده ها اعمال مىکردند و براى همه جا نوشتند و این رنگ را مىپوشیدند.
السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر(متوفای911 ) تاریخ الخلفاء، ج 1، ص262: تحقیق : محمد محی الدین عبد الحمید، دار النشر: مطبعة السعادة - مصر - 1371هـ - 1952م ، الطبعة : الأولی.
طبرى مورخ معروف اهل سنت ایام منصور دوانقى را این گونه گزارش مىکند:
أبو الحسن الحذاء قال: أخذ أبو جعفر الناس بالسواد فکنت أراهم یصبغون ثیابهم بالمداد.
علی بن الجعد قال: رأیت أهل الکوفة أیامئذ أخذوا بلبس الثیاب السود حتى البقالین إن أحدهم لیصبغ الثوب بالأنفاس ثم یلبسه.
ابوالحسن حذّاء مىگوید: منصور دوانقى مردم را وادار به پوشیدن سیاه مىکرد و من مىدیدم که آنها جامه هاى خود را با جوهر سیاه رنگ مىکردند.
على بن جعد مىگوید: اهل کوفه را در روزهایى که مجبور به پوشیدن لباس سیاه بودند مشاهد کردم. حتى بقالها، جامه خویش را با جوهر مشگى رنگ کرده و سپس بر تن مىکردند
الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر،( متوفای:310 ) تاریخ الطبری، ج 4، ص466 ، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
با صراحت تاریخ، در حقیقت، بعد از به قدرت رسیدن عباسیان، موضوع سیاهپوشى به عنوان عزاى اهل بیت (علیهم السلام) بکلّى منتفى شده و انگیزههاى دیگرى چون اظهار قدرت و ارعاب مخالفین [به ویژه خاندان پیامبر صلى الله علیه وآله] جایگزین شده بود.
به خاطر همین اندیشههاى پست بود که آنان پس از استحکام پایه هاى قدرت خویش از هیچ کوششى براى حبس و تبعید و قتل و غارت فرزندان پیامبر (صلى الله علیه وآله) خوددارى نکردند و در این راه، حتى گوى سبقت را از بنىامیه نیز ربودند! اعتراف «مأمون» شاهد زنده بر این مطلب است، آنجا که در نامه مشهورش به بنى عباس مىنویسد:
ثم نحن وهم ید واحدة [کما زعمتم] حتى قضى الله تعالى بالأمر إلینا، فأخفناهم. وضیقنا علیهم، وقتلناهم أکثر من قتل بنی أمیة إیاهم . ویحکم، إن بنی أمیة إنما قتلوا من سل منهم سیفا، وإنا معشر بنی العباس قتلناهم جملا، فلتسألن أعظم الهاشمیة بأی ذنب قتلت، ولتسألن نفوس ألقیت فی دجلة والفرات، ونفوس دفنت بغداد والکوفة أحیاء.
ما و آل على، همان گونه که مىدانید، با هم یَد واحده بودیم تا آنکه دست تقدیر کار حکومت را به ما واگذاشت. پس ما آنان را ترساندیم و بر آنها سخت گرفتیم و آنان را بیشتر از بنى امیه کشتیم. واى بر شما! بنى امیّه تنها کسى را مى کشتند که به روى آنان شمشیر مىکشید; امّا ما ـ جماعت بنى عباس ـ آنها را گروه گروه کشتیم.
همانا، در باب استخوانهاى بنى هاشم ـ در روز بازپسین ـ از شما سؤال خواهد شد که [صاحبان آن ] به چه جرمى کشته شدند؟! و نیز در باب نفوسى که [توسط شما] به رود دجله و فرات ریخته شدند و جماعتى که در بغداد و کوفه زنده به گور شدند، مورد سؤال قرار خواهید گرفت.
العاملى، جعفر مرتضى، حیاة الأمام الرضا (علیه السلام)،، ص456 ، ناشر: دارالتبلیغ اسلامى ـ قم 1398هـ.
و زمانى که عبدالصمد بن على، عموى منصور، وى را به خاطر شتاب در مجازات مخالفان و اینکه گویا نامى از عفو نشنیده سرزنش کرد، منصور به وى گفت:
إن بنی مروان لم تبل رممهم، وآل أبی طالب لم تغمد سیوفهم - ونحن بین قوم رأونا بالأمس سوقة، والیوم خلفاء، فلیس تتمهد هیبتنا إلا بنسیان العفو، واستعمال العقوبة.
هنوز استخوانهاى بنى مروان نپوسیده و شمشیرهاى خاندان ابوطالب در نیام نرفته است. ما بین مردمى زندگى مىکنیم که دیروز، ما را مردمى عادى و بى نام و نشان دیده و امروز خلیفه مى بینند. پس هیبت ما جز با از یاد بردن عفو و گذشت، و به کار بستن مجازات فراهم نمى شود.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان،، (متوفای 748هـ ) تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج9، ص470 تحقیق: عمر عبد السلام تدمرى، دار النشر: دار الکتاب العربی، لبنان/ بیروت، 1407هـ - 1987م ، الطبعة الأولى
السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر،( متوفای: 911 ) تاریخ الخلفاء، ج1، ص267 تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، دار النشر: مطبعة السعادة، مصر، 137هـ - 1952م ، الطبعة الأولى.
همین منصور به امام صادق (علیه السلام) گفت:
لأقتلنک، ولأقتلن أهلک، حتى لا أبقی على الأرض منکم قامة سوط.
قطعاً تو را مى کشم و حتماً خانواده ات را به قتل مى رسانم. حتى کسى از شما را که قامتش به اندازه طول تازیانه اى باشد بر روى زمین باقى نمى گذارم
ابن شهر آشوب، (متوفای 588هـ ) مناقب آل أبی طالب ج 3، ص357 تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: مطبعة الحیدریة- النجف الأشرف، 1376 - 1956م
با توجه به این تکه هاى تاریخی، روشن مىشود که عباسیان بعد از رسیدن به قدرت، نیت پلید درونى (دشمنى با اهل بیت) خویش را با کشتن پیشوایان دین و فرزندان پیامبر صلى الله علیه وآله که برگزیدگان الهى و هادیان بشر بودند، ظهور و بروز دادند و با این کار دشمنى خود را با خداوند نیز اثبات کردند؛ زیرا دشمنى با آنها در حقیقت دشمنى با خداوند است و هر کسى آنها را به شهادت رساند دشمن خدا است. به همین جهت در روایت امام صادق علیه السلام از تشبه به اعداء الله در پوشش، نوع غذا و روش و منش نهى شده است :
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِهِ قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ لَا تَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِی وَلَا تَطْعَمُوا طَعَامَ أَعْدَائِی وَلَا تَسْلُکُوا مَسَالِکَ أَعْدَائِی فَتَکُونُوا أَعْدَائِی کَمَا هُمْ أَعْدَائِی.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای381هـ)، علل الشرائع ج2، ص 348، ناشر: داوری ـ قم، الطبعة: الأولی.
مرحوم شیخ صدوق در توضیح این روایت مىفرماید:
لباس الأعداء هو السواد، ومطاعم الأعداء هو النبیذ والمسکر والفقاع والطین والجری من السمک والمارماهی والزمیر و الطافی وکل ما لم یکن له فلوس من السمک و لحم الضب والأرنب و الثعلب وما لم یدف من الطیر وما استوى طرفاه من البیض والدبى من الجراد وهو الذی لا یستقل بالطیران و الطحال ومسالک الأعداء مواضع التهمة ومجالس شرب الخمر والمجالس التی فیها الملاهی ومجالس الذین لا یقضون بالحق والمجالس التی تعاب فیها الأئمة والمؤمنون ومجالس أهل المعاصی والظلم والفساد .
لباس دشمنان، همان پوشش سیاه و غذاى آنان آب انگور مسکر(شراب) و آب جو و خاک و انواع ماهى مانند جری، (نوعى از ماهى ولى از جنس انسانهاى مسخ شده امت هاى پیشین است) مارماهی، زمیر (گونهاى از ماهى است که بر پشت خار درشتى دارد و اغلب در آبهاى رودخانه وجود دارد.) و طافى (ماهى مردهاى که بالاى آب مىآید) و کل انواع ماهى که فلس(پولک) ندارد و گوشت سوسمار، روباه و شغال و گوشت پرندهاى که در حال طیران بالهایش را به هم ن مىزند ( مانند کرکس و باز) و تخمىکه دو طرف آن مساوى است (یعنى سر و ته آن معلوم نباشد) و ریز ترین ملخ قبل از این که طیران کند و طحال (گوشت سیاه عریضى در شکم انسان و چسپیده به پهلو) است.
مراد از مسالک و روش اعداء، حضور در مواضع تهمت و مجالس نوشیدنى هاى حرام مانند شراب است و مجالس لهو و مجالسى که به حق در آن حکم نمىشود و مجالس توهین به ائمه علیهم السلام و مؤمنان و مجالس اهل عصیان و ظلم و فساد است.
شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج 2، ص24، ناشر: انتشارات جهان، 1378 هجرى قمرى.
و در دسته دوم از روایات که امام صادق علیه السلام در برخى موارد لباس سیاه پوشید از باب تقیه و خوف کشتن خود به دست این اعداء الله بوده است و یکى از موارد کار برد تقیه، تقیه از سلطان جابر و ستمگر است حالا فرق نمىکند این حاکم، حاکم اسلامىباشد یا کافر.
با توجه به این مطلب، امام صادق علیه السلام در زمان خلفاى عباسى مىزیسته است و آنها در ظاهر سنگ اسلام و مسلمانى را به سینه مىکوبیدند، اما در عمل با فرزندان رسول خدا صلى الله علیه وآله که خود آورنده آیین اسلام و مروج آن در میان بشر بود؛ آن چنان رفتار کردند که بازگویى و باز خوانى آن، شرم آور است. و کار را به جایى رساندند که امامان اهل بیت علیهم السلام نتوانستند از خانه خود بیرون آیند و با دوستان و پیروان شان معاشرت داشته باشند و نتوانند آزادانه به عقاید خود عمل نمایند به این جهت براى حفظ جان خود و شیعیانش مجبور به تقیه شدند.
در این شرایط است که مىبینیم ائمه و از جمله امام صادق علیه السلام از این حکم ثانوى استفاده مىکند. بنابر این، از نظر اسلام در صورت ترس ضرر بر نفس خود و دیگران تقیه جایز و واجب است.
نکته مهم در بحث تقیه و کلاً در احکامى که عناوین ثانویه به خود مىگیرد این است که اگر در موردى حکمى با عنوان ثانوى آمد، موضوع حکم اول برداشته مىشود و حکم ثانویه مستقلاً اعمال مىشود.
در مورد بحث ما طبق روایات، حکم اولى پوشش سیاه، کراهت است اما در صورتى که موضوع تقیه قرار بگیرد حکم کراهت به کلى برداشته مىشود و تقیه با حکم وجوبىاش جاى آن را مىگیرد. پس عمل امام علیه السلام تعارض با روایات ندارد.
.: Weblog Themes By Pichak :.