تاریخ : یکشنبه 91/10/17 | 4:41 عصر | نویسنده : علی اصغربامری
آقا اجازه! خستـه ام از این همه فریب
از های و هوی مردم این شهر.......
آقا اجازه! پنجـره ها سنگ گشته اند،
دیوارهای خسته ی ازکوچه بی نصیب
آقا اجازه! بـاز بـه من طعـنه می زنند
عاشق ندیده های پـر از نفـرت رقیب
شیــرینـی وجـود مـرا تلـخ می کـنند
فـرهادهای کـینه پرست پر از فریب!
آقا اجازه! گـنـدم و حـوا بـهــانـه بـود،
آدم نمی شویم! بیـا: ماجرای سیب!
آقا اجازه! مـا دلمـان تنـگ می شـود
آقا اجازه! یاد شمـا کـرده ام عجیب!
باشد، سکوت میکنم اما خودت ببین!
آقا اجازه! منتظرند این همـه غریب...
.: Weblog Themes By Pichak :.