سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : شنبه 91/10/9 | 5:31 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

شاهکارهاى ادبى‏

از دیرباز، این سؤال رخ مى‏نموده که اگر نشان معجزه، بى‏مانندى آن است و ناتوانى از همانندسازى، پس بسیارى از شاهکارهاى ادبى جهان نیز معجزه است، چون همانند ندارد.

آثارى چون شاهنامه فردوسى، دیوان حافظ، و گلستان سعدى در ایران.

و آثارى چون «هملت» شکسپیر «سنگهاى گرسنه» تاگور، «خاطرات خانه اموات» داستایوسکى، «مردى که مى‏خندد» و «بینوایان» ویکتور هوگو، «ایلیاد» همر، «مادر» ماکسیم گورکى، و ...

پاسخ این است:

1- این آثار، شگفتى‏زا هست، ولى خارق العاده نیست. (البته هر خارق العاده‏اى هم معجزه نیست).

2- پدیدآورندگان این آثار، هیچگاه ادعاى نبوّت نداشته‏اند و هیچگاه تحدّى نکرده‏اند یعنى دعوت به مانندسازى نکرده‏اند تا انگیزه‏هاى روانى و اجتماعى براى همانندآورى تحریک شود.

3- این آثار، مانندآورى شده است.

با اینکه بین سوره مبارکه کوثر و سوره‏گونه‏اى که مسیلمه پرداخته تفاوت از زمین تا آسمان است، و قیاس ماه و فانوس و جام و اقیانوس را نشاید چون از قیاسش خنده مى‏آید خلق را، به هر حال در یک نگرش کوتاه هر دو را مى‏کاویم:

الف: آنچه مسیلمه آورده همانند ابتکارى نیست. او تنها چند واژه را دگرگون کرده است. «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» را «إنّا أعطیناک الجماهر» کرده و این یک تحریف است، نه همانندسازى. اکنون بنگریم با تغییر همین واژه چه چیزهایى را از مفهوم آیه کاسته است. واژه «کوثر» به معناى سرشار و فراوان است و مصداقهاى چندى براى آن نقل شده است: نسل‏گسترده، نام بلند و آوازه‏فراگیر، قرآن، فاطمه- علیها السلام- حوض کوثر، و ...

ولى «الجماهر» تنها یک معنا بیشتر ندارد.

به اضافه، اینکه چند معنا از معانى کوثر پیشگویى تاریخى دارد مثلا نسل و دودمان گسترده.

ب: اگر «و انحر» را به معناى قربانى کردن شتر بگیریم نمودى از فرهنگ اسلامى در آن تبلور مى‏یابد چون در فرهنگ اسلامى هم به پیوند و ارتباط با خداوند متعال توجه شده است و هم به ارتباط و پیوند با مردم. واژه‏هایى که این دو پیوند را حکایت مى‏کند بسیارى از اوقات با هم آمیخته است همانگونه که کردارها به هم آمیخته است مثل:

حج و قربانى، نماز و زکوه، روزه و فطره. در مکتب ما نه مردم‏گریزى هست نه خداگریزى. این مکتب شکوهمند ماست که گرایش و پیوند خدایى را با پیوند با مردم به هم مى‏آمیزد. این اوج شکوه‏خیز در «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ» جلوه کرده است. «فصل» (نمازگزار) نماز سمبل ارتباط با خداست «و انحر» شتر را قربانى کن، قربانى، سمبل ارتباط با مردم است.

از سوى دیگر، یکى از ارزشهاى اخلاقى در فرهنگ اسلامى بخشیدن چیزهایى است که به آنها دلبسته‏ایم و علاقه بدانها داریم. «نحر» به معناى قربانى کردن شتر است. و شتر یکى از محبوبترین چیزهاى عرب آن زمان بوده، معناى آیه شریفه بدین گونه مى‏شود که اى پیامبر، نماز بگزار و بهترین حیوان بهره ده را نیز قربانى کن. مسیلمه به جاى «و انحر» کلمه «هاجر» گذاشته است و آن مفهوم متعالى را از دست داده و پیوند نماز و انفاق را گسسته. (البته بسیارى از مفسّران، با تکیه بر برخى از روایات، «نحر» را به معنى دست بالا بردن در هنگام تکبیر گرفته‏اند.)

در آیه سوم سوره کوثر «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» یعنى حتما دشمن تو بى‏نسل ودودمان؛ است. یک پیشگویى تاریخى است، که در جمله سوم مسیلمه «إنّ مبغضک رجل کافر» چنین پیشگویى تاریخى نیست. سوره کوثر از نظر ادبى نیز امتیازات ویژه‏اى بر سوره‏گونه مسیلمه دارد. در سوره مقدسه کوثر «ایجاز» هست، یعنى گستردگى معنا و کوتاهى لفظ و در سوره‏واره مسیلمه «حشو» هست. واژه «رجل» در جمله سوم زیادى است. از مذکر بودن مبغض و کافر، رجل فهمیده مى‏شد. در سوره کوثر «صنعت التزام» هست. یعنى اگر تنها آخر فاصله‏ها (سجعها) راء بود کافى بود، لکن خداوند، قبل از راء در هر سه آیه، حرکت فتحه آورده است. و این کار، یک صنعت ادبى است. در جمله سوم مسیلمه این صنعت از دست رفته است.

از به کارگیرى واژه «مثل» در آیات تحدّى و اینکه این واژه به هیچ چیز مقید نشده است به مثال گفته نشده مثل قرآن در بلاغت، مى‏یابیم که اعجاز قرآن مجید، محدود به قلمرو ویژه‏اى نیست همه چیز قرآن، اعجاز است. بى‏تردید چهره ادبى قرآن، تبلور بارزترى دارد. چون همیشه معجزات پیامبران با سرآمدترین فن در آن زمان شباهت داشته و قرآن در عصرى فرود آمده که شعر، سایه‏وار زندگى عرب جاهلى را پى‏مى‏گرفته است. شعر، همسان شمشیر به رزم مى‏آمده همسوى آهنگ به بزم مى‏رفته، غم و شادى، افتخارات و بودن عرب جاهلى در جام واژه‏ها شعر مى‏شده و شعر، دفتر زیستن عرب بوده است.

از سوى دیگر، پژوهش بیش از هزار سال، دانشمندان بلاغت، جلوه بیشترى به اعجاز ادبى قرآن داده است. اینک ما به گونه‏اى نوتر از کاوش دانشمندان معانى و بیان به طرح اعجاز ادبى قرآن مى‏پردازیم.

اعجاز بیانى قرآن‏

بنیادى‏ترین اصل، در پدید آوردن یک اثر توانمند ادبى، گزینش واژه‏هاست.

آهنگ، صورت، مفهوم و ظرفیت واژه‏ها متفاوت است و هنر آغازین هر نویسنده یا شاعر در گزینش برتر واژه‏هاست. ما بر این باوریم که واژه‏هاى قرآن آنچنان حکیمانه و شگفت و شایسته برگزیده شده است که هیچ واژه‏اى را با واژه مرادفش نیز نمى‏شود عوض کرد. واژه‏هاى قرآن از جهت زیبایى، صوت، مفهوم، ظرفیت و همخوانى با واژه‏هاى دیگر به گونه‏اى است که هیچ واژه‏اى را نمى‏توان جایگزین آنها کرد.

واژه‏هاى مرادف در عربى از جهات گونه‏گون با هم فرق دارد:

1- از جهت زیبایى و نازیبایى ظاهر واژه (صورت).

2- از نظر آهنگ و آوا.

3- از دیدگاه اشتقاق، مثلا انسان همخانواده انس است و بشر همخانواده بشره یعنى پوست.

4- به اعتبار نقیض آن واژه مثلا «حفظ» و «رعایة» مترادف است، لکن نقیض «حفظ» «اضاعة» است و نقیض «رعایة» «اهمال» است. (این فرق را از ابو هلال عسکرى گرفته‏ام).

5- ظرفیت. مثلا وصف و نعت مترادف است لکن وصف فراگیرتر است.

6- همخوانى با واژه‏هاى دیگر مثلا «جنى الجنّتین» اگر «جنى الثمر» باشد این دو واژه دیگر، جناس و همخوانى ندارد.

7- در درجه فصاحت. مثلا «عهن» (پشم) از «صوف» فصیح‏تر است.

8- برخى از واژه‏هاى مترادف، آشناست مثل «اسد» و برخى ناآشنا مثل «ضرغام» و مانند «بحر» و «قمقام» هر دو به معناى دریاست لیکن بحر آشناتر است. خمر، دهها اسم دارد لیکن آسانترین آنها و آشناترین آنها در قرآن شریف آورده شده است.

اولین تبلور اعجاز ادبى قرآن، در گزینش واژه‏هاست. ویژگیهاى کلى در گزینش واژه‏هاى قرآن این‏گونه است:

1- واژه‏ها استوار و درست است.

2- واژه‏ها آشناست.

3- واژه‏ها خوش‏آوا و آهنگ است.

4- واژه‏ها عفتمندست و در گزینش آنها نهایت ادب رعایت شده است.

5- گزینش هر واژه‏اى حکمتى و درسى مى‏آموزد.

6- واژه‏ها عمیق و ژرف و فراگیر است.

7- آهنگ واژه‏ها با معانى هماهنگ است. (ائتلاف اللفظ و المعنى).

8- تقابل واژه‏ها حکمت‏آموز است.

9- واژه‏ها با هم هماهنگ است و در آمیزش با واژه‏هاى دیگر نهایت سازگارى را دارد. سازگارى یک واژه با واژه دیگر یا لفظى است یا معنوى و گاه هم لفظى و هم معنوى است. مثلا سه واژه زر و زور و تزویر هم سازگارى لفظى دارد و هم سازگارى معنوى بدینگونه که هم گویا ظاهرا همخانواده است و هم باطنا و مانند «جَنَى الْجَنَّتَیْنِ دانٍ»سوره الرّحمن، آیه 54. و گاهى تناسب تنها لفظى است مثل دو واژه‏کنار و کنار واژه اول به کسر کاف و واژه دوم به ضم آن است. و گاهى سازگارى تنها معنوى است مانند:

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو          یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

در این شعر حافظ، مزرع، سبز، داس، کشته و درو با هم سازگارى معنوى دارد لیکن تناسب لفظى ندارد از سازگارى و تناسب لفظى، صنعت جناس پدید مى‏آید و از تناسب و سازگارى معنوى، صنعت مراعات نظیر.

منبع:اعجازدرقران