نکته رسانى در گزینش جمع و مفردقران
ابراهیم علوى یمنىالطراز، ج 3، ص 45. آورده است: «برخى از کلمات، مفردش افصح است و جمعش فصیح و برخى جمعش افصح».
براساس این سخن علوى مىتوانیم یکى از نکتههاى مفرد و جمع به کار آمدن برخى واژهها را بیابیم. (البته گزینش مفرد و جمع، در قرآن انگیزههاى گوناگون دارد.)
واژه «کأس» شش بار در قرآن آمده است ). در آیات: (45 صافات)، (18 واقعه)، (5 انسان)، (23 طور)، (17 انسان)، (34 نبأ).و همه موارد، مفرد است.
واژه «أرض» چهار صد و شصت و یکبار در قرآن آمده است و همه مفرد است.
واژه «حبر» جمعش افصح است از همینرو چهار بار در قرآن شریف آمده و همه جمع است در آیات (34 توبه)، (31 توبه)، (63 مائده) و (44 مائده).
واژه «أکواب»در آیات: (71 زخرف)، (18 واقعه)، (15 انسان)، (14 ناشئه) و «أباریق» در آیه (18 واقعه)
به گونه جمع به کار رفته است.
واژه «الألباب» نیز چون جمعش افصح است هیچگاه به صورت مفرد، در قرآن شریف نیامده است.
شگفت اینجاست که واژه «أصواف» به گونه جمع، افصح است. در آیه 80 نحل به صورت جمع آمده است ولى در دو جاى دیگر قرآن که مفردش استعمال شده، «صوف» به کار نیامده مرادف آن یعنى «عهن» که افصح بوده است استعمال شده در آیه 9 معارج.: «وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ»*). و آیه 5 قارعه.: «وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ».
گزینش واژههاى مفرد یا جمع، جدا از رعایت نکتههاى ادبى، حکمتهاى دیگرى نیز دارد مثلا واژه «دین» پیوسته در قرآن مجید، به گونه مفرد آمده است و «ادیان» هیچگاه استعمال نشده است.
واژه «نور» نیز در قرآن، پیوسته به صورت مفرد به کار رفته با این که کلمه «ظلمات» همیشه به سیماى جمعى است شاید بیاموزد که «نور» همیشه یکى است ولى ظلمتها، گوناگون است.
یک نکته بسیار شگفت این که واژه «ریح» هرجا که جمع است در مورد رحمت است (ریاح) و هرگاه مفرد آمده در مورد عذاب است. به این معنى که در قلمرو عذاب هیچگاه این واژه، جمع استعمال نشده است، و در دعا نیز آمده است: «اللّهم اجعّله ریاحا و لا تجعلها ریحا» مجمع البحرین ماده ریح این دعا را نقل کرده است.«بشر» در قرآن در جاهایى به کار رفته است که پیکره و کالبد انسان مراد باشد و این نکتهرسانى شگفت است واژه بشر را در این آیات بنگرید «هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً» سوره فرقان، آیه 54. و اوست کسى که از آب، بشرى آفرید. «إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ»سوره ص، آیه 71. من بشرى را از گل خواهم آفرید. «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»* سوره فصّلت، آیه 6.، «لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ»*سوره آل عمران، آیه 47.، «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا»سوره مریم، آیه 14. و انسان در جاهایى به کار آمده که شئون معنوى و عاطفى مراد بوده است.
نکتهپردازى و نکتهرسانى در گزینش برخى از واژههاى مترادف نیز یکى از شگفتیهاى ادبى قرآن است. واژه انسان، بشر، انس، بنى آدم مترادف است، لکن بشر، همخانواده «بشره» است و بشره به معناى پوست ظاهرى بدن است این واژه
در قرآن مىخوانیم:
«مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقى مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُهُ وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ».ابراهیم/ 16 و 17 یعنى: به دنبال او جهنم خواهد بود؛ و از آب بدبوى متعفّنى نوشانده مىشود به زحمت جرعه جرعه آن را سرمىکشد و هرگز حاضر نیست به میل خود آن را بیاشامد و مرگ از هر جا به سراغ او مىآید ولى با این همه نمىمیرد و به دنبال آن عذاب شدیدى است.
در این دو آیه، سخن از نوشیدن آب چرکین جهنم است.
خداوند متعال به جاى واژه «یشربه» (مىآشامد) واژه «یتجرعه» را برگزیده است یتجرعه به معناى جرعه جرعه مىکند، است.
همین واژه، گندناک و آتشناک بودن آب جهنم را جلوه مىدهد. چون مایع گندناک و پلید را انسان جرعه جرعه مىخورد. یکى دیگر از گزینشهاى نکتهپردازانه واژهها برگزیدن واژه «شفاء» است.
«دواء» در عربى به معناى داروست و دارو گاهى شفابخش هست و گاهى نیست لیکن شفا به معناى درمان یا بهبود حتمى است. خداوند نمىفرماید: قرآن دواست مکرر فرموده: قرآن شفاست.
فراگیرى واژهها
جدا از زیبایى و آهنگ، یکى از ویژگیهاى هر واژهاى ظرفیت خاص آن واژه است. واژهها چون ظرفهاست یکى جامگونه است یکى قدحوار و یکى دریاسان.
یکى از واژهها چنان فراگیرى دارد که مرزها محدودش نمىکند و یکى آنچنان کوچک است که با چند قطره لبریز مىشود.
فراگیرى واژههاى قرآن، یکى دیگر از ابعاد اعجابانگیز گزینش واژههاست. اینک به کاوش در این زمینه مىپردازیم:
1- واژه «ملأ» از سه حرف بیشتر نیست «ملأ» به معناى کسانى است که شخصیت و پست و منصبشان چشمگیر است. این واژه کوچک چنان فراگیر است که شاید هیچ واژهاى در هیچ فرهنگى به فراگیرى آن نتوان یافت. «ملأ» همه مقامات سیاسى، شخصیتهاى نظامى، ادارى، دینى، اقتصادى، دیوانى، و ... را در برمىگیرد، این واژه حدود سى بار در قرآن آمده است.
2- واژه «مستضعف»؛ از دیرباز رنجیدگان و محرومان، ستمدیدگان، زحمتکشان و عقب نگه داشته شدگان تاریخ، نامها و عنوانهاى بسیارى داشتهاند و شعارهاى بسیارى به حمایت از آنان شکل گرفته است: حمایت از زندانیان سیاسى، مادران، زنان، سالخوردگان، کارگران، کشاورزان، بینوایان،بىسوادان، آوارگان، و ...
ولى هیچکدام از این واژهها به فراگیرى واژه «مستضعفین» نیست. هر کدام از آن واژهها قلمرو و مرزى دارد. روزگارى شعارسازان چین و شوروى در تنگناى واژهها مانده بودند.
روسها گفته بودند: «کارگران» و این واژه، تودههاى انبوه کشاورز روس را در برنمىگرفت و چینىها گفته بودند: «کشاورزان» این واژه نیز کارگران را فرانمىگرفت.
لکن واژه «مستضعفین» همه عقب نگه داشته شدگان فکرى، علمى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و ... را در برمىگیرد.
حتّى عقب پنداشته شدهها را نیز فرامىگیرد. (راغب اصفهانى گفته:
«و استضعفته: وجدته ضعیفا»)
3- واژه «طاغوت» (تجاوزگر) نیز یکى از واژههاى فراگیر قرآن است. این واژه، هشت بار در قرآن آمده است اگر به جاى این واژه، واژه «ملک»، (پادشاه) بود دیگر تجاوزگرانى را که پادشاه نبودند فرا نمىگرفت، و با سپرى شدن زمان شاهان، آن واژه نیز در عصر روساى جمهور، دیگر کاربرد نداشت. اینک واژه «طاغوت» هر تجاوزگرى را در برمىگیرد چه کدخدا باشد، چه پاپ، چه رئیس جمهور چه ژنرال و ....
4- «کوثر» به معناى سرشار و بسیار زیاد. براى این واژه، دهها مصداق گفتهاند و این واژه مىتواند همه آنها را فرابگیرد.
5- واژه «غیب» چهل و هشت بار و واژه «غیوب» چهار بار در قرآن شریف به کار آمده است. واژه غیب نیز یکى از واژههاى بسیار غنى، پرمحتوا و فراگیر است. راغب اصفهانى گفته: «و استعمل فی کلّ غائب عن الحاسة و عمّا یغیب عنعلم الانسان» واژه غیب به کار گرفته مىشود بر هر چه که از قلمرو حس و دانش ما بیرون است.
بدین ترتیب واژه «غیب» خداوند، قیامت، برزخ و ... را فرامىگیرد پس هنگامى که گفته مىشود: «یؤمنون بالغیب» مفاهیم بسیارى را شامل مىشود که هیچ واژه دیگرى چنین گستردگى را ندارد.
6- واژه «قاعدین» به معنى نشستگان است این کلمه، در آیه 95 سوره نساء و 46 و 86 سوره توبه در مقابل کلمه «مجاهدین» آمده. در مقابل خط سرخ جهاد، همیشه گروههاى بسیارى پدید مىآیند که به گونهاى از جهاد مىگریزند مثل تنآسایان، تنپروران، ترسوها، فرصتطلبهاى روشنفکرنما که با تحلیل و نظریه پردازى جهاد را معقول نمىدانند، دینباوران ظاهرپرستى که جهاد را مشروع نمىخوانند. منافقانى که جهاد را با همکیشانشان مقبول نمىیابند. و ...
خداوند متعال، همه این گروهها را در واژه فراگیر «قاعدین» (نشستگان) گرد آورده همه این گروهها نشستهاند و دل به بهانه بستهاند.
7- واژه «اهل الکتاب» در قرآن مجید، چندین بار براى پیروان ادیان الهى صاحب کتاب به کار رفته و مسیحیان، یهودیان و ... را فرا مىگیرد.در قرآن شریف، نام بیست و پنج تن از پیامبران آمده است تنها در میان پیامبران، نام حضرت مسیح به نام مادرش اضافه شده است. تأکید خداوند بر واژه «ابن مریم» و گزینش این واژه براى زدودن خرافهاى است که در بین مسیحباوران بوده که مىپنداشتند حضرت مسیح، فرزند خداست، آیاتى که واژه «ابن مریم» دارد بدینگونه است: آیات (87 و 253 بقره)، (45 آل عمران)، (157 و 171 نساء)، (17، 46، 72، 75، 78، 110، 112، 114 و 116 مائده)، (30 و 31 توبه)، (34 مریم)، (50 مؤمنون)، (7 احزاب)، (57 زخرف)، (27 حدید)، (6 و 14 صف).
8- واژه «اختلاف» در آیه 82 سوره نساء.: «وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً» اگر قرآن از نزد خدا نبود حتما اختلاف فراوان در آن یافته بودند. واژه اختلاف، همه اقسام تفاوت و گونهگونه بودن یعنى تضاد، تناقض و غیر آن را شامل مىشود.
.: Weblog Themes By Pichak :.