توجه تامّ به حضرت حق
آیت الله بهجت(ره)فرمود: در نجف رسم بود که طلاّب در ایام زیارتى ، دسته دسته و بسیارى از اوقات با پاى پیاده براى زیارت عتبات عالیات مىرفتند و شب را در بین راه به جهت خواندن نماز شب توقف و هر یک در گوشه اى مشغولنماز شب مى شدند.
در یکى از این سفرها آقاى روحانى پیر مردى که همراه آنها بودبیشتر فاصله گرفت و مشغول نماز شب شد، ناگهان آقایان غرّش و نعره شیرى را از نزدیکشنیدند و در صدد برآمدند که چه بکنند. دیدند شیر به سوى آن پیر مرد مى رود، گفتند: ((إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ))(146) هیچ کارى نمى توانستند انجام بدهند، شیر رفت ورفت و رفت تا چند قدمى آن آقا ایستاد، آقا هم ظاهراً در رکعت وتر بود، شیر چنددقیقه کنار آقا ایستاد و آقا را نگاه مى کرد، آقا هم مانند مجسّمه ایستاده بود وهیچ تکان نمى خورد، بعد از دقایقى شیر حرکت کرد و رفت .
چون قدرى دور شد آقایاندوان دوان به خدمت آقا رفتند و بعد از تمام شدن نماز وتر به او گفتند: آقا! از شیرنترسیدى ؟ شگفت اینکه پا به فرار نگذاشتى ، أَحْسَنْتَ! عجب دل قوى و با جرئتى دارى؟ آقا فرمود: بله من ترسیدم ، خیلى هم ترسیدم اما دیدم با فرار کردن از چنگال اونجات نمى یابم ، لذا به خود گفتم که پس چه بهتر حال که باید طعمه شیر شوم ، در حالمناجات و راز و نیاز با قاضى الحاجات باشم . و با این حال خوب از دنیا بروم .))
حجة الاسلام والمسلمین آقاى تهرانى یکى از شاگردان آقا جریانفوق را به صورت ذیل از آیت الله بهجت نقل و براى نویسنده نگاشته اند: ((حضرت استاد این قضیه را مکرّر به این صورت نقل مى فرمودند که درنجف معروف شده بود که فلان آقا از شیر نمى ترسد و در بیابان شیر را دیده نترسیدهاست .
از خود آقا در این باره سؤ ال مى کنند مى فرماید: نه ، من نیز خیلى از شیرمى ترسم ، ولى وقتى در بیابان مشغول نماز بودم ناگهان شیرى از بالاى کوه به سوى منسرازیر شد، با خود گفتم : بهتر است اینک که قدرت بر رهایى از شیر را ندارم فکر فرارکردن را کنار گذارم و همچنان به نماز مشغول شوم ، و چه بهتر که مرا در حال نمازبدَرَد، لذا از نماز دست برنداشتم و هیچ عکس العملى از خود نشان ندادم ، تا اینکهشیر نزدیک من آمد و دید من کارى نمى کنم ، دورادور من گشت و رفت .))
.: Weblog Themes By Pichak :.