خطبه امیر المؤمنین علیه السّلام
ابو الهیثم بن التیهان مىگوید: امیر المؤمنین علیه السّلام در مدینه چنین خطبه خواند:
سپاس از آن خدایى است که خدایى جز او نیست، زندهاى که چگونگى ندارد، و پدید نیامده است، و براى هستى او چگونه بودنى نیست، و مکانى ندارد، و در چیزى نباشد، و بر فراز چیزى قرار نگرفته باشد، و براى خود مکانى نیافریده باشد، و پس از اینکه چیزى را آفرید از او نیروى تازهاى نگرفت، و پیش از آنکه چیزى را پدید آورد ناتوان نبوده است، و پیش از آفرینش چیزى هراس نداشته، و از تنهایى خود نگران نبوده. به چیزى نماند، و پیش از آفرینش خود بىسلطنت نبوده، و پس از آنکه هر آنچه آفریده از میان برود باز هم بىسلطنت نشود. معبودى بوده زنده امّا نه به زندگى عرضى، و مالک بوده پیش از آنکه چیزى را بیافریند، و مالک است پس از آفرینش هستى. براى خداوند نیست چگونگى مکان، و نه اندازهاى که شناخته شود، و نه چیزى که بدو مانند باشد.
پایندگى طولانى او پیرش نسازد، و از وحشتى ناتوانى نگیرد. او آنچنان که مخلوقاتش رایزنى و یارى و گرفتن آگاهى از دیگرى بر او لازم نیست، و هر چه را از خلق خود خواهد از دیگرى نپرسد و کسب تکلیف نکند. دیدگان، او را در نیابند و او دیدگان را درمىیابد و اوست لطیف و خبیر. من گواهى مىدهم که نیست خدایى جز اللَّه، یکى است و شریکى ندارد، و گواهى مىدهم که محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بنده و پیامبر اوست که خداوند او را با هدایت و دین حق فرستاده است، تا او را بر همه دین آشکار سازد، اگر چه مشرکان را ناخوش آید، و او رسالت خود را رساند و راه هدایت را نمود.
اى امّتى که فریبش دادند و فریب خورد، و فریب فریبکار خود را فهمید و دانسته بر پذیرش این فریب پافشارى کرد، و از هوى و هوس خویش پیروى نمود، و خود را به تاریکى گمراهى افکند، و با اینکه حق و راستى برایش هویدا و آشکار بود، از آن روى برتافت و به راه روشن پشت کرد، و از آن به کژراهه رفت! سوگند به آنکه دانه را شکافت،و جاندار را آفرید، اگر شما دانش را از معدنش کسب مىکردید، و آب را گوارا و شیرین نوش مىنمودید، و خوبى را از جایگاهش ذخیره مىگرفتید و راه را از آنجا که روشن است مىپیمودید، و به روش درست مىرفتید، راهها در برابر شما همواره بود، و نشانهها براى شما پدیدار، و اسلام براى شما مىدرخشید، و خوش و فراوان مىخوردید، و دیگر در میان شما کسى یافت نمىشد که گرسنه باشد، و دیگر بر مسلمان یا هم کیش شما ستم روا نمىشد، ولى شما راه تاریکى پیمودید، و دنیا با همه گستردگى بر شما تیره و تار شد، و درهاى علم و دانش بر شما بسته گردید. شما با هواى نفس سخن گفتید، و در دین اختلاف کردید، و ندانسته به احکام دین فتوى دادید، و در پى گمراهان به راه افتادید تا شما را گمراه کردند، و امامان بر حق را رها کردید، و آنها نیز شما را وانهادند و به وضعى افتادید که به دلخواه خود داورى کنید، نه به حق.
هر گاه مسألهاى پیش مىآمد از اهل ذکر مىپرسیدید، و چون نظرى براى شما مىدادند سخن ایشان را همان دانش تلقّى مىکردید، پس چگونه شد که آنها را رها نمودید، و پشت سر نهادید و با ایشان به مخالفت برخاستید. آرام باشید که به زودى آنچه را کشتید خواهید دروید، و سرانجام جرمهاى خود را، و هر آنچه را به سوى خود جلب کردید، خواهید دید.
سوگند به آنکه دانه را شکافت و سبز کرد، و جاندار را آفرید و بدان روح بخشید، هر آینه مىدانید که منم صاحب الامر و پیشواى شما، و کسى که باید از او فرمان برید و پیرویش کنید، و منم دانشمند و عالم شما، در آنچه شما را اصلاح کند، و آنکه به وسیله دانشش شما را نجات تواند بخشید. منم وصىّ پیامبر شما و برگزیده پروردگارتان و زبان قرآنتان و دانا به مصلحت شما، و پس از اندک مدّتى آرام آرام بر شما فرود خواهد آمد، آنچه را وعده داده شدید، و آنچه به امّتهاى پیش از شما نازل شده است، و بتحقیق خدا شما را در باره امامانتان بازپرسى کند، با آنان محشور خواهید شد و فردا به درگاه خداوند عزّ و جل خواهید رفت.
بخدا سوگند اگر به شماره یاران طالوت، یا شماره یاران بدر، یاور داشتم هر آینه با تیغشما را مىزدم تا به حق برگردید، و به راستى گرایید، و این کار براى پیوند شکاف و نرمش بهتر بود. خدایا میان ما به حق حکم فرما که تو بهترین حاکم هستى.
راوى مىگوید: امام علیه السّلام سپس از مسجد بیرون رفت و به آغلى رسید که در آن حدود سى گوسفند بود. امام علیه السّلام فرمود: بخدا اگر براى من مردانى بودند به شماره این گوسفندان که براى خداوند عزّ و جل و رسولش خیرخواه بودند پسر زن مگس خوار را از سلطنتش برمىداشتم.
راوى مىگوید: چون شب شد سیصد و شصت کس با وى بیعت کردند تا دم مرگ، پس امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: به هنگام بامداد در محلّ احجار الزیت گرد آیید، و براى نشانى همه سرها را بتراشید، و خود امیر المؤمنین هم سرش را تراشید، و از آن جمع سر تراشیده در وعدهگاه حاضر نشدند مگر ابو ذر و مقداد و حذیفة بن یمان و عمار بن یاسر، و سلمان هم در آخر آنان رسید، و آن حضرت دست بر آسمان برداشت و فرمود: خدایا! این مردم مرا خوار شمردند، چونان که بنى اسرائیل هارون را. بار خدایا! تو مىدانى آنچه را نهان و عیان مىداریم، و هیچ چیز در زمین و آسمان بر تو پنهان نیست، مرا مسلمان از دنیا بر و به نیکان برسان. سوگند بخانه کعبه و آنکه دست به کعبه ساید، و هم سوگند بمزدلفه و گامهایى که براى رمى جمره بردارند، اگر نبود سفارش و عهدى که پیغمبر امّى به من کرده است، من همه مخالفان را به درّه مرگ مىافکندم، و بر آنها آذرخش مرگ مىباراندم، و به همین زودى خواهید دانست.
.: Weblog Themes By Pichak :.