سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 91/9/21 | 1:54 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

شکایت از روزگار

مفضل بن قیس سخت در فشار زندگى واقع شده بود. فقر و تنگدستى، قرض و مخارج زندگى او را آزار مى‏داد. یک روز در محضر امام صادق لب به شکایت گشود و بیچارگیهاى خود را مو به مو تشریح کرد: «فلان مبلغ قرض دارم، نمى‏دانم چه جور ادا کنم. فلان مبلغ خرج دارم و راه درآمدى ندارم. بیچاره شدم، متحیرم، گیج شده‏ام. به هر در بازى مى‏روم به رویم بسته مى‏شود ...» در آخر از امام تقاضا کرد درباره‏اش دعایى بفرماید و از خداوند متعال بخواهد گره از کار فروبسته او بگشاید.

امام صادق به کنیزکى که آنجا بود فرمود: «برو آن کیسه اشرفى که منصور براى ما فرستاده بیاور.» کنیزک رفت و فوراً کیسه اشرفى را حاضر کرد. آنگاه به مفضل بن قیس فرمود: «در این کیسه چهارصد دینار است و کمکى است براى زندگى تو.».

- مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم این نبود، مقصودم فقط خواهش دعا بود.».

- «بسیار خوب، دعا هم مى‏کنم. اما این نکته را به تو بگویم، هرگز سختیها و بیچارگیهاى خود را براى مردم تشریح نکن، اولین اثرش این است که وانمود مى‏شود تو در میدان زندگى زمین خورده‏اى و از روزگار شکست یافته‏اى. در نظرها کوچک‏مى‏شوى، شخصیت و احترامت از میان مى‏رود.»