بسم رب الشهداءوالصدیقین
خبردادن حضرت على علیه السّلام از امور غیبى
اِخـبـار آن حـضـرت اسـت از اخبار غیبیّه و آن اخبار زیاده از آن است که اِحْصاء شود و این احقر به ذکر چند موردى از آن اشارت مى کنم .
نخستین : کَرّة بعد کَرَّة خبر داد که ابن ملجم (فرق ) مرا با تیغ مى شکافد و ریش مرا از خون سرم خضاب مى کند. و دیگر خبرداد از شهادت امام حسین علیه السّلام به زهر و بسیار وقـت از شـهـادت فـرزنـدش حـسـیـن عـلیـه السـّلام خـبـر مـى داد، و هـنـگـام عـبـور از کربلا مـقـتـل مردان و مقام زنان و مناخ شتران را بنمود و خبر داد براء بن عازب را از درک کردن او زمان شهادت حسین علیه السّلام را و یارى نکردن او آن حضرت را. و دیگر خبر داد از حکومت حـَجـّاج بـن یـوسـف ثـَقَفى و از یوسف بن عمرو از فتک و خویریزى ایشان ، و خبر داد از خـوارج نـهـروان و عـبـور نـکـردن ایـشـان از نـهـر و خـبـر داد از قـتـل ایـشـان ، و از کشته شدن ذى الثّدیه سرکرده خوارج و خبر داد از عاقبت امور جمعى از اصـحـاب خـویـش کـه هـر یـک را چـسـان مـى کـُشـنـد، چنانکه خبر داد از بریدن دست و پاى جویریة بن مسهر و رُشید هَجَرى و به دار کشیدن ایشان را، و خبر داد از کیفیّت شهادت میثم تـمّار و به دار کشیدن او را بر دارى که از نخلى بود که تعیین آن فرمود و بودن آن دار در نـزد خـانـه عـمـروبـن حـریـث . و خـبـر داد بـه کـشـتـه شـدن قـنـبـر و کـمـیـل و حُجر بن عَدى و غیره و خبر داد از نمردن خالد بن عرفطه و رئیس شدن او بر جیش ضلالت و خبر داداز قتال ناکثین و قاسطین و مارقین و خبر داد از مکنون طلحه و زبیر هنگامى کـه بـه جـهـت نـکـث بـیـعـت و تهیّه جنگ با آن حضرت به جانب مکّه خواستند بروند و گفتند خـیـال عـُمـْره داریـم . و نـیـز خـبـر داد اصحاب خویش را که بعد از این طلحه و زبیر را با لشکر فراوان ملاقات کنید. و خبر داد از وفات سلمان در مدائن هنگام رحلت سلمان و خبر داد از خلافت بنى امیّه و بنى عبّاس و اشاره فرمود به اَشْهَر اوصاف و خصایص بعض خلفاء بـنـى عـبـّاس مـانـنـد راءفـت سـفّاح و خونریزى منصورو بزرگى سـلطـنـت رشـیـدو دانـائى مـاءمـون و کـثـرت نـصـب و عـنـاد مـتـوکـّل و کـشـتـن پـسـر او، او را و کـثـرت تـَعـَب و زحـمـت مـعـتـمـدبـه جـهـت اشـتـغـال او به حروب و جنگ با صاحب زنج و احسان معتضدبا علوییّن و کشته شدن مـقـتـدر و اسـتـیلاء سه فرزند او بر خلافت که (راضى ) و (متّقى ) و (مطیع ) بـاشـنـد و غـیـر ایـشـان چـنانکه بر اهل تاریخ و سِیَر مخفى نیست و این اخبار در این خطبه شریفه است که آن حضرت فرموده :
وَیـْلُ له ذِهِ الاُمَّةِ مـِنْ رِجـالِهـِمْ الشَّجَرَةُ الْمَلْعُونَةُ الّتی ذَکَرَها رَبُّکُمْ تَعالى اَوَّلُهُمْ خَضْرآءُ وَ آخِرُهُمْ هَزْمآءُ، ثُمّ یَلی بَعْدَهُمْ اَمْرَ ه ذِهِ الاُمَّةِ رِجالٌ اَوَّلُهُمْ اَرْاَفُهُمْ وَ ث انیهِمْ اَفْتَکُهُمْ و خامِسُهُمْ کـَبـْشـُهـُمْ وَسـابـِعـُهُمْ اَعْلَمُهُمْ وَعاشِرُهُمْ اَکْفَرُهُمْ یَقْتُلُهُ اَخَصُّهُمْ بِهِ وَخامِسُ عَشَرُهُمْ کَثیرُ الْعـَنـآءِ قـَلیـلُ الْغِنآءِ سادِسُ عَشَرُهُمْ اَقْضاهُمْ لِلذِّمَمِ وَ اَوْ صَلُهُمْ لِلّرَحِمِ کَانّی اَرى ث امِنَ عـَشـَرِهـِمْ تـَفـْحُص رِجْلاهُ فی دَمِهِ بَعْدَ اَنْ یَاْخُذُهُ جُنْدُهُ بِکَظْمِهِ مِنْ ولْدِهِ ثَلاثُ رِجالٍ سیرَتُهُمْ سیرَةُ الضَّلالِ.
تا آخر خطبه که اشاره فرموده به کشته شدن مستعصم در بغداد چنانکه فرموده :
لَکـَاَنـّی اَر اهُ عـَلى جـِسـْرِ الزَّوْراءِ قـَتـیـلاً ذلِکَ بـِمـا قَدَّمَتْ یَد اکَ وَاَنَّ اللّه لَیْسَ بِظلا مٍ لِلْعَبیدِ.
و دیـگـر خـبر داد از وقوع فتنه ها در کوفه و کشته شدن یا مبتلا به بلاهاى شاغله شدن سرکردگان ظلم که در کوفه عَلَمْ ظلم و ستم افراشته سازند در آنجا فرموده :
کَاَنّى بِکِ ی ا کُوفَةُ تُمَدّینَ مَدَّا الاَدیمِ الْعُک اظى .
تـا آنـکـه مـى فـرمـاید: وَاِنّی لاََعْلَمُ وَاللّهِ اَنَّهُ لا یُریدُ بِکِ جَبّارٌ بِسُوءٍ اِلاّ رَماهُ اللّه بِق اتِلٍ اَو اِبْتَلا هُ اللّهُ بِشاغِلٍ.
و چـنـیـن شد که آن حضرت خبر داده بود و زیاد بن ابیه و یوسف بن عمرو و حجّاج ثقفى و دیـگـران کـه در کـوفـه بـنـاى تـعـدّى و ظـلم نـهـادنـد ابتلاء آنها و هلاکت و مردن آنها به بدترین حالى در موضع خود به شرح رفته .
و دیگر خبر داد مردم را از عرض کردن معاویه بر ایشان سبّ کردن آن حضرت را، و خبر داد ابـن عـبـّاس را در (ذى قار) از آمدن لشکرى از جانب کوفه براى بیعت با جنابش که عدد آنـهـا هـزار بـه شمار مى رود بدون کم و زیاد، و خبر داد از لشکر هُلاکو و فـتـنـه هـاى ایـشـان ، و در خـطـبـه اى که در وقعه جمل در بصره خواند اشارت فرمود به قـتـل مـردم بـصـره بـه دسـت زنـگـیـان و اخـبـار فـرمـود از دَجّال و حوادث جهان ودیگرخبر داد از غرق شدن بصره چنانکه فرمود:
وَاَیـْمُ اللّهِ لَتـُغـْرقـَنَّ بـَلْدَتـُکـُمْ حـَتـّى کـَانّی اَنْظُرُ اِلى مَسْجِدِه ا کَجُؤ جُوءِطَیْرٍ فی لُجَّةِ بَحْرٍ.
و خـبـر داد ازبـنـاء شـهـر بـغـداد، و دیـگـر خـبـر داد از مـَآل امـر عـبـداللّه بـن زبـیر وَقَوْلُهُ فیه : خَبُّ ضَبُّ یَرُومُ اَمْرا وَلا یُدْرِکْهُ یَنْصَبُ حِب الَةَ الدّینِ لاِصْطِی ادِ الدُّنیا وَهُوَ بَعْدُ مَصْلُوب قُریْشٍ.
و دیگر خبر داد که سادات بنى هاشم چون ناصر و داعى و غیر ایشان خروج خواهند کرد و فـرمـوده : اِنَّ لاَِّلِ مـُحَمّدٍ بالطّالقانِ لَکَنْزا سَیُظْهِرُهُ اللّهُ اذا ش اءَ دُع اةٌ حَتّى تَقُومَ بِإ ذنِ اللّه فَتَدْعُوا اِل ى دین اللّهِ.
و خبر داد از مقتل نفس زکیّه محمّد بن عبداللّه محض در احجار زیت مدینه ؛
فى قولِهِ: اَنَّهُ یُقْتَلُ عِنْدَ اَحْجارِ الزَّیْتِ.
و هـمچنین خبر داد از مقتل برادر محمّد ابراهیم در زمین باخمرا که موضعى است مابین واسط و کوفه آنجا که مى فرماید: بِب اخَمْر آ یُقْتَلُ بَعْدَ اَنْ یَظْهَرَ وَ یُقْهَرُ بَعْدَ اَنَ یَقْهَرَ.
و هم در حق او فرموده :
یَاْتِی هِ سَهْمٌ غَربٌ یَکُونُ فیهِ مَنِیَّتُهُ فَی ابَؤُسَ الّر امى شَلَّتْ یَدُهُ وَ وَهَنَ عَضُدُهُ.
و دیـگر خبر داد از مقتولین فخّ و از سلطنت سلاطین علویه در مغرب و از سلاطین اسماعیلیّه کقوله :
ثُمَّ یَظْهَرُ صاحِبُ الْقَیْرو انِ اِلى قَوْلِهِ مِنْ سُلا لَةِ ذِى الْبَدآءِ المُسَجّى بِالرِّد آءِ.
و خبر داد از سلاطین آل بویه .
وقـَوله فـیـهـِم : وَ یـَخـْرُجُ مـِنْ دَیـْلمان بَنُوا الصَّیّادِ وقوله فیهم : ثُمَّ یَسْتَشْرى اَمْرُهُم حَتّى یَمْلِکُوا الزَّوْر آء وَیَخْلَعُوا الْخُلَف اء.
و خـبـر داد از خـلفـاى بنى عبّاس و على بن عبداللّه بن عبّاس جدّ عبّاسییّن را (اَباالاملاک ) فـرمـود. و در واقـعـه صـفـّیـن کـه مـابـیـن آن حـضـرت و مـُعـاویـه ارسـال رسـل و رسـائل بـود در یـکـى از مـکـتوبات خود آن حضرت از اخبار غیب بسى اخبار فـرمـود از جـمـله در خـاتـمـه آن ، مـعـاویـه را مـخـاطـب داشـتـه کـه رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیه و آله و سلّم مرا خبر داد: زود باشد که موى ریش من به خون سـرم خضاب گردد و من شهید شوم و بعد از من سلطنت امّت به دست گیرى و فرزندم حسن را از دَر غدر و خدیعت به سمّ ناقع شهید کنى و از پس تو یزید فرزند تو به دستیارى و هـمـدسـتـى پـسـر زانـیه ـ که ابن زیاد باشد ـ حسین پسرم را شهید سازد و دوازده تن از ائمـه ضـلالت از اولاد ابـى العـاص و مـروان بن الحکم بعد از تو والى بر امّت شوند؛ چـنـانـکـه رسـول خـدا صـلى اللّه علیه و آله و سلّم را در خواب نمودار شد و ایشان را به صـورت بـوزینه دید که بر منبر او مى جهند و امّت را از شریعت باز پس مى برند؛ پس فـرمـود: آنـگـاه جـماعتى که رایات ایشان سیاه و عَلَمهاى سیاه علامت دارند ـ که بنى عبّاس مـراد اسـت ـ خـلافـت و سـلطـنـت را از ایـشـان باز گیرند و بر هر کس از این جماعت که دست یابند از پاى درآورند و به کمال ذلّت و خوارى ایشان را بکشند.
آنـگـاه حـضـرت اخـبـار فـرمـود بـه مـغـیـّبـات بـسـیـار از امـر دجّال و پاره اى از ظهور قائم آل محمّد علیهماالسّلام و در آخر مکتوب مرقوم فرمود: همانا من مـى دانـم کـه ایـن کـاغـذ بـراى تـو نـفـعـى و سـودى نبخشد و حظّى از آن نبرى مگر اینکه فـرحـنـاک شـوى بـه اخـبـار مـن از سلطنت تو و فرزند تو لکن آنچه باعث شد مرا که این مـکـتوب را براى تو نگاشتم آن بود که کاتب خود را گفتم که آن را نسخه کند که شاید شـیـعـه و اصـحـاب مـن از آن نـفـع بـرند یا یک تن از کسانى که نزد تو مى باشند آن را بـخوانند بلکه از گمراهى روى برتابد و طریق هدایت پیش گیرد و هم حجّتى باشد از من بر تو.
.: Weblog Themes By Pichak :.