(مناقب و فضائل حضرت سجاد علیه السّلام)
سعید بن کلثوم گوید: در خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم در این هنگام امام از على بن ابى طالب علیه السّلام یاد کرد و آن جناب را طبق واقع و حقیقت مدح و ثنا نمود و سپس فرمود بخداوند قسم کسى جز امیر المؤمنین علیه السّلام نتوانست اعمال حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله را انجام دهد علی علیه السّلام مانند مردیکه میان بهشت و دوزخ قرار گرفته عمل میکرد از ثروت شخصى خود که با عرق جبین و کد یمین فراهم کرده بود هزار بنده خرید و آزاد کرد لباسهاى آن حضرت از کرباس تهیه میشد و هر گاه آستینش مقدارى زیاد میشد او را قطع میکرد و در میان فرزندان و خویشاوندانش علی بن الحسین مانند او زندگى مینمود روزى فرزندش ابو جعفر باقر علیه السّلام بر او وارد شد مشاهده کرد پدرش از فرط عبادت کاملا چهرهاش تغییر کرده و از بیدارى شبها صورتش زرد شده و از گریه کردنچشمهایش ورم نموده و پیشانیش از کثرت سجود پینه بسته و پاهایش از اثر قیام براى نماز ورم کرده است.
حضرت باقر فرمود: من هنگامى که پدرم را در این حال مشاهده کردم از فرط تأثر گریه کردم، و دلم بحالش سوخت، پدرم در این حال در فکر فرو رفته بود پس از مدتى متوجه من شد و گفت: اى پسرک من بعضى از آن اوراق را بمن بده که در آنها عبادت علی علیه السّلام را نوشتهاند، من کتابها را خدمت پدرم دادم و او مقدارى از آنها را قرائت کرد.
پس از این کتاب را با ناراحتى کنار گذاشت و فرمود کدام شخص توانائى دارد عبادت علی بن ابى طالب علیه السّلام را انجام دهد حضرت سجاد علیه السّلام هر گاه اراده میکرد وضوء بگیرد رنگش زرد میشد عرض میکردند: چرا در موقع وضوء حالت تغییر میکند؟ مى فرمود: میدانید براى رسیدن خدمت چه کسى خود را مهیا میکنم؟روایت شده حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام شب و روزى هزار رکعت نماز اداء میکرد و باد او را مانند شاخه گندم حرکت میداد.
سفیان ثورى گوید: در خدمت حضرت سجاد از فضل و کرامت حضرتش سخن بمیان آمد، فرمود همین اندازه براى ما کافى خواهد بود اگر ما را از صلحاى ملت مسلمان بشمارند.
روایت شده حضرت زین العابدین روزى حسن بصرى را دیدند در کنار حجر الاسود براى مردم قصه میگوید حضرت به او فرمود: آیا خودت را براى مرگ حاضر کردهاى؟
عرض کرد: خیر فرمود: آیا از اعمالت در روز قیامت راضى هستى؟ عرض کرد: از این هم رضایت ندارم فرمود: آیا در آن جا خانهاى غیر از این خانه براى عمل هست؟
عرض کرد: خیر فرمود: آیا در روى زمین پناهگاهى غیر از این خانه هست؟ عرض کرد:
جز این جا پناهگاهى دیگر نیست فرمود: پس چرا مردم را از طواف باز میدارى؟! روزى خدمت آن حضرت عرض کردند: حسن بصرى میگوید: تعجب از کسى که هلاک شده نیست بلکه تعجب از آن کسى است که نجات پیدا کرده، حضرت فرمود:
من هم مىگویم: تعجب از کسى که نجات پیدا کرده نیست، بلکه تعجب از کسى باید کرد که چگونه هلاک شده با اینکه رحمت خداوند بسیار وسیع است.
طاوس یمانى گوید: در شبى وارد حجر شدم در این هنگام علی بن الحسین وارد شد وى مدتى نماز خواند و پس از آن بسجده رفت گفتم اینک مرد صالحى از خاندان نبوت بسجده رفته و لازم است گوش دهم تا وى در سجده چه میگوید پس از این گوش فرا دادم حضرت میگفت: «عبیدک بفنائک، مسکینک بفنائک، فقیرک بفنائک، سائلک بفنائک» طاوس گوید: من این جملات را در هر گرفتارى که خواندم خداوند او را رفع کرد.
ابراهیم بن على از پدرش روایت کرده که گفت: من با على بن الحسین علیهما السّلام حج به جا آوردم، گاهى شترش بکندى راه میرفت، وى تازیانه را بطرف او اشاره میکرد پس از این میگفت: واى اگر قصاصى در بین نبود، بعد دست خود را از شتر برمیگردانید همین راوى گوید: آن حضرت هنگامى که پیاده براى حج حرکت میکرد مسافت بین مکه و مدینه را در بیست روز طى میکرد.
ابو محمد حسن بن محمد علوى گوید: یکى از خویشاوندان حضرت زین العابدین علیه السّلام در مقابل آن حضرت قرار گرفت و او را ناسزا گفت، حضرت به او چیزى نفرمودند، هنگامى که از محضر آن جناب بیرون گردید به همنشینانش فرمودند شما مطالب این مرد را شنیدید، من دوست دارم با من بیائید تا من در حضور شما جواب این مرد را بدهم.
آنان حرکت کردند، و حضرت هم کفشهاى خود را برداشت به اتفاق آنان روان شد و با خود میگفت: «و الکاظمین الغیظ» تا آخر آیه، آنان فهمیدند که حضرت سجاد با وى سخن درشتى نخواهد گفت، امام علیه السّلام آمد تا درب منزل آن مرد رسید حضرت فریادى زد او از منزل بیرون شد و در انتظار بود که حضرت به وى صدمه برساند.
على بن الحسین علیهما السّلام فرمود: اى برادر اگر مطالبى را که با من گفتى راست باشد من استغفار خواهم کرد، و اگر چنانچه ناروا باشد از خداوند میخواهم شما را رحمت کند، راوى گوید: آن مرد آمد از پیشانى آن جناب بوسید، و گفت: من به شما ناروا گفتم و من سزاوار آن حرفها هستم، راوى گوید: این مرد حسن بن حسن بن على بن ابى طالب علیهم السّلام بود.
روایت شده حضرت سجاد یکى از غلامان خود را فریاد زد، وى جواب نداد، بار دیگر صدا زد باز هم جواب نداد، فرمود: اى پسر من فریاد مرا شنیدى گفت آرى، فرمود: پس چرا جواب مرا ندادى؟ عرض کرد: از شما مطمئن بودم که مرا آزار نمیرسانید، فرمود: حمد میکنم خداوندى را که غلام مرا از من در امن قرار داده.
یکى از کنیزان حضرت زین العابدین علیه السّلام به دست مبارکش آب میریخت ناگهان ابریق از دست کنیز افتاد و دست آن حضرت را بدرد آورد، امام سر خود را بالا آورد، کنیز گفت: خداوند میفرماید: وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ امام فرمود: من خشم خود را فرو بردم، گفت: وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ فرمود: از تو درگذشتم، عرض کرد وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ فرمود: برو در راه خدا آزاد هستى.
محمد بن اسحاق بن یسار گوید: در مدینه خانوادههائى بودند که ما یحتاج زندگى آنان میرسید و آنان نمیدانستند روزى آنان از کجا مىرسد، هنگامى که على ابن الحسین وفات کردند این غذاها قطع شد.
اخبار و روایات در این باره زیاد است و بهمین اندازه براى اثبات فضائل و مناقب حضرت على بن الحسین علیهما السّلام کافى است.
.: Weblog Themes By Pichak :.