سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 91/10/26 | 6:15 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

 موارد استثنا از لباس سیاه (غیر از عزاداری)

در بسیارى از موارد ، در کتب شیعه و سنى ، مواردى نقل شده است که پیامبر (ص) و ائمه (علیهم السلام) عمامه سیاه پوشیده و یا مواردى را (در غیر از عزاداری) از پوشش سیاه استثنا کرده‌اند که به ذکر آنها مى‌پردازیم :

عمامه سیاه رسول خدا(ص)

1. حدثنا علی أخبرنی حماد بن سلمة عن أبی الزبیر عن جابر أن رسول الله صلى الله علیه وسلم دخل یوم الفتح مَکَّةَ وَعَلَیْهِ عِمَامَةٌ سَوْدَاءُ.

جابر مى‌گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله در روز فتح مکه در حالى که عمامه سیاه برسرداشت وارد مکه شد.

الجوهری البغدادی ، علی بن الجعد بن عبید أبو الحسن الوفاة: 230 ، مسند ابن الجعد ج 1، ص478 ، تحقیق : عامر أحمد حیدر، دار النشر : مؤسسة نادر – بیروت، الطبعة: الأولى- 1410 – 1990.

الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله الوفاة: 241، مسند الامام أحمد بن حنبل ج 3 ،، ص363، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر.

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری الوفاة: 261 ، صحیح مسلم ج 2، ص990، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت

الترمذی السلمی، محمد بن عیسى أبو عیسى الوفاة: 279 ، سنن الترمذی ج 4 ،، ص196،تحقیق : أحمد محمد شاکر وآخرون، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی- بیروت ،

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری،ج 4 ، ص61، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

عمامه سیاه امیرمومنان علی (ع)

2. أخبرنا الفضل بن دکین قال أخبرنا شریک عن جابر عن مولى لجعفر فقال له هرمز قال رأیت علیا علیه عمامة سوداء قد أرخاها من بین یدیه.

جابر مى‌گوید: هرمز غلام جعفر گفت: على علیه السلام را دیدم که عمامه سیاه برسر داشت که (‌یک سر)‌ آن را از پیش رو (بر شانه) انداخته بود.

الزهری، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری (الوفاة: 230 )، الطبقات الکبرى ج 3، ص29، دار النشر : دار صادر - بیروت ؛

البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای279هـ)، أنساب الأشراف،ج 1 ص196،طبق برنامه الجامع الکبیر.

طبق نقل ابو حاتم تمیمى عمامه سیاه پوشیدن امام على در بصره بوده‌است:

زید بن عبد الله بن أبی إسحاق یروى عن أبیه عن جده قال رأیت علیا بالبصرة وعلیه عمامة سوداء من خز.

التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفای354 هـ)، الثقات، ج 6، ص316، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعة: الأولى، 1395هـ – 1975م.

عمامه سیاه امام حسن مجتبى (ع)

این قطعه از تاریخ را احمد حنبل این چنین نقل کرده‌است:

حدثنا عبد الله قال حدثنی أبی نا وکیع عن شریک عن عاصم عن أبی رزین قال خطبنا الحسن بن علی بعد وفاة علی وعلیه عمامة سوداء فقال لقد فارقکم رجل لم یسبقه الأولون بعلم ولا یدرکه الآخرون.

ابى زرین مى‌گوید: بعد از در گذشت علی، (پسرش) حسن در حالى‌که عمامه سیاه برسر داشت براى ما خطبه خواند. و فرمود: مردى از میان شما رفت که از نظر مقام علمى کسى [جز رسول خدا] بر او پیشى نگرفت و بعد از او نیز همانند او نخواهد بود.

فضائل الصحابة ، اسم المؤلف:أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشیبانی الوفاة: 241، فضائل الصحابة ، ج 2، ص600،تحقیق : د وصی الله محمد عباس ، دار النشر : مؤسسة الرسالة – بیروت، الطبعة: الأولى ،1403- 1983

نسائى در دو کتابش و دولابى این روایت را از طریق دیگر اینگونه آورده‌اند:

اخبرنا إسحاق بن إبراهیم ابن راهویه قال أخبرنا النضر بن شمیل قال حدثنا یونس عن أبی إسحاق عن هبیرة بن یریم قال خرج إلینا الحسن بن علی وعلیه عمامة سوداء فقال لقد کان فیکم بالأمس رجل ما سبقه الأولون ولا یدرکه الآخرون وإن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لأعطین الرایة غدا رجل یحب الله ورسوله ویحبه الله ورسوله فقاتل جبریل عن یمینه ومیکائیل عن یساره ثم لاترد یعنی رایته حتى یفتح الله علیه ما ترک دینارا ولا درهما إلا سبعمائة درهم أخذها من عطائه کان أراد أن یبتاع بها خادما لأهله.

هبیره ابن یریم مى‌گوید: حسن بن على در حالى که عمامه سیاه برسر داشت به سوى ما آمد و فرمود: دیروز در میان شما مردى بود که پیشینیان بر او ( در علم و... )‌ سبقت نگرفت و بعد از او دیگران هم به مقام او نمى‌رسند . همانا رسول خدا صلى الله علیه وآله (در جنگ خیبر)‌ در باره او فرمود: فردا پرچم را به دست مردى مى‌دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند، پس جبرئیل از طرف راست و میکائیل از جانب چپ او جنگیدند و سر انجام با پیروزى برگشت. هیچ درهم و دینارى برجاى نگذاشت جز هفت صد درهم که آن را حقوق خود گرفته بود و مى‌خواست توسط آن براى اهلش خدمت کار تهیه کند.

النسائی، أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن (متوفای303 )، خصائص أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب، ج 1، ص46 ، تحقیق : أحمد میرین البلوشی، دار النشر: مکتبة المعلا- الکویت - الطبعة : الأولى ، 1406 ،

النسائی ،أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن (متوفای303هـ) ، سنن النسائی الکبرى ج 5، ص112، تحقیق : د.عبد الغفار سلیمان البنداری , سید کسروی حسن، الناشر : دار الکتب العلمیة- بیروت- الطبعة: الأولى 1411 - 1991

الدولابی، الإمام الحافظ أبو بشر محمد بن أحمد بن حماد الوفاة: 310 ، الذریة الطاهرة النبویة، ج 1، ص78، تحقیق : سعد المبا رک الحسن، الناشر : الدار السلفیة - الکویت- الطبعة: الأولى، 1407

عمامه سیاه امام سجاد

مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الرَّزَّازُ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ وَأَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ کُنْتُ فِی الْمَسْجِدِ فَدَخَلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَلَمْ أُثْبِتْهُ وَعَلَیْهِ عِمَامَةٌ سَوْدَاءُ قَدْ أَرْسَلَ طَرَفَیْهَا بَیْنَ کَتِفَیْهِ...

از عبد اللَّه بن سلیمان از پدرش: با پدرم در مسجد بودیم که حضرت على بن- الحسین (ع) وارد شد، و من حضرت را[تا هنوز]‌ ندیده بودم، و عمامه‏اى سیاه بسر داشت که دو طرفش را بر شانه هایش انداخته بود.

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای328 هـ)، الأصول من الکافی،ج6، ص63،‌ ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362هـ.ش

 استثنای کفش و عبای سیاه

1. وَ رُوِیَ لَا تُصَلِّ فِی ثَوْبٍ أَسْوَدَ فَأَمَّا الْخُفُّ أَوِ الْکِسَاءُ أَوِ الْعِمَامَةُ فَلَا بَأْس‏

در لباس سیاه نماز نخوانید. ولى چکمه و عبا و عمامه اشکالى ندارد.

الکلینی الرازی، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای328 هـ)، الکافی،ج: 3ص403ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.

2. مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ یُکْرَهُ السَّوَادُ إِلَّا فِی ثَلَاثَةٍ الْخُفِّ وَ الْعِمَامَةِ وَ الْکِسَاءِ.

امام صادق علیه السلام فرمود: لباس سیاه مکروه است مگر در سه مورد : عمامه و چکمه و عبا.

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای460هـ)، تهذیب الأحکام، ج2، ص213، تحقیق : السید حسن الموسوی الخرسان ، ناشر : دار الکتب الإسلامیة ـ طهران ، الطبعة الرابعة،‌1365 ش .

3. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله یَکْرَهُ السَّوَادَ إِلَّا فِی ثَلَاثٍ الْخُفِّ وَ الْعِمَامَةِ وَ الْکِسَاء.

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای328 هـ)، الأصول من الکافی،ج 6، ص449، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.

البته قبلا گفته شد که این روایات دال بر استثنا ، سند صحیح ندارند .

نتیجه کلی

از مطالبى که در سه بخش ذکر شد نتایج ذیل به دست مى‌آید :

1- در مصائبى که بر خاندان رسول خدا صلى الله علیه وآله در طول تاریخ وارد شده خود اهل بیت علیهم السلام، علاوه بر عزادارى در ماتم آنها لباس سیاه بر تن نمودند. که نمونه هاى فراوانى بیان شد و بعضى این موارد فعل خود امام معصوم است و این بزرگترین دلیل بر مشروعیت و استحباب عزادارى و اظهار مظاهر آن است. بنا براین،‌ روایاتى که در باب مذمت سیاه پوشى وارد شده با عمل ائمه تخصیص مى‌خورد.

از این جا به دست مى‌آید که:

 اولاً: پوشش سیاه در فرهنگ شیعه، اقتداء‌ به عمل خود اهل بیت است.

ثانیاً: یک نوع اظهار همدردى و محبت به اهل بیت خصوصاً‌ صاحب عزاى اصلى و آخرین ذخیره الهى در دوره غیبت امام زمان علیه السلام است.

ثالثاً: از نظر روان شناسى نیز پوشش سیاه در هنگام رخداد مصیبت و عزادارى کاهش دهنده آلام ناشى از مصیبت و بر طرف کننده اضطراب است.

رابعاً: این روایاتى که در مذمت و نهى از پوشش سیاه وارد شده نمى‌گوید که پوشش سیاه فى نفسه مکروه است بلکه حکم کراهت آن معلق است به این بیان که اگر به قصد تشبه به جباران تاریخ مانند فرعون و حاکمان عباسى (‌که آنان این رنگ را پوشش رسمى ‌خود قرار دادند و از آن سوء استفاده کردند) باشد ممنوع است و اگر به قصد اظهار عزا در مصیبت اهل بیت و پیروانش باشد مستحب است.

2- فقهاء‌ با توجه به روایات ناهی، استفاده از این رنگ را فقط در نماز مکروه مى‌دانند و مسأله عزادارى امام حسین و ائمه اطهار علیهم السلام را از حکم کراهت استثناء کرده‌اند و در خصوص عزادارى با تکیه به روایتى که (‌از نظر سند محکم است) در محاسن برقى آمده قائل به استحباب سیاه‌پوشى شده‌اند؛ زیرا این روایت، سیاه پوشى زنان هاشمى ‌را در سوگ سالار شهیدان حضرت حسین بن على علیه السلام بیان مى‌کند که در محضر امام سجاد علیه السلام صورت گرفت و حضرت آن ها را از این کار منع نکرد بلکه با سکوت خود و تهیه طعام براى آنها در آن مدت، عملشان را تأیید کردند و این دلیل است که نه تنها پوشش سیاه، ‌بلکه اقامه مجالس عزاداری، اطعام به عزاداران و خدمت گزارى و هر نوع تلاش در خدمت گزارى به این مجالس یک امر راجح است.

و از طرف دیگر روایات زیادى در رابطه با استحباب اظهار عزادارى وارد شده که یکى از مظاهر آن سیاه پوشیدن در ایام عزادارى اهل بیت علیهم السلام است.

3- در مقام تعارض روایات نفى سیاه‌پوشى و روایات اثبات سیاه پوشى (که نشانگر عمل خود ائمه علیهم السلام است) دو پاسخ داده شده است:

اولا: این دو دسته روایات با هم تعارض ندارند؛ زیرا یکى از شرایط تعارض وحدت در مکان است به این معنا که در یک مورد نفى و اثبات وارد شود در حالیکه در مورد بحث ما روایات نافى پوشش سیاه، در مورد نماز (‌که فقهاء‌ این روایات را حمل بر کراهت در نماز کردند)‌ و روایات اثبات، موردش غیر نماز است و با فقد شرط تعارضى نیست.

ثانیاً: عمل امام علیه السلام از باب تقیه بوده است که در دین اسلام در صورت احساس خطر و ضرر برنفس خود یا مسلمان دیگر تقیه یک امر واجب و ضرورى است. از آنجائى که امام صادق علیه السلام در عصر حاکمان عباسى مى‌زیست و آنان از هیچ تلاشى در آزار و اذیت فرزندان رسول خدا صلى الله علیه وآله و پیروان شان فروگذار نمى‌کردند،‌ حضرت در بعض موارد از باب تقیه لباس سیاه پوشیده و به پیروانشان نیز هشدار داده‌اند.

نکته مهم در باب تقیه این است که تقیه موضوع حکم اول را بر مى‌دارد لذا در این مورد اگر پوشش سیاه حکمش کراهت باشد، تقیه که آمد حکم اولى (‌کراهت) را بر مى‌دارد.

مواردى که از پوشش عمامه سیاه توسط رسول خدا و امام على و امام سجاد علیهم السلام در منابع اهل سنت و شیعه ذکر شده؛ جزء استثنائات است و در آن هیچگونه حکم کراهت یا حرمت نیست و این موارد نمى‌تواند پاسخ ما را در حل تعارض روایات نقض نماید.

موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)






تاریخ : سه شنبه 91/10/26 | 6:8 عصر | نویسنده : علی اصغربامری
زندگینامه امام جواد (ع)
   


حضرت امام محمد تقی جوادالأئمه (ع )


امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در سال 195هجری در مدینه ولادت یافت .
نام نامی اش محمد معروف به جواد و تقی است .
القاب دیگری مانند : رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر می باشد . مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است .
امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال یافت .
مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای  بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعی  کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد .
" از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی  دایمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد . رنجهای دایمی که امام جواد (ع ) از ناحیه این مأمور خانگی  برده است ، در تاریخ معروف است " .
از روشهایی که مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار می بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود .
مأمون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند .
در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشی را به کار بستند . به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی  و زیادی سالهای عمر ندارد .
باری ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی  در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران ، زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی گردید و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری  پاسخ گفت .
برای نمونه ، یکی از مناظره های  ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقی (ع ) را در زیر نقل می کنیم : " عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی دؤاد بود ، نقل می کند که ذرقان گفت : روزی دوستش ( ابن ابی دؤاد ) از دربار معتصم عباسی  برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید .
گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتی ؟
گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید .
گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود .
خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید . عده ای از فقها حاضر بودند ، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند ، و محمد بن علی الرضا را هم خواست . خلیفه از ما پرسید : حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟
من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد . خلیفه گفت : به چه دلیل ؟ گفتم : به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم . بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند .
یک دسته از علماء گفتند : باید دست را از مرفق برید . خلیفه پرسید : به چه دلیل ؟ گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : ... و ایدیکم الی  المرافق . و این آیه نشان می دهد که دست دزد را باید از مرفق برید .
دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزاء می شود . و چون بحث و اختلاف پیش آمد ، خلیفه روی  به حضرت ابوجعفر محمد بن علی  کرد و گفت : یا اباجعفر ، شما در این مسأله چه می گویید ؟
آن حضرت فرمود : علمای شما در این باره سخن گفتند . من را از بیان مطلب معذور بدار . خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید .
حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند می دهی  پاسخ آن را می گویم .
این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان کردند خطاست . حد صحیح اسلامی  آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد .
خلیفه پرسید : چرا ؟ امام (ع ) فرمود : زیرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی  باقی نمی ماند ، و در قرآن کریم آمده است " و ان المساجد لله ... " سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسی نباید آنها را ببرد .
معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد ، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند .
ذرقان می گوید : ابن ابی دؤاد سخت پریشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است
. سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت : یا امیرالمؤمنین ، آمده ام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری  می گویم .
معتصم گفت : بگو . ابن ابی دؤاد گفت : وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می دهی تا یک مسأله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان کشوری  و لشکری حاضر هستند ، حتی  خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی  که در حضور تو می شود هستند ، و چون می بینند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی منتقل می گردد ، و پایه های قدرت و شوکت تو متزلزل می گردد .
این بدگویی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد . این روش را - قبل از معتصم - مأمون نیز در مورد حضرت جوادالأئمه (ع ) به کار می برد ، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود ، خواست تا از امام (ع ) پرسشهایی کند ، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام (ع ) ضربتی وارد کند . اما نشد ، و اما از همه این مناظرات سربلند درآمد .
روزی از آنجا که " یحیی بن اکثم " به اشاره مأمون می خواست پرسشهای خود را مطرح سازد مأمون نیز موافقت کرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد . مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقی (ع ) احترام بسیار کرد و آنگاه از یحیی خواست آنچه می خواهد بپرسد . یحیی که پیرمردی  سالمند بود ، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه می فرمایی  مسأله ای از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت می خواهد بپرس .
یحیی بن اکثم پرسید : اگر کسی در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند ؟ حضرت جواد (ع ) فرمود : آیا قاتل صید محل بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید کرده یا خطا ؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر ؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانی را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید ؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج ؟ یحیی دچار حیرت عجیبی شد . نمی دانست چگونه جواب گوید .
سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان به یکدیگر نگاه می کردند .
مأمون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتی  که بر مجلس حکمفرما بود ، روی به بنی  عباس و اطرافیان کرد و گفت : - دیدید و ابوجعفر محمد بن علی الرضا را شناختید ؟ سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد . باری ، موقعیت امام جواد (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد .
امام جواد (ع ) در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته ای داشت که : هر یک خود قله ای بودند از قله های فرهنگ و معارف اسلامی مانند :
ابن ابی عمیر بغدادی ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری ، احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی ، ابوتمام حبیب اوس طائی - شاعر شیعی  مشهور - ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی و فضل بن شاذان نیشابوری که در قرن سوم هجری می زیسته اند .
اینان نیز ( همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود ) هر کدام به گونه ای مورد تعقیب و گرفتاری بودند .
فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند .
عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها را - درباره توحید و ... - به او گفتند قانع نشد و گفت می خواهم عقیده سیاسی او را نیز بدانم .
ابوتمام شاعر نیز از این امر بی بهره نبود ، امیرانی که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترین شاعر آن روزگار بود ، چنانکه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند .
اگر کسی شعر او را برای آنان ، بدون اطلاع قبلی  ، می نوشت و آنان از شعر لذت می بردند و آن را می پسندیدند ، همین که آگاه می شدند که از ابوتمام است یعنی  شاعر شیعی معتقد به امام جواد (ع ) و مروج آن مرام ، دستور می دادند که آن نوشته را پاره کنند .
ابن ابی عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز در زمان هارون و مأمون ، محنتهای بسیار دید ، او را سالها زندانی کردند ، تازیانه ها زدند . کتابهای او را که مأخذ عمده علم دین بود ، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و ... بدین سان دستگاه جبار عباسی  با هواخواهان علم و فضیلت رفتار می کرد و چه ظالمانه !

شهادت حضرت جواد (ع )
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت .
آثار فکری و روایاتی  که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی  که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است .
دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و دوره امامتش 17سال بوده است . معتصم عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید .
امام جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند . علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود .
از این جهت ، درصدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد ، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان می نهد .
این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش زنان نازاست - تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید .
آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی  دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد .
امام جواد (ع ) مقداری از آن انگور را تناول فرمود . چیزی  نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت .
ام الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد ، اما پشیمانی  سودی نداشت .
حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد . بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بیفتی  که نتوانی از آن نجات بیابی . در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهای  دیگری هم نقل شده است .

زنان و فرزندان حضرت جواد (ع )

زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مأمون بود . حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندی نداشت .
حضرت امام محمد تقی زوجه دیگری مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربیه داشته است .
فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدین شرح :

1 - حضرت ابوالحسن امام علی النقی ( هادی )
2 - ابواحمد موسی مبرقع
3 - ابواحمد حسین
4 - ابوموسی عمران
5 - فاطمه
6- خدیجه
7- ام کلثوم
8- حکیمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلومیت داشت .


بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانی نورافشانی کند . امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220ه . به سرای جاویدان شتافت . قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و دوستداران است .




تاریخ : سه شنبه 91/10/26 | 5:57 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

 

فروغی از سیمای نهمین آفتاب


حکیمه خاتون دختر امام کاظم علیه السلام می‌فرمود: «روزی برادرم امام رضا علیه السلام مرا خواست و فرمود:‌ای حکیمه! امشب، فرزند مبارک خیزران، متولد می‌شود. حتما در وقت تولد او حاضر باش.
من خدمت امام ماندم. شب هنگام آن حضرت، من و بانوان مسؤول وضع حمل را به اتاقی آورد و خود بعد از آن که چراغی برایمان روشن کرد، بیرون رفت و در را هم بست تا حضرت خیزران درد زایمان گرفت. ما خواستیم کاری بکنیم چراغ خاموش شد. ما به یک باره در اندوه و ترس فرو رفتیم. در همان لحظات وحشت و دلهره بود که خورشید امامت طلوع کرد. پرده‌ای نازک مانند لباس بر تن داشت که نوری از آن بر می‌خواست و تمام اتاق را روشن می‌کرد. من کودک را برداشتم و در دامن خود گذاشتم و آن پرده را از صورتش دور کردم. در این لحظه، امام رضا علیه السلام نیز وارد شد. بعد از آن که به او لباس پوشاندیم، او را از ما گرفت؛ در گهواره قرار داد و به من سپرد و فرمود: از این گهواره جدا مشو.


وقتی روز سوم شد، کودک چشمان خود را به سوی آسمان گشود؛ به طرف راست و چپ نگاه کرد و با زبان فصیح فرمود: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله.» من با دیدن چنین حالتی، زود خدمت امام رضا علیه السلام رفتم و آنچه را دیده بودم، بازگو کردم. فرمود: آنچه بعد از این از عجایب احوال او خواهی دید، زیادتر از چیزهایی است که تا حال دیده ای.» (1)
و به این ترتیب امام محمدتقی، جوادالائمه، در روز دهم ماه رجب سال 195 ه. ق. و یا به قول برخی روز جمعه پانزدهم یا نوزدهم ماه مبارک رمضان (2) از بانویی گرانقدر به نام سبیکه - که بعضی به او خیزران، ریحانه و سکینه (3) نیز گفته اند - در مدینه طیبه (4) به دنیا آمد. او صورتی گندمگون داشت و کنیه‌اش ابوجعفر و ابوعلی و القابش نیز تقی، جواد، مختار، منتجب، مرتضی، قانع، عالم و... بود. (5)


هرچند میلاد این نور پاک، مایه شادمانی برای اهل بیت علیه السلام بود، اما حضرت رضا علیه السلام از همان روزهای نخست با ذکر مصیبت‌های فرزندش، جواد الائمه، همگان را از شهادت جانگدازش آگاه می‌نمود. از جمله می‌توان خبر کلثم بن عمران را نقل کرد که می‌گفت: «وقتی امام محمدتقی به دنیا آمد، امام رضا علیه السلام فرمود: حق تعالی فرزندی به من بخشیده که شبیه موسی بن عمران است که دریاها را می‌شکافت و مانند عیسی بن مریم است که خداوند مادر او را مقدس گردانید و طاهر و مطهر آفریده شد. این فرزند من به جور و ستم کشته خواهد شد و اهل آسمان‌ها بر او خواهند گریست و خداوند بر دشمن او و کشنده او و ستم کننده به او غضب خواهد کرد و بعد از قتل او از زندگانی بهره‌ای نخواهد دید. و به زودی به عذاب الهی خواهد رسید.» (6)


در سایه پدر
هرچند دوره‌ای که جواد الائمه علیه السلام در آن حضور پدر را درک کرد، چندان طول نکشید ولی از همین دوره اندک نیز اطلاعاتی چند بر جای مانده است. این دوره خود به دو دوره تقسیم می‌شود:
1- قبل از مسافرت امام رضا علیه السلام به طوس 2- بعد از آن.
در دوره اول عموما امام رضا علیه السلام درصدد معرفی حضرت و بیان لیاقت‌های فرزندش برای امامت و ابراز شایستگی‌های وی بود. البته این امر با توجه به فتنه‌های واقفیه لازم بود. مسعودی از قول زکریا بن آدم در این باره می‌گوید: «در محضر امام رضا علیه السلام بودم، ابوجعفر علیه السلام را که کمتر از چهار سال داشت، آوردند. ابو جعفر در حضور پدر نشست و دست خود را بر زمین زد و سرش را به طرف آسمان بلند نمود و مدتی طولاتی به فکر فرو رفت. امام رو به فرزندش کرد و فرمود: «بنفسی انت لم طال فکرک؟؛ قربانت گردم! چرا این گونه در فکر فرو رفته ای؟» حضرت جواد فرمود: به خاطر مصیبت‌هایی که بر مادرم زهرا علیها السلام وارد شد. سوگند به خدا، آن دو نفر را از قبر بیرون می‌آورم، سپس با آتش آن‌ها را می‌سوزانم و بعد خاکستر آن‌ها را به طرف دریاها پراکنده می‌کنم. امام رضا علیه السلام در این لحظه فرزندش را در آغوش کشید؛ دلداری داد؛ بین دو چشم او را بوسید و فرمود: پدر و مادرم به فدایت! تو مقام امامت داری..» به هر صورت این مقطع زمانی 5 سال طول کشید؛ یعنی، از سال 195 ه. ق. (تولد امام جواد) تا سال 200 ه. ق. (زمان هجرت امام رضا علیه السلام به خراسان)


نگران پدر
در سال 200 هجری که مامون الرشید امام رضا علیه السلام را به اجبار به خراسان فرا خواند، امام رضا همراه فرزندش جواد الائمه به مکه مشرف شد. امیة بن علی می‌گوید: «من نیز در این سفر همراه امام بودم. وقتی امام طواف وداع را انجام داد و برای خواندن نماز طواف نزد مقام ابراهیم علیه السلام رفت، دیدم که یکی از خدمتگزاران امام رضا علیه السلام ابوجعفر (امام جواد) علیه السلام را روی شانه‌اش نشانده، طواف می‌دهد. بعد از طواف ابوجعفر علیه السلام از شانه او پایین آمد و در حجر اسماعیل علیه السلام نشست. مدتی منتظر شدیم. ولی آمدن او طول کشید. موفق، خدمتگزار امام سراغ او رفت و گفت: فدایت شوم! حرکت کنید برویم. اما ابوجعفر علیه السلام از جای خود حرکت نکرد. غم و اندوه در چهره‌اش نمایان بود. فرمود: از جای خود برنمی خیزم، مگر آن که خدا بخواهد. موفق نزد امام رضا علیه السلام برگشت و موضوع را با حضرت در میان گذاشت. امام خود نزد فرزندش آمد و از او خواست برخیزد ولی او حرکت نکرد و فرمود: از جای خود بلند نمی‌شوم. چگونه برخیزم! من با چشم خود دیدم چگونه شما با خانه خدا وداع کردی! من فهمیدم که دیگر امیدی به بازگشت ندارید و سرانجام با اصرار پدر از جای برخاست و راهی شد.» (7)


آری، امام رضا علیه السلام نیز خود به شهادتش در این سفر آگاه بود. لذا در ابتدای سفر قبل از خروج از مدینه، اعضای خانواده را فراخواند و دستور داد برایش بگریند. آن گاه دست ابوجعفر علیه السلام را گرفت و او را کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله آورد. دست ابوجعفر را روی دیواره قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله گذاشت، دست او را به قبر چسباند و از رسول خدا صلی الله علیه و آله خواست فرزندش را حفظ کند... آن گاه تمام وکلای خود را دعوت کرد و دستور داد از ابوجعفر علیه السلام اطاعت کنند و مخالفتی به خرج ندهند. (8) به این ترتیب امام رضا علیه السلام راهی خراسان شد. در این دوره (200 ه. ق.) تا زمان شهادت (203 ه. ق.) ارتباط بین امام رضا علیه السلام و فرزندش، جواد علیه السلام، به وسیله نامه صورت می‌گرفت. در یکی از نامه‌ها می‌خوانیم:


بسم الله الرحمن الرحیم.
فرزندم! خداوند به تو عمر طولانی عنایت فرماید و تو را از آزار دشمنانت مصون بدارد. فرزند عزیزم! پدرت به قربانت! همه مال و اموال من در اختیار تو است. من اکنون زنده و سر پا هستم اما از فراق تو دلخسته و غمناک می‌باشم. امیدوارم با رفتار نیک با خویشاوندان و کمک مالی به آنان خداوند راه رشد و صلاح را برای تو فراهم گرداند.... (9)
آری، این نگرانی و دلتنگی‌های امام رضا علیه السلام ادامه داشت تا آن که زمان شهادت آن حضرت فرا رسید.


شیخ طبرسی به نقل از امیة بن علی می‌نویسد:
«روزی ابوجعفر علیه السلام خدمتکار خود را خواست و فرمود: اهل خانه را گردآور و بگو برای ماتم آماده شوند. من پرسیدم: برای ماتم چه کسی؟ فرمود: برای ماتم بهترین اهل زمین. و بعد از چند روز خبر رسید که امام رضا علیه السلام در همان روز که امام محمدتقی امر به ماتم کرد، به شهادت رسیده است.» (10)
رویداد / زمان


1. تولد امام جواد علیه السلام / 195 ه. ق.
2. هجرت امام رضا علیه السلام به خراسان / 200 ه. ق.
3. سن امام جواد هنگام هجرت پدر / در حدود 6 سال
4. شهادت پدر / 203 ه. ق.
5. سن امام هنگام شهادت پدر / حدود هشت تا نه سال ( *)
6. هجرت امام جواد به بغداد / 204 ه. ق (10 سالگی)
7. شهادت امام جواد / 220 ه. ق آخر ذی قعده (25 سالگی) 25 سال و دو ماه و 18 روز ( * *)
8. مدت امامت حضرت جواد / 17 سال

بعد از این مرحله نوبت آن بود که امام نوجوان، ابو جعفر، محمدتقی علیه السلام بر سر جنازه پدر حاضر شود؛ او را غسل دهد؛ دفن کند و نماز بخواند زیرا تنها معصوم را معصوم به خاک می‌سپارد و نماز می‌خواند. اما این واقعه چگونه روی داد و امام محمدتقی هشت، نه ساله چگونه از مدینه به خراسان آمد! حمیری و قطب راوندی به سند صحیح از معمر بن خلاد نقل کرده اند که: «امام محمدتقی روزی به من فرمود:‌ای معمر! سوار شو.
گفتم: به کجا؟ فرمود: سوار شو و کاری نداشته باش. چون با حضرت به صحرا رسیدم، فرمود: این جا بایست. آن جناب ناپدید شد و بعد از ساعتی برگشت. پرسیدم: فدای تو شوم! کجا بودی؟ فرمود: به خراسان رفتم و پدر مظلوم و غریبم را دفن کردم.» (11)
از آخر صفر (203 ه. ق.) زمانی که امام رضا علیه السلام در 55 سالگی به شهادت رسید، (12) حضرت ابوجعفر علیه السلام به عنوان نهمین امام معصوم در هشت سالگی عهده دار هدایت شیعیان شد. هرچند در این دوره خطیر، توصیه‌ها و وصایای امام رضا علیه السلام می‌توانست موجبات پذیرش امامت امام جواد از سوی شیعیان را فراهم سازد؛ مطالعه دقیق کتب تاریخی نشان می‌دهد که این توصیه‌ها تنها در خواص یاران مؤثر بود و عموم مردم ظاهربین منتظر دلایل عقل پسندی بودند. به این خاطر نوعی بحران دردآوری پیرامون پذیرش امامت جواد الائمه در حال شکل گرفتن بود که حتی به تدریج برخی یاران خاص را نیز شامل می‌شد. از این روی امام باید صاحب ویژگی‌هایی باشد تا بتواند گروه‌های مختلف را مجاب کند و آنان را به سوی پذیرش خورشید حقیقت راهنمایی کند.
علم بی پایان امامت شاخصه‌ای بود که به تدریج این گروه‌ها و دل‌های پراکنده را گرد آورد.


علامه محمدباقر مجلسی می‌نویسد: «وقتی امام رضا علیه السلام شهید شد، ابوجعفر علیه السلام حدود هفت سال و چند ماه داشت. مردم بغداد و حوالی، درباره امامت آن حضرت اختلاف پیدا کردند. لذا بزرگانی مانند: ریان بن صلت، صفوان بن یحیی، محمد بن حکیم، عبدالرحمان بن حجاج، یونس بن عبدالرحمان و... در خانه عبدالرحمان بن حجاج گرد آمدند و به یکدیگر تسلیت گفتند. در بین مجلس یونس بن عبدالرحمان برخاست وگفت: گریه بس است! تکلیف امامت چه می‌شود؟ مسائل دین را از چه کسی باید پرسید و تا کی باید صبر کرد که ابوجعفر بزرگ شود و بتواند پاسخگوی مسائل و ادای حق امامت باشد؟ ریان بن صلت که از شنیدن چنین سخنی اراحت شده بود، از جا برخاست و گلوی یونس را گرفت و داد زد: معلوم شد ایمان تو ظاهری بوده، در باطن درباره امامت گرفتار شک هستی. اگر امام جواد با عنایت خدا به این مقام رسیده است، اگر کودک یک روزه هم باشد، مانند پیرمرد کهنسالی دارای علم و فضیلت خواهد بود. اگر از جانب خدا نباشد، اگر هزار سال هم عمر کند، مانند یکی از مردم خواهد بود.... سرانجام موعد حج رسید و فقیهان، دانشمندان بغداد و... در قالب گروه هشتاد نفری عازم حج شدند. آنان به مدینه وارد شدند و راهی خانه امام صادق علیه السلام - که غیر مسکونی بود - شدند و مجلس بزرگی تشکیل دادند. ابتدا عبدالله فرزند موسی بن جعفر علیه السلام و عموی امام جواد وارد شد و خود را در معرض دیگران قرار داد اما به زودی معلوم شد چیزی از علم ندارد. طولی نکشید که موفق بن هارون خدمتگزار امام خبر ورود حضرت را داد. امام علیه السلام حاضر شد و تمام مسائل را جواب داد و به عمویش هم گفت: «لم تفتی عبادی بما لم تعلم و من الامة فی هو اعلم منک؟؛ چرا برای بندگان من به چیزی که آگاهی نداشتی، فتوا دادی؟ در حالی که میان امت اعلم از تو وجود داشت.» (13)


آری حتی مرحوم کلینی و ابن شهرآشوب نقل کرده اند که در یک مجلس یا چند روز متوالی، سی هزار مساله از سخت‌ترین مسائل پرسیدند و امام علیه السلام همه را جواب داد. (14)


هجرت اجباری به بغداد
به این ترتیب به مرور بستری آرام برای پذیرش امامت وی ایجاد شد. این امر برای خلیفه عباسی ناخوشایند بود. چون بار دیگر مشروعیت وی - همان گونه که در عصر امام رضا زیر سؤال رفت - زیر سؤال می‌رفت. از این روی وی کوشید قبل از آن که این نهال علوی به خوبی ریشه در دل شیعیان بدواند، وی را به خراسان فرا خواند و مانع از ایجاد ثبات و آرامش در زندگی و فعالیت‌های او شود. از این روی یک سال (15) بعد از شهادت امام رضا علیه السلام مامون برای آن که در ظاهر خود را از جرم و خطای کشتن امام رضا تبرئه کند و نادم نشان دهد، وقتی از سفر خراسان به بغداد آمد، نامه‌ای خدمت امام محمدتقی علیه السلام نوشت و با اعزاز و اکرام ظاهری وی را طلبید. (16)


خلفای عصر امام / زمان / دوره
1. محمد امین بن هارون / تا 198 / قبل از امامت
2. مامون بن هارون / از 198 تا 218 / تا سال 203 (قبل از امامت) از 203 تا 218 بعد از امامت
3. معتصم عباسی / از 17 رجب یا شعبان 218 به بعد / بعد از امامت
خلفای عصر امام و تقابل حضرت با آنان
به طور کلی حضرت جواد الائمه علیه السلام در طول امامت خود با دو خلیفه عباسی روبه رو بود که مفصل‌ترین آن، دوره مامون یعنی، 15 سال و بقیه عمر یعنی، تنها 2 سال در دوره معتصم عباسی بود. مامون به دلیل این که با قتل امام رضا علیه السلام دچار بدنامی و تزلزل شده بود، صلاح نمی‌دید که بیش از آن به آزار امام بپردازد. لذا به دلیل قدرت شیعیان در آن روزگار، تمام سعی خود را بر آرام نگه داشتن اوضاع مصروف می‌داشت.
یکی از شواهد موجود پیرامون قدرت شیعیان در آن دوره را می‌توان در زمانی مطالعه کرد که امام جواد علیه السلام به شهادت رسید و شیعیان پیکر مطهرش را از خانه بیرون آوردند در حالی که شمشیر بر شانه داشتند و با هم پیمان مرگ بستند و تصمیم خلیفه مبنی بر ممانعت از تشییع جنازه را در نطفه خفه کردند. علامه محمدحسین مظفر می‌نویسد: «از امثال چنین حادثه‌ای می‌توان فهمید که شیعه بغداد در آن روزگاران شمار زیادی را تشکیل می‌داد و از اقتدار و شوکتی برخوردار بودند.» (17)


اساسا ضعف حکومت مرکزی و شورش‌های موجود باعث شد تا مامون مرکز خلافت را به بغداد منتقل کند، (18) این گویای وضعیت شکننده خلیفه بود که او را وادار به تحمل امام می‌کرد. بنابراین ملاطفت خلیفه نه از روی دلسوزی و حفظ آبروی ظاهری که از ترس ایجاد تزلزل در ارکان حکومت خود در آن عصر خطرناک و شورش خیز بود. و بر همین اساس پذیرش این امور از سوی امام نیز به معنای بازی خوردن و آلت دست بودن حضرت جواد از سوی خلیفه نخواهد بود.
آری امام جواد چنان جایگاه و پایگاهی در بین شیعیان خود در سراسر جهان اسلام دارد که خلیفه از ترس آن ناچار می‌شود حضرت جواد علیه السلام را مانند پدرش امام رضا علیه السلام در قدرت سهیم کند. لذا امام این موضوع را می‌پذیرد و ولایتعهدی را قبول می‌کند با این شرط که هرگز در کاری دخالت نکند، قضاوت نکند، عزل و نصبی نکند و... و این امر مشروع بودن کومت خلیفه را با سؤال روبه رو می‌کند. بنابراین هرچند این بازی از سوی خلیفه آغاز می‌شود، نشان از عجز و ناچاری وی در برابر نفوذ امام در دل‌ها دارد. حضرت با گذاشتن شروطی مبنی بر دخالت نکردن در امور، عملا ناچار شدن خود را به پذیرش به نمایش می‌گذارد و نقشه خلیفه را که با این هدف در صدد کسب مشروعیت است، ناکام می‌گذارد. (19) با این تحلیل به راحتی می‌توان ماهیت اساسی ازدواج اجباری امام را نیز با دختر خلیفه درک کرد. ازدواجی که در ظاهر به خاطر اعجاب خلیفه از علم و دانش امام صورت می‌گیرد. برخی نیز معتقدند این نرمشی بود که امام به خاطر امنیت و محفوظ ماندن شیعیان از آن بهره برد. حداقل صلاح چهل وچهار هزار نفر از سادات علوی و بنی هاشم را - که در آن عصر در حجاز، عراق، شامات و ایران پراکنده بودند و مامون هم آنان را به مرو فراخوانده و به نوعی کارگزار خود کرده بود - در نظر گرفت. (20)


خباثت تام
1- ترور شخصیت
هرچند خلیفه مجبور بود در ظاهر با امام با ملاطفت برخورد کند، سراسر اعمال وی بوی خباثت می‌داد و او هر لحظه در صدد ضربه زدن به امام بود و برای این هدف پلید از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزید.
ابن ابی داود در این باره به نزدیکانش گفت: «خلیفه به این فکر افتاده است که ابوجعفر را نزد شیعیانش زشت و مست و آلوده به عطریات زنان نشان دهد. نظر شما چیست؟ اطرافیان جواب دادند: این کار دلیل شیعیان را و حجت آنان را از بین خواهد برد! در این بین یکی برخاست و گفت: جاسوس‌هایی از میان شیعیان، برای من خبر آورده اند که شیعیان می‌گویند: در هر زمان باید حجتی الهی باشد و هرگاه حکومت متعرض فردی که چنین مقامی نزد آنان دارد بشود، خود بهترین دلیل است بر این که او حجت خداست.
ابن ابی داود نتیجه مذاکرات خود را به خلیفه گزارش کرد و او گفت: امروز درباره این‌ها هیچ چاره و حیله‌ای وجود ندارد، ابوجعفر را اذیت نکنید!» (21) و جالب این است که این همه نقشه ریختن‌ها بعد از آن است که حضرت به اصطلاح داماد خلیفه شده است.
2- ایجاد نقصان در چهره علمی
ابزار دیگری که خلیفه برای مخدوش کردن چهره حضرت به کار می‌بندد، ترتیب دادن مناظره‌های مختلف برای یافتن حتی یک نقطه ضعف است. وی این هدف پلید خود را در مناظراتی که برای امام رضا علیه السلام نیز ترتیب می‌داد، پی گیری می‌کرد. لذا به حمید بن مهران که می‌خواست با امام رضا علیه السلام مناظره کند، گفت: «نزد من هیچ چیز از کاهش منزلت وی (امام رضا علیه السلام) دوست داشتنی‌تر نیست.» ، (22) و به سلیمان مروزی می‌گوید: «به خاطر شناخت خود از قدرت علمی ات تو را برای مباحثه با او (امام رضا علیه السلام) می‌فرستم و هدفی ندارم جز این که او را فقط در یک مورد محکوم کنی.» (23)
و البته در تمام مناظرات هر دو امام علیه السلام (حضرت رضا و جواد الائمه علیهما السلام) پیروز میدان بودند و چیزی جز خشم و حسادت برای مامون و علمای درباری نمی‌ماند. یکی از این مناظرات مشهور مربوط به سؤالات یحیی بن اکثم است که در مجلس خواستگاری صورت گرفت و به رسوایی عالمان درباری انجامید.


یحیی پرسید: «تکلیف کسی که در حال احرام شکار کند و آن شکار کشته شود، چیست؟»
امام جواد فرمود:
«1- این خطا در محدوده حرم صورت گرفته است یا خارج از آن؟
2- این شخص به حکم مساله عالم بود یا جاهل؟
3- این عمل را از روی عمد انجام داد یا اشتباه؟
4- این شخص برده بود یا آزاد؟
5- این شخص صغیر بود یا کبیر؟
6- برای اولین بار مرتکب شد یا سابقه هم داشت؟
7- شکار، پرنده بود یا غیرپرنده؟
8- شکار کوچک بود یا درشت؟
9- او به کار خود اصرار داشت یا پشیمان بود؟
10- روز شکار کرد یا شب؟
11- در حال احرام عمره بود یا احرام حج؟»
یحیی بن اکثم متحیر و سرگردان ماند و نتوانست پاسخ دهد و خلیفه بعد از خلوت شدن، جواب مسائل را از امام پرسید.
امام فرمود:


«1- اگر شخص محرم، در بیرون حرم شکار کند، شکار کشته شود و آن شکار پرنده بزرگ باشد، باید یک گوسفند کفاره بدهد.
2- اگر همین شکار با خصوصیت مذکور در محدوده حرم صورت گیرد، دو گوسفند کفاره بدهد.
3- اگر شکار جوجه پرنده باشد و در بیرون حرم واقع شود، یک گوسفند تازه از شیر گرفته شده، کفاره بدهد.
4- اگر همان جوجه در حرم شکار شود، کفاره‌اش یک گوسفند تازه از شیر گرفته به اضافه پرداخت قیمت آن جوجه است.
5- اگر شکار از حیوانات و حتی مانند گوره خر بود، کفاره‌اش یک گاو است.
6- اگر شکار شترمرغ باشد، کفاره‌اش یک شتر است.
7- اگر شکار آهو بود، کفاره‌اش یک گوسفند است.
8- اگر شکار حیوان‌های سه گانه مذکور باشد و در محدوده حرم صورت گیرد، کفاره هر یک دو برابر می‌شود.
9- اگر شخص مرتکب خطایی شود که موجب کفاره می‌گردد، چنانچه خطا در احرام حج باشد، قربانی آن در «منا» و اگر در احرام عمره خطا صورت گیرد، قربانی آن در مکه باید انجام شود.
10- شکارکننده دانا به مساله و جاهل یکسان است ولی اگر عمدا شکار کند، هم کفاره دارد هم گناه کرده، در صورت غیرعمد گناهی ندارد.
11- اگر به شخص آزاد کفاره تعلق گیرد، خودش باید آن را بدهد و اگر برده بود، صاحبش بدهد.
12- اگر صغیر خطا کرد، کفاره ندارد، بر عهده خطاکار کبیر کفاره واجب است.
13- اگر خطاکار توبه کند، مجازات آخرت ندارد. اگر اصرار بر خطا کند، مجازات آخرت هم دارد..»


بعد از آن، امام از وی سؤالی می‌کند که یحیی بن اکثم نمی‌تواند پاسخ دهد. زمانی که امام علیه السلام خود جواب می‌دهد، خلیفه بر می‌خیزد و این گونه سخن می‌گوید: وای بر حال شما! افراد این خانواده در فضیلت بر همه خلق برتری دارند و کمی سن و سال از فضایل آنان کم نمی‌کند. آیا نمی‌دانید رسول خدا صلی الله علیه و آله دعوت خویش را به اسلام با دعوت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیهما السلام آغاز کرد. با این که او ده ساله بود، اسلام او را پذیرفت... رسول خدا بیعت حسن و حسین را پذیرفت با این که کمتر از شش سال داشتند در حالی که بیعت کودکان را نمی‌پذیرفت.... (24)
در هر صورت بعد از آن که دختر خلیفه به عقد امام جواد علیه السلام درآمد و مدتی نیز آنان نزد خلیفه ماندند، امام از مامون رخصت خواست و به سوی حج بیت الله الحرام رفت و از آن جا نیز راهی مدینة الرسول صلی الله علیه و آله شد و تا سال 218 ه. ق. که مامون مرد، در همان جا ماندگار شد (25) و به تربیت خاندان و شاگردان خود همت گماشت.


دوران معتصم
پنجشنبه هفدهم رجب یا شعبان 218 ه. ق. با مرگ مامون، برادرش معتصم، تاج خلافت را بر سر گذاشت. (26) و پس از ثبات نسبی حکومتش سراغ امام جواد را گرفت. وی به محمد بن عبدالملک زیات - که وزیر معتصم در مدینه بود. - نوشت: ابوجعفر را همراه‌ام فضل از جانب من دعوت کن و با احترام به بغداد بفرست. او نیز نامه را به علی بن یقطین داد و او را مامور تجهیز امام علیه السلام ساخت (27) و به این ترتیب امام علیه السلام آخرین سفر خویش را پیش روی دید.
اسماعیل بن مهران می‌گوید: «در اولین سفری که امام جواد از مدینه خارج می‌شد، گفتم:‌ای مولای من، قربانت گردم، من برای شما نگرانم! تکلیف ما چیست و امام بعد از تو کیست؟ امام لبخندی زد و فرمود: «لیس حیث ظننت فی هذه السنة؛ آنچه گمان داری در این سال نیست..» اما در سفر دوم که راهی بغداد بود، همین مطلب را گفتم. امام در پاسخ آن قدر گریه کرد که اشک چشمانش، محاسنش را خیس کرد و فرمود: این سفر خطرناکی است و امامت بعد از من بر عهده فرزندم علی است.» (28)


آری این بار نیز در ظاهر امام را با اکرام و تجلیل وارد شهر کردند و در نزدیکی کاخ، در مکانی تحت نظر گرفتند. در این دوره نیز علم امام علیه السلام همه، حتی خلیفه را تحت تاثیر قرار داده بود. از این جهت خواسته یا ناخواسته تبلیغات عملی مناسبی به نفع امام علیه السلام صورت گرفته بود. چنان که نگرانی از این جایگاه رفیع اجتماعی امام را بعدها در سخنان ابی داود می‌خوانیم. به هر صورت خلیفه جدید نیز مانند مامون در جلسات علمی خود از نظرات امام سود می‌برد و این امر چون همیشه با غلبه نظرات امام همراه بود، موجب کینه‌هایی نیز علیه حضرت می‌شد.


عیاشی در تفسیر خود از زرقان روایت می‌کند: «ابن ابی داود از مجلس معتصم غمگین به خانه‌اش آمد. از او دلیل غصه‌اش را پرسیدم. گفت: امروز از فرزند رضا علیه السلام در مجلس خلیفه چیزی صادر شد که موجب رسوایی ما شد. زیرا که دزدی را نزد خلیفه آوردند. خلیفه دستور داد دست او را قطع کنند. از من پرسید که از کجا قطع شود؟ گفتم: از بند کف. جمعی هم با من هم نظر شدند و بعضی گفتند از مرفق. هر کدام هم دلیلی آوردیم. خلیفه رو به ابن رضا علیه السلام کرد و گفت: تو چه می‌گویی؟ گفت: حاضران گفتند. خلیفه پاسخ داد: مرا با گفته ایشان کاری نیست. تو چه می‌گویی؟ بالاخره بعد از سوگند خلیفه، او پاسخ داد: باید چهار انگشت او را قطع کنند و کف او را برای عبادت باقی بگذارند. دلایلی هم آورد که ما نتوانستیم جواب دهیم. بر من حالتی عارض شد که گویا قیامت برپا شده است و آرزو کردم کاش بیست سال قبل مرده بودم و چنین روزی را نمی‌دیدم.


ابن ابی داود سه روز بعد نزد خلیفه رفت و گفت: خیرخواهی خلیفه بر من لازم است و امری که چند روز قبل روی داد، مناسب دولت خلیفه نبود. زیرا که خلیفه در مساله‌ای که بر او مشکل بود، علمای عصر را خواست و در حضور وزرا، نویسندگان، امرا و اکابر، نظرشان را پرسید. در چنین مجلسی از مردی که نصف اهل عالم او را امام، و خلیفه را غاصب حق او می‌دانند و او را اهل خلافت می‌دانند، سؤال کرد و نظرش را بر فتوای همه علما ترجیح داد. این در مبان مردم منتشر شد و حجتی برای شیعیان شد.


در این هنگام بود که وسوسه‌های ابن ابی داود با کینه‌های عمیق بنی عباس که در دل تک تک خلفای جور علیه امامان مظلوم بود، پیوند خورد و خلیفه عباسی را در تصمیم خود مبنی بر کشتن امام، مصمم ترساخت. لذا با شنیدن این سخنان، رنگ صورتش سرخ شد و گفت: خدا تو را جزای خیر دهد که مرا آگاه گردانیدی بر امری که غافل بودم. در پی این واقعه بود که یکی از نویسندگان خود را خواست و دستور داد: امام را به خانه‌اش دعوت کند و در غذایش زهر بریزد. او نیز چنین کرد.


امام چون هرگز در مجالس چنین مردانی حاضر نمی‌شد، با اصرار زیاد حاضر شد و لقمه‌ای از غذای زهرآلود خورد. وقتی اثر زهر را در گلوی خود یافت، برخاست. آن ملعون اصرار کرد ولی امام فرمود: با کاری که تو کردی، به نفع تو نیست که در خانه ات بمانم و به این ترتیب حضرت به منزلش برگشت و در تمام آن روز و شب رنجور بود تا آن که به شهادت رسید.» (29)
قطب راوندی می‌نویسد: «حضرت امام محمدتقی در عصر آن شب که به شهادت رسید، فرمود: من امشب از دنیا خواهم رفت و فرمود: ما اهل بیت هرگاه خدا دنیا را برایمان نخواهد، ما را به جوار رحمت خود می‌برد.» (30)


پیرامون نحوه شهادت امام نظرات دیگری نیز در کتب مختلف وجود دارد مانند:
1- اخباری که دلالت دارند،‌ام فضل حضرت را به شهادت رساند. معتصم چون می‌دانست‌ام فضل از امام جواد صاحب فرزندی نشده و دل خوشی از وی ندارد، او را تحریک کرد و او با انگور حضرت را مسموم و شهید کرد. (31)
2- اخباری نیز گویای این مطلب هستند که معتصم شربت زهرآلودی را به وسیله اشناس فرمانده ارتش خود به امام علیه السلام خوراند و هرچند امام علیه السلام نخورد، او اصرار و اجبار کرد و سرانجام حضرت را مسموم کرد. (32)
3- ابن بابویه و... نیز معتقدند که واثق بالله (بعد از معتصم) او را شهید کرد. (33)


علی النقی بر بالین
پدر در کتاب بصائر الدرجات به نقل از شخصی که همواره همراه امام علی النقی علیه السلام بود می‌نویسد: «وقتی که امام جواد در بغداد بود، روزی نزد امام علی النقی علیه السلام در مدینه نشسته بودیم. حضرت کودک بود و لوحی در پیش داشت و آن را می‌خواند. ناگاه تغییری در حال او ظاهر شد. برخاست و داخل خانه شد و ما ناگهان صدای شیون شنیدیم که از خانه بر می‌خیزد.
بعد از ساعتی امام نقی علیه السلام بیرون آمد. از سبب اوضاع به وجود آمده پرسیدیم، فرمود: در این ساعت پدر بزرگوارم از دار فانی رحلت کرد. گفتم: یابن رسول الله! از کجا دانستید؟


فرمود: از اجلال و تعظیم حق تعالی مرا حالتی عارض شد که پیش از این ندیده بودم، فهمیدم پدرم شهید شده و امامت به من منتقل شده است. پس از مدتی خبر رسید که امام جواد شهید شده است.» (34)
در اخبار دیگر است که امام علی النقی علیه السلام با طی الارض به بغداد آمد و پدر را غسل داد. کفن کرد و به مدینه برگشت. (35)


· پاورقــــــــــــــــــــی
* - جلاء العیون، ص 962، بعضی نیز 7 سال گفته اند. کشف الغمه، ج 3، ص 155 و 7 سال و 4 ماه و 2 روز می‌داند. دلایل الامامه، ص 394.
* * - بحارالانوار، ج 50، ص 1. اما طبری 25 سال و سه ماه و 20 روز می‌نویسد، دلایل الامامة، ص 395.
1) مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 425 و جلاءالعیون، ص 960.
2) کشف الغمه، ج 3، صص 134 و 137 و 155. دعایی که از صاحب الزمان نقل شده، دهم رجب می‌داند. مصباح المتهجد، ص 741 (اللهم انی اسالک بالمولودین فی رجب محمد بن علی الثانی و ابنه علی بن محمد المنتجب....)
3) اصول کافی، ج 1، ص 492؛ ارشاد، ج 2، ص 259. وی اهل نوبه بود. به وی مرضیه هم می‌گفتند و از اهل بیت ماریه مادر ابراهیم، فرزند رسول خدا بود. مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 411. کنیه او «ام حسن.» بود. بحارالانوار، ج 50، ص 7.
4) جلاء العیون، ص 959.
5) اعلام الوری، ص 345؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 410 و بحارالانوار، ج 1، ص 321.
6) عیون المعجزات، ص 108.
7) سیرة الائمة الاثنی عشر، ج 2، ص 444 و کشف الغمه، ج 3، صص 215 و 216.
8) دلائل الامامة، ص 349؛ الامام الجواد من المهد الی اللحد، ص 44.
9) الامام الجواد من المهد الی اللحد، ص 330 و بحارالانوار، ج 50، ص 103 و تفسیر عیاشی، ج 1، ص 132.
10) اعلام الوری، ص 350.
11) کشف الغمه، ج 3، ص 156 و خرایج، ج 2، ص 666.
12) اصول کافی، ج 1، ص 486 و ارشاد مفید (یک جلدی) ، ص 304.
13) بحارالانوار، ج 50، ص 100 و دلایل الامامة، ص 389.
14) مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 415.
15) بحارالانوار، ج 50، ص 92 و مناقب ابن شهرآشوب، ج 2، ص 433.
16) جلاء العیون، ص 962.
17) تاریخ شیعه، علامه محمدحسین مظفر، ترجمه دکتر سید محمد باقر حجتی، ص 120.
18) الامام علی بن موسی الرضا، دخیل، ص 97.
19) توجه به این تحلیل ضروری است و متاسفانه عموم نویسندگان تحلیلی در خور ارائه نداده اند و گویی امام آلت دست خلفا بوده که هر طور بخواهند با او رفتار کنند. زمانی برای تطهیر حکومت خود سود برند و زمانی آن‌ها را از میان بردارند و امامان نیز فقط وسیله‌ای برای آنان باشند.
20) زندگانی امام محمدتقی، صادقی اردستانی، ص 87.
21) بحارالانوار، ج 50، ص 94و رجال کشی، ص 560.
22) الحیاة السیاسیة للامام الرضا، ص 378.
23) عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 179.
24) اختصاص، صص 96 و 98 و بحارالانوار، ج 50، صص 75- 77.
25) در این باره که امام در چه سالی به مدینه بازگشت مطلبی یافت نشد.
26) بحارالانوار، ج 50، ص 16 و تاریخ الامم و الملوک، ج 5، جزء 10، ص 304.
27) مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 384 و بحارالانوار، ج 50، ص 8.
28) بحارالانوار، ج 50، ص 118.
29) تفسیر عیاشی، ج 1، ص 319.
30) بحارالانوار، ج 50، ص 2.
31) بحارالانوار، ج 50، ص 17 و دلائل الامامه، ص 395 و عیون المعجزات، ص 117.
32) همان، ص 8.
33) مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 411.
34) بصائر الدرجات، ص 467.
35) جلاء العیون، ص 970.








تاریخ : سه شنبه 91/10/26 | 5:55 عصر | نویسنده : علی اصغربامری
 

خدمت در سیره و سخن امام جواد علیه السلام

 

درنگی در مفهوم خدمت
اگر عبادت بزرگ‌ترین فلسفه آفرینش است که: «وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنْسَ اِلاّ لِیعْبُدُونِ» (1) ؛ «جن و انسان را خلق نکردم، مگر به خاطر اینکه عبادتم کنند»، برگزیدگان الهی، عابدترین بندگان خدا خواهند بود و اگر از والاترین مظاهر عبادت، «خدمت به خلق» است که: «مَنْ سَعی فی حاجَةِ اَخیهِ الْمُؤْمِنِ فَکَأَنَّما عَبَدَ اللّه َ تِسْعَةَ آلافِ سَنَةٍ صائِما نَهارَهُ قائِما لَیلَهُ؛ (2) هر فردی که در برآوردن نیاز برادر مؤمنش تلاش کند، گویا نُه هزار سال خداوند را عبادت کرده، در حالی که روزها را روزه دار و شبها را شب زنده دار بوده است..» ، برگزیدگان الهی، انبیا و معصومان، خدمتگزارترین افراد به مردم خواهند بود؛ زیرا آنان اسوه و شاخص اند و درخت کمال در وجودشان به بالنده‌ترین شکل سر به فلک کشیده است.


آیه الهی خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به یاد آوریم که می‌فرماید: «وَاخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ» (3) پر و بال خود را برای مؤمنانی که پیرو تو هستند، بگستران..» واژه «خفض جناح» که سه بار در قرآن کریم به کار رفته است، به کنایه از کمال مهرورزی، عطوفت و خدمتگزاری خالصانه و متواضعانه حکایت می‌کند.


خدمتگزاران واقعی، انبیا و اوصیا و مؤمنان به آنان هستند؛ چه بی پرده و صریح می‌توان این ادعا را در حدیث آسمانی امام صادق علیه السلام یافت که فرمود: «ما آمَنَ بِاللّه ِ وَلا بِمُحَمَّدٍ وَلا بِعَلِی مَنْ اِذا اَتاهُ اَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فی حاجَةٍ لَمْ یضْحَکْ فی وَجْهِهِ فَإِنْ کانَتْ حاجَتُهُ عِنْدَهُ سارَعَ اِلی قَضائِها وَاِنْ لَمْ یکُنْ عِنْدَهُ تَکَلَّفَ مِنْ عِنْدِ غَیرِهِ حَتّی یقْضِیها لَهُ فَإِذا کانَ بِخِلافِ ما وَصَفْتُهُ فَلا وَلایةَ بَینَنا وَبَینَهُ؛ (4) به خدا و محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام ایمان نیاورده است کسی که هنگامی که برادر دینی‌اش به خاطر حاجتی نزد او آید، با خوشرویی برخورد نکند. پس اگر توان دارد، نیاز او را به سرعت برطرف کند و اگر توان ندارد با کمک دیگری حل کند، اگر بر خلاف آنچه توصیف کردم باشد، پس بین ما و او ولایتی نخواهد بود..»


با این دیدگاه، کسانی نزد خدا دوست داشتنی‌تر خواهند بود که نسبت به دیگران گامی به این هدف نزدیک‌تر باشند. این سخن قدسی را به یاد آوریم که: «اَلْخَلْقُ عِیالی فَأَحَبُّهُمْ اِلَی اَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَاَسْعاهُمْ فی حَوائِجِهِمْ (5) ؛ مردم خانواده من هستند. پس محبوب‌ترین آنها نزد من، مهربان‌ترین و کوشاترین آنها در رفع نیازهای مردم است..»
اینک که در آستانه شهادت حضرت جوادالائمه علیه السلام قرار گرفته ایم، گوشه‌هایی از خدمت در سیره و سخن حضرت را مرور می‌کنیم.


خدمت در سیره و سخن امام جواد علیه السلام


1. بایدها و نبایدهای خدمت رسانی
اخلاص
شرط پذیرش هر عملی، از جمله خدمت به مردم، اخلاص است و مؤمن باید به انگیزه جلب رضایت الهی خدمتگزار عیال اللّه باشد و هرچه ناخالصی در عمل بیشتر باشد، درجه مطلوبیت آن هم پایین‌تر خواهد آمد. علاوه بر دخالت اخلاص در اصل عمل، (6) از دیدگاه امام جواد علیه السلام در تداوم اعمال نیز باید اخلاص جاری باشد. چه بسا عملی که انجام آن با خلوص است، ولی عامل به آن بعد از عمل، آن را به ریا و ناخالصی آلوده و از درجه مقبولیت الهی ساقط می‌کند؛ لذا امام جواد علیه السلام فرمود: «اَلاْءبْقاءُ عَلَی الْعَمَلِ اَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ (7) ؛ بقای بر عمل سخت‌تر از خود عمل است..» و آن گاه که پرسیدند بقای بر عمل یعنی چه؟ فرمود: «یصِلُ الرَّجُلَ بِصِلَةٍ وَینْفِقُ نَفَقَةً لِلّهِ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ فَکُتِبَ لَهُ سِرّا ثُمَّ یذْکُرُها وتُمْحی فَتُکْتَبُ لَهُ عَلانِیةً، ثُمَّ یذْکُرُها فَتُمْحی وَتُکْتَبُ لَهُ رِیاءً (8) ؛ مردی هدیه‌ای می‌دهد و برای خدای یگانه بی شریک انفاقی می‌کند، پس برایش به عنوان «عمل پنهانی» نوشته می‌شود. سپس او کارش را یادآوری می‌کند، در این وقت عنوان قبلی محو می‌شود و «عمل آشکار» برایش نوشته می‌شود. آن مرد دوباره عملش را یادآوری می‌کند پس عنوان قبلی محو می‌شود و برایش «عمل ریایی» نوشته می‌شود..»


پرهیز از اذیت
فرد خدمت رسان علاوه بر اخلاص، باید از هر نوع رفتاری که موجبات رنجش مددجو را فراهم آورد، پرهیز کند. همچنین باید به خاطر خدمت خود به یک مؤمن، به منت گذاری و یا اذیت دیگر مؤمنان هم نپردازد. حکایتی از امام جواد علیه السلام در این باره راهگشا است:
مردی نزد امام جواد علیه السلام آمد که بسیار خوشحال و مسرور به نظر می‌رسید. امام از علت خوشحالی‌اش پرسید. او گفت: یابن رسول اللّه، از پدرت شنیدم که می‌فرمود: «شایسته‌ترین روز برای شادی بنده روزی است که در آن انسان توفیق نیکی و انفاق به برادران مؤمنش یابد..» و امروز ده نفر از برادران دینی که فقیر و عیال وار بودند از فلان شهرها به نزد من آمدند و من هم به هر کدام چیزی دادم، برای همین هم مسرورم.
امام جواد علیه السلام به او فرمود: «لَعَمْری اِنَّکَ حَقیقٌ بِاَنْ تَسُرَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ اَحْبَطْتَهُ، اَوْ لَمْ تُحْبِطْهُ فیما بَعْدُ؛ به جانم سوگند! شایسته است مسرور باشی، اگر کار خود را بی اثر نساخته باشی و یا بعدا حبط و بی اثر نسازی..» او با شگفتی پرسید: با اینکه از شیعیان خالص شمایم، چگونه عمل نیک من پوچ می‌شود؟
فرمود: «با همین سخنی که گفتی، کارهای نیک و انفاقهای خود را حبط کردی..» او توضیح خواست و امام فرمود: این آیه را بخوان «یا اَیها الَّذینَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالاَْذی» (9) ؛ «ای مؤمنان بخششهای خود را با منت و اذیت باطل نکنید..»
گفت: من که به آن افراد منت نگذاشتم و آزار ندادم! امام فرمود: «خدا فرموده: بخششهای خود را با منت و آزار باطل نسازید، نفرموده تنها منت و آزار بر آنان که می‌بخشید، بلکه خواه بر آنان خواه بر دیگری. آیا به نظر تو آزار به آنان شدیدتر است یا آزار به فرشتگان مراقب اعمال تو و فرشتگان مقرب الهی و یا آزار به ما؟»


مرد گفت: البته آزار به فرشتگان و شما. امام فرمود: تو فرشتگان و ما را آزردی و عمل خود را باطل کردی. مرد پرسید: چرا باطل کردم و شما را آزردم؟ فرمود: اینکه گفتی: «چگونه باطل نمودم با اینکه از شیعیان خالص شما هستم؟» وای بر تو! آیا می‌دانی شیعه خالص ما کیست؟ شیعه خالص ما «حزبیل» مؤمن آل فرعون و «حبیب نجار» صاحب یس و... و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار هستند. تو خود را در صف این فراد برجسته قراردادی و ما و فرشتگان را آزردی.


آن مرد بعد از اعتراف به تقصیر و استغفار، پرسید: پس چه بگویم؟ امام فرمود: بگو من از دوستان شما هستم. دوستان شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن می‌دارم. او چنان گفت و امام جواد علیه السلام فرمود: «اَلاْنَ قَدْ عادَتْ اِلَیکَ مَثُوباتُ صَدَقاتِکَ وَزالَ عَنْها الاِْحْباطُ؛ (10) الان پاداشهای بخششهایت به تو بازگشت و حبط و بی اثری از آنها زایل شد..»


خدمت در حد توان
مردی خدمت امام جواد علیه السلام آمد و گفت: به اندازه جوانمردی ات به من کمک کن. امام فرمود: این قدر نمی‌توانم. گفت پس به اندازه جوانمردی خودم، کمک کن. فرمود: این را می‌توانم.‌ای غلام! صد دینار به او بده. (11)


نابودی نعمت
امام جواد علیه السلام می‌فرماید: «اِنَّ لِلّهِ عِبادا یخُصُّهُمْ بِالنِّعَمِ وَیقِرُّها فیهِمْ ما بَذَلُوها فَإِذا مَنَعُوها نَزَعَها عَنْهُمْ وَحَوَّلَها اِلی غَیرِهِمْ (12) ؛ خداوند بندگانی دارد که نعمتهایش را به آنان اختصاص داده است و مقرر کرده است از آن بذل و بخشش کنند و اگر خودداری کنند، از آنان می‌گیرد و به دیگران منتقل می‌کند..»


بر این اساس، امام جواد علیه السلام قرار گرفتن و تمرکز نعمتها در دست برخی افراد را سنّت و خواسته‌ای الهی می‌داند که امری هدفمند است و هدف از آن هم، واگذاری به دیگران می‌باشد؛ لذا صاحبان مال و جاه و مقام و موقعیت باید آنچه را به دست می‌آورند، اولاً نعمت و سپرده الهی بدانند و ثانیا واگذاری و خدمت به مردم را وظیفه خود بدانند و ثالثا مطمئن باشند که در صورت ترک وظیفه، همان خدایی که این نعمتها و ا مکانات را به آنان سپرده است، توان بازپس گیری و واگذاری آن را به افراد دیگر دارد.


امام جواد علیه السلام در حدیثی دیگر، به طبیعی بودن این وضعیت و سنت الهی بودن آن چنین اشاره می‌کند: «ما عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللّه ِ عَلی اَحَدٍ اِلاّ عَظُمَتْ عَلَیهِ حَوائِجُ النّاسِ، فَمَنْ لَمْ یحْتَمِلْ تِلْکَ الْمَئونَةَ عَرَضَ النِّعْمَةَ لِلزَّوالِ (13) ؛ نعمت خدا بر کسی زیاد نمی‌شود، مگر اینکه نیاز مردم هم به او بیشتر می‌شود. پس کسی که این زحمت را تحمل نکند، نعمت را در معرض زوال قرار می‌دهد..»


مرز خدمت
خدمتگزاری نیز مانند هر رفتار اجتماعی دیگر مرزی دارد و طبعا باید به انسانهایی خدمت کرد که اهلیت خدمت را دارند، نه آنکه با ارائه خدمت، در مسیر غیر الهی شان مستحکم‌تر شوند. برای همین، اهل بیت علیهم السلام هرگاه ارائه خدمت به منحرفان، عامل جذب و تألیف قلوب و هدایت آنان می‌شد، از هیچ نوع خدمت و حتی گذشت از توهینها و... دریغ نداشتند. و در کنار آن، هرگاه هم که تشخیص می‌دادند خدمت رسانی به یک شخص منحرف موجب تقویت و یا رسمیت وی می‌شود، از آن پرهیز می‌کردند. نمونه‌ای از رفتارهای امام جواد علیه السلام در این باره را می‌خوانیم:


علی بن مهزیار می‌گوید: به امام جواد علیه السلام نوشتم: فدایت شوم! پشت سر کسی که قائل به جسمانیت خداست، نماز بخوانم؟ فرمود: «لا تُصَلُّوا خَلْفَهُمْ وَلا تُعْطُوهُمُ الزَّکاةَ وَابْرَؤُوا مِنْهُمْ بَرِئَ اللّه ُ مِنْهُمْ (14) ؛ پشت سرشان نماز نخوانید و چیزی از زکات به آنها ندهید و از آنان بیزاری بجویید که خدا از آنان بیزار است..»


2. آثار خدمت رسانی


رضایت الهی
امام صادق علیه السلام می‌فرمود: «مسلمانی نیاز مسلمانی را برآورده نمی‌سازد، مگر اینکه خدای تبارک و تعالی به او می‌فرماید: ثواب کار تو با من است و به کمتر از بهشت برای تو راضی نمی‌شوم..» (15)


امام جواد علیه السلام می‌فرمود: «ثَلاثٌ یبْلُغَنَّ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّه ِ: کَثْرَةُ الاِْسْتِغْفارِ وَخَفْضُ الْجانِبِ وَکَثْرَةُ الصَّدَقَةِ (16) ؛ سه چیز بنده را به مقام رضوان الهی می‌رساند: استغفار زیاد، فروتنی با مردم و زیاد صدقه دادن..»


پاداش، مباهات و نام نیک
امام جواد علیه السلام می‌فرمود: «اَهْلُ الْمَعْرُوفِ اِلَی اصْطِناعِهِ اَحْوَجُ مِنْ اَهْلِ الْحاجَةِ اِلَیهِ، لاَِنَّ لَهُ اَجْرَهُ وَفَخْرَهُ وَذِکْرَهُ، فَمَهْما اِصْطَنَعَ الرَّجُلُ مِنْ مَعْرُوفٍ، فَاِنَّما یبْدَأُ فیهِ بِنَفْسِهِ فَلا یطْلُبَنَّ شُکْرَ ما صَنَعَ اِلی نَفْسِهِ مِنْ غَیرِهِ (17) ؛ اهل نیکوکاری به کار خیرش بیشتر از نیازمندان به خیر، محتاج است؛ چون پاداش و مباهات و نام آن کار برای نیکوکار است. پس هرگاه مردی کار خوبی کرد، از خودش شروع کرده است؛ لذا تشکر بابت کارش را از دیگران نباید بخواهد..»


برتری بر عابد، نتیجه خدمت عقیدتی
عمل خدمت رسانی ارزشی عمومی دارد؛ اما برخی از خدمات، و از جمله خدمت فرهنگی و نجات دادن کسانی که در معرض گمراهی و انحراف فکری قرار دارند، ارزش افزون تری دارد. امام جواد علیه السلام ارزش شگفت آوری را برای خدمت به ایتام آل محمد یادآور می‌شود و می‌فرماید:


«اِنَّ مَنْ تَکَفَّلَ بِأَیتامِ آلِ مُحَمَّدٍ الْمُنْقَطِعینَ عَنْ اِمامِهِمْ، الَمُتَحَیرینَ فی جَهْلِهِمْ، اَلأَْسْراءِ فی اَیدی شَیاطینِهِمْ وَ فی اَیدِی النَّواصِبِ مِنْ اَعْدائِنا فَاسْتَنْقَذَهُمْ مِنْهُمْ وَأَخْرَجَهُمْ مِنْ حَیرَتِهِمْ وَقَهْرِ الشَّیاطینَ بِرَدِّ وَساوِسِهِمْ وَقَهْرِ النّاصِبینَ بِحُجَجِ رَبِّهِمْ وَدَلیلِ اَئِمَّتِهِمْ، لَیفَضَّلُونَ عِنْدَ اللّه ِ تَعالی عَلَی الْعابِدِ بِاَفْضَلِ الْمَواقِعِ بِاَکْثَرَ مِنْ فَضْلِ السَّماءِ عَلَی الاَْرْضِ وَالْعَرْشِ وَالْکُرْسِی وَالْحُجُبِ [عَلَی السَّماءِ] وَفَضْلُهُمْ عَلی هذا الْعابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ لَیلَةَ الْبَدْرِ عَلی اَخْفی کَوْکَبٍ فِی السَّماءِ (18) ؛ همانا کسانی که یتیمان آل محمد را سرپرستی کنند که از امامشان جدا شده اند، و در جهل خود سرگردان اند و در دست شیاطین شان و ناصبیهایی که دشمن ما هستند، اسیرند، پس از دست آنان نجاتشان دهند و از سرگردانی و قهر شیطانها با بازگرداندن وسوسه هایشان و از قهر ناصبیها با آوردن حجتهای خدایشان و دلیلهای ائمه خویش خارج سازند، نزد خداوند بر عابد به بهترین موقعها برتری داده می‌شوند؛ بیشتر از برتری آسمان بر زمین و عرش و کرسی و حجابها [بر آسمان] و برتری آنها بر این عابد، مانند برتری ماه شب چهارده بر کوچکترین ستاره در آسمان است..»

نویسنده: محمد عابدی

منبع: مجله مبلغان، شماره 61


·پاورقــی
1. الذاریات/56.
2. بحارالانوار، ج71، ص315. (قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله) .
3. شعرا/215؛ امام علی علیه السلام هم می‌فرمود: «وَاخْفِضْ لِلرَّعِیةِ جَناحَکَ وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ وَأَلِنْ جانِبَکَ وَآسِ بَینَهُمْ....» (نهج البلاغه، نامه 46) .
4. بحارالانوار، ج72، ص176.
5. کافی، ج2، ص199.
6. قال علی علیه السلام : «لا یسْتَقیمُ قَضاءُ الْحَوائِجِ اِلاّ بِثَلاثٍ بِاسْتِصْغارِها لِتَعْظُمَ وَبِاسْتِکْتامِها لِتَظْهَرَ وَبِتَعْجیلِها لِتَهْنُؤَ..» (نهج البلاغه، فیض، ص1131) .
7. کافی، ج2، ص296؛ بحارالانوار، ج67، ص233.
8. همان.
9. بقره/264.
10. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام، ص314؛ بحارالانوار، ج68، ص159.
11. کشف الغمه، ج2، ص368؛ حلیة الابرار، ج2، ص408، (در روایت آمده است: یا غلام اعطه مائة دینار. اما بعضی به اشتباه 200 دینار نوشته اند.)
12. کشف الغمه، ج2، ص364؛ فصول المهمه، ص261؛ بحارالانوار، ج78، ص79.
13. فصول المهمه، ص261؛ بحارالانوار، ج78، ص79 و روایتی مانند آن را در نهج البلاغه، حکمت 373 مشاهده نمایید.
14. امالی صدوق، ص352؛ بحارالانوار، ج3، ص292؛ مباحثی پیرامون این روایت در بحارالانوار نقل شده است.
15. بحارالانوار، ج73، ص312.
16. کشف الغمه، ج2، ص349؛ بحارالانوار، ج75، ص81.
17. بحارالانوار، ج75، ص79.
18. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام، ص344؛ الاحتجاج، ج1، ص17.








تاریخ : سه شنبه 91/10/26 | 5:54 عصر | نویسنده : علی اصغربامری






از دریای عنایات امام جواد علیه السلام

 

قطره‌ای از دریای عنایات امام جواد(ع)

طبق بینش وحیانی قرآن، پیامبرصلی الله علیه وآله و اولیاء الهی به اذن خداوند متعال علاوه بر ولایت تشریعی بر موجودات عالم، از ولایت تکوینی نیز برخوردارند؛ زیرا امامت امام معصوم علیه السلام به دو دلیل ثابت می‌شود: یکی نص از معصوم قبلی و دیگری سیره و روش آن حضرت و تصرف در موجودات به اذن الهی و صدور معجزات و کرامات.


امامان معصوم علیهم السلام ویژگیهایی دارند که آنان را بر سایر مردم برتری بخشیده است. از جمله این ویژگیها عصمت، علم، معجزه و کرامت آنان است. بنابراین یکی از دلائل امامت هر پیشوای معصومی معجزه و کرامت است تا برای مخالفان، اتمام حجت باشد و بر ایمان مؤمنان بیفزاید.


امام در حقیقت با اعجاز، جایگاهش را نزد خداوند معرفی می‌کند و مردم به عظمت و شکوه او پی برده و به برتری‌اش معرفت پیدا می‌کنند. در صورت شناخت کامِل امام توسط مردم، اطاعت از دستورات و رهنمودهایش به راحتی انجام می‌پذیرد؛ زیرا اطاعت و تسلیم در گرو معرفت و آگاهی به قدر و منزلت آنان است. امامان معصوم علیهم السلام به خاطر اثبات حقّانیت خویش گاهی به اذن و اراده الهی معجزاتی می‌آورند و گاهی این معجزات با درخواست و دعا و به اذن خداوند متعال انجام می‌پذیرد. قرآن کریم در مورد معجزات پیامبران الهی به هر دو قسم اشاره کرده است. در یکی از توقیعات مبارکی که از ناحیه مقدسه حضرت حجت علیه السلام صادر شده است، در این مورد می‌خوانیم: «وَ اَمَّا الْاَئِمَّةَ فَاِنَّهُمْ یسْأَلُونَ اللَّهَ تَعالی فَیخْلُقُ وَ یسْأَلُونَهُ فَیرْزُقُ ایجابَاً لِمَسْأَلَتِهِمْ وَ اِعظاماً لِحَقِّهِمْ؛ (1) امامان از خداوند امری را درخواست می‌کنند و خداوند هم آن را می‌آفریند و آنان از خدا می‌خواهند و خداوند روزی می‌دهد و این به خاطر پاسخ به خواسته هایشان و بزرگداشت حق و مقامشان است.»


امیرمؤمنان علی علیه السلام در روایتی، ولایت تکوینی و انجام معجزات و امور خارق العاده را برای امامان شیعه این گونه تشریح می‌کند: «من به اذن خداوند مرده را زنده می‌کنم و زنده را می‌میرانم، من می‌توانم از آنچه که شما خورده اید و در خانه هایتان ذخیره کرده اید به اذن پروردگارم خبر دهم. من از رازهای قلبهایتان باخبرم و امامان معصوم علیهم السلام از نسل من نیز اینگونه اند و این امتیاز را خداوند متعال به ایشان ارزانی داشته است. آنان نیز این علوم الهی را می‌دانند و این اعمال خارق العاده و معجزه را می‌توانند انجام دهند. هر گاه آنان دوست داشته باشند و بخواهند می‌توانند به اذن الهی معجزه نشان دهند؛ چرا که ما جانشینان پیامبرصلی الله علیه وآله همه مان نور واحدیم. ویژگیها و امتیازات همه مان عین همدیگر است. اول، اوسط و آخر ما محمد است و همه ما محمدیم.» (2) یعنی همانند اوییم، جز اینکه ما پیامبر و صاحب شریعت نیستیم.


با توجه به این نکات اعتقادی مهّم در موضوع امامت، در این فصل به برخی از نمونه‌های ولایت تکوینی امام جوادعلیه السلام پرداخته و شمه‌ای از معجزات و کرامات آن گرامی را با هم مرور می‌کنیم.


سبز شدن درخت
ابو هاشم جعفری می‌گوید: وقتی که آن حضرت از مأمون جدا شد و با همسرش‌ام فضل از بغداد به سوی مدینه می‌رفت، با همراهان خود هنگام غروب در راه کوفه به دارالمسیب رسید و در آنجا داخل مسجدی شد. در صحن مسجد درختی بود که همواره خشک و بی ثمر بود. امام مقداری آب خواست و کنار آن درخت وضو گرفت و نماز مغرب را در آن مسجد با جماعت برگزار نمود. حضرت در رکعت اول پس از حمد، سوره «نصر» را قرائت کرد، در رکعت دوم پس از حمد، سوره توحید را خواند و قبل از رکوع، قنوت گرفته و دعا کرد و رکعت سوم را نیز خوانده و تشهد گفت. او پس از نماز اندکی نشست و به ذکر خدا، بدون انجام تعقیبات پرداخت و چهار رکعت نافله بجا آورد و بعد از تعقیب نماز، دو سجده شکر نموده و از مسجد خارج شد. حضرت وقتی به کنار آن درخت رسید، مردم با شگفتی تمام مشاهده کردند که درخت سبز شده و میوه‌های شیرین و بی دانه در شاخه هایش ظاهر گردیده است. آنان از آن میوه‌ها خورده و بسیار تعجب کردند. ابن شهر آشوب می‌گوید: فقیه بزرگ شیعه جناب شیخ مفید نیز از میوه آن درخت در مسیر بغداد - کوفه خورده است. (3) در همانجا بدرقه کنندگان با امام وداع کردند و حضرت در همان لحظه رهسپار مدینه گردید. امام همچنان در مدینه بود و مردم از وجودش به نحو شایسته‌ای بهره می‌بردند تا اینکه خلافت به معتصم عباسی رسید. او امام جوادعلیه السلام را دوباره از مدینه به بغداد احضار کرد و تا هنگام شهادت، امام را در آن شهر نگاه داشت. (4)


شفای نابینا
محمد بن میمون یکی از همراهان امام رضاعلیه السلام در ایام حج در مکه بود. در آن هنگام امام رضاعلیه السلام هنوز به سفر اجباری خراسان نرفته بود. او که از نور چشمانش محروم بود، می‌گوید: پس از مراسم حج، من با امام رضاعلیه السلام خداحافظی می‌کردم که در آن حال به امام عرض کردم: می‌خواهم از مکّه به مدینه بروم، دوست دارم برایم نامه‌ای نوشته و مرا به حضرت جوادعلیه السلام معرفی کنید. امام تبسم کرد و نامه‌ای برایم نوشت. من به مدینه آمدم. کارگزار امام جوادعلیه السلام آن حضرت را به نزد ما آورد. من نامه را به آن کودک بزرگمنش دادم. او به کارگزارش موفق خادم فرمود: آن نامه را باز کن! او مهر از نامه برداشت و آن را باز کرد و در مقابل امام جوادعلیه السلام قرار داد. حضرت به نامه نگاهی انداخت و در آن حال به من متوجه شده، فرمود:‌ای محمد! وضع چشمانت چطور است؟ گفتم:‌ای پسر رسول خدا همانطور که مشاهده می‌کنید من از چشم و از نعمت بینایی بی بهره‌ام.


حضرت جوادعلیه السلام در آن لحظه دستان کوچکش را نزدیک آورد و به چشمانم کشید. از یمن برکت آن بزرگوار چشمانم شفا یافت و بینایی‌ام بازگشت و بهتر از قبل شد. من از خوشحالی دست و پای آن گرامی را بوسیدم و در حالی از امام جواد جدا شدم که کاملاً همه جا را می‌دیدم. (5)


طی الارض
از عنایات خداوند متعال به بندگان شایسته خود کرامت طی الارض است که خداوند زمین را در اختیار آنان قرار می‌دهد و اولیاء بزرگ الهی می‌توانند در هر کجای زمین که اراده کنند در یک لحظه حضور یابند.


این هدیه پروردگار برای ارج نهادن به مقام قرب آنان و نشانه‌ای از عظمت حق است. این حقیقت قرآنی در سوره نمل این گونه بیان شده است: «قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ اَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ اَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ اِنّی عَلَیهِ لَقَوی اَمینٌ * قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ اَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ اَنْ یرْتَدَّ اِلَیکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی...»؛ (6) «عفریتی از جن گفت: من آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزی برای تو می‌آورم و بر این [کار] سخت توانا و مورد اعتمادم. امّا کسی که بهره‌ای از علم کتاب داشت گفت: پیش از آنکه چشم به هم زنی آن تخت را نزد تو حاضر می‌کنم. وقتی که سلیمان علیه السلام تخت را [به آن سرعت] در نزد خود آماده دید گفت: این از فضل و عنایت پروردگارم می‌باشد.»


وقتی جنّی می‌تواند تخت بلقیس را در مدت کوتاهی از ناحیه سبا در یمن به اردن بیاورد و آصف بن برخیا، جانشین حضرت سلیمان بن داود به فاصله چشم بر هم زدن این فاصله را طی می‌کند، چه مانعی دارد امام جوادعلیه السلام نیز که جانشین حضرت خاتم الانبیاصلی الله علیه وآله و حجت خداوند بر عالمیان است، این توانایی را از پروردگارش دریافته باشد. (7)


در زمان بستری شدن امام رضاعلیه السلام به علت مسموم شدن توسط مأمون، امام جوادعلیه السلام به اباصلت، که از ورود حضرت به منزلی که درهایش قفل بود، شگفت زده شده و از چگونگی این عمل پرسیده بود فرمود: «اَلَّذی جاءَ بی مِنَ الْمَدینَةِ فی هذَا الْوَقْتِ هُوَ الَّذی اَدْخَلَنی الدَّارَ وَ الْبابُ مُغْلَقٌ؛ (8) خدایی که مرا در یک لحظه از مدینه به طوس می‌آورد، می‌تواند مرا به خانه‌ای دربسته نیز داخل کند.»


در این بخش نمونه‌هایی از کرامتهای آن حضرت در زمینه طی الارض را با هم می‌خوانیم و روح و جان خود را با کوثر زلال معارف اهل بیت علیهم السلام روشنایی می‌بخشیم.


بایزید بسطامی
بایزید بسطامی در یکی از سفرهایش با امام جوادعلیه السلام در دوران کودکی برخورد داشته و مطالبی آموخته است. او می‌گوید: زمانی در راه مسافرت به مکه به کودکی چهار ساله برخورد کردم و پیش خود گفتم: او کودکی است که اگر به او سلام کنم شاید معنای سلام را نداند و به سلام من بی اعتنا باشد؛ امّا اگر سلام دادن را هم ترک کنم یکی از آموزه‌های اخلاقی اسلام را عمل نکرده‌ام. تصمیم گرفتم که به او سلام کنم. وقتی سلام مرا شنید، سربلند کرد و فرمود: قسم به خدایی که آسمان را برافراشت و زمین را گسترد، اگر خدا امر به پاسخ سلام نکرده بود، سلام تو را پاسخ نمی‌دادم! آیا تو خودت را بزرگ می‌شماری و من در نظر تو به خاطر کمی سن و سال کوچک هستم؟ علیک السلام و رحمة اللّه برکاته و تحیاته و رضوانه. سپس گفت: خداوند راست فرموده است که: «وَ اِذا حُییتُمْ بِتَحِیةٍ فَحَیوا بِاَحْسَنَ مِنْها؛ (9) هر گاه به شما تحیت گویند پاسخ آن را بهتر از آن بدهید!» بعد از آن دیگر سکوت کرده و حرفی نزد. من گفتم: ادامه آیه این است: «اَوْرُدُّوها؛ یا لااقل به همان گونه پاسخ دهید.» فرمود: این بخش از آیه مربوط به کوته اندیشانی همانند توست!


من فهمیدم که او به رغم سن اندک خود از عارفان بزرگ و تأیید شدگان از سوی خداست. او به من گفت:‌ای ابایزید! کجا می‌روی؟
گفتم: قصد زیارت خانه خدا را دارم.
او از جای بلند شد و به من فرمود: آیا وضو داری؟
گفتم: نه وضو ندارم.
او مرا با خود ده گام برد که به رودی بزرگ‌تر از رودخانه فرات رسیدیم. او نشست و من هم در کنارش نشستم و به شکل شایسته و نیکویی وضو گرفت و من هم وضو گرفتم.
پرسیدم: این نهر چه نام دارد؟


گفت: این رود جیحون (10) است و باز سکوت کرد. پس از اندکی آن پسر بچه به من فرمود: بلند شو برویم! باز به همراه او حرکت کردم. بیست گام رفته بودیم که به رودخانه‌ای بزرگ‌تر از فرات و جیحون رسیدیم. به من فرمود: بنشین و من نشستم! او رفت. من مردمی را دیدم که با مرکبهایشان از آنجا می‌گذشتند. پرسیدم: اینجا کجاست؟ گفتند: اینجا رودخانه نیل در یک فرسخی مصر است. ساعتی نگذشته بود که دوستم یعنی همان پسر بچه به نزدم آمد و فرمود: بلند شو برویم! باز هم من پشت سر او راه افتادم. حدود بیست گام برداشته بودیم که در افق مغرب زمین هنگام غروب آفتاب به درختان نخل زیادی رسیده و در آنجا نشستیم. بلند شده و به من فرمود: با من بیا! من لحظاتی پشت سر او راه رفته بودم که خودم را در خانه کعبه یافتم. از این همه عظمت و شکوه در شگفتی فرو رفته بودم، از مردی که خانه کعبه را به رویمان گشود پرسیدم: این پسر بچه کیست؟ او گفت: این آقای من امام محمد جوادعلیه السلام است. با کمال تعجب در حالی که در مورد عظمت او به فکر و اندیشه فرو رفته بودم، گفتم: «اَللَّهُ اَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَه؛ (11) خداوند بهتر می‌داند که رسالت (امامت) خود را بر دوش چه کسانی قرار دهد.»


سفر استثنایی
علی بن خالد می‌گوید: مدتی من در شهر سامرا بودم. در آنجا شنیدم مردی را از شام با قید و بند و زنجیر آورده اند و در سامرا حبس کرده اند. می‌گفتند که او ادعای نبوت کرده است. من با شنیدن این خبر کنجکاو شده و به محل حبس او رفتم. پس از تلاشهای فراوان و راضی کردن مأموران موفق شدم تا با مرد زندانی ملاقات نموده و حال و روزش را از زبان خودش بشنوم. با او صحبت کردم و متوجه شدم که او شخصی بیهوده گو و غیر معتدل نیست؛ بلکه دارای فهم و شعور و منطق است. گفتم: اگر ممکن است قصه ات را برایم بگو و علت دستگیریت را توضیح بده! او گفت: من مدتی در سرزمین شام و محل رأس الحسین علیه السلام به عبادت و نیایش اشتغال داشتم. در یکی از شبها که در محراب ذکر خدا می‌گفتم شخصی به نزدم آمد و گفت: بلند شو با من بیا! من بلند شدم و چند قدم همراه او نرفته بودم که خودم را در مسجد کوفه دیدم! از من پرسید: آیا اینجا را می‌شناسی؟ گفتم: بله اینجا مسجد کوفه است. او در آنجا نماز خواند و من هم نماز خواندم. سپس او از آنجا بیرون رفت و من هم در پی او رفتم. چند قدمی نرفته بودیم که خودمان را در مسجد پیامبرصلی الله علیه وآله دیدیم. او به پیامبرصلی الله علیه وآله سلام داد و نماز خواند و من هم در پی او سلام دادم و در حرم نبوی صلی الله علیه وآله نماز خواندم. از آنجا بیرون آمدیم و اندکی راه رفتیم که من خودم را در مکه و در کنار خانه خدا دیدم! در آنجا به همراه او طواف کردم و او دوباره آهنگ حرکت کرد. چند گام نرفته بودیم که خود را در همان محل عبادت قبلی‌ام در شام دیدم. آن شخص با عظمت از نظرم پنهان شد. من از آن همه کمال و شکوه وی در حیرت بودم و در اندیشه عمیقی فرو رفتم. یک سال پس از آن واقعه، همان شخص را دیدم و با دیدنش خوشحال شدم. او دوباره مرا صدا زد و همانند سال قبل به آن مکانهای مقدس برده و مسجد کوفه و مرقد مطهر نبوی و خانه خدا را زیارت کرده و به جایگاه اولم در شام آورد. هنگامی که می‌خواست برود دامنش را چسبیده و التماس کردم که: [ای مولای من] تو را قسم می‌دهم به آن کسی که به تو این همه قدرت و کرامت بخشیده است که قطره‌ای از آن را به چشم خود دیدم، تو کیستی؟ او گفت: من محمد بن علی بن موسی بن جعفرم.


من این خبر حیرت انگیز را با شخصی در میان نهادم و کم کم گزارش به گوش محمد بن عبدالملک زیات - از حکمرانان عباسی - رسید. او مأمور فرستاد و مرا دست بسته به عراق فرستادند و چنان که می‌بینی در اینجا هستم و به من تهمت ناروای ادّعای نبوت زده اند.


علی بن خالد می‌گوید: از شنیدن قصه‌اش دلم به درد آمد و به او پیشنهاد کردم که دوست داری حقیقت را برای حاکم نوشته و توضیح دهم که تو بی گناهی؟ او پذیرفت.


من نامه‌ای نوشتم و احوال او را به محمد بن عبدالملک زیات شرح دادم. او زیر نامه نوشت: به او بگو اگر راست می‌گویی همان فردی که تو را در یک شب از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و مکه برده است، بیاید و تو را از دست مأموران ما برهاند!


علی بن خالد می‌گوید: من از پاسخ حاکم بسیار غمگین شدم و از اینکه نتوانستم به آن مرد بی گناه کمکی کنم متأثر بودم. مأیوس و نگران به منزل رفتم؛ امّا شب نتوانستم بخوابم. صبح زود باز به سوی زندان حرکت کردم تا از احوال آن شخص بی گناه خبری بگیرم و مقداری با او صحبت کرده، از غصه هایش بکاهم و به او آرامش دهم. امّا با کمال شگفتی دیدم مأموران و زندانبانان با دلهره و اضطراب به این سمت و آن سمت می‌شتابند و مردم زیادی هم آنجا جمع شده اند. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: آن مردی که ادّعای نبوت کرده بود با این همه مأمور و زندانبان دیشب ناپدید شده است و معلوم نیست در زمین فرو رفته یا پرنده‌ای او را ربوده است!


علی بن خالد می‌گوید: فهمیدم که امام جوادعلیه السلام آن یار وارسته خود را از زندان نجات داده است. شیخ مفیدرحمه الله پس از نقل این ماجرا اضافه می‌کند، علی بن خالد که تا آن لحظه به مذهب زیدیه گرایش داشت، با مشاهده این اعجاز آشکار به مذهب امامیه به ویژه امامت حضرت جوادعلیه السلام اعتقاد راسخ پیدا کرد و در اعتقادش ثابت قدم و استوار گردید (12) .


فیض روح القدس
در برخی آیات قرآن کریم به کرامات و معجزات اولیاء الهی و پیامبران عظیم الشأن اشاره شده است و این روشن می‌سازد که آنان با اجازه خداوند می‌توانند در عالم تکوین تصرف کرده و کارهای خارق العاده انجام دهند.


قرآن سخن حضرت عیسی علیه السلام را به بنی اسرائیل این گونه بیان می‌فرماید:.».. اَنّی اَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطّینِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ فَاَنْفُخُ فیهِ فَیکُونُ طَیراً بِاِذْنِ اللَّهِ وَ اُبْرِی ءُ الْاَکْمَهَ وَ الْاَبْرَصَ وَ اُحْی الْمَوْتی بِاِذْنِ اللَّهِ وَ اُنَبِّئکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بیوتِکُمْ اِنَّ فی ذلِکَ لَآیةً لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»؛ (13) «من از گل برای شما [چیزی] به شکل پرنده می‌سازم، آنگاه در آن می‌دمم، پس به اذن خدا پرنده‌ای می‌شود؛ و به اذن خدا نابینای مادرزاد و پیس را بهبود می‌بخشم؛ و مردگان را زنده می‌گردانم؛ و شما را از آنچه می‌خورید و در خانه هایتان ذخیره می‌کنید، خبر می‌دهم؛ مسلماً در این [معجزات] ، برای شما - اگر مؤمن باشید - عبرت است.» (14)


در این آیه ظهور کرامات متعدد از اولیای الهی از جمله جاندار شدن اجسام بی جان، شفا یافتن امراض لاعلاج و صعب العلاج، زنده شدن مردگان و آگاهی از رازهای نهفته انسانها به اذن خداوند متعال مورد تأیید قرار گرفته است. امّا طبق باورهای پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام این امر مختص پیامبران نیست و جانشینان آنان و اولیاء خاص خداوند که تداوم بخش راه پیامبر خاتم حضرت محمدصلی الله علیه وآله هستند نیز مشمول این آیه می‌شوند.
در اینجا به نقل نمونه‌ای از معجزات امام جوادعلیه السلام در مورد زنده شدن مردگان می‌پردازیم.


شفای فرزند بی جان
در زمان امامت حضرت جوادعلیه السلام مردی به نام شاذویه که قبیله آنان تیره‌ای از بنی امیه بودند بر خلاف باورهای تبارشان فقط خود او و همسرش به امامت حضرت جوادعلیه السلام اعتقاد داشتند. علت گرایش آنان نیز اعجازی بود که از وجود مبارک پیشوای نهم علیه السلام در مورد فرزندشان رخ داده بود. ماجرا از این قرار بود که شاذویه روزی به طور اتفاقی همراه رفیقش به حضور امام محمد تقی علیه السلام رفت. در آن جلسه محمد بن سنان نیز حاضر بود.


امام به آنان خوش آمد گفت و درود فرستاد و فرمود:‌ای شاذویه! در نظر تو موضوعی است که می‌خواهی آن را پیش ما مطرح کنی و نیز دلیل و نشانه‌ای نیز بر امامت ما می‌خواهی! تو این راز را نزد کسی آشکار نکرده ای!
وقتی که شاذویه سخنان حضرت را - که از مکنونات قلبی‌اش آگاه بود - شنید به امامت و حقانیت آن گرامی یقین کرد و او فهمید که حضرت جوادعلیه السلام از خاندان وحی، اهل بیت نبوّت و میراث دار رسالت است. امام به وی فرمود:‌ای شاذویه! تو می‌خواهی ما برایت انگیزه آمدنت و نیازی را که تو را پیش ما کشانده بیان کنیم!


شاذویه در حالی که از کلمات امام علیه السلام ذوق زده شده بود گفت: آری سرورم! من اینجا نیامده‌ام مگر به خاطر اینکه راز دل مرا آشکار کنی، سؤالم را پاسخ دهی و نیازم را بگویی! حضرت جوادعلیه السلام فرمود: بله، همسر تو باردار است و به زودی پسری به دنیا می‌آورد. همسرت در هنگام تولد این فرزند زنده خواهد ماند. او همسر خوبی است و از قبیله امیه است. برو نزد همسرت!


شاذویه گفت: بله.‌ای ابا جعفر!
رفیق شاذویه که به امام جوادعلیه السلام اعتقادی نداشت، گفتگوی وی با امام را بر نتابید و او را مذمت کرد و گفت: ابوجعفر این سخنان را به خاطر پیشبرد امامت خویش به زبان آورد؛ امّا شاذویه سخن او را نپذیرفت.
شاذویه پس از اینکه از محضر امام علیه السلام مرخّص شد به خانه‌اش آمد. وی همسرش را در آستانه مرگ دید؛ امّا چون به گفته امام جوادعلیه السلام اعتقاد داشت زیاد نگران نشد و آرامش خود را حفظ کرد. پس از مدتی عیالش نوزاد پسری به دنیا آورد که مرده بود.


او دوباره به حضور امام رسید و وقتی نزدیک رفت، امام فرمود:‌ای شاذویه! آیا آنچه را که در مورد همسر و فرزندت گفته بودم درست بود؟
او گفت: بله‌ای آقای من! اما چرا دعا نکردی تا پسرم زنده به دنیا بیاید؟
امام فرمود: آیا این را از ما می‌خواهی؟ شاذویه گفت: بله سرورم! امام فرمود: امّا سرنوشت او مقدّر شده است و حکم الهی در مورد او جاری است. او با لحنی ملتمسانه گفت: پس فضل و کرامت شما چه می‌شود؟
محمد بن سنان نیز به یاری او شتافته و با اصرار و التماس شاذویه را تأیید کرد و گفت: آقا جان! از خدا بخواهید تا پسر او را زنده کند!


لبهای امام به حرکت در آمد و با خداوند متعال به نجوا پرداخت: خداوندا! تو به رازهای درونی بندگانت آگاهی! شاذویه دوست دارد که فضل و رحمت و کرامت تو را ببیند، پس خدایا! پسر او را برایش زنده کن!
در همین لحظه امام خم شد و سر مبارکش را به شاذویه نزدیک نموده و فرمود: برو به نزد پسرت که خداوند او را برایت زنده کرد!
شاذویه با شتاب تمام از محضر پیشوای نهم خارج شد در حالی که از شنیدن زنده شدن پسرش سر از پا نمی‌شناخت. وقتی خبر به مادر بچه رسید، او از اعتقادات فاسد قبیله‌اش تبری جسته و به مذهب اهل بیت گروید و امام جوادعلیه السلام را به عنوان امام برگزید.
کسانی که در منزل شاذویه شاهد معجزه امام نهم بودند، همگی شیعه شدند. (15)

نویسنده: عبدالکریم پاک نیا

منبع: مجله مبلغان، شماره 81



· پاورقــی

1) الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب، علی یزدی بارجینی، تحقیق سید علی عاشور، ج 1، ص 386.
2) بحارالانوار، ج 26، ص 5.
3) المناقب، محمد ابن شهر آشوب مازندرانی، نشر علّامه، 1379 ش، ج 4، ص 390.
4) ارشاد مفید، نشر اسلامیه، تهران، 1380 ش، ص 628.
5) الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، مؤسسه امام مهدی (عج) ، 1309 ق، ج 1، ص 372.
6) نمل / 38 تا 40.
7) الامام الجواد من المهد الی اللهد، سید محمد کاظم قزوینی، نشر لسان الصدق، قم، 1426 ق، ص 246.
8) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، شیخ صدوق، نشر جهان، 1378 ق، ج 2، ص 242.
9) نساء / 86.
10) رودی در اطراف بلخ است.
11) اثبات الهداة، شیخ حر عاملی، تحقیق ابوطالب تجلیل، ج 3، ص 348.
12) الارشاد، ص 629 و روضة الواعظین، محمد فتال نیشابوری، نشر رضی، قم، ج 1، ص 241.
13) آل عمران / 49.
14) همان.
15) الهدایة الکبری، حسین بن حمدان خصیبی، مؤسسه البلاغ، بیروت، 1411 ق، ص 307.

منبع:alibamari.parsiblog.com

l




تاریخ : یکشنبه 91/10/24 | 1:36 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

خداوندا!تویادبندگان کنی قبل ازآنکه بندگان تورایادکنندوتوابتدا احسان کنی پیش ازآنکه عابدان به توروی آرندوتویی که به جودبخششت به خلق عطامی کنی پیش ازآنکه حاجتمندان درخواست کنند.

دعای عرفه امام حسین علیه السلام




تاریخ : یکشنبه 91/10/24 | 1:35 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

امیرالمؤمنین علی علیه السلام:یادخداکلیدانس بااوست.غررالحکم ص18

امیرالمؤمنین علی علیه السلام:ریشه صلاح وپاکی دل،اشتغالش به ذکرخداست.




تاریخ : جمعه 91/10/22 | 9:31 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

 

128 نکته درباره روش مرثیه خوانی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

128 نکته درباره روش مرثیه خوانی


«مرثیه خوانی» از اموری است که مورد توجّه خاندان عصمت و طهارت (است. به همین منظور «128» نکته را در زمینه «روش مرثیه خوانی» ـ که طبق حروف ابجد برابر با نام مبارک امام «حسین» است ـ با شما مبلّغان گرامی در میان می‌نهیم:


1. در مرثیه خوانی به «خدا» توکّل کنیم.
2. توسّل به معصومان و کمک از آنان به ویژه حضرت فاطمه زهرا، امام حسین و حضرت مهدی علیهم السلام را فراموش نکنیم.
3. از خاندان عصمت و طهارت (با احترام یاد کنیم؛ مثلاً، برای مرد «علیه السلام‌» و برای زن «علیها السلام» را به کار بریم.
4. از خدا بخواهیم تا خاندان عصمت و طهارت به ویژه حضرت مهدی به جلسات مرثیه خوانی ما عنایت کنند و در این گونه مجالس تشریف بیاورند و چشمان گنه کار ما را به جمال دل آرای خویش نورانی بفرمایند.
5. اگر به مرثیه خوانی علاقه داریم، از خاندان عصمت و طهارت به ویژه حضرت فاطمه زهرا، امام حسین و امام زمان علیهم السلام بخواهیم تا ما را در زمره مرثیه خوانان واقعی خود قرار دهند.
6. مرثیه خوانی از نعمت‌هایی است که خداوند و خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام به دوستانِ خود عطا می‌کنند. پس آن را دست کم نگیریم و کم ارزش نکنیم.
7. می‌توانیم ثواب مرثیه خوانی خود را به معصومان علیهم السلام یا مراجع تقلید ـ رضوان الله تعالی علیهم ـ یا شهیدان و درگذشتگان یا پدر و مادر و فامیل یا همه مؤمنین و مانند آن هدیه کنیم.
8. خواندن مرثیه را عبادت بدانیم.
9. در هنگام مرثیه خوانی با طهارت و با نظافت باشیم.
10. می‌توانیم پیش از مرثیه خوانی دو رکعت نماز بخوانیم و از خدا بخواهیم تا ما را در مرثیه خوانی موفق بدارد.
11. شایسته است پیش از خواندن مرثیه جمله «یا ابا عبدالله ادرکنا» یا جمله «یا صاحب الزّمان ادرکنا» یا جمله «یا فاطمة الزهرا ادرکینا» را از قلب خود بگذرانیم یا بر زبانمان جاری سازیم.
12. پیش از مرثیه خوانی درباره آن فکر نماییم که چگونه آن را آغاز کنیم. چگونه آن را ادامه دهیم و چگونه آن را به پایان بریم و به طور کلی چگونه آن را بیان نماییم.
13. مرثیه را با نام و حمد خدا، درود و صلوات بر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیهم السلام و بیزاری از دشمنان آنان آغاز کنیم؛ مثلاً، بگوییم: «بسم الله الرّحمن الرحیم، الحمدلله ربّ العالمین، ثمّ الصّلوة و السّلام علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمّد و علی اهل بیته الطّیبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدّین.‌»
14. می‌توانیم مرثیه را با نام خدا و یاد صفات خدا آغاز کنیم؛ مثلاً بگوییم: «بسم الله الرحمن الرحیم، یا رحمان یا رحیم...‌»
15. پس از ذکر نام، صفات و حمد خدا و درود بر معصومان علیهم السلام می‌توانیم چند بیت شعر بخوانیم یا خاطره و داستانی را ذکر کنیم. سپس اصل مرثیه را بازگو نماییم.


16. اگر شعر یا خاطره یا داستانی پیش از خواندن اصل مرثیه مورد استفاده قرار می‌گیرد، سعی شود آن قدر طولانی نگردد که از اصل مرثیه بیشتر شود و اصل مرثیه، هدف و محتوای آن را تحت الشعاع خود قرار دهد.
17. چنانچه شعر، داستان، خاطره یا نظایر آن در مرثیه خوانی مورد استفاده قرار گرفت، باید از نظر محتوا درست و از نظر مدرک صحیح و معتبر باشند.
18. شایسته است از اشعار عرفانی مربوط به مرثیه در همه جا استفاده نشود، زیرا مطالب عرفانی، زمینه یا زمینه سازی می‌خواهد.
19. در آغاز راه و پیش از خواندن مرثیه، آن را در خانه یا مانند آن تمرین و حفظ کنیم، تا در هنگام خواندن مرثیه دچار اشتباه یا فراموشی نشویم.
20. اگر شنوندگان برای شنیدن مرثیه به طور پراکنده نشسته اند، در صورت امکان از آنان بخواهیم جمع‌تر بنشینند.
21. سعی کنیم تا مرثیه را بدون مقدمه چینی و زمینه سازی شروع ننماییم. فوری به «گودال قتلگاه» نرویم.
22. برای مقدمه چینی و زمینه سازی می‌توانیم مرثیه را با عرض سلام بر معصوم یا شهید مورد نظر یا همان گونه که گفته شد، با خواندن شعر، ذکر داستان و خاطره‌ای مربوط به مرثیه مورد نظر آغاز کنیم.
23. گاهی برای آغاز یا پایان مرثیه سرور شهیدان می‌توانیم این سلام‌ها را بخوانیم: «السّلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح الّتی حلّت بفنائک. علیک منّی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللّیل و النّهار و لا جعله الله اخر العهد منّی لزیارتکم. السّلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین [و رحمه الله و برکاته] ‌»
24. در آغاز یا پایان مرثیه هر معصومی می‌توانیم قسمتی از دعای توسل را که مربوط به آن معصوم است بخوانیم؛ مثلاً، برای مرثیه امام حسین علیه السلام عرض کنیم: [السلام علیک] یا ابا عبدالله یا حسین بن علی ایها الشّهید یابن رسول الله یا حجّه الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا انّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک الی الله و قدّمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیهاً عندالله اشفع لنا عند الله.‌»
25. معمولاً مرثیه دارای سه مرحله است: مقدمه، اوج و فرود. بعد از رسیدن مرثیه به مرحله اوج و سوزناک خود، آن را زیاد طول ندهیم؛ یعنی، مرحله فرود مرثیه را کوتاه کنیم. گاهی مرثیه بدون فرود نیز خوانده می‌شود.
26. مرحله اوجِ مرثیه، مرحله‌ای است که گره مرثیه گشوده می‌شود و سوزناک‌ترین قسمت مرثیه است. بدین جهت مرحله اوج مرثیه را زود بیان نمی‌کنیم.
27. وقتی مرثیه به مرحله اوج خود رسید، سوز و گدازی در شنوندگان برانگیزانیم و «تحولی درونی» در آن‌ها به وجود آوریم، به گونه‌ای که حالت توجّه به معارف بلند عاشورایی با آن سوز و گداز همراه شود.
28. در اوج مرثیه با کلماتی مانند «یا حسین» و «یا زهرا» توسل را بیشتر و داغ‌تر کنیم.
29. اگر مرثیه را همراه با سخنرانی انجام می‌دهیم، شایسته است ارتباط بین آن دو را در نظر داشته باشیم و به اصطلاح سخنورانِ مرثیه خوان، «گریز» بزنیم.
30. شایسته است مرثیه را با خواندن دعا، فاتحه، صلوات و قیام برای حضرت مهدی (عج) به پایان بریم.


31. پس از پایان یافتن مرثیه می‌توان این آیه را خواند:}و سیعلم الّذین ظلموا‌ای منقلب ینقلبون{؛ «و ستم کاران به زودی خواهند دانست که به چه مکانی باز می‌گردند.‌» یا آیه }الا لعنة الله علی القوم الظّالمین{؛ «آگاه باشید نفرین خدا بر ستم کاران است.‌»
32. بعد از خواندن آیاتی که گفته شد، می‌توانیم برای استجابت دعا پنج بار آیه }امّن یجیب المضطرّ اذا دعاه و یکشف السّوء{؛ را بخوانیم.
33. می‌توانیم پس از «امّن یجیب» این دعا را بخوانیم: «اللّهم انّا نسئلک و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاکرم بحقّ محمّد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و تسعه المعصومین من ذریه الحسین» سپس ده بار «یا الله» بگوییم آن گاه دعاهای دیگر را بخوانیم.
34. اگر هنگام مرثیه خوانی، مطلب یا شعر بعدی را فراموش کردیم، مطلب یا شعر قبلی را تکرار می‌کنیم و شرح می‌دهیم و در ضمن این کار به جستجوی مطلب یا شعر بعدی می‌پردازیم تا آن را به یاد آوریم.
35. برای مرثیه خوانی اگر می‌توانیم در جایی قرار بگیریم که مُشرِف بر شنودگان باشیم.
36. شایسته است موانع تمرکز حواس را از محل مرثیه خوانی بر طرف کنیم. گاهی این کار با تذکری از سوی مرثیه خوان می‌تواند انجام گیرد.
37. در آغاز مرثیه می‌توانیم از شنوندگان بخواهیم تا سرها را به زیر بیندازند، دل‌ها را روانه کربلا کنند و زانوی غم در بغل گیرند.
38. تا می‌توانیم مقدار مرثیه را با مدّت زمانی که از ما خواسته اند، هماهنگ کنیم؛ یعنی، مرثیه را به موقع شروع کنیم و به موقع خاتمه دهیم.
39. در ابتدای مرثیه صدای خود را خیلی بالا نبریم و بلند نکنیم تا برای ادامه مرثیه نفس داشته باشیم.
40. گاهی گلو و دهان مرثیه خوان مبتدی خشک می‌شود یا نفس آنان کم می‌آید. این امری طبیعی است که به مرور زمان از بین می‌رود، ولی نکات مرثیه خوانی، مانند، نکته قبلی را نیز باید رعایت کرد، تا با چنین مشکلی رو به رو نشد.
41. اگر صدای مرثیه خوان گرفته یا ناصاف است یا او سرما خورده است، چنانچه می‌تواند در رفع آن بکوشد و یا آن را پیش از خواندن مرثیه به شنوندگان بگوید.
42. سعی کنیم برای خواندن مرثیه، شروع خوب، گیرا و جذّابی داشته باشیم.
43. تلاش کنیم خودمان نیز همراه خواندن مرثیه بسوزیم، اشک بریزیم و گریه کنیم که گفته اند: «آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند.‌»
44. اگر هنگام خواندن مرثیه، خودمان گریه نمی‌کنیم (بکاء) ، دست کم حالت گریه به خود بگیریم (تباکی) .
45. سوز و حال و گریه را در مرثیه خوانی از خدا و معصومان (طلب کنیم.


46. خود را برتر از مرثیه خوان‌های دیگر ندانیم و متواضع باشیم. مثلاً، نگوییم: «من یک ساعت مرثیه خوانی کردم، ولی فلانی کم آورد.‌»
47. علاقه، تمرین، صدق، اخلاص و تقوا از عوامل مؤثر در مرثیه خوانی است؛ پس به آن‌ها توجّه بیشتری کنیم.
48. تعداد جمعیت در اخلاص ما برای مرثیه خوانی تأثیر نگذارد. مثلاً نگوییم: دیشب در مجلسی مرثیه خوانی کردم که غلغله بود و جای سوزن انداختن نبود.
49. اگر از مرثیه خوانی ما انتقاد سودمندی کردند، ناراحت نشویم و آن را بپذیریم.
50. از تحقیر مرثیه خوان‌های دیگر خود داری کنیم. مثلاً، نگوییم: «روی فلانی را کم کردم.‌»
51. اگر برای مرثیه خوانی به ما هدیه‌ای ندادند، ناراحت نشویم. زیرا پاداش اصلی و حقیقی این کار نزد خدا است.
52. به خاطر حضرت فاطمه زهرا و امام حسین علیهما السلام برای مرثیه خوان‌ها احترام ویژه‌ای قائل باشیم. پس حداقل می‌توانیم به احترامشان از جای خود برخیزیم.
53. هنگام مرثیه خوانی با مدیریت خوب، کنترل مجلس را به عهده بگیریم، زیرا ممکن است در بعضی موارد، کنترل مجلس را از دست بدهیم یا دیگران بخواهند نظم مجلس را به هم بزنند.
54. تجربیات مرثیه خوانی خود را در اختیار دیگران قرار دهیم و در این مورد نیز سخاوتمند باشیم که خیر و برکت نزد خداست.
55. حتماً بر موضوع و محتوای مرثیه تسلط کافی داشته باشیم. باید بدانیم در آغاز و مقدمه مرثیه چه چیزهایی را بخوانیم و در اوج و فرود مرثیه چه چیزهایی را بگوییم.
56. در آغاز راه و پیش از خواندن مرثیه، یک بار دیگر مرثیه را مطالعه و مرور کنیم تا مرتکب اشتباهی نشویم.
57. می‌توانیم در ابتدای مرثیه خوانی موضوع مرثیه را به شنوندگان بگوییم؛ مثلاً، به آنان بگوییم: امشب می‌خواهم روضه حضرت علی اکبر علیه السلام را برای شما بخوانم.
58. اگر چراغ‌های مجلس مرثیه خوانی خاموش می‌شوند، شاید حزن و اندوه بیشتری بر آن مجلس حاکم گردد. در مواردی به این نکته توجّه داشته باشیم.
59. در مرثیه خوانی از طرح سؤالات و شبهاتِ بدون پاسخ پرهیز نماییم؛ مثلاً، در مرثیه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام این سؤال را مطرح نکنیم که چگونه ممکن است، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بعد از مرگش، دست‌های خود را از کفن بیرون آورد و امام حسن و امام حسین علیهما السلام را در آغوش بگیرد و بعد پاسخ آن را هم ندهیم.
60. مطالب احتمالی و مشکوک در مرثیه خوانی، مانند حضور حضرت لیلا در کربلا را به صورت قطعی و یقینی ذکر نکنیم یا از ذکر آن‌ها خودداری نماییم.


61. بدون ضرورت، مرثیه را تکرار نکنیم و از دوباره خوانی بپرهیزیم.
62. می‌توانیم از آیات، روایات، شعر، داستان، خاطره، مثال، تشبیه، ضرب المثل، آمار و اخبار صحیح و دقیق، سخنان عالمان و بزرگان و دانشمندان نظیر حضرت امام خمینی رحمة الله علیه و جملات و قطعه‌های ادبی و زیبایی که متناسب با موضوع و محتوای مرثیه است، استفاده کنیم.
63. اگر در خواندن مرثیه دارای سبک خاصی هستیم، آن قدر تمرین و ممارست داشته باشیم که آن سبک را از دست ندهیم.
64. در آغاز راه می‌توانیم پیش از مرثیه خوانی چند نفس عمیق بکشیم، تا ترس و دلهره ما از بین برود و آرامش جای آن را بگیرد.
65. به طور طبیعی مرثیه خوانی کنیم و خود را به تکلّف و زحمت نیندازیم.
66. نزد عموم از به کارگیری کلمات و لهجه خاص و محلی خودداری کنیم و از داشتن تکیه کلام پرهیز نماییم.
67. تا می‌توانیم از ابتکار و خلاقیت و ذوق و سلیقه خود و دیگران در انتخابات مراثی و کیفیت بیان و شیوه آغاز و پایان آن‌ها استفاده کنیم.
68. اگر در خواندن مرثیه اشتباهی کردیم، در همان جلسه و اگر نتوانستیم در جلسه بعد، آن اشتباه را تصحیح نماییم.
69. می‌توانیم هنگام خواندن مرثیه، تحمل در برابر مشکلات و صبر در مقابل مصایب را برای شنوندگان زمینه سازی کنیم، زیرا معصوم علیهم السلام فرموده است: «صبر نیمی از ایمان است.‌»
70. به مرثیه‌ای که می‌خوانیم، خودمان اعتقاد داشته باشیم، تا این اعتقاد در شنوندگان نیز تأثیر معنوی و عاطفی بگذارد.
71. کیفیت بعضی گریه کردن‌ها زننده است، از انجام چنین گریه‌هایی خودداری کنیم.
72. از دروغ‌ها و تحریفاتی که در مرثیه‌ها صورت گرفته است، با اطلاع باشیم تا آن‌ها را نخوانیم.
73. مواظب باشیم برای گریاندن مردم، مرثیه‌ها را کم، زیاد و تحریف نکنیم تا سوزناک شوند و مردم گریه کنند.
74. اگر نگاه جمعیت یا افراد خاصی مانع مرثیه خوانی ما می‌شود، می‌توانیم گاهی چشمان خود را روی هم بگذاریم.
75. توجّه داشته باشیم که مرثیه خوانی با زبان محاوره‌ای دلنشین‌تر از مرثیه خوانی با زبان مکاتبه‌ای است.


76. مرثیه خوان با تجربه‌ای می‌گفت: «مراثی و اشعار مربوط به آن را پیش از خواب حفظ کنید تا در ذهن شما کاملاً نقش ببندد.‌»
77. از هر حالت یا حرکتی که متناسب با مرثیه خوانی و شخصیت مرثیه خوان نیست، خودداری کنیم.
78. برای مرثیه خوانی و جاری ساختن اشک‌ها، سعی کنیم احساسات و عواطف شنوندگان را برانگیزانیم.
79. برای برانگیختن شور و احساس شنوندگان باید خودمان در هنگام مرثیه خوانی شور و سوز و احساس داشته باشیم.
80. بین محتوای مرثیه و شرایط و احساسات شنوندگان ارتباط برقرار کنیم، تا غم و اندوه بیشتری را احساس نمایند و بیشتر اشک بریزند.
81. هنگام مرثیه خوانی به همه جمعیت نگاه کنیم تا توجه همگان را جلب نماییم. برای جلب توجّه و تأثیر بیشتر می‌توانیم در حدّ ضرورت و متناسب و هماهنگ با محتوای مرثیه از حرکات سر و صورت و دست استفاده کنیم.
82. برای مرثیه خوانی ترس به خود راه ندهیم، و از جمعیت زیادِ شنوندگان و شخصیت آنان هراسان نشویم.
83. در آغاز مرثیه خوانی ترس و لرز، دلهره و ضربان شدید قلب امری طبیعی است، از این رو یأس به خود راه ندهیم و مرثیه خوانی را در «جاهای مختلف» و در حضور «جمعیت‌های گوناگون» تمرین و دنبال کنیم تا ترس و دلهره ما از بین برود.
84. آثار و فواید معنوی مرثیه خوانی را به خاطر بیاوریم تا علاقه ما به خواندن مرثیه بیشتر شود. مرثیه نعمتی بزرگ است که متأسفانه برخی از آن غافلند.
85. اگر مرثیه را همراه با سخنرانی می‌خوانیم، مواظب باشیم که مرثیه ما ناقض سخنرانی مان نباشد؛ مثلاً، اگر در سخنرانی می‌گوییم: توبه در آخر عمر پذیرفته نمی‌شود، در این صورت نباید مرثیه حضرت حُرّ را بخوانیم. زیرا حضرت حرّ در آخر عمرش توبه کرد و امام حسین علیه السلام توبه او را پذیرفت.
86. هدف نهایی از مرثیه خوانی «گریاندن» نیست. اگر چه مرثیه همراه با گریه بهتر است.
87. مرثیه خوان باید آن چنان ورزیده باشد که اگر به او گفتند: سه دقیقه مرثیه خوانی کند، بتواند. چنانچه به وی گفتند: سی دقیقه مرثیه خوانی کند، باز هم بتواند.
88. اگر در آغاز راه هستیم به خود «تلقین» کنیم که می‌توانیم مرثیه خوانی نماییم، زیرا تلقین یکی از راه‌های تعلیم و تعلّم است.
89. در همه جا نباید مرثیه خواند، بلکه باید یا شرایط مرثیه خوانی موجود باشد یا شرایط آن را به وجود آورد و سپس مرثیه خواند.
90. مرثیه‌ها را مطابق فهم و موقعیت فردی، سنّی، زمانی و مکانی شنوندگان انتخاب کنیم و بخوانیم؛ مثلاً، برای نوجوانان مرثیه حضرت قاسم و برای کودکان مرثیه حضرت رقیه علیهاالسلام و برای بانوان مرثیه حضرت زینب علیها السلام را بخوانیم.


91. می‌توانیم از مرثیه‌ها نکات اخلاقی، تربیتی، سیاسی، تاریخی و نظامی را برداشت کنیم و آن‌ها را برای شنوندگان بازگو نماییم.
92. معمولاً از تعابیری که مخصوص همان زمان‌ها بوده است، استفاده کنیم، مثلاً به جای خیمه کلمه چادر یا سنگر و به جای عمود، کلمه گُرز را به کار نبریم.
93. مجالس دعا، ختم و مانند آن زمینه خوبی برای یادگیری و شروع مرثیه خوانی است.
94. فقط برای دیگران مرثیه نخوانیم؛ بلکه در بعضی اوقات و در تنهایی برای خود یا خانواده مان نیز مرثیه بخوانیم.
95. جلسه مرثیه می‌تواند برای مخاطبان، جلسه توبه و بازگشت به سوی خدا باشد، به آن توجّه کنیم و از آن استفاده نماییم.
96. مرثیه خوان نباید بر مسموعاتی (شنیده ها) که دروغ و غیر صحیح یا غیر قابل قبول است، تکیه کند.
97. در مجالس مرثیه خوان‌های خبره و مشهور شرکت نماییم تا از روش و کیفیت مرثیه خوانی آنان نیز بهره مند شویم.
98. مرسوم است که در هر یک از روزها یا شب‌های دهه محرم، مرثیه یکی از شهدای کربلا را می‌خوانند. از مرثیه خوانان با تجربه این را سؤال کنیم.
99. اگر مثلاً در دو جا مرثیه خوانی می‌کنیم، بهتر است برای هر کدام مرثیه جداگانه یا دو قسمت مختلف از یک مرثیه را بخوانیم. زیرا ممکن است برخی از شنوندگانِ هر دو جا یکی باشند.
100. مرثیه‌ها را طوری بازگو نکنیم که خواری و ذلّت خاندان عصمت و طهارت از آن برداشت شود.
101. در مرثیه می‌توان به جای آمار و اعدادی که از نظر صحت مورد تردید یا انکار است، به کلماتی از قبیل: جمعیت بسیار، عده‌ای زیاد و تعدادی فراوان اکتفا نمود؛ مثلاً، به جای این که بگوییم: امام حسین چندین هزار نفر از دشمنان را کشت، بهتر است بگوییم: امام حسین علیه السلام تعداد فراوانی از دشمنان را کشت.
102. شایسته است از ذکر مراثی یا آماری که موجب انکار یا عکس العمل منفی شنوندگان می‌شود، خودداری کنیم. به ویژه در مقابل شنوندگانی که کمتر از اعتقاد راسخ و ایمان بالا برخوردار هستند. مثلاً در چنین مجالسی شاید لازم نباشد که بگوییم: نوجوان کربلا حضرت قاسم علیه السلام سی و پنج نفر از دشمنان را کشت.
103. می‌توانیم برخی از قسمت‌های مرثیه یا اشعار و رَجَزها را با همان زبان عربی بخوانیم و سپس آن‌ها را ترجمه کنیم، مگر در مواردی که ترجمه آن‌ها لازم نباشد.
104. اگر از کلمات و جملات عربی در مرثیه خوانی استفاده می‌کنیم، آن‌ها را به طور صحیح تلفظ کنیم. به ویژه در مجالسی که آشنایان به زبان عربی مانند علما و طلاب حضور دارند.
105. اگر به زبان عربی آشنایی داریم، مراثی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در جلد (43) بحار الانوار و مراثی امام حسین و اصحابش علیهم السلام در جلدهای (44) و (45) بحار الانوار گردآوری شده اند.


106. اگر بعد از غذا یا با حالت کسالت، بیماری، خستگی، عصبانیت، ناراحتی، خواب آلودگی و مانند آن مرثیه خوانی نکنیم، بهتر است. از این رو آرامش، سلامت و استراحت کافی پیش از مرثیه خوانی را فراموش ننماییم.
107. می‌توان برای یادگیری مرثیه‌ها و اشعار زیبا، دفتری تهیه کرد و آن‌ها را در آن نوشت تا در هنگام مرثیه خوانی به تناسب موضوع از مرثیه‌ها و اشعار آن استفاده نمود.
108. کسب تجربه از خود و دیگران از رموز موفقیت در این امر است.
109. دقّت کنیم محتوای مرثیه را اشتباه نگوییم. مثلاً توجه داشته باشیم که حضرت عباس علیه السلام مشک آب را اوّل به دست راستش گرفت یا به دست چپش یا مثلاً امام حسین علیه السلام زبانش را در دهان حضرت علی اکبر علیه السلام گذاشت یا به عکس؟
110. از این شاخه به آن شاخه نپریم. بلکه همان موضوع و محتوای مرثیه را برای شنوندگان بازگو کنیم.
111. سعی کنیم مرثیه را برای شنوندگان «مجسّم» نماییم.
112. مواظب باشیم به جای تقویت روحیه، تضعیف روحیه نکنیم.
113. اگر مرثیه خوان‌های دیگری حضور دارند، وقت آنان را نیز در نظر داشته باشیم.
114. خواندن مرثیه را بیش از حد، طولانی نکنیم تا موجب خستگی شنوندگان نشود و بر آنان اثر منفی نگذارد. به ویژه در مجالسی که علاقه و زمینه کمتری نسبت به مرثیه در آن‌ها وجود دارد.
115. در غیر موارد ضروری، مرثیه‌ها را متناسب با زمان خود بخوانیم مثلاً، مرثیه ورود امام حسین علیه السلام به کربلا را در همان اوایل محرم و مرثیه جابربن عبدالله انصاری به کربلا را در روز اربعین بخوانیم.
116. سعی کنیم حتماً در ایام خاص و ویژه، مانند ماه‌های محرّم، صفر، ایام فاطمیه، شب‌های قدر، وفات و شهادت مرثیه بخوانیم. و شایسته است در این ایام از خنده و مزاح پرهیز کنیم.
117. از کتاب‌های مَقتَل و مرثیه‌هایی که دارای مدرک، سند و مأخذ صحیح و معتبر هستند، استفاده کنیم و از هر مرثیه خوانی، مرثیه‌ها را نقل ننماییم. کتاب‌های منتهی الآمال، نفس المهموم، بیت الاحزان محدّث قمی، لُهوف سید بن طاووس، جلاء العیون مجلسی و ارشاد شیخ مفید در زمینه مرثیه خوانی کتاب‌های خوب، مفید و معتبری هستند.
118. اگر مأخذ و مدرک مرثیه را به شنوندگان بگوییم بهتر است. بخصوص در مجالسی که طلاب، علما و بزرگان حضور دارند.
119. آرام و شمرده شمرده مرثیه بخوانیم و با فریاد و شتاب مرثیه خوانی نکنیم.
120. هنگام خواندن مرثیه فاصله مناسب دهان خود با میکروفون را رعایت کنیم تا صدا خوب منتقل شود و بلندگو سوت نکشد. توجّه داشته باشیم که صدای بلندگو بیش از اندازه، کم یا زیاد نباشد.


121. اگر مرثیه را با صورت زیبا بخوانیم، دلنشین‌تر است. اگر صوت زیبا نداریم، مرثیه را به صورت عادی و معمولی و بدون صوت بخوانیم.
122. مرثیه خوانی را به خاطر نداشتن صوت زیبا ترک و رها نکنیم.
123. در جاهایی که مرثیه، سوزناک است، بهتر است هماهنگ با آن، صدایمان را سوزناک و چهره مان را اندوهناک نماییم.
124. شایسته است صوت ما هنگام خواندن مرثیه یکنواخت نباشد. صوت خود را به تناسب محتوای مرثیه و به گونه‌ای که زننده نباشد، تغییر دهیم.
125. اگر در شیوه مرثیه خوانی از کسی تقلید می‌کنیم، آن را به مرور زمان ترک نماییم تا خودمان صاحب سبک شویم. البته در آغاز راه، تقلید از مرثیه خوان‌ها دیگر اشکالی ندارد.
126. اگر مرثیه خوان‌های دیگری نیز در مجلس حضور دارند، از روی احترام، از آنان کسب اجازه کنیم و به آن‌ها تعارف نماییم.
127. کتاب‌ها، اشعار مرثیه و نوحه خوانی را مطالعه کنیم و به نوارهای مرثیه و نوحه خوانی گوش دهیم.
128. از بانی، مؤسس و دست اندرکاران مجلس روضه خوانی تشکر نماییم، امّا به صورت مبالغه آمیز و خارج از حد و فراتر از واقعیت نباشد.


در پایان این نوشتار، شایسته می‌نماید که «مرثیه وداع امام حسین علیه السلام» را که برگی جان سوز از سوگ نامه آل محمدعلیهم السلام است، بازگو کنیم. به آن امید که اشکی از دیگانمان جاری شود و خرسندی خدای سبحان را نصیبمان سازد.


مرثیه وداع امام حسین علیه السلام
چون امام حسین علیه السلام دید که همه خاندان و یارانش به شهادت رسیده اند، برای وداع با اهل بیت علیهم السلام خود به زن‌ها رو کرد و فرمود:
«یا سکینه! یا فاطمه! یا زینب! یا‌ام کلثوم! علیکنّ منّی السّلام! ای سکینه!‌ای فاطمه!‌ای زینب! ای‌ام کلثوم! خداحافظِ همگی شما!»
حضرت سکینه علیها السلام دختر کوچک امام حسین علیهم السلام عرض کرد:
«یا أبة! أإستسلمت للموت؟ای پدر جان! آیا تن به مرگ داده‌ای؟»
حضرت فرمود:
«کیف لا یستسلم للموت من لا ناصر له و لا معین؟؛ چگونه تن به مرگ ندهد کسی که یار و یاور ندارد؟»
حضرت سکینه علیها السلام عرض کرد:
«یا أبة! ردنا إلی حرم جدّنا؛ ای پدر جان! ما را به حرم جدّمان بازگردان.‌»
امام حسین علیه السلام فرمود: «اگر شکارچی از مرغ قطا دست بر می‌داشت، آن پرنده آرام سر در آشیانه می‌گذاشت.‌» (کنایه از این بود که لشکر دشمن دست از من بر نمی‌دارد و نمی‌گذارد که شما را به حرم جدّتان ببرم.)
زن‌ها صدای خود را به گریه بلند کردند. حضرت آنان را ساکت نمود و به حضرت‌ام کلثوم علیها السلام فرمود:
«ای خواهرم! تو را سفارش می‌کنم که خویشتن را نیکو بداری و من اینک برای نبرد با گروه دشمنان می‌روم.‌»
حضرت سکینه علیها السلام فریادکنان نزد امام حسین آمد. حضرت که او را خیلی دوست می‌داشت. به سینه خود چسباند و اشک‌هایش را پاک کرد و به وی فرمود:
سیطول بعدی یا سکینه فاعلمی منک البکاء اذا الحمام دهانی
لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة مادام منّی الروح فی جسمانی
فاذا قتلت فانت أولی بالّذی تأتینه [1] یا خیرة النّسوان
«ای سکینه! بدان که پس از مرگ من، گریه تو بسیار خواهد بود. دل مرا از روی حسرت و افسوس به اشک خود مسوزان، تا زمانی که جان در تن من است.‌ای برگزیده زنان! چون کشته شوم، تو سزاوارترین کسی خواهی بود که بر بالین من می‌آیی.‌»
میرزا یحیی ابهری نقل کرده است: «در عالم خواب، علامه مجلسی) را دیدم که در صحن مطهر سید الشهداء و در طرف پایین پای آن حضرت ـ در طاق الصفا ـ نشسته و مشغول تدریس است. علامه به موعظه و پند و اندرز پرداخت و چون خواست مرثیه و مصیبت بخواند، شخصی آمد و گفت: حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام می‌فرماید:
«أذکر المصائب المشتملة علی وداع ولدی الشّهید؛ مصیبت‌هایی را بخوان که بازگو کننده وداع فرزند شهیدم باشد.»
علامه مجلسی نیز مصیبت وداع را خواند و گروه زیادی جمع شدند و گریه بلندی نمودند. به طوری که مانند آن را در عمر خود ندیده بودم. در همان خواب است که امام حسین علیه السلام به علامه مجلسی می‌فرماید:
«قولوا لأولیائنا و أمنائنا یهتمّون فی اقامة مصائبنا؛ به دوستان و درستکاران ما بگویید که در برپایی مصیبت‌های ما کوشش کنند.‌»
امام باقر علیه السلام روایت کرده است: «امام حسین علیه السلام دختر بزرگ خودش فاطمه علیها السلام را صدا زد و به او دست نوشته سربسته و وصیتی سرگشتاده داد. امام سجاد علیه السلام بیمار بود و فاطمه علیها السلام آن نوشته را به ایشان داد و امام سجاد علیه السلام نیز آن را به من داد.‌»
در اثبات الوصیه آمده است: «امام حسین، امام سجاد علیهما السلام را فرا خواند، در حالی که امام سجاد علیه السلام بیمار بود. امام حسین اسم اعظم و مواریث پیامبران را به او داد و به امام سجاد علیه السلام فرمود که علوم و صُحُف و مصاحف و سلاح را که از مواریث نبوّت است، نزد‌ام سلمه علیها السلام گذاشته و به او دستور داده‌ام همه آن‌ها را به تو بدهد.‌»


قطب راوندی در کتاب دعوات خود از امام زین العابدین علیه السلام روایت کرده است که: «پدرم در روز شهادتش مرا به سینه خود چسباند، در حالی که خون در بدن مبارکش می‌جوشید، به من فرمود:‌ای پسرم! دعایی از من به یاد بسپار که مادرم فاطمه علیها السلام آن را به من یاد داد و او نیز از پدرش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم یاد گرفته بود و جبرئیل نیز آن را برای برآورده شدن حاجات و انجام کارهای مهم و برطرف شدن اندوه و بلاهای سخت و کارهای دشوار به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یاد داده بود و آن دعا این است:
بحقّی یس و القرآن الحکیم! و بحقّ طه و القرآن العظیم! یا من یقدر علی حوائج السائلین! یا من یعلم ما فی الضّمیر! یا منفّساً عن المکروبین! یا مفرّجاً عن المغمومین! یا راحم الشّیخ الکبیر! یا رازق الطّفل الصّغیر! یا من لا یحتاج الی التّفسیر! صلّ علی محمد و آل محمّد [وافعل بی کذا و کذا] .‌»


در کتاب کافی روایت شده است که: «امام سجاد علیه السلام در هنگام وفاتش امام باقر علیه السلام را به سینه خود چسباند و به او فرمود:‌ای پسر جان! به تو وصیتی می‌کنم که همین وصیت را پدرم امام حسین علیه السلام در هنگام شهادتش به من فرمود و او نیز این وصیت را از پدرش آموخته بود، و این وصیت آن است که:
«ای پسر جان! بپرهیز از ستم بر کسی که یاوری جز خدا علیه تو ندارد.‌»
در کتاب بحار الانوار آمده است که در این هنگام امام حسین علیه السلام به سمت راست خود نگاه کرد، کسی از یارانش را ندید. به سمت چپ خود نگاه کرد، باز کسی از یارانش را ندید. امام سجاد علیه السلام چون پدر خود را تنها و بی کس دید، با آن که بیمار بود و از ناتوانی توان برداشتن شمشیر را نداشت، به سوی میدان رفت. حضرت‌ام کلثوم علیها السلام از پشت سر، او را صدا زد و گفت:‌ای نور دیده! برگرد. امام سجاد علیه السلام به او فرمود:‌ای عمّه! دست از من بردار و بگذار تا در رکاب پسر پیامبر خدا نبرد کنم. امام حسین علیه السلام به حضرت‌ام کلثوم علیها السلام فرمود: او را باز دار تا زمین از خاندان آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم خالی نماند.


آن گاه امام حسین علیه السلام برای وداع با کودک خردسالش به سوی خیمه‌ها رفت.‌»




تاریخ : جمعه 91/10/22 | 9:29 عصر | نویسنده : علی اصغربامری


 

فرهنگ گریه


گریه همانند خنده یکى از نعمت‏هاى بزرگ الهى به انسان است. حضرت على‏علیه السلام مى‏فرماید: «بکاء العیون و خشیة القلوب من رحمة الله تعالى ذکره فاذا وجدتموها فاغتنموا الدعاء (1) ؛ گریه چشم‏ها و خشیت قلب‏ها ناشى از رحمت الهى است، پس هر وقت آن را یافتید، دعا کردن را غنیمت شمارید.»


در روایت آمده است: «لما مات ابراهیم بکى النبى حتى جرت دموعه على لحیته، فقیل له: یا رسول الله تنهى عن البکاء و انت تبکى؟ فقال: لیس هذا بکاء، و انما هى رحمة (2) ؛ وقتى ابراهیم [پسر پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله] وفات کرد، پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله گریه کرد تا جایى که اشکش بر ریش مبارکش جارى شد. به آن حضرت عرض شد: اى رسول خدا! از گریه کردن نهى مى‏کنى، ولى خود گریه مى‏کنى؟ فرمود: این گریه نیست، بلکه رحمت است.»


گریه، سرمایه انسان در جنگ با دشمن درون؛ اظهار زبونى و زارى در برابر لطف بى‏کران الهى؛ اظهار نیازمندى و ابراز فقر در برابر غنى مطلق و رحمت واسعه حق تعالى؛ خصلت و شیوه جویندگان کمال مطلق و نشانه زنده بودن قلب آدمى است. فرهنگ گریه
چشمى که گریه ندارد، مهر و سوز ندارد و کسى که مهر و سوز ندارد قلبش مرده است. پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله مى‏فرماید: «من علامة الشقاء جمود العین (3) ؛ از جمله علامت‏هاى شقاوت [قلب] ، خشکى چشم است.»
گریه، زبان گویاى دل است و ریزش اشک از چشمان، گویاى احساسات، علایق و تمایلات درونى گریه کننده مى‏باشد. گریه، مظهر شدیدترین حالات احساسى انسان است.


اقسام گریه
1 - گریه عاطفى
در مرگ عزیزان گریستن یا براى مظلومیت و بیچارگى کسى اشک ریختن، ناشى از احساس انسان‏دوستى و نوع گرایى انسان‏هاست. انبیاء و اوصیاى الهى براى مرگ عزیزان خود گریه مى‏کردند و آن را رحمت الهى مى‏دانستند که خداوند در قلب مخلوقات خاص خود قرار داده است. پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله، در مرگ نزدیکان خود گریه مى‏کرد (4) . از على‏علیه السلام نقل شده است که فرمود: «رخص رسول الله صلى الله علیه وآله فى البکاء عند المصیبة (5) ؛ پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله گریه هنگام مصیبت را رخصت داد.»


2 - گریه پیوند و عهد
گریه پیوند و عهد، اعلان آمادگى درونى براى فرمانبرى و اطاعت از دیگرى است. ریختن اشک، اعلان وفادارى نسبت‏به اهداف مقدس و اعلان پیوند جان با پیام مکتب است. گریه براى شهدا، ائمه‏علیهم السلام و بزرگان، از این قبیل است. گریه براى آن‏ها، اعلان تعهد به پیام آن هاست. لازمه این نوع از گریه شناخت هدف، مکتب و مکتب‏دار است. از این روست که گریه کننده با کسى یا چیزى که براى آن گریه کرده، در قیامت محشور خواهد شد.


قال الصادق علیه السلام لابى ولاد الکاهلى: رایت عمى زیدا؟ قال: نعم رایته مصلوبا و رایت الناس بین شامت‏حنق و بین محزون محترق. فقال: اما الباکى فمعه فى الجنة و اما الشامت فشریک فى دمه (6) ؛ امام صادق‏علیه السلام به ابى ولاد کاهلى فرمود: آیا عمویم زید [شهید] را دیدى؟ عرض کرد: بله، او را به صلیب کشیده دیدم و دیدم مردم [دو گروه بودند] گروهى شماتت‏گر و خشمگین و گروهى غمگین و ناراحت. حضرت فرمود: اما گریه کننده [براى شهادت زید] ، پس با او در بهشت است و اما شماتت‏کننده، در خون او شریک است.»


3 - گریه شوق
از جمله گریه‏هاى مثبت، گریه شوق و خوشحالى است که به‏خاطر برخورد با نعمت‏ها، پیروزى‏ها، دوستان، شنیدن اخبار حماسى و امثال آن‏ها، انجام مى‏شود و نوعى رضایت و آرامش درونى براى گریه کننده ایجاد مى‏کند.
4 - گریه خوف
یکى دیگر از اقسام گریه، گریه ترس از قدرت و عظمت‏خداوند است. منشا این نوع از گریه، در واقع ترس از اعمال خود انسان است و یکى از بهترین انواع گریه مى‏باشد. پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله فرمود: «طوبى لصورة نظر الله الیها تبکى على ذنب من خشیة الله لم یطلع على ذلک الذنب غیره (7) ؛ خوشا به حال صورتى که خداوند به آن نظر کند. از خشیت‏خداوند برگناهى گریه مى‏کند که غیر از خداوند کسى از آن اطلاع ندارد.»


در حالات امام کاظم‏علیه السلام آمده است که: «کان یبکى من خشیة الله حتى تخضل لحیته بدموعه (8) ؛ همیشه از شیت‏خداوند گریه مى‏کرد تا ریش آن حضرت از اشکش‌تر شود.»
5 - گریه فراق
این نوع از گریه ناشى از جدایى دوستان و نزدیکان از یکدیگر است.
امام على علیه السلام فرمود: «خالطوا الناس مخالطة ان متم معها بکوا علیکم و ان عشتم حنوا الیکم (9) ؛ با مردم چنان رفتار کنید که اگر درآن حال مردید، بر شما بگریند و اگر زنده ماندید، خواهان معاشرت با شما باشند.»
6 - گریه نفاق
گریه نفاق، گریه مصنوعى و مصلحتى است. منافق براى رسیدن به منافع و مقاصد شوم خود، گاهى متوسل به گریه مى‏شود. على علیه السلام در وصف منافقین مى‏فرماید: «و الى کل قلب شفیع و لکل شجو دموع (10) ؛ نزد هر دلى وسیله‏اى دارند [که مى‏توانند با هرکسى به میل و خواست او سخن گویند] و براى هر غم و اندوهى اشک‏ها ریزند [تا به وسیله آن به مقصود خود برسند.]
گروهى از مردم، همانطور که زبان آن‏ها با دلشان همراه نیست، اشک‏هایشان نیز با احساسات و نیات درونى آن‏ها هماهنگ نیست. از این رو این گریه، منحرف کننده اذهان است.


7 - گریه ذلت و شکست
این نوع از گریه، گریه افراد ناتوان از دستیابى به اهداف و وامانده از مقصود است. افرادى که در راه هدف کوشش نکرده و گرفتار شکست و ذلت‏شده‏اند، براى این بدبختى خود گریه مى‏کنند که سودى هم به حال آن‏ها ندارد.
8 - گریه عقوبتى
گاه خداوند به خاطر گناهان بندگان، آن‏ها را به وسیله گریه عقوبت مى‏کند که نه تنها اجر و ثوابى ندارد؛ بلکه اثرى از نظر یارى‏رسانى به او در دنیا و آخرت نخواهد داشت.
امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند پیامبرى را به نام ارمیا به سوى بنى اسرائیل فرستاد ولى آن‏ها او را با خنده و استهزاء [آزار دادند. خداوند آن‏ها را گرفتار گریه کرد] و حال آن که کسى به گریه آن‏ها اعتنا نمى‏کرد.» (11) نافرمانى از مقام ولایت، یکى از عوامل و زمینه‏هاى این گریه است که با عدم پذیرش آن، مردم تحت ولایت طاغوت در مى‏آیند و آن وقت‏براى حال خود گریه مى‏کنند و سودى هم نخواهد داشت؛ همان‏طورى که مردم نسبت‏به ولایت على علیه السلام کوتاهى کردند و گرفتار ظلم بنى امیه شدند. در نتیجه، گروهى براى دینشان گریه کردندو گروهى براى دنیاى بغارت رفته‏شان.
امام على علیه السلام فرمود: «والله لایزالون حتى لایدعوا لله محرما الااستملوه و لا عقدا الا حلوه و حتى لایبقى بیت مدر و لا وبر الا دخله ظلمهم و نزل به عیثهم و نبا به سوء رعیهم و حتى یقوم الباکیان یبکیان: باک یبکى لدینه و باک یبکى لدنیاه (12) ؛ سوگند به خداوند [که بنى امیه در آینده سلطه پیدا کرده و] همواره ستم مى‏کنند تا این که هیچ حرام خدا را باقى نگذارند مگر آن که آن را حلال گردانند و عهد و پیمانى [که با مسلمانان مى‏بندند] رها نکنند مگر آن که آن را [با ظلم] مى‏شکنند و تا این که باقى نماند خانه از گل ساخته‏شده‏اى و نه خیمه از پشم بافته‏شده‏اى مگر آن که ظلم و ستم آنان در آن داخل شده و تباهکاریشان آن را فرا گرفته و بدى رفتارشان اهل آن را پراکنده مى‏سازد و تا اینکه مردم [از شدت ظلم و ستم آنان،] دو دسته گریان مى‏شوند: یکى براى دینش گریه مى‏کند [که از ترس ایشان نمى‏تواند آن را اظهار کند] و دیگرى براى دنیایش گریان است [که مى‏بیند مالش را به غارت مى‏برند] .»


9 - گریه نیاز
گاه گریه، زبان گویاى نیاز کسى مى‏شود. گناهکاران با گریه خود، نیاز خود را به مغفرت و رحمت الهى نشان مى‏دهند. و سالکان الهى با گریه خود، نیاز خود را به لطف خاصه الهى ابراز مى‏کنند همان‏طور که گریه، زبان گویاى کودکان است که با آن با والدین خود ارتباط برقرار مى‏کنند. معصومین‏علیهم السلام در برابر این گریه عکس العمل سریع نشان مى‏دادند.
امام صادق علیه السلام فرمود: «صلى رسول الله‏صلى الله علیه وآله بالناس الظهر فخفف فى الرکعتین الاخیرتین فلما انصرف قال الناس: هل حدث فى الصلاة شى‏ء؟ قال و ما ذاک؟ قالوا: خففت فى الرکعتین الاخیرتین، فقال لهم: او ما سمعتم صراخ الصبى (13) ؛ رسول خداصلى الله علیه وآله همراه مردم نماز ظهر را بجا آورد و دو رکعت آخر آن را کوتاه کرد، وقتى نماز تمام شد، مردم عرض کردند: آیا حادثه‏اى در نماز رخ داده است؟ فرمود: به چه علت؟ عرض کردند: دو رکعت آخرى [نماز] را کوتاه نمودید. به آن‏ها فرمود: آیا شما گریه کودک را نشنیدید؟»


نمونه‏هاى فراوانى از گریه نیاز را در سیره عملى پیامبران الهى و اولیاء براى درخواست توفیقات بیشتر از خداوند از یک سو و گناهکارانى که توبه کرده‏اند و به سوى خدا با گریه بازگشته‏اند از سوى دیگر مى‏توان یافت.
آثار گریه
1 - قرب به خداوند
قال الرضاعلیه السلام: «کان فیما ناجى الله به موسى‏علیه السلام انه ما تقرب الى المتقربون بمثل البکاء من خشیتى (14) ؛ در آن چیزهایى که خداوند با موسى‏علیه السلام مناجات کرد [آمده است که] : متقربان به سوى من به چیزى همانند گریه از خوف من، به من قرب پیدا نمى‏کنند.»
قال الصادق علیه السلام: «اوحى الله عز و جل الى موسى علیه السلام: ان عبادى لم یتقربوا الى بشى‏ء احب الى من ثلاث خصال، قال موسى: یا رب و ما هن؟ قال: یا موسى الزهد فى الدنیا و الورع عن المعاصى و البکاء من خشیتى (15) ؛ خداى عز وجل به موسى‏علیه السلام فرمود: همانا بندگان من به من تقرب نجستند به چیزى که نزد من از سه خصلت محبوب‏تر باشد. موسى‏علیه السلام عرض کرد: پروردگارا آن‏ها کدامند؟ فرمود: اى موسى! زهد در دنیا و ورع از نافرمانى‏ها و گریه از ترس من.»
2 - جلب رحمت ‏بر امت
قال الصادق‏علیه السلام: «و لو ان باکیا بکى فى امة لرحموا (16) ؛ اگر در میان امت‏یک نفر گریان باشد، همه آن‏ها مورد رحمت قرار مى‏گیرند.»
قال على علیه السلام: «و لو ان عبدا بکى فى امة لرحم الله تعالى ذکره تلک الامة لبکاء ذلک العبد (17) ؛ اگر یک بنده در میان امتى گریه کند، خداوند متعال همه آن امت را به خاطر گریه آن عبد رحم مى‏کند.»
3 - جلب محبت ‏خداوند
قال الباقرعلیه السلام: «ما من قطرة احب الى الله عز و جل من قطرة دموع فى سواد اللیل مخافة من الله لایراد بها غیره (18) ؛ هیچ قطره‏اى نزد خداوند متعال محبوب‏تر از قطره اشکى که در تاریکى شب از ترس خدا بریزد و جز خداوند چیز دیگرى در آن منظور نباشد، نیست.»
4 - سلامتى جسم
فیزیولوژیست‏ها و دانشمندان علم تشریح، فواید زیادى براى گریه و ریختن اشک براى صحت‏بدن ذکر کرده‏اند که نمونه‏اى از آن نقل مى‏شود: «بزرگترین فایده اشک را علماى ابدان، مرطوب نگاه داشتن پرده رویین چشم مى‏دانند، زیرا اگر این پرده خشک شود، شفافى آن از دست رفته و آدمى را کور مى‏کند. اشک عمل دیگرى هم مى‏کند: آلات تنفس را‌تر مى‏کند و به اصطلاح «روغن مى‏زند» و در مقابل عمل خشک کننده هوا مقاومت کرده، آن را مرطوب نگه مى‏دارد. روى همین اصل حیواناتى که [در] هواى مرطوب نفس مى‏کشند «مانند نهنگ‏» غدد اشکى ندارند.» (19)


دانشمندان معتقدند اشک، چشم‏ها را مى‏شوید و ضد عفونى مى‏کند، مجارى بینى را شسته و از عفونت محفوظ مى‏دارد. آنان براى گریستن فایده‏هاى فراوانى قائلند؛ گریه از هیجانات و نارحتى‏هاى درونى جلوگیرى مى‏کند که اگر جلو آن‏ها گرفته نشود باعث امراض قلبى، زخم معده و امثال آن مى‏شود. به همین جهت روانشناسان مى‏گویند: گریستن براى بشر امرى است لازم؛ زیرا هم تسکین دهنده است و هم سلامت‏بخش.
5 - نورانیت قلب
قال على علیه السلام: «البکاء من خشیة الله ینیر القلب و یعصم من معاودة الذنب (20) ؛ گریه از ترس خداوند، قلب را روشن مى‏گرداند و از بازگشتن به گناه باز مى‏دارد.»
6 - پاک شدن از گناهان
قال على علیه السلام: «بالبکاء من خشیة الله تمحص الذنوب (21) ؛ به وسیله گریستن از ترس خدا، گناهان پاک کرده مى‏شوند.»
7 - رفع عذاب از سایر اجزاى بدن


قال الصادق‏علیه السلام: «ما اعز و رقت عین بمائها من خشیة الله عز و جل الا حرم الله سائر جسده على النار (22) ؛ هیچ چشمى از خوف خداوند به اشک خود‌تر نشد، مگر آن که خداوند، سایر اجزاى بدن او را بر آتش حرام مى‏کند.»
8 - گریان نبودن در قیامت
قال الصادق‏علیه السلام: «کل عین باکیة یوم القیامة الا ثلاثة: عین غضت عن محارم الله و عین سهرت فى طاعة الله و عین بکت فى جوف اللیل من خشیة الله (23) ؛ هرچشمى در روز قیامت گریان است، جز سه چشم: چشمى که از دیدن آن چه خداوند حرام کرده، بر هم نهاده شده باشد و چشمى که در راه طاعت‏خداوند، بیدارى کشیده و چشمى که در دل شب از ترس خدا گریسته است.»
9 - دورى از جهنم
قال الصادق‏علیه السلام: «ما من شى‏ء الا و له کیل و وزن الا الدموع، فان القطرة تطفى بحارا من نار فاذا اعز و رقت العین بمائها لم یرهق وجهه قتر و لا ذلة فاذا فاضت‏حرمها الله على النار (24) ؛ هیچ چیزى نیست جز آن که پیمانه و وزنى دارد، مگر گریه که یک قطره‏اش دریاهایى از آتش را خاموش مى‏سازد و چون چشم با اشک خود پر شود، آن چهره پریشانى و خوارى نبیند و چون اشک بریزد، خداوند آن را بر آتش دوزخ حرام مى‏کند.»


10 - بهشت
قال النبى‏صلى الله علیه وآله: «و من زرفت عیناه من خشیة الله کان له بکل قطرة قطرت من دموعه قصر فى الجنة مکلل بالدر والجوهر، فیه ما لا عین رات و لا اذن سمعت، و لا خطر على قلب بشر (25) ؛ هرکس چشم‏هایش از ترس خداوند اشک بریزد، به اندازه هر قطره از آن، کاخى در بهشت‏براى او مهیا مى‏شود. کاخى که به مروارید و گوهر آراسته است، در آن کاخ چیزهایى است که هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و بر قلب هیچ بشرى خطور نکرده است.»


11 - رضوان الهى
قال الباقرعلیه السلام: «ان ابراهیم النبى‏علیه السلام قال: الهى ما لعبد بل وجهه بالدموع من مخافتک؟ قال: جزاؤه مغفرتى و رضوانى یوم القیامة (26) ؛ ابراهیم نبى‏علیه السلام عرض کرد: خداوندا، جزاى بنده‏اى که صورتش را با اشکش از ترس تو‌تر کند چیست؟ فرمود: جزایش مغفرت و رضوان من در روز قیامت است.»
آثار گریه براى امام حسین علیه السلام
گریه براى مصائب وارده بر امام حسین‏علیه السلام داراى آثار فردى، اجتماعى، دنیایى و آخرتى است، چرا که گریه براى آن حضرت، نوعى پیوند با حرکت، راه و روش و هدف آن حضرت است. از این رو گریه براى او، باعث آمادگى براى مبارزه و جهاد با فساد و سبب امیدوارى و رسیدن به هدف نهایى است. مرثیه، شوق و محبت را به حدى بالا مى‏برد که گریه کنندگان براى ایصال به مطلوب خود، زمینه هرگونه فداکارى و از خود گذشتگى را در خود احساس مى‏کنند. گریه براى امام حسین‏علیه السلام نیروى ایمان را از هر جهت‏بسیج کرده ضعف و ناامیدى را از انسان دور مى‏کند و محرک احساسات پاک مردم است.

 

در روایات نیز آثارى براى گریه براى امام حسین‏علیه السلام ذکر شده است که به نمونه‏هایى اشاره مى‏شود:
1 - بخشش گناهان
قال الرضاعلیه السلام: «فعلى مثل الحسین‏علیه السلام فلیبک الباکون فان البکاء علیه یحط الذنوب العظام (27) ؛ براى مثل حسین‏علیه السلام باید گریه کنندگان گریه کنند. چرا که گریه بر آن حضرت، گناهان بزرگ را محو مى‏کند.»
2 - درود خداوند
قال رسول الله صلى الله علیه وآله: «الا و صلى الله على الباکین على الحسین رحمة و شفقة (28) ؛ آگاه باشید که خداوند بر گریه کنندگان براى حسین علیه السلام، از روى رحمت و مهربانى درود مى‏فرستد.»
3 - طلب مغفرت از ناحیه امام حسین‏علیه السلام
قال الصادق‏علیه السلام: «انه‏علیه السلام لیرى من یبکیه فیستغفر له رحمة له (29) ؛ حقا که [حسین‏علیه السلام] کسى را که براى او گریه مى‏کند، مى‏بیند و به ‏خاطر رحمت ‏براو برایش استغفار مى‏کند.»
4 - دورى از جهنم
قال الله سبحانه لموسى‏علیه السلام: «یا موسى اعلم انه من بکى علیه او ابکى او تباکى حرمت جسده على النار (30) ؛ اى موسى! بدان که هرکس براى حسین‏علیه السلام گریه کند یا بگریاند یا وانمود به گریه کردن کند، بدنش را بر آتش حرام کردم.»
5 - شادمانى در بهشت
قال رسول الله‏صلى الله علیه وآله: «یا فاطمة! کل عین باکیة یوم القیامة، الا عین بکت على مصاب الحسین فانها ضاحکة مستبشرة بنعیم الجنة (31) ؛ اى فاطمه‏علیها السلام! هر چشمى در روز قیامت گریان است، مگر چشمى که براى مصیبت‏حسین‏علیه السلام گریه کرده باشد که به وسیله نعمت‏هاى بهشت‏خندان و شادمان خواهد بود.»


اوقات گریه
گریه مثبت ‏به‏ خاطر آثار فراوان دنیوى و اخروى، همیشه مطلوب بوده و وقت‏خاصى ندارد، از این رو خداوند متعال به موسى‏علیه السلام فرمود: «ابک على نفسک ما دمت فى الدنیا (32) ؛ مادامى که در دنیا هستى بر خودت گریه کن.» با این حال در روایات، اوقاتى را براى گریه کردن سفارش کرده‏اند:
1 - وقت زیارت معصومین‏علیهم السلام
در آداب زیارت وارد شده است که:
«واخشع لربک و ابک فان خشع قلبک و دمعت عیناک فهو علامة القبول والاذن (33) ؛ براى پروردگارت خشوع و گریه کن. پس اگر قلبت‏خاشع و چشمانت اشکبار گردید، پس آن علامت قبول و اذن است.»
2 - هنگام سحر
قال رسول الله‏صلى الله علیه وآله: «مع جبرئیل لواء من نور یضرب فى السماء السابعة، مکتوب على ذلک اللواء لا اله الا الله، محمد رسول‏الله‏صلى الله علیه وآله طوبى لامة محمد ینادون بالاسحار بالبکاء و التضرع اولئک هم الامنون یوم القیامة (34) ؛ همراه با جبرئیل پرچمى از نور است که در آسمان هفتم نصب مى‏کند [و] بر آن پرچم نوشته شده است: لا اله الا الله، محمد رسول الله‏صلى الله علیه وآله خوشا به حال امت محمدصلى الله علیه وآله که در سحرها به وسیله گریه و تضرع [خداوند را] مى‏خوانند. آن‏ها در قیامت در امانند.»


3 - وقت نماز
قال الله تعالى: «یا عیسى! ابک على نفسک فى الصلاة (35) ؛ اى عیسى! در نماز بر نفست گریه کن.»
ابو حنیفه [راوى] مى‏گوید: «سالت ابا عبدالله‏علیه السلام عن البکاء فى الصلاة ایقطع الصلاة؟ فقال: ان بکى لذکر جنة او نار فذلک هو افضل الاعمال فى الصلاة و ان کان ذکر میتا له فصلاته فاسدة (36) ؛ از امام صادق‏علیه السلام درباره گریه کردن در نماز سؤال کردم که آیا نماز را باطل مى‏کند؟ فرمود: اگر براى یاد بهشت‏یا جهنم گریه کند پس آن از بهترین اعمال در نماز است و اگر مرده‏اش را یاد کرده [و گریه کند،] نمازش فاسد است.


4 - هنگام توبه
قال الصادق‏علیه السلام: «فاما توبة العام فان یغسل باطنه بماء الحسرة و الاعتراف بالجنایة دائما واعتقاد الندم على ما مضى و الخوف على ما بقى من عمره... و یدیم البکاء و الاسف على ما فاته من طاعة الله (37) ؛ توبه عام آن است که باطنش را با آب حسرت بشوید و همیشه اعتراف به جنایت کند و از گذشته‏اش پشیمان باشد و از مابقى عمرش خائف باشد... و گریه و تاسف بر آن چیزهایى که از طاعت‏خداوند از او فوت شده است را ادامه دهد.»
گریه براى کى و براى چه؟
گریه براى چند کس و چند چیز مطلوب است، که نمونه هایى از آن‏ها ذکر مى‏گردد:
1 - براى فراق دوستان
قال الحسن بن على‏علیه السلام: «انما ابکى لخصلتین: لهول المطلع و فراق الاحبة (38) ؛ من براى دو حالت گریه مى‏کنم: براى هول و شدت اطلاع دهنده قیامت و براى فراق دوستان.»
2 - براى شهید
پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله در شهادت حضرت حمزه گریست و امر فرمود براى او گریه کنند (39) . و براى شهادت حضرت على‏علیه السلام گریه کردند، (40) همان طور که براى شهادت امام حسین‏علیه السلام گریه کردند.


3 - براى مردگان
قال الصادق علیه السلام: «ان ابراهیم خلیل الرحمن سال ربه ان یرزقه ابنة تبکیه بعد موته (41) ؛ ابراهیم خلیل‏علیه السلام از خداوند خواست که به او دخترى روزى نماید تا بعد از مرگش براى آن حضرت گریه کند.»
4 - براى ائمه‏علیهم السلام
در دعاى ندبه چنین آمده است: «فعلى الاطائب من اهل بیت محمد و على صلى الله علیهما و الهما فلیبک الباکون و ایاهم فلیندب النادبون و لمثلهم فلتذرف الدموع ولیصرخ الصارخون و یضج الضاجون و یعج العاجون (42) ؛ باید گریه کننده‏ها بر پاکان خاندان محمد و على که صلوات خدا بر آندو و اهل آندو باد بگریند و براى آنان بلند گریه کنند و براى امثال آن‏ها اشک‏ها روان شوند و شیون کنندگان شیون کنند و زارى کنندگان زارى کنند و ناله کنندگان ناله جانسوز کشند.»


5 - براى گناهان
قال الباقرعلیه السلام: «قال الخضر... وابک على خطیئتک (43) ؛ خضر به موسى گفت: بر خطاهایت گریه کن.»
قال الصادق‏علیه السلام: «فیما وعظ الله به عیسى بن مریم ان قال له: ابک على السیئة فانها لى سخط (44) ؛ از جمله چیزهایى که خداوند به وسیله آن عیسى‏علیه السلام را موعظه فرمود این بود که به او فرمود: برگناه گریه کن، چرا که گناه مایه خشم من است.»
6 - براى مرگ و حوادث بعد از آن
قال السجادعلیه السلام: «ابکى لخروج نفسى، ابکى لظلمة قبرى، ابکى لضیق لحدى، ابکى لسؤال منکر و نکیر ایاى، ابکى لخروجى عن قبرى عریانا ذلیلا حاملا ثقلى على ظهرى (45) ؛ مى‏گریم براى جان دادنم، مى‏گریم براى تاریکى قبرم، مى‏گریم براى تنگى لحدم، مى‏گریم براى پرسش نکیر و منکر از من و مى‏گریم براى بیرون شدن از قبرم در حالى که برهنه و خوار [بوده] بار اعمال سنگینم را بر دوش دارم.»


آداب گریه
گریه داراى شرایط و آداب خاصى است که رعایت آن‏ها موجب تاثیر گریه بر جان انسان خواهد شد. بعضى از این آداب عبارتست از:
1 - همراهى گریه با ورع
قال السجادعلیه السلام: «لیس الخوف، خوف من بکى و جرت دموعه، ما لم یکن له ورع یحجزه عن معاصى الله و انما ذلک خوف کاذب (46) ؛ خوف [از خداوند] آن نیست که کسى گریه کند و اشک‏هایش جارى شود، مادامى که ورعى براى او نباشد که او را از معاصى خداوند منع کند و این [گریه بى ورع] همان ترس دروغین است.»
2 - زیاد گریه کردن و طول دادن آن
قال رسول الله‏صلى الله علیه وآله: «و عودوا قلوبکم الرقة و اکثروا التفکر والبکاء؛ قلب‏هایتان را به رقت عادت دهید و زیاد تفکر و گریه کنید.»
قال رسول الله‏صلى الله علیه وآله: «ثلاث منجیات للمؤمن: کف لسانه عن الناس واغتیابهم و اشغاله نفسه بما ینفعه لاخرته و دنیاه و طول البکاء على خطیئته (47) ؛ سه چیز براى مؤمن مایه نجات است: حفظ زبانش از اذیت مردم و غیبت کردن آن‏ها، و مشغول نمودن خود به چیزهایى که براى آخرت و دنیایش منفعت دارد، و گریه طولانى بر خطاهایش.»
3 - لطمه نزدن به صورت و پاره نکردن لباس
قال رسول الله‏صلى الله علیه وآله: «لیس منا من ضرب الخدود، و شق الجیوب (48) ؛ از ما نیست کسى که [در هنگام گریه و زارى بر مردگان] به صورت بزند و لباس پاره کند.»


4 - همراه با سوزدل
قال النبى‏صلى الله علیه وآله: «اوحى الله الى عیسى یا عیسى بن البکر البتول ابک على نفسک بکاء من قد ودع الاهل و قلى الدنیا و ترکها لاهلها و صارت رغبته فیما عند الهه (49) ؛ خداوند به عیسى علیه السلام وحى فرمود: اى عیسى! بر نفست گریه کن؛ گریه کسى که اهلش را ترک کرده و دنیا را کوچک نموده و آن را براى اهلش واگذاشته است و رغبت او فقط در آنچه که نزد خدایش مى‏باشد، گردیده است.»


علل محرومیت از گریه
1 - قساوت قلب
قال على علیه السلام: « ما جفت الدموع الا لقسوة القلوب و ما قست القلوب الا لکثرة الذنوب (50) ؛ اشک‏ها خشک نمى‏شوند، مگر به خاطر قساوت قلب‏ها و قلب‏ها قساوت پیدا نمى‏کنند، مگر به‏خاطر زیادى گناهان.»
2 - غفلت
در قرآن کریم آمده است: «ازفت الازفة. لیس لها من دون الله کاشفة. افمن هذا الحدیث تعجبون. و تضحکون و لاتبکون. و انتم سامدون‏» (51) ؛ «روز قیامت نزدیک است و هیچ کس غیر از خداوند نمى‏تواند آن روز را آشکار کند. آیا از این سخن تعجب مى‏کنید و مى‏خندید و [به روزگار سخت‏خود] نمى‏گریید و حال آن که شما سخت غافلید.»


زمینه ‏هاى کسب نعمت گریه
1 - یاد از مردگان
قال اسحاق بن عمار: «قلت لابى عبدالله‏علیه السلام: اکون ادعو و اشتهى البکاء فلایجیئنى و ربما ذکرت من مات من بعض اهلى فارق و ابکى فهل یجوز ذلک؟ فقال: نعم تذکرهم فاذا رققت فابک وادع ربک تبارک و تعالى (52) ؛ اسحاق بن عمار مى‏گوید: به امام صادق‏علیه السلام عرض کردم: من دعا مى‏کنم و [در آن حال] دوست دارم گریه کنم ولى گریه‏ام نمى‏آید و چه بسا بعضى از کسانى که از اهلم هستند و مرده‏اند را بیاد مى‏آورم، در این حال دلم رقت پیدا کرده و گریه مى‏کنم. آیا این کار جایز است؟ فرمود: بله، آن‏ها را به یاد آور و هر وقت رقت پیدا کردى، گریه کن و پروردگارت را بخوان.»
2 - تباکى
قال الصادق‏علیه السلام: «ان لم یجئک البکاء فتباک، فان خرج منک مثل راس الذباب فبخ بخ (53) ؛ اگر گریه‏ات نمى‏آید، پس تباکى کن (یعنى وانمود به گریه کردن کن) که اگر مثل سر پشه‏اى از تو [اشک] خارج شد، به به [به تو] .


3 - خوردن بعضى از غذاها
قال النبى صلى الله علیه وآله: «علیکم بالعدس فانه مبارک مقدس یرقق القلب و یکثر الدمعة (54) ؛ بر شما باد [خوردن] عدس، چراکه عدس مبارک [و] مقدس است [و] قلب را رقت مى‏دهد و اشک را زیاد مى‏کند.»


گریه کودک
همان طورى که گریه براى بزرگسالان نعمت است و در جسم و روح آن‏ها مؤثر مى‏باشد، براى کودکان نیز چنین است. از این رو معصومین‏ علیهم السلام از اینکه جلو گریه کودکان را بگیرند منع کرده ‏اند.
قال رسول الله صلى الله علیه وآله: «عوذة للصبى اذا کثر بکاؤه (55) ؛ هر وقت‏بچه زیاد گریه کند، براى او [مایه] محافظت است.»
قال الصادق‏علیه السلام: «اعرف یا مفضل ما للاطفال فى البکاء من المنفعة واعلم ان فى ادمغة الاطفال رطوبة ان بقیت فیها احدثت علیهم احداثا جلیلة و عللا عظیمة من ذهاب البصر و غیره فالبکاء یسیل تلک الرطوبة من رؤوسهم فیعقبهم ذلک الصحة فى ابدانهم والسلامة فى ابصارهم افلیس قد جاز ان یکون الطفل ینتفع بالبکاء و والداه لایعرفان ذلک فهما دائبان لیسکتانه و یتوخیان فى الامور مرضاته لئلا یبکى و هما لایعلمان ان البکاء اصلح له و اجمل عاقبة (56) ؛ اى مفضل! منفعتى را که در گریه، براى اطفال وجود دارد بشناس. بدان که در مغز اطفال رطوبتى است که اگر در آن همچنان بر جاى ماند، موجب زیان‏هاى بسیار و امراض سخت مثل کورى و غیره مى‏گردد. گریه آن رطوبت را از سر آن‏ها جارى مى‏کند و در نتیجه صحت‏بدن و سلامت چشم در آن‏ها حاصل مى‏شود. آیا مى‏شود که طفل نفعى از گریه برد و پدر و مادر از آن غافل باشند؟ [بلى، چرا که] ایشان در صدد ساکت کردن اویند و مى‏کوشند رضاى خاطرش را فراهم کنند که گریه نکند، در صورتى که نمى‏دانند گریه کردن براى او سودمندتر است و عاقبت نیکوترى دارد.»


قال رسول الله صلى الله علیه وآله: «لاتضربوا اطفالکم على بکائهم فان بکاءهم اربعة اشهر شهادة ان لا اله الا الله و اربعة اشهر الصلاة على النبى صلى الله علیه وآله و آله‏علیهم السلام و اربعة اشهر الدعاء لوالدیه (57) ؛ بچه‏هایتان را به خاطر گریه کردنشان نزنید. چراکه گریه آن‏ها تا چهارماهگى شهادت به «لا اله الا الله‏» است و چهار ماه [دوم] صلوات بر پیامبرصلى الله علیه وآله و آل اوعلیهم السلام است و در چهار ماه [سوم] دعا براى والدین او مى‏باشد.»

· پاورقــــــــــــــــــــی

1) بحار الانوار، ج 90، ص 336.
2) همان، ج 79، ص 76.
3) همان، ج 72، ص 107.
4) همان، ج 82، ص 101.
5) همان.
6) همان، ج 46، ص 193.
7) وسائل الشیعه، ج 11، ص 177.
8) بحار الانوار، ج 90، ص 336.
9) نهج البلاغه فیض، کلمات قصار، ش 9، ص 1092.
10) همان، خ 185، ص 261.
11) بحارالانوار، ج 100، ص 87.
12) نهج البلاغه فیض، خ 97، ص 290.
13) وسائل الشیعه، ج 15، ص 198.
14) همان، ج 11، ص 177.
15) اصول کافى، ج 4، ص 234.
16) وسائل الشیعه، ج 11، ص 178.
17) بحار الانوار، ج 90، ص 336.
18) وسائل الشیعه، ج 11، ص 179.
19) اسلام و علم امروز، ص 49.
20) شرح غررالحکم، ج 2، ص 111.
21) همان، ج 3، ص 240.
22) وسائل الشیعه، ج 11، ص 179.
23) اصول کافى، ج 4، ص 234.
24) وسائل الشیعه، ج 11، ص 178.
25) همان، ص 175.
26) بحار الانوار، ج 90، ص 334.
27) همان، ج 44، ص 284.
28) همان، ص 304.
29) همان، ج 25، ص 376.
30) همان، ج 44، ص 308.
31) همان، ص 293.
32) همان، ج 90، ص 333.
33) همان، ج 100، ص 211.
34) همان، ج 96، ص 344.
35) همان، ج 14، ص 290.
36) وسائل الشیعه، ج 4، ص 1251.
37) بحار الانوار، ج 6، ص 31.
38) همان، ص 160.
39) همان، ج 82، ص 92.
40) همان، ج 42، ص 190.
41) همان، ج 82، ص 92.
42) دعاى ندبه.
43) بحار الانوار، ج 13، ص 302.
44) همان، ج 14، ص 295.
45) همان، ج 98، ص 89.
46) همان، ج 90، ص 335.
47) همان، ج 78، ص 140.
48) همان، ج 82، ص 93.
49) همان، ج 90، ص 333.
50) وسائل الشیعه، ج 11، ص 337.
51) نجم/ 57 تا61.
52) بحار الانوار، ج 90، ص 334.
53) همان.
54) همان، ج 14، ص 254.
55) همان، ج 76، ص 194.
56) همان، ج 60، ص 380.
57) وسائل الشیعه، ج 15، ص 171.




تاریخ : جمعه 91/10/22 | 9:26 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

بیدارى، روح عزادارى


اهمیت سوگواری
سوگواری برای عزیز از دست رفته، طبیعی بشر است و برخاسته از مهر و محبت، ولی اگر فرد از دست رفته، شهید، یا بزرگ باشد و در راه خدا جانبازی کرده باشد، عزایش گذشته از مهر، رنگ حیاتی و صبغه الهی دارد. عزای شهید مایه تکامل و موجب زنده نگه داشتن شهادت است.
اگر عزاداری پیشوای شهیدان نبود، کسی امروز امام حسین علیه السلام را نمی‌شناخت، راه حسین گم شده بود، و بشریت از هدایتهای اهل بیت علیهم السلام بی‌بهره و محروم بود.


اگر سوگواری امام حسین علیه السلام نبود، کسی امروز یزید و راه یزیدیان را نمی‌شناخت و سعادت بشری تأمین نمی‌شد. حسین شهید و شهادت حسینی، رهبر اجتماع بشری است، در همه زمانها و همه مکانها.
سوگواری برای شهید، نفرت طبیعی را به سوی ظالم و ستمگر برمی انگیزد، و ناله‌ها و اشکها، سندهای زنده ظلم ظالمان می‌باشند.
سوگواری شهید، در پرورش اجتماع و آموزش مردم، تأثیر کلی دارد و عزای او، هدفش را احیا می‌کند.
عاطفه بشری مهم ترین محرک بشر است؛ اگر به سوی خیر رهنما گردد بشر را خوشبخت و اگر به سوی شرّ رهنما شود، بشر را بدبخت می‌کند.
دعوت اشک، با زبان نیست، با قلم و یا رسانه نیست، دعوت اشک، دعوت با دل است. و دلربایی در تبلیغ، مؤثرترین حربه است. و این ابزار تنها به دست راهروان حسینی است.


بی جهت نیست که برای عزاداری اجر جزیل منظور شده است و سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و معصومان علیهم السلام گردیده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله وقتی عموی خود حمزه را در احد در خون شناور می‌بیند گریه می‌کند.(1)
و آن گاه که به شهر برمی گردد و مشاهده می‌کند، در خانه‌های قبیله «بنی أشهل» و «بنی ظُفَر» برای شهیدانشان صدای گریه بلند است، او نیز گریه می‌کند و از اینکه حضرت حمزه گریه کننده نداشت، ناراحت می‌شود و می‌فرماید: «لکِنّ حَمزَةَ لا بَواکِی لَهُ الیَومَ؛ ولیکن امروز حمزه گریه کننده ندارد».(2)


سعد بن معاذ و اسید بن خُضَیر از این جریان مطلع شدند، موضوع را با حضرت فاطمه علیهاالسلام و زنان مدینه در میان گذاردند و سپس زنان در خانه حمزه به سوگواری پرداختند(3) و عبد اللّه بن رواحه، قصیده پرشوری سرود.(4)
همچنین با شنیدن خبر شهادت جعفر بن أبی طالب، برادر علی علیه السلام معروف به جعفر طیار ـ که در غزوه موته در جنگ با رومیان در 33 سالگی شهید شد ـ حضرت رسول صلی الله علیه و آله به خانه اسماء بنت عُمَیس، همسر شهید می‌رود و به او تسلیت می‌گوید. آن گاه به خانه فاطمه علیهاالسلام می‌رود و با مشاهده اشک و آه فاطمه علیهاالسلام می‌فرماید: «عَلی مِثلِ جَعفَرٍ فَلْتَبْکِ الْبَواکی؛(5) باید گریه کنندگان بر شخصیتی همچون جعفر گریه کنند».
امام صادق علیه السلام از یکی از شیعیانش به نام فضیل پرسید: آیا تشکیل جلسه و نقل حدیث دارید؟ فضیل پاسخ مثبت می‌دهد، امام علیه السلام می‌فرماید: «إنَّ تِلکَ المَجالِسَ اُحِبُّها، فَأحیوا أمرنا، رَحِمَ اللّه ُ مَن أحیا أمرنا، یا فُضَیلُ مَن ذَکَرَنا أو ذُکِرْنا عِندَهُ، فَخَرَجَ مِن عَینِهِ مِثلُ جَناحِ الذُّبابِ غَفَر اللّه ُ لَهُ ذُنُوبَهُ؛(6) براستی دوست دارم چنین جلساتی را، پس امر ما (ولایت و رهبری ما) را احیا کنید، رحمت خدا بر کسی باد که امر ما را زنده کند،‌ای فضیل! هرکه مارا یاد کند یا ما نزدش یاد شویم و در نتیجه از چشمش به قدر بال پشه‌ای اشک بیرون آید، خداوند گناهانش را بیامرزد...»


گریه بر امام حسین علیه السلام
خیمه ماه محرم زده شد در دل ما باز نام تو شده زینت هر محفل ما
جز غم عشق تو ما را نبود سودایی عشق سوزان تو آغشته به آب و گِل ما
با فرا رسیدن عزای سید الشهداء علیه السلام، عالم و آدم و زمان و زمین سوگوار و گریان می‌گردد. عالم بزرگوار، جعفر بن قولویه، در باب 16، از کتاب کامل الزیارات با عنوان «بکاء جمیعِ مَا خَلَقَ اللّه ُ عَلی الحُسَین بن علی علیهماالسلام » پنج صفحه روایت آورده است. یکی از آن روایات سخن امام باقر علیه السلام است که فرمود: «بَکَت الإنسُ والجنُّ وَالطَّیرُ وَالوُحُوشُ عَلَی الحُسَین بن علی علیهماالسلام حَتّی ذَرَفَت دُمُوعُها؛(7) انس و جن و پرندگان و وحشیان بر حسین بن علی علیهماالسلام آنقدر گریستند تا اشکشان روان شد».
گویا عاشورا قلب هستی است که جهان را متأثر می‌سازد. و باید زنده و جاوید بماند.


گریه حضرت رسول بر امام حسین علیه السلام
عایشه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله روایت می‌کند: وقتی حضرت رسول صلی الله علیه و آله در غرفه‌ای بود که بر آن حضرت وحی نازل می‌شد، به من سفارش کرد کسی وارد آن جا نشود. در آن هنگام، حسین ـ که در آن دوران کودکی بود ـ نزد حضرت رفت، جبرئیل به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داده بود: زمانی نمی‌گذرد که افرادی از ملت تو این کودک را در سرزمین «طف» از خاک عراق، شهید می‌کنند، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله گریست.
جبرئیل چنین تسلیت گفت: «لا تَبکِ، فَسَوفَ یَنتَقِمُ اللّه ُ مِنهُم، بِقائِمِکُم أهلَ البَیتِ؛(8) گریه مکن؛ زیرا به زودی خداوند به دست قائم شما اهل بیت از آنان انتقام می‌گیرد».


در بیان امام باقر علیه السلام آمده است: «کانَ رَسُول اللّه ِ صلی الله علیه و آله إذا دَخَلَ الْحُسَیْنُ جَذَبَهُ إلیه... فَیُقَبِّلُهُ ویَبْکی... فَیَقُولُ: یابُنَی أُقَبِّلُ مَوْضِعَ السُیُوفِ مِنک...؛(9) سیره پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چنان بود که هر گاه حسین علیه السلام وارد می‌شد، او را به خود جذب می‌کرد... پس او را می‌بوسید و می‌گریست... پس می‌فرمود: فرزندم! جای شمشیرها را بر بدنت می‌بوسم».


گریه امام علی علیه السلام
ابن عباس می‌گوید: هنگام رفتن به جنگ صفین از نینوا می‌گذشتیم، آن حضرت گریه مفصلی کرد به طوری که اشک از روی محاسن او جاری شد، ما هم همصدا با علی علیه السلام گریستیم...، فرمود: در این سرزمین هفده نفر از فرزندان من و فاطمه به شهادت می‌رسند و به آغوش خاک می‌روند.(10)


گریه فاطمه زهرا علیهاالسلام
طبق روایت امام صادق علیه السلام، روزی فاطمه علیهاالسلام به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله مشرف شد و حضرت را گریان یافت، از علت گریه پرسید: حضرت رسول فرمود: جبرئیل علیه السلام به من خبر داد که حسین علیه السلام را گروهی از امت من به قتل می‌رسانند. فاطمه علیهاالسلام نیز با شنیدن این خبر سخت نگران شد و گریه و ناله سر داد، اما وقتی از مقام بلند فرزند خویش به خاطر شهادت آگاه گردید، آرامش و تسکین یافت.(11)


گریه امام صادق علیه السلام
امام صادق علیه السلام به ابوهارون مکفوف دستور می‌دهد مرثیه بسراید، و آن گاه که وی مرثیه خود را می‌خواند، مشاهده می‌نماید که امام علیه السلام سخت گریه می‌کند، و متوجه می‌شود که از صدای گریه امام صادق علیه السلام زنانی که پشت پرده حضور داشته‌اند، صدای خود را به گریه و شیون بلند کرده‌اند، بعد امام علیه السلام فرمود: «مَنْ أنْشَدَ فِی الْحُسَینِ علیه السلام شِعراً، فَبَکَی وأبْکی عَشَراً، کُتِبَ لَهُ الجَنَّةُ...؛(12) هرکه درباره حسین علیه السلام شعری بخواند و در نتیجه بگرید و ده نفر را بگریاند، بهشت برایش مقرر شود...».
در حدیث دیگر از ابوهارون مکفوف روایت شده است: هنگامی که در محضر امام صادق علیه السلام شعری خواندم، فرمود: «لا، کَما تُنْشِدُونَ وکَما تُرثیهِ عِندَ قَبْرِهِ؛ نه [این گونه نخوان بلکه [همان گونه که خودتان [با لحن و صوت حزین و آواز] می‌خوانید و همان طور که کنار قبر حسین علیه السلام می‌خوانی؛ بخوان».


آن گاه خواندم:
«اُمرُر علی جدث الحُسین فَقُلْ لاَِعْظُمِهِ الزکیّة...»
و امام که گریان شد، سکوت کردم، پس فرمودند: «مرور کن؛ دوباره خواندم، سپس فرمود: بیشتر بخوان، دوباره اشعاری را خواندم، حضرت گریست، زنان هم منقلب شدند...».(13)


عزاداری زنده یا بی‌روح
با کمال تأسف اکنون بسیاری از عزاداریها مرده و بی‌روح است. هم نام اللّه و حسین علیه السلام بر زبانها و هم محبت شیطان بزرگ و کوچک و بت طاغوت در دلهاست. در این وضعیت از مردم معمولی ـ که زیر بمباران تبلیغاتی استکبار و ایادی داخلی آنها هستند ـ انتظاری نیست؛ ولی چرا روحانیان و مداحان و... احیانا مقلّد یا چاپلوس عوام می‌شوند؟
امروز نیازمند تبر ابراهیمی و دست توانمند علوی هستیم که با کمک پیامبران، بتهای استکباری را بشکند تا طواف عزاداری بر محوریت امامت حق بچرخد، نه بر کعبه آن دلهایی که باغ وحشی از حیوانات و شیاطین الانس والجن است.
چه شده است که سیره امامان علیهم السلام مثل برخورد امام هفتم علیه السلام با ابراهیم جمّال که تنها به سبب کرایه دادن شترانش به مأمون و علاقمندی به بازگشت او از سفر حج و پرداخت مال الاجاره، مذمت شد، از یاد رفته است؟


نمونه عزاداری زنده، شعار حماسی عزاداران ایران در 15 خرداد سال 1342 مصادف با 12 محرم بود و مراسمی که در آستانه پیروزی انقلاب بویژه عاشورا، تاسوعا و اربعین انجام شد و مهم ترین عامل سرنگونی طاغوت، و عامل پیروزی انقلاب گردید.
به عنوان نمونه کوچک دیگر، نوارهای نوحه سینه زنی که پیش از انقلاب در شهرستان جهرم تهیه و به سرعت در سراسر کشور منتشر شد، بسیار آموزنده بود. در آن مراسم عزاداران در هنگام رویارویی با مجسمه شاه در میدان شهر با مشت گره کرده فریاد می‌زدند:
«کاخت کنیم زیر و زبر، یَابنَ مرجانه‌ای ظالم بیدادگر، یَابنَ مرجانه»
و این نشان می‌داد که ابن مرجانه امروز، شاه پلید است.


روح نهضت حسینی
عاشورا درسها و پیامهای فراوانی دارد، خوشبختانه اخیرا کتابهایی نظیر «پیامهای عاشورا» «عبرتهای عاشورا» «آذرخشی دیگر از آسمان کربلا» منتشر شده است؛ ولی روح نهضت حسینی یک کلمه است؛ یعنی ولایت و رهبری حق، که از مهم ترین و کلیدی ترین ارکان دین است، همان گونه که حضرت ابوعبداللّه علیه السلام می‌فرماید: «ونحنُ أهل البیت أَوْلی بِولایَةِ هذا الامرِ عَلیکُمْ من هذَا المُدَّعین ما لَیْسَ لَهُمْ؛(14) ما خاندان پیامبر بر تصدی این امر [و خلافت و حکومت بر شما] از این مدعیان ناحق، سزاوارتریم».
این روزها که حیثیت، عزت، ثروت و شخصیت مسلمانان در افغانستان، عراق و فلسطین لگدمال هوسبازیهای آمریکا و صهیونیستهاست و گوشه‌ای از برباد رفتن عزت و ناموس مردم در زندانهای ابوغریب، گوانتاناموو... نمودار شده است، اهمیت رهبری دینی بیشتر روشن می‌شود.


هیچ کس جز اهل بیت علیهم السلام لیاقت سروری ندارد و نوکری اینان افتخار ماست. دریغ است که یوسف زهرا علیه السلام به ثمن بخس و دراهم معدوده فروخته شود و در خط ابن سعدهایی قدم نهیم که در طمع ملک ری به سرپرستی آمریکا تلاش می‌کنند.


پی نوشت:
1. الاستیعاب، ج1، ص275.
2. همان.
3. بحارالانوار، ج20، ص99.
4. الاستیعاب، ج1، ص275.
5. بحارالانوار، ج22، ص276؛ اسد الغابه، ج2، ص289.
6. وسائل الشیعه، ج10، ص392.
7. کامل الزیارات، ص82، باب 26، ح1.
8. بحار، ج36، ص349.
9. کامل الزیارات، ص68 ـ 69، باب 22، ح4.
10. بحارالانوار، ج46، ص253.
11. ره توشه راهیان نور، محرم 1418، ص 340، از کامل الزیارات، ص57.
12. کامل الزیارات، ص111، باب 33، ح1.
13. همان، ص113، ح5.
14. وسائل الشیعه، ج10، ص392.