سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 91/12/25 | 12:27 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

امامت - حدیث ثقلین

1 - این حدیث تواتر معنوی دارد . معنیی که متواتر است و بیشتر در
روایتها همین الفاظ آمده است اینست : « انی تارک فیکم الثقلین کتاب‏
الله و عترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا لن یفترقا حتی یردا علی‏
الحوض » .
در شماره چهارم از سال دوم مجله " رسالة الاسلام " ناشر افکار " دار
التقریب بین المذهب الاسلامیه " مقاله‏ای نشر شد و حدیث را به این صورت‏
نقل کرده بود : « انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و سنتی » . همان‏
وقت به امر مرحوم آیة الله بروجردی یکی از فضلای قم به نام آقا شیخ قوام‏
الدین قمی و شنوه‏ای رساله‏ای نوشت تحت عنوان " حدیث الثقلین " و
فرستاد به دار التقریب . دار التقریب این رساله را مستقلا چاپ کرد .
در آن رساله مأخذ این حدیث در کتب صحاح و مسانید و سنن و همچنین نقل‏
این حدیث در تفاسیر و سیر و تواریخ و کتب لغت به مناسبات مختلف مثلا
در تفاسیر به مناسبت آیه : « سنفرغ لکم آیه الثقلان »

و یا آیه اعتصام و یا آیه مودت و آیه تطهیر ، و در لغت به مناسبت ماده‏
ثقل و امثال اینها ذکر شده است .
از جمله می‏گوید در صحیح مسلم جزء هفتم صفحه 122 و سنن ترمذی جزء دوم‏
صفحه 307 و سنن داودی جزء دوم صفحه 432 و مسند احمد جزء 3 صفحه 14 و 17 و
26 و 59 و جزء چهارم صفحه 366 و 371 و جزء پنجم صفحه 182 و 189 و مستدرک‏
حاکم جزء سوم صفحه 109 و طبقات ابن سعد جزء 4 صفحه 8 و اسد الغابه جزء
دوم صفحه 12 و جزء سوم صفحه 147 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید صفحه‏
130 در معنی عترت .
2 - کلمه ثقلان در قرآن به جن و انس گفته شده . باید دید به چه مناسبت‏
در این حدیث به کار رفته است .
در این حدیث چند نکته هست ، یکی اینکه چرا به این [ یعنی اهل بیت ]
در خبر ثقل گفته شده است ؟
دیگر اینکه چرا قرآن ثقل اکبر و اهل بیت ثقل اصغر گفته شده است ؟ در
برخی تعبیرات است که « احدهما اعظم من الاخر » .
در بعضی احادیث است که سئوال شده : « و ما الثقلان ؟ قال صلی الله‏
علیه و آله و سلم : کتاب الله طرفه بید الله و طرفیه بایدیکم و الثقل‏
الاصغر عترتی » . در بعضی روایات است : « فانهما حبلان لا ینقطعان الی یوم‏
القیامة » .
مطلب سوم که عمده است اینست که پیغمبر اکرم فرمود این دو تا از هم‏
جدا نمی‏شو ند . مقصود این نیست که اینها خودشان راهشان را از هم جدا
نمی‏کنند ، از هم قهر نمی‏کنند و بین آنها اختلاف و جنگ و جدال پیدا
نمی‏شود . مقصود اینست که تمسک به اینها از یکدیگر تفکیک نمی‏پذیرد . هر
که بخواهد " حسبنا کتاب الله "

بگوید آنچنانکه عمر در صدر اسلام گفت و یا " حسبنا ما روی لنا من اهل‏
البیت " بگوید آنچنانکه اخبار یین ما گفته و عملا غالب علمای شیعه‏
چنینند ، و بخواهند به این وسیله میان آنها تفکیک کنند بدانند که مسیر
نیست .
مطلب چهارم تضمین رسول اکرم است که اگر به این دو ثقل دقیقا متمسک‏
شوید هرگز گمراه و بدبخت نخواهید شد .
انحراف و انحطاط مسلمین از آنجا شروع شد که میان ایندو خواستند تفکیک‏
کنند .
اکنون خوب است درباره تفکیک ناپذیری آنها بحث کنیم . چرا آورنده‏
یک شریعت و قانون و کتاب آسمانی غیر از آن شریعت چیز دیگر را نیز
ضمیمه می‏کند ؟
این مسئله [ مربوط ] به عمیق بودن قرآن و نیازمند به مفسر بودن شریعت‏
است . در مقام تمثیل باید گفت یک وقت هست که ما یک وسیله ساده‏ای از
یک کشوری وارد می‏کنیم مثلا پارچه و یا کفش و یا ظروف وارد می‏کنیم ،
دیگر نیازی به افرادی که همراه آنها باشند و به ما یاد بدهند نداریم .
پارچه است می‏دوزیم ، ظرف است استفاده می‏کنیم ، کفش و کلاه است‏
می‏پوشیم . اما یک وقت هست که یک کارخانه وارد می‏کنیم . حتما باید
متخصص از خود آنجا برای نصب و اداره بیاید برای مدت زیادی که مردم‏
بومی یاد بگیرند . یا مثلا سلاحهای مدرن جنگی فرستاده می‏شود . حتما باید
تکنسینهایی هم همراه آنها بفرستند و سالیان دراز به آنها تعلیم بدهند و
آنها هم دقیقا تعلم کنند تا یاد بگیرند .
شنیدیم که فرانسه هواپیماهای میراژ به لیبی فروخت ولی گفته شده که خود
خلبانان لیبی حداقل تا دو سال نمی‏توانند از اینها

استفاده کنند .
مسئله امامت به معنی مرجعیت دینی در اسلام که پیغمبر اکرم در این‏
حدیث متواتر فرموده است ، جز این نیست که برای تفسیر قرآن و فهم قرآن‏
و هدفهای آن و توضیح و تشریح اهداف و معارف آن و مقررات آن و اخلاق آن‏
، فهم ساده عرفی که هر که زبان عربی می‏داند پس کافی است ، کافی نیست .
لهذا دیدیم که چه انحرافها پیدا شد از قبیل قول به تجسم که انکم سترون‏
ربکم یوم القیامة کما ترون القمر لیلة البدر .
" حسبنا کتاب الله " اینطور نتیجه می‏دهد که نتیجه‏اش اشعری گری است‏
و یا اعتزال است که هر دو مکتب ، مکتب انحرافی بود .
پس ائمه در واقع تکنسینهای قرآن هستند در خارج از کشور ظاهر و محسوس‏
که علمشان علم افاضی و لااقل تعلیمی خصوصی است . علی علیه‏السلام در ذیل‏
جمله‏های خطاب به کمیل فرمود : « هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرش و
باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش‏
منه الجاهلون » .
[ علم و دانش با بینایی حقیقی به ایشان یکباره روی آورده و با آسودگی‏
و خوشی یقین و باور به کار بسته‏اند و سختی و دشواری اشخاص به ناز و
نعمت پرورده را سهل و آسان یافته‏اند و به آنچه نادانان از آن دوری‏
گزینند انس و خو گرفته‏اند ] . ( 1 )
ایضا در خطبه 2 نهج البلاغه می‏فرماید : « [ هم ] موضع سره و لجأ امره و
عیبة علمه و موئل حکمه و کهوف کتبه و جبال دینه بهم أقام »
²انحناء ظهره و اذهب ارتعاد فرائصه . . . لا یقال بال محمد صلی الله علیه‏
و آله من هذه الامة احد و لا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا . هم اساس‏
الدین و عماد الیقین الیهم یفیی‏ء الغالی و بهم یلحق التالی و لهم خصائص‏
حق الولایة و فیهم الوصیة و الوراثة » .
[ آل پیغمبر اکرم نگهدارنده راز نهان و پناه فرمان آن حضرت می‏باشند و
خزینه دانش آن وجود محترم هستند و مرجع حکمتهای آن جناب و حافظ
کتابهایش می‏باشند و مانند کوههایی هستند برای دینش . حضرت رسول اکرم‏
به کمک آنان پشتش را راست کرد و لرزش بدنش را زائل نمود . . .
هیچیک از این امت با آل محمد صلی الله و علیه و آله طرف مقایسه نبوده‏
و کسانی که همیشه از نعمت و بخشش ایشان بهره‏مندند با آنان برابر نیستند
. آل محمد علیهم السلام اساس و پایه دین و ستون ایمان و یقین هستند . دور
افتادگان از راه حق به آنان رجوع کرده و واماندگان به ایشان ملحق می‏شوند
و خصائص امامت در آنان جمع و حق ایشان است و بس ، و درباره آنان‏
وصیت و ارث بردن ثابت است ] .
ایضا در خطبه 4 می‏فرماید : « بنا اهتدیتم فی الظلماء و تسنمتم العلیاء
و بنا انفجرتم عن السرار و قر سمع لم یفقه الواعیة » . . . [ ( این خطبه‏
را حضرت بعد از کشته شدن طلحه و زبیر فرموده است ) : موقعی که در
تاریکی گمراهی و نادانی بودید به سبب ما هدایت شدید و به راه راست قدم‏
نهادید و بر کوهان بلندی سوار شدید و به واسطه ما از تیرگی شبهای آخر ماه‏
داخل روشنایی صبح گردیدید . کر شود گوشی که از فریاد رهنما پند نگرفته .
. . ] .
ایضا در خطبه 145 : « و لن تأخذوا بمیثاق الکتاب حتی تعرفوا الذی نقضه‏
و لن تمسکوا به حتی تعرفوا الذی نبذه فلتمسوا ذلک من »

عند اهله فانهم عیش العلم و موت الجهل هم الذین یخبرکم حکمهم عن علمهم‏
و صمتهم عن منطقهم ( عن حکم منطقهم خطبه 237 ) و ظاهرهم عن باطنهم لا
یخالفون الدین و لا یختلفون فیه » ( لا یخالفون الدین اشاره است به مقام‏
عصمت و لا یختلفون فیه اشاره است به مقام علم ، و این دو شرط در متخصصان‏
الهی لازم است ) . « فهو بینهم شاهد صادق و صامت ناطق » .
[ و هرگز به عهد و پیمان قرآن وفا نمی‏کنید تا کسی را که نقض عهد کرده‏
و پیمان شکسته بشناسید ، و هرگز به کتاب خدا چنگ نمی‏زنید تا کسی را که‏
آنرا دور انداخته بشناسید . پس راه راست و وفای به عهد و پیمان و
کیفیت وابسته شدن به قرآن را از اهل آن درخواست نمائید زیرا ایشان زنده‏
دارنده علم و دانش و میراننده جهل و نادانی هستند . آنانند کسانی که حکم‏
ایشان شما را آگاه می‏سازد از علم و دانائیشان ، و خاموشی آنان از
گفتارشان و ظاهرشان و از باطنشان . مخالف دین نیستند و در آن با یکدیگر
اختلاف ندارند . پس دین درباره آنان گواهی است راستگو و خاموشی است‏
گویا ] .
ایضا خطبه 237 : « هم عیش العلم و موت الجهل یخبرکم حلمهم ( خطبه 145
: حکمهم ) عن علمهم و صمتهم عن حکم منطقهم لا یخالفون الحق ( ای العصمه )
و لا یختلفون فیه ( ای العلم الصافی المصیب ) هم دعائم الاسلام و ولائج‏
الاعتصام بهم عاد الحق فی نصابه و انزاح الباطل عن مقامه و انقطع لسانه عن‏
منبته عقلوا الدین عقل وعایة و رعایة لا عقل سماع و روایة فان رواش العلم‏
کثیر و رعاته قلیل » .
[ آل محمد ( ص ) زنده کننده علم و دانایی و از بین برنده جهل و نادانی‏
هستند . شما را آگاه می‏سازد بردباریشان از

دانائیشان ، و ظاهرشان از باطنشان و خاموشیشان از راستی و درستی گفتارشان‏
. حق را مخالفت نمی‏کنند و در آن اختلاف ندارند . ایشان ستونهای اسلام و
پناهگاهها هستند . به وسیله ایشان حق به اصل و موضع خود باز می‏گردد و
باطل و نادرستی از جای آن دور و نابود می‏شود و زبانش آنجا که حق آشکار
شد بریده می‏گردد . دین را شناختند شناختنی که از روی دانایی و رعایت‏
نمودن است نه شناختنی که از روی شنیدن و نقل نمودن باشد و روایت‏
کنندگان علم بیشمار و رعایت کنندگان آن کمند ] .
ایضا خطبه 145 : « و انه سیأتی علیکم من بعدی زمان لیس فیه شی‏ء اخفی‏
من الحق و لا اظهر من الباطل . . . فالکتاب یومئذ و اهله طریدان منفیان و
صاحبان مصطحبان فی طریق واحد لا یؤویهما مؤو فالکتاب و اهله فی ذلک‏
الزمان فی الناس و لیسا فیهم و معهم و لیسا معهم » .
[ زود است که بعد از من بر شما روزگاری بیاید که چیزی در آن پنهانتر
از حق و درستی نبوده و آشکارتر از باطل و نادرستی نباشد . . . پس قرآن و
اهل آن در آن روز دور انداخته شده و در میان جمعیت نیستند و این هر دو
با هم در یک راه یار هستند و کسی قرآن و اهلش را احترام نکرده نزد خود
نگاه ندارد . پس قرآن و اهل آن در آن زمان در بین مردم بوده و با ایشان‏
هستند و ( در عین حال ) در میانشان نبوده و با آنها نمی‏باشند ] .