سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 91/12/20 | 1:40 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

توبه مبعضه
در این که آیا توبه بایستى بر جمیع گناهان و قبایح باشد و یا این که مى توان تنها از بعضى گناهان توبه کرد و چنین توبه اى ، یعنى توبه مبعضه  صحیح است یا خیر، اختلاف است .
ابـو هـاشـم  مـعتزلى و جماعتى بر آن رفته اند که توبه مبعضه صحیح نتواند بـود. و ابـو عـلى  و جـمـاعـتـى دیـگـر بـر جـواز و صـحـت آن مایل گشته اند.
قـایـلیـن بـه عـدم جـواز، حـجـت آورده انـد کـه سـبـب تـوبـه و پـشـیـمـانـى ، قـبـح فـعـل اسـت و اگر جز این باشد، توبه متحقق نشود، و از طرفى ، این قبح در همه گناهان مـتـحقق است و در همگى حاصل ، پس چنانچه از پاره اى گناهان توبه کند و پاره اى دیگر را بـه حـال خـود رهـا کـنـد، مـعـلوم مـى شـود کـه تـوبـه تـائب بـه سـبـب قـبـح فـعـل نـبـوده اسـت ؛ چـه اشـتـراک در عـلت ، اشـتـراک در مـعلول را موجب است  و چون در توبه ، تبعیض راه یابد، توبه نیز منتفى گردد، چـرا کـه عـلت حـصـول چـنـیـن توبه اى قبح فعل نبوده ، بلکه امرى دیگر است که در این فـعـل بـوده و در فـعـل دیـگـر نـه . مـثلا کسى که از معصیتى توبه مى کند بدان سبب که معصیت مورد نظر براى سلامتى بدنش مضر و زیانبار است ، و یا براى حفظ آبروى خویش دست به دامان توبه مى شود تا در پیش مردمان ، حرمتش حفظ شود، چنین عملى توبه نیست ، چه در این جا پشیمانى بر فعل قبیح به جهت آن نیست .
اگـر کـسـى بر همه گناهانش پشیمان شود به حیثى که بگویند او به واسطه ترس از دوزخ تـوبـه کرده است ؛ چنانچه غایت توبه اش ، همین توبه باشد به شکلى که اگر ترسى نبود، از گناهان توبه نمى کرد، توبه او نیز صحیح نیست ؛ زیرا این توبه و پشیمانى به سبب قبح فعل نبوده است .
هـمـچـنـیـن اگـر غـایـت تـوبـه ، تـرس از دوزخ نـبـاشـد، بـلکـه شـخـص بـه سـبـب قـبـح فـعل توبه کند، ولى مع ذلک ترسى از آتش نیز در میان باشد، به حیثى که اگر قبح فعل نباشد، شخص توبه نکند، توبه او صحیح است .
هـمـیـن طـور اسـت حـکـم گـنـاه اخـلال بـه واجـب  یـعـنـى اگـر بـر ایـن عـمـل پـشـیمان شود بدان سبب که به واجب اخلال نموده ، و بر آن شود که آن را ادا نماید؛ تـوبـه اش صـحـیـح اسـت اگـر چـه تـرسـى از آتش یا از حرمان بهشت نیز در نیت داشته باشد. پس چنانچه این ترس ، هدف از توبه باشد، توبه نیز صحیح نیست .
در غـیر این صورت ، توبه صحیح است ، از این روست که شخص ظالم اگر از مظلوم به جـهـت خـوف از عـقـوبت احتمالى ، عذر خواهى کند، عقلا عذرش را نپذیرند - چنانکه در شرح تجرید علامه و مجلى و جز آن مذکور است .
در بـرابـر قـایـلیـیـن بـه جـواز، تـوبـه مـبـعـضـه را بـه جـواز اداى عـمـل واجـبـى قـیـاس ‍ کـرده انـد کـه صـحـت آن مـتـوقـف بـر اداى عـمـل واجـب دیـگـر نـیـسـت . بـدیـن بیان که اگر توبه از بعضى گناهان و عدم توبه از بـعـضـى دیـگـر روا نباشد، در اعمال واجب نیز باید چون واجبى را به انجام مى رسانیم ، واجـب دیـگـر را نـیـز انـجـام دهـیـم . لیـک مـى دانـیـم کـه امـر در اعمال واجب ، چنین نیست . پس ‍ در توبه از گناهان نیز نباید چنین باشد.
توضیح آن که چنانکه ترک قبیح براى توبه کننده به سبب قبحى که در آن است ، واجب اسـت ، فـعـل واجـب نـیـز بـه سـبـب لزوم و وجـوب آن ، واجـب اسـت . حـال اگـر اشـتـراک افـعـال و اعـمـال قبیح در قبح ، موجب عدم صحت توبه مبعضه شود، از اشـتـراک واجـبـات در وجـوب نـیـز لازم مـى آیـد کـه اداى یک واجب - بدون انجام واجب دیگر - صـحـیـح نـبـاشـد. در صورتى که به اجماع ، بطلان تالى ، ثابت است ؛ چه در این که نماز کسى که روزه واجب را به جاى نیاورده صحیح است ، اختلافى نیست .
کـسـانـى کـه چـنـیـن تـوبـه اى را روا نـمـى دانـنـد، بـه اسـتـدلال فـوق پـاسـخ گـفـتـه انـد کـه مـیـان تـرک قـبـیـح و فـعـل واجـب ، تـفـاوت و فـرق اسـت . تـعـمـیـم ، در تـرک واجـب اسـت ، لیـک در فـعـل واجـب نـیـسـت . مـثلا کسى که مى گوید: انار ترش ‍ است ؛ من انار نمى خورم بایستى از خوردن هر چه انار ترش است اجتناب ورزد؛ زیرا ترشى که سبب نخوردن است در هـمـه مـوجـود است . ولى اگر کسى بگوید: من انار را به سبب ترشى آن مى خوردم لازم نـیـست همه انارها را بخورد؛ چه فعل خوردن با خوردن یک انار تحقى مى یابد. بنابراین دو مساله یاد شده ، مختلف و دگرگونند.
مـؤ لف مـجـلى ، عـلى رغـم آنـکـه مـى دانـیـم قـیـاس در امثال این مباحث حجت نیست ، مى گوید:
گـویـم : تـفـاوت در ایـن اسـت کـه در تـعـلیـل مـذکـور، مـیـان تـرک قـبـیـح بـا فعل واجب بدان جهت که هر دو در علت مشترکند، قیاس انجام شده است . این علت ، عبارت است از وجـوب فعل به جهت وجوبش ، و ترک قبیح به جهت قبحش . البته این قیاس ، تام نیست ؛ چـه در آن ، مـیـان اصـل و فـرع ، فـرق و تـفـاوت حـاصـل اسـت ؛ چـرا کـه یـکى از آنها از باب فعل است و دیگرى از باب ترک . از این رو، اتـحـاد در عـلت در مـیـان نـخـواهـد بـود؛ زیـرا اخـتـلاف در اصـل و فـرع ، مـوجـب اخـتـلاف آنـها در علت است و در نتیجه اختلاف در حکم را نیز موجب مى شـود. پـس ایـن قـیـاس بـا وجـود، تـفـاوت یـاد شـده تـام نـبـوده ، تعلیل بدان نیز ناقص است .
نگارنده گوید: قول راست و صواب در این مساله ، صحت توبه مبعضه است - چنانکه محقق طـوسـى ، عـلامـه حـلى شـیـخ بـهائى - در شرح اربعین - و جمهور علماى دو فرقه بر آن رفته اند.
بـیـان مـطـلب چـنـیـن اسـت که وقوع هر نوع فعلى به سبب انگیزه و داعى آن است ؛ چنانکه انـتـفـاى آن فـعـل نـیـز بـه حـسـب مـانـع و صـارفـى اسـت کـه از وقـوع آن مـمـانعت مى کند. حـال اگر انگیزه و داعى ، رجحان یابد فعل نیز وقوع خواهد یافت . بنابراین ، ممکن است فـاعـل قـبـایـح ، انگیزه پشیمانى را بر آن قبایح ترجیح دهد بدین وسیله که امرى دیگر چـون بـزرگ بـودن گـناه ، فزونى نهى هایى که بر آن وارد شد و یا تنفر نزد عقلا را بر قبحش اضافه کند.
بـه بـیـان دیـگـر، گـاه افـعـال متعدد داراى انگیزه ها و دواعى مشترکى هستند، و شخص مى تـوانـد بـا افـزون نـمـودن ایـن انـگـیـزه هـا، بـعـضـى از افـعـال را بـر بـعـضـى دیـگـر تـرجـیـح دهـد، پـس رواسـت کـه قـبـح فـعـل ، انـگـیـزه پـشـیـمـانـى شـخـص بـر بـعـضـى از گـنـاهـان شـود. حـال ، چـنـانچه اعمال قبیح داراى دواعى و انگیزه هایى باشند که در توان و قوت ، همسان یکدیگرند، توبه بر بعضى از آنها صحیح نخواهد بود.
علامه ، شیخ بهایى در کتاب شرح اربعین مى فرماید:
قـول اصـح ، صـحـت تـوبه مبعضه است و اگر جز این باشد، توبه از کفر همراه با اصرار بر صغیره صحیح نباشد همچنین علامه حلى فرماید: زیرا چون شخص یهودى ، درهـمـى بـربـاید و سپس از یهودیت خویش توبه کند بدون آن که از دزدى توبه کند، به اجماع او را مسلمان دانند

محقق طوسى قدس سره در تجرید، پس از اختیار صحت توبه مبعضه چنین مى فرماید:
تاویل کلام مبارک امیر مؤ منان و فرزندان پاکش علیه السلام نیز همین است ؛ یعنى توبه از پـاره اى گـناهان و در عین حال عدم توبه از پاره اى دیگر صحیح است ، چه در غیر این صورت باید کسى را که از کفر توبه کرده ولى از گناه صغیر نه ، کافر دانست .
علامه قدس سره نیز در شرح تجرید، در توضیح آن مى فرماید:
بنابراین بایستى کلام امیر مؤ منان ، على علیه السلام و فرزندانش مانند امام رضا، و جز ایـشـان عـلیـه السـلام را کـه بـر طـبـق نقل ، صحت توبه مبعضه را نفى فرموده اند، به تـاویـل بـرد؛ چـه در غـیـر ایـن صـورت خـرق اجـمـاع لازم آیـد، و تـالى بـاطـل اسـت ، پـس مقدم نیز چون آن باطل باشد. بیان ملازمه آن است که چون کافر از کفر توبه کند و اسلام آورد در حالى که بر دروغ است ، یا بر او حکم به اسلام مى گردد و تـوبـه اش پـذیرفته مى شود و یا نه ؛ اگر بر او حکم اسلام شود مطلوب ما ثابت مى گردد، و در غیر این صورت ، خرق اجماع لازم مى آید. ابو هاشم بر آن رفته است که چنین شـخـصـى مـستحق عقاب کفر است و اسلام توبه اش پذیرفته نیست ؛ لیک اطلاق نام اسلام نیز بر او ممتنع نیست .
ابـن ابـى جـمـهـور احـسـائى در کـتـاب مـجـلى ، از بـعـضـى مـشـایـخ نـقـل کـرده اسـت : چـون دو قـبـیـح در عـلت قـبـح مـشـترک نباشند، توبه از یکى دون دیگر، پـذیـرفـتـه نیست ، و اگر در علت مختلف باشند بدین صورت که علت قبح یکى از آن ؛ جـز عـلت قـبـح دیـگـرى بـاشـد، چـنـیـن تـوبـه اى صـحـیـح اسـت . مثال نوع اول ، زنا و لواط است . چه علت قبح آنها عدم حفظ نسب باشد، پس ‍ این دو در علت قـبـح مـتـحـدنـد. مـثـال نـوع دوم ، زنـا و شـرب خـمـر اسـت ؛ چـه عـلت در گـنـاه دوم ، حـفـظ عقل باشد و در گناه اول ، حفظ نسب .
ابـن ابـى الجـمـهور سپس مى گوید که این قول ، نزدیکتر به صواب و بلکه تحقیق در مـسـاله هـمـیـن اسـت ، و حـمـل سـخـن ائمـه هـدى عـلیـه السـلام بر این وجه مناسب تر است از تـاویـل اول - یـعـنـى مـعـنـایـى کـه شـیـخ طـوسى و جز او براى روایات مقدر دانسته اند، فتامل .
لیـک در نـهج البلاغه ، از امیر مؤ منان علیه السلام فرمایشى است که گواه است بر عدم جـواز تـوبـه مـبعضه . در آن جا براى حصول حقیقت توبه و انتفاع از استغفار، شش شرط ذکر شده است که در ظاهر بدون وجود آن شرایط توبه واستغفار را نفع و سودى نیست .
ماجرا چنین است که شخصى در حضور وصى علیه السلام از خاندان طلب غفران نموده ، مى گوید: استغفر الله ! امیر مؤ منان در پاسخ مى فرماید:
مـادرت بـه عزایت بنشیند! آیا مى دانى که استغفار چیست ؟ استغفار، مقام والامرتبگان است . استغفار نامى است که آن را شش معنا (و شرط) است :
اول پشیمانى بر گذشته .
دوم تصمیم بر آن که تا ابد گرد گناهى نیایى .
سـوم آن کـه حـقوق خلایق را بدانان باز دهى ؛ چنانکه خداوند را ملاقات کنى بدون آن که حقى بر گردنت باشد.
چهارم آن که هر عمل واجبى که ضایع کرده اى قضا و حقش را ادا کنى .
پـنـجم گوشتى که در حرام بر بدنت روییده ، با سختى ناراحتى بر گناهانت آب کنى ؛ چنانکه پوستت به استخوان رسد و گوشتى تازه روید.
شـشم به بدنت درد عبادت طاعت رسانى ؛ همچنانکه شیرینى گناه بدان رسانیده اى ، پس چون چنین کردى ، حال بگو: استغفر الله !
حـال ، جـاى ایـن پـرسـش اسـت کـه چـگـونـه مـى تـوان مـیـان قـول بـه جـواز تـوبـه مـبـعـضـه و فـرمـایـش عـلى عـلیـه السـلام تـوافـق حاصل نمود؟
در پـاسـخ بـایـد گـفـت : ایـن کـلام ، اشـارت اسـت بـه حـقـیـقـت تـوبـه کـامـل ، نـه مـطـلق تـوبـه ؛ چـنـانـکـه پیش از این دانسته شد که مسلمانان بر مواردى چون قـبـول توبه شخص یهودى که درهمى دزدیده ، لیک تنها از یهودیت خویش توبه کرده ، نه از دزدى ، اجماع نموده اند.