سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 91/12/20 | 3:2 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

آیا اداى حقوق خداوند و مردم شرط صحت توبه است ؟
بـایـد دانـست امورى چون قضاى وظایف فوت شده و اداى حقوق خداوند و مردم و جز آن ، نه شرط صحت توبه است و نه جزو آن .
از ایـن رو، مـحـقـق طـوسى قدس سره  در شرح تجرید، پس از ذکر اداى حقوق به طور مطلق ، مى گوید: و این امور، اجزاى توبه نیستند. یعنى امور یاد شده ، چنین نـیـسـتـنـد کـه اجـزاى تـوبـه مـحـسـوب گـردنـد و بـدون آنها، توبه صحیح نباشد؛ به شکل انتفاى کل بدون وجود جزو.
و ایـن قـول ، رد اسـت بـر کـلام معتزله ، چه آنان - چنانکه در ریاض السالکین فى شرح صـحـیفة سید الساجدین علیه السلام آمده است - بر آن رفته اند که در صحت توبه ، رد مظالم  شرط است . بنابر اعتقاد آنان ، توبه از هیچ گناهى صحت نپذیرد جز به خـروج از آن گـنـاه ، مـانـند رد مال به صاحبش و برى گشتن از آن یا عذر خواهى از شخص غیبت شده و راضى نمودن او در صورتى که از غیبت مطلع گشته است .
لیـکـن علماى امامیه - که اشاعره نیز در این راى با آنان موافقند - برآنند که اگر چه این امر خود واجب است ، ولى دخلى در صحت توبه و پشیمانى ندارد. آمدى گوید:
چـون از کـسـى گـنـاهـى چـون قـتـل و ضـرب سـر زنـد، دو امـر بـر او واجـب گـردد، (اول ) توبه و دوم خروج از گناه و آن (واجب دوم ) عبارت از این است که در صورت امکان ، خـویش را تسلیم کند، تا حق را از او بستانند، و آن کس ‍ که (فقط) توبه کند، یکى از دو واجب را ادا نموده است ، و کسى که یکى از دو واجب را به جاى آورد، صحت آن متوقف بر اداى واجـب دوم نـیـسـت ، چـنـانـکـه اگـر دو نـمـاز بـر کـسـى واجـب شـود و او یـکى از آن دو را ادا کند.و شیخنا، علامه بهایى قدس سره مى فرماید:
و بـدان کـه اداى آنـچـه کـه در اثـر گناه لازم شود، یعنى قضاى وظایف فوت شده و اداى حـقـوق و تـمکین براى قصاص و حد و مانند آن - در صحت توبه ، شرط نیست ، بلکه خود واجبى است مستقل ، و توبه اى که بدون آن است ، صحیح است ، لیک همراه با آن کاملتر و تمامتر خواهد بود.
یـــکـــى از عـــلمـــا گـــفـــتـــه اســـت : تـــوبـــه از ســـه امـــر تـــشـــکـــیـــل یـــابـــد:(اول ) عـلم و (دوم ) حـال و (سـوم ) عمل . اما علم ، پس آن عبارت از یقین است به آن که گناهان، سمومى مهلکند و حجابى مـیـان عـبـد و مـحبوبش . این یقین ، حالتى دیگر را ثمر مى دهد کهعـبـارت بـاشـد از تـــاءلم بـراى فـوات مـطـلوب و تـاسـف بـرفعل ذنوب و از این حالت ، تعبیر به نـدم ( پـشیمانى ) مى شود، که آن نیز حالتى سومرا مـوجـب مـى شـود، و آن عـبـارت اسـت از تـرک گـنـاهـان در هـرحال و عزم بر آن که دیگر در آینده به سویشان باز نـگـردد، و حـقـوق خـداى تـعـالى و حـقـوقمـــردمـــان را کـــه در گـــذشـــتـــه ، پـــایـمـال کـرده ، تـدارک بـیـنـد و بـه جـاى آورد. چنانچه نتواندحـقوق مردم را باز گـرداند، باید عبادات خویش ‍ را افزون کند تا به قیامت ، پس از کسرحقوق مردم از آنها، قدرى بماند که او را کفایت کند.
و این امور، در حصول ، مرتبند، و گاه نام توبه بر مجموعشان اطلاق مى شود و گاه تنها بر پشیمانى . و علم ، چون مقدمه باشد و ترک ، چون ثمره . پس پشیمانى محفوف به دو سـوى است ؛ سوى اول مثمر پشیمانى است و سوى دیگر ثمره آن چنانکه امیر مؤ منان علیه السلام فرمود:
پشیمانى بر شر، داعى و موجب به ترک آن است .
و تـرتـیب این امور، تنها مختص به توبه نیست ، بلکه انتظام صبر و شکر و رضا و جز آن از مقامات دیگر دین نیز به علم و حال و عمل است .
و چون این امور با یکدیگر قیاس شوند؛ در چشم ظاهربینان چنین آید که علوم مطلقا براى نـیـل بـه احـوال خـواسـتـه شـونـد، و احـوال بـراى اعـمـال ؛ لیـک در نـظـر اهـل بـصـایـر و اولوالالبـاب ، امـر بـه عـکـس اسـت ، چـه نـزد آنـان اعـمـال بـراى نـیـل بـه احـوالنـد، و احـوال بـراى عـلوم . پـس افـضـل ، عـلوم بـاشـد و پـس از آن ، احـوال و سـپـس اعمال ، زیرا هر چه که براى غیر خواسته شود، ناگزیر، آن غیر برتر از آن باشد.