سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 91/12/18 | 12:57 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

شرح حال ابوایّوب انصارى
اَبُو ایَّوب انصارى خالد بن زید که از بزرگان صحابه و حاضر شدگان در بـَدر و سـایـر مـَشـاهـد اسـت و او هـمـان اسـت کـه جـنـاب رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم در وقت هجرت از مکّه و ورود به مدینه به خانه او وارد شـد و خـدمـات او و مادرش نسبت به رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم مادامى که در خـانـه او تـشـریـف داشـت مـعـروف اسـت (427) و در شـب زفـاف حـضـرت رسـول صـلى اللّه علیه و آله و سلّم به صفیّه ، ابوایوب سلاح جنگ بر خود راست کرده بـود و در گـرد خـیـمـه پـیـغـمـبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم به حراست بود بامداد که پـیـغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلم او را دید براى او دعا کرد و گفت : اَللّهُمَّ احْفَظْ اَبا اَیُّوبَ کَما حَفِظَ نَبِیَّکَ.(428)
سـیـّد شـهـیـد قـاضـى نـوراللّه در (مـجـالس ) در ترجمه او فرموده : ابوایوب بن زید الانـصـارى ، اسـم او خـالد اسـت امـّا کُنْیه او بر اسم غلبه نموده ، در غزاى بدر و دیگر مـَشـاهـد حـضـرت پـیـغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم حاضر بوده و آن حضرت از خانه ابوایّوب نقل نموده و در حرب جَمَل و صِفّین و خوارج در ملازمت حضرت امیرالمؤ منین علیه السـّلام مـجـاهـده مـى نـمـوده (429) و در (تـرجـمـه فـتـوح ابـن اعـثـم کـوفـى )(430) مـسطور است که ابوایّوب در بعضى از ایّام حرب صفین از لشکر امیر عـلیـه السـّلام بـیرون آمد و در میدان حرب مبارز خواست هر چند آواز داد از لشکر شام کسى بـه جـنگ او روى ننهاد و بیرون نیامد چون هیچ مبارزى رغبت محاربه او نکرد ابوایّوب اسب راتازیانه زد و بر لشکر شام حمله کرد هیچ کس پیش ‍ حمله او نایستاد روى به سراپرده مـعاویه آورد. معاویه بر دَرِ سراپرده خود ایستاده بود ابوایّوب را بدید بگریخت و به سـراپـرده درآمـد و از دیـگـر جانب بیرون شد، ابو ایوب بر در اوبایستاد و مبارز خواست جـماعتى از اهل شام روى به جنگ او آوردند ابو ایوب بر ایشان حمله ها کرد و چند کس نامى را زخمهاى گران زد پس به سلامت بازگشت و به جاى خویشتن آمد. معاویه با رنگى زرد و رویـى تـیـره بـه سراپرده خود در آمد و مردم خود را سرزنش بسیارنمود که سوارى از صـف عـلى عـلیـه السـّلام چـنـدیـن تـاخت که به سراپرده من در آمد مگر شما را بند کرده و دسـتـهـاى شـما را بسته بودند که هیچ کس را یاراى آن نبود که مشتى خاک بر گرفتى و بـر روى اسـب او پـاشـیـدى . مردى از اهل شام که نام او مُتَرَفَع بن منصور بود گفت : اى معاویه دل فارغ دار که من همان نوع که آن سوار حمله کرد و به سراپرده تو در آمد حمله خـواهـم کـرد و بـه در سـراپـرده عـلى بـن ابـى طالب علیه السّلام خواهم رفت اگر على رابـبـیـنـم و فـرصـت کـنـم او را زخـمـى زنـم و تـو را خـوش دل گردانم ؛ پس اسب براند و خویشتن را در لشکرگاه امیرالمؤ منین علیه السّلام انداخت و بـه سـراپرده او تاخت . ابوایّوب انصارى چون او را بدید اسب به سوى او براند چون بدو رسید شمشیرى بر گردن او زد، گردن او ببرید و شمشیر به دیگر سو بگذشت و از صـافى دست و تیزى شمشیر سر او بر گردن او بود چون اسب سکندرى خورد سر او بـه یـک جانب افتاد و تنه او بر جانبى دیگر به زمین آمد و مردمان که نظاره مى کردند از نیکوئى زخم ابوایّوب تعجّبها نمودند و بر وى ثناها کردند.
ابوایّوب در زمان معاویه به غزاى روم رفت و در اثناى ورود به آن دیار بیمار گردید و چـون وفات یافت وصیّت نمود که هرجا با لشکر خصم ملاقات واقع شود او را دفن کنند بـنـابراین در ظاهر استانبول نزدیک به سُور آن بلده او را مدفون ساختند و مرقد منوّر او مـحل استشفاى مسلمانان و نصارى است . صاحب
(
استیعاب )(431) در باب کُنى آورده که چون اهل روم از حرب فارغ شدند قصد آن کردند که نبش قبر او نمایند، مقارن آن حـال بـاران بـسـیـار کـه یـاد از قهر پروردگار مى داد بر ایشان واقع شد و ایشان متنبّه شدند دست از آن بداشتند(432)انتهى .
فـقـیـر گوید: که حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم از مدفن ابوایّوب خبر داده در آنـجـا کـه فـرمـوده دفـن مـى شـود نـزد قـسـطـنـطـنـیـّه مـرد صـالحـى از اصـحـاب مـن .