سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 91/11/13 | 5:20 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

بوعلی سینا و مرد کناس

شنیده‏اید که بوعلی سینا مدت زیادی از عمرش را به سیاست و وزارت‏
گذراند و وزارت چند پادشاه را داشته است ، و این از جمله چیزهایی است‏
که علمای بعد از او بر وی عیب گرفته‏اند که این مرد وقتش را بیشتر در
این کارها صرف کرد ، در صورتی که با آن استعداد خارق‏العاده می‏توانست‏
خیلی نافعتر و مفیدتر واقع شود .
یک وقتی بوعلی با همان کبکبه و دبدبه و دستگاه وزارتی و غلامها و
نوکرها داشت از جایی عبور می‏کرد ، به یک کناسی برخورد کرد که داشت‏
کناسی می‏کرد و مستراحی را خالی می‏نمود . بوعلی هم معروف است که سامعه‏
خیلی قوی داشته و حتی مطالب افسانه‏واری در این مورد می‏گویند . کناس با
خودش شعری را زمزمه می‏کرد . صدا به گوش بوعلی رسید :

گرامی داشتم ای نفس از آنت
که آسان بگذرد بر دل جهانت

بوعلی خنده‏اش گرفت که این مرد دارد کناسی می‏کند و منت هم بر نفسش‏
می‏گذارد که من تو را محترم داشتم برای اینکه زندگی بر تو آسان بگذرد .
دهنه اسب را کشید و آمد جلو گفت انصاف این است که خیلی نفست را
گرامی داشته‏ای ! از این بهتر دیگر نمی‏شد که چنین شغل شریفی انتخاب‏
کرده‏ای . مرد کناس ، از هیکل و اوضاع و احوال شناخت که این آقا وزیر
است . گفت : " نان از شغل خسیس خوردن به که بار منت رئیس بردن " .
گفت : همین کار من از کار تو بهتر است . بوعلی از خجالت عرق کرد و
رفت ( 1 ) .
خود این یک مطلبی است و یک نیازی است برای انسان : آزاد زندگی کردن‏
و زیر بار منت احدی نرفتن . این برای کسی که بویی از انسانیت برده باشد
با ارزش‏ترین چیزها است ، و این بدون اینکه انسان کاری داشته باشد که به‏
موجب آن متکی به نفس و متکی به خود باشد ممکن نیست .