سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 92/2/23 | 3:4 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

بسم رب الشهداءوالصدیقین

دلایل ومعجزات امام على نقى علیه السلام
نگین گرانبها
در ( اءمـالى ) ابن الشیخ از منصورى وکافور خادم مروى است که در سرّ من ر.ى حـضـرت هـادى عـلیـه السـلام همسایه اى دات که اورا یونس نقاش ‍ مى گفتند وبیشتر اوقـات خـدمت آن حضرت مى رسید وآن جناب را خدمت مى نمود. یک روز وارد شد خدمت آن جناب در حـالتـى کـه مـى لرزیـد وعـرض کـرد: اى سـیـد مـن ! وصـیـت مـى کـنـم کـه بـا اهل بیت من خوب رفتار کنى ، حضرت فرمود: مگر چه خبر است ؟ وتبسم مى کرد. عرض کرد که موسى بن بغا یک نگینى به من داد که آن را نقش کنم وآن نگین از خوبى قیمت نداشت من چـون خـواسـتم آن نگین را نقش کنم شکست و++دوقسمت شد وروز وعده فردا است وموسى بن بغا [یا] مر
ا هزار تازیانه مى زند
+++ یـا خـواهـد کـشـت . حـضـرت فـرمـود: ایـنـک بـروبـه منزل خود تا فردا شود همانا چیزى نخواهى دید مگر خوبى . روز دیگر صبحگاهى خدمت آن حـضـرت رسـیـد عرض کرد پیک موسى به جهت نگین آمده است . فرمود: برونزد اونخواهى دیـد جـز خـیـر وخـوبـى . آن مـرد دیـگـربـاره گـفـت کـه الحـال مـن نزد او روم چه بگویم ؟ حضرت فرمود: توبرونزد اووگوش کن چه با تومى گـویـد هـمـانـا جـز خـوبـى چـیـز دیـگر نخواهد بود. مرد نقاش رفت وبعد از زمانى خندان بـرگـشـت و عرض کرد: اى سید من ! چون رفتم نزد موسى مرا گفت : جوارى من در باب آن نگین با هم مخاصمت کردند آیا ممکن مى شود که اورا دونصف کنى تا دونگین شود که نزاع ومـخـاصـمـه آنـهـا بر طرف شود. حضرت چون این بشنید خدا را حمد کرد و فرمود: چه در جواب اوگفتى ؟ گفت : گفتم مرا مهلت بده تا فکرى در امر آن کنم ، حضرت فرمود: خوب جواب گفتى .
نعمت ایمان وعافیت
 
شـیـخ صـدوق در ( اءمـالى عـ( از ابوهاشم جعفرى روایت کرده که گفت : وقتى فـقـر وفاقه بر من شدت کرد خدمت حضرت امام على نقى علیه السلام شرفیاب شدم پس مرا اذن داد پس چون نشستم فرمود: ابوهاشم ! کدام نعمتهاى خدا را که به توعطا کرده مى تـوانـى ادا وشـکر آن کنى ؟ ابوهاشم گفت ندانستم چه جواب گویم ، پس خود آن حضرت ابـتـدا کـرد فـرمود: ایمان را روزى توکرد پس حرام کرد به سبب آن بدن تورا بر آتش وروزى کرد تورا عافیت تا اعانت کرد تورا بر طاعت وروزى کرد تورا قناعت پس حفظ کرد تـورا از ریـخـتـن آبـرویت ، اى ابوهاشم ! من ابتدا کردم تورا به این کلمات به جهت آنکه گـمـان کـردم که تواراده کرده اى که شکایت کنى نزد من از آنکه با تواین همه انعام کرده وامر کردم که صد دینار زر سرخ به تودهند بگیر آن را.
مـؤ لف گـویـد: کـه از ایـن حـدیـث شـریـف اسـتـفـاده شـود کـه ایـمـان از افـضـل نـعـم الهـیـه اسـت وچـنـیـن اسـت زیـرا کـه قـبـول شـدن تـمـام اعمال منوط به آن است .
ودر مجلد پانزدهم [چاپ قدیم ] ( بحار ) است :
( بابُ الرِّضا بِمَوْهِبَةِ الاِیمانِ وَ اِنَّهُ مِنْ اَعْظَم النِّعَم فَنَسْئَلُ اللّهَ سُبْحانَهُ وَ تَعالى اَنْ یُثَبِّتَ الایمانَ فى قُلُوبِنا وَ یُطهِّرَ الدِّیوانَ مِنْ ذُنُوبِنا ) .
وبـعـد از ایـمـان ، نعمت عافیت است ، فَنَسْئَلُ اللّهَ تَعالى الْعافِیَةَ، عافِیَةَ الدُّنْیا وَ الا خِرَة .
روایـت شده که خدمت حضرت رسول صلى اللّه علیه وآله وسلم عرض شد که اگر من درک کـردم شب قدر را چه از خداوند خود بخواهم ؟ فرمود: عافیت را وبعد از عافیت ، نعمت قناعت اسـت ، روایـت شـده در ذیـل آیـه شـریـفـه : ( مَنْ عَمِلَ صالِحا مِنْ ذَکِرٍ اَوْ اُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فـَلَنُحْیِیِنَّهُ حَیاةٌ طَیِّبَةً )  که ظاهر معنى آن این است که هر که بکند عـمـل صـالح یـعـنـى کـردار شـایـسـتـه از مـرد یـا زن واومـؤ مـن بـاشـد چـه عـمـل بـاشـد چـه عـمـل بـدون ایمان استحقاق جزاء ندارد البته اورا زندگانى دهیم در دنیا زنـدگـانـى خـوش . سـؤ ال شـد از مـعصوم علیه السلام که این حیات طیبه که زندگانى خـوش بـاشد چیست ؟ فرمود: قناعت است .  واز حضرت صادق علیه السلام روایـت اسـت کـه فـرمـود: هـیـچ مالى نافعتر نیست از قناعت به چیز موجود. فـقـیـر گـویـد: کـه روایـات در فـضـیـلت قـنـاعـت بـسـیـار اسـت ومـقـام گـنـجـایـش نقل ندارد.
نقل شده که به حکیمى گفتند: دیدى توچیزى را که از طلابهتر باشد؟ گفت : بلى ، قناعت اسـت وبـه هـمـیـن مـلاحـظه کلام بعض حکما که گفته ( اِسْتِغْناؤُکَ عَنِ الشَّى ء خَیْرٌ مِنْ اسـْتـِغـْنـائِکَ بـِهِ ) . گفته شده که دیوجانس کلبى که یکى از اساطین حکماء یونان بود، مردیم متقشف وزاهد بوده وچیزى اندوخته نکرده بود وماءوایى براى خود درست ننموده بـود وقـتـى اسـکـنـدر اورا بـه مـجـلس خـود دعـوت نـمـود، آن حـکـیـم بـه رسـول اسـکـنـدر فـرمود که بگوبه اسکندر آن چیز که تورا منع کرده از آمدن به نزد من هـمان چیز مرا باز داشته از آمدن به نزد تو، آنچه تورا منع کرده سلطنت تواست ، وآنچه مرا بازداشته قناعت من است .
( وَ لَقَدْ اَجادَ مَنْ قالَ ) :

وَجَدْتُ الْقَناعَةَ اَصْلَ الْغِنى
وَ صِرْتُ بِاَذْیالِها مُمْتَسِکُ
فَلاذایَرانى عَلى بابِهِ
وَ لاذایَرانى بِهِ مُنْهَمِک
وَ عِشْتُ غَنِیّا بِلادِرْهَمٍ
اَمُرُّ عَلَى النّاسِ شِبْهَ الْمَلِکِ

وَ لِمُوْلانا اَبى الْحَسَنِ الرّضا علیه السلام :

لَبِسْتُ بُالْعِفَّةِ ثَوْبَ الْغَنِى
وَ صِرْتُ اَمْسى شامِخَ الرَّاْسِ
لَسْتُ اِلَى النَّسْناسِ مُسْتَانِسا
لکِنَّنى آنِسُ بِالنّاسِ
اِذا رَاءَیْتُ التَّیْهَ مِنْ ذِى الْغِنى
تِهْتُ عَلَى التَّائِه بِالْیاسِ
ما اِنْ تَفاخَرْتُ عَلى مُعْدِمٍ
وَ لاتَضَعْضَعْتُ لافْلاسٍ

تعلیم معجزه آساى 73 زبان
ابـن شـهـر آشـوب وقطب راوندى از ابوهاشم جعفرى روایت کرده اند که گفت : خدمت حـضـرت امـام على نقى علیه السلام شرفیاب شدم پس با من به زبان هندى تکلم کرد من نـتـوانـسـتم درست جواب دهم ودر نزد آن حضرت رکوه اى بود مملواز سنگریزه پس یکى از سنگریزه ها را برداشت ومکید پس نزد من افکند من آن را در دهان گذاشتم وبه خدا سوگند کـه از خـدمـت آن جـنـاب بـرنـخـاسـتـم مـگـر آنـکـه تـکـلم مى کردم به هفتاد وسه زبان که اول آن زبان هندى باشد.
حیوان سریع السیر
ونـیـز از ابـوهاشم جعفرى روایت شده که گفت : شکایت کردم به سوى مولاى خود حـضـرت امـام عـلى نـقى علیه السلام که چون از خدمت آن حضرت از سرّ من راءى مرخص مى شوم وبه بغداد مى روم شوق ملاقات آن حضرت را پیدا مى کنم ومرا مرکوبى نیست سواى ایـن یـابـوکـه دارم وآن هـم ضعف دارد واز آن حضرت خواستم که دعایى کند براى قوت من بـراى زیـارتش ، حضرت فرمود: ( قَوّاکَ اللّهُ یا اَباهاشِمٍ وَ قَوّى بِرْذَوْنَکَ ) . خدا تورا قوت دهد وقوت دهد یابوى تورا.
پـس از دعـاى آن حـضـرت چـنـان بـود کـه ابـوهـاشم نماز فجر در بغداد مى گذاشت وبر یـابـوى خـود سـوار مـى گـشـت وآن هـمـه مـسافت مابین بغداد وسامره را طى مى کرد و وقت زوال هـمـان روز را بـه سـامره مى رسید واگر مى خواست برمى گشت همان روز به بغداد واین از دلایل عجیبه بود که مشاهده مى گشت .
آینده سامراء
در ( امالى ) شیخ طوسى از حضرت امام على نقى علیه السلام روایت شده کـه فـرمـود: آمـدم سـرّ مـن راءى از روى کـراهت واگر بیرون شوم نیز از روى کراهت خواهد بود، راوى گفت : براى چه سید من ؟ فرمود: به جهت خوبى هواى آن وگوارا بودن آب آن وقلت درد در آن .
( ثُمَّ قالَ علیه السلام : تُخْرَبُ سُرَّ مَنْ رَاءْى حَتّى یَکُونَ فیها خانٌ وَ بَقّالٌ لِلْمارَّةِ وَ عَلامَةُ تَدارُکِ خَرابِها تَدارُک الْعمارَةِ فى مَشْهَدى مِنْ بَعْدى ) .
علت شیعه شدن یک اصفهانى
قطب راوندى روایت کرده که جماعتى از اهل اصـفهان روایت کرده اند که مردى بود در اصفهان که اورا عبدالرحمن مى گفتند واوبر مذهب شـیـعـه بـود بـه او گـفـتـنـد بـه چـه سـبـب تـودیـن شـیـعـه را اخـتـیـار کـردى وقـائل بـه امـامت حضرت امام على نقى علیه السلام شدى ؟ گفت : به جهت معجزه اى که از اومـشـاهـده کـردم وحـکـایـت آن چـنـان بـود کـه مـن مـردى فـقـیـر وبـى چـیـز بـودم وبـا ایـن حـال صـاحـب زبـان وجـراءت بـودم . در یـکـى از سـالهـا اهـل اصـفـهـان مـرا بـا جـمـاعـتـى بـه جـهـت تـظـلم بـه نـزد متوکل فرستادند چون ما به نزد متوکل رفتیم روزى بر در خانه اوبودیم که امر شد به احـضـار عـلى بـن محمّد بن الرضا علیهم السلام ، من از شخصى پرسیدم که این مرد کیست کـه مـتـوکـل امـر کـرده به احضار آن ؟ گفت : اومردى است از علویین که رافضه اورا امام مى دانـنـد، پـس از آن گـفـت : مـمـکـن اسـت مـتـوکـل اورا خـواسـتـه بـاشـد بـراى آنـکـه اورا بـه قـتـل رساند. من با خود گفتم که از جاى خود حرکت نمى کنم تا این مرد علوى بیاید و اورا مشاهده کنم پس ناگهان شخصى سوار بر اسب پیدا شد مردم به جهت احترام در طرف راست وچـپ راه اوصـف کـشـیـدنـد واورا مـشـاهـده مـى کـردنـد پـس چون نگاه من بر اوافتاد محبت اودر دل مـن جـاى گـرفـت پـس شـروع کـردم در دعـا کـردن کـه خـداونـد شـرّ مـتـوکـل را از اوبـگـردانـد وآن جـنـاب از مـیـان مـردم مـى گـذشـت در حـالى کـه نـگـاهـش به یـال اسـب خـود بـود وبـه جـاى دیـگـر نـگـاه نـمـى کـرد تـا بـه مـن رسـیـد ومـن هـم مشغول به دعا در حق اوبودم پس چون محاذى من شد روى خود به من کرد و فرمود: خدا دعایت را مستجاب کند وعمرت را طولانى ومال واولادت را بسیار گرداند. چون من این را بشنیدم مرا لرزه گـرفـت ودر مـیان رفقایم افتادم ، پس ایشان از من پرسیدند که تورا چه مى شود؟ گـفـتـم : خـیـر اسـت وحـال خـود را بـا کـسـى نـگـفـتـم . چـون برگشتم به اصفهان خداوند مال بسیار به من عطا کرد وامروز آنچه من اموال در خانه دارم قیمتش به هزار درهم مى رسد سـواى آنـچه بیرون خانه دارم وده اولاد هم مرا روزى شد وعمرم هم از هفتاد تجاوز کرده ومن قائلم به امامت کسى که از دل من خبر داده ودعایش در حق من مستجاب شده .