سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 92/2/20 | 2:55 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

بسم رب الشهداءوالصدیقین

شرح حال عبداللّه بن عبّاس
 
عـبداللّه بن عبّاس از اصحاب رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم و محبّین امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام و تـلمـیـذ آن جـناب است . علاّ مه در (خلاصه ) فرموده که حـال عـبداللّه در جلالت و اخلاص به امیر المؤ منین علیه السّلام اَشْهَر از آن است که مخفى باشد. و شیخ کَشّى احادیثى ذکر کرده که متضمّن است قدح در او را و او اجلّ از آن است و ما آن احادیث را در کتاب کبیر ذکر کردیم و از آن ها جواب دادیم .
قـاضـى نـوراللّه در (مـجـالس ) گفته که حاصل قوادحى که از روایات کَشّى مفهوم مى شـود راجـع به بعضى از اعمال ابن عبّاس است و مؤ لف کتاب را به ایمان او اعتقاد است و امـّا اَجـْوبـه اى کـه شـیـخ عـلاّ مـه در کتاب کبیر ذکر کرده اند به نظر قاصر این شکسته نرسیده بلکه از بعضى ثقات مسموع شده که کتاب مذکور در فتراتى که بعد از وفات پادشاه مغفور سلطان محمّد خدابنده ماضى واقع شد با بعضى از اسباب و کتب شیخ علاّ مه ضـایـع شـد تـا غـایـت نـسـخـه از آن بـه نـظـر هـیـچ یـک از افاضل روزگار نرسیده و نشانى از آن ندیده اند انتهى .
و ابن عبّاس در علم فقه و تفسیر و تاءویل بلکه انساب و شعر امتیازى تمام داشت به سبب تـلمـّذ او بـر امـیـر المـؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام و هـم بـه جـهـت دعـاى رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم در حـقّ او؛ زیـرا وقـتـى از بـراى غسل آن حضرت در خانه خاله اش میمونه زوجه آن حضرت آب حاضر ساخت حضرت دعا کرد در حـقّ او وگـفـت : اَللهـُمَّ فَقِّههُ فىِ الدّین وَعلِّمْهُ التّاْویلَ. و مردى عالم و فـصیح اللّسان و با فهم بود و حضرت امیر المؤ منین علیه السّلام او را فرستاد تا با خـوارج مـحـاجـّه کـنـد و در قـصـّه تـحـکـیم که ابوموسى را اشعث اختیار کرد براى تحکیم ، حـضـرت فـرمـود: مـن ابـومـوسـى را بـراى این کار نمى پسندم ، ابن عبّاس را اختیار کنید؛ قبول ننمودند.
جواب دندان شکن ابن عبّاس به عایشه
و هـم در جـنـگ بـصـره چـون امـیـر المـؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام بـر اصـحـاب جـمـل غـلبـه جـسـت ابـن عـبـّاس را فـرسـتـاد بـه نـزد حـُمـَیـراء کـه امـر کـنـد او را بـه تـعـجـیـل در کـوچ نمودن از بصره به مدینه و عدم اقامت در بصره ؛ و حُمیراء در آن وقت در قصر بنى خلف در جانب بصره بود ابن عبّاس به نزد او رفت و اذن بار خواست ، حمیراء او را اذن نـداد! ابـن عـبـّاس بـى اذن داخـل شـد، چـون وارد مـنزل شد منزل را خالى از فرش دید و آن زن هم در پس دو پرده خود را مستور نموده بود. ابـن عـبـّاس نـگـاه کـرد به اطراف اطاق وِساده اى دید دست دراز کرد آن را نزد خود کشید و روى آن نـشـسـت ، آن زن از پـشـت پـرده گفت : یابن عبّاس ! اَخْطَاْتَ السّنَّة وَدَخَلْتَ بَیْتَنا وَجَلَسْتَ عَلى مَتاعِنا بَغَیْرِ اِذْنِنا؛
یعنى خلاف قانونى کردن که بدون اذن من داخل شدى و بدون رخصت من بر روى فرش من نشستى . ابن عبّاس گفت : ما قانون پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم را از تو بهتر مى دانـیـم و اَوْلى هـسـتـیـم بـه آن ، مـا تـورا تـعـلیـم کـردیـم آداب و سـنـّت را، ایـن منزل تو نیست منزل تو همان است که پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم ترا در آن ساکن کـرده و تـو از آن جـا بـیـرون آمـدى از روى ظـلم بـر نـفـس خـود و عـصـیـان خـدا و رسـول پـس ‍ هـرگـاه بـه مـَنـْزلت رفـتـى مـا بـدون اذن تـو در آنـجـا داخـل نـمـى شـویـم و بـر روى فـرش تـو نمى نشینیم . آنگاه گفت که امیر المؤ منین علیه السّلام امر فرموده که کوچ کنى بروى مدینه و در خانه خود قرار گیرى . حُمَیراء گفت : خدا رحمت کند امیرالمؤ منین را و آن عمر بن خطاب بود؛ ابن عبّاس گفت : سوگند به خدا که امیر المؤ منین على علیه السّلام است الخ .
بالجمله ؛ ابن عبّاس در اواخر عمر کور شده بود گویند که از کثرت گریستن بر حضرت امیرالمؤ منین و امام حسین علیهماالسّلام کور شده بود و در باب کورى خود گفته :
شعر :

اِنْ یَاخُذِاللّهُ مِنْ عَیْنَىَّ نُورَهما
فَفی لِسانی وَقَلْبی مِنْهُما نُورٌ
قَلْبی زَکِىُّ وَعَقلی غَیْرُ ذى دَخَلٍ
وَفی لس انی ما کالسِّیْفِ مَاءثورٌ

آیا ابن عباس بیت المال را غارت کرد؟
و حـکـایـت او در اخـذ بـیـت المال بصره و رفتن او به مکّه و کاغذ نوشتن امیر المؤ منین علیه السـّلام بـه او در ایـن بـاب و جواب نوشتن او به آن عبارتهاى جسارت آمیز محقّقین را به تحیّر در آورده .
قطب راوندى گفته که عبیداللّه بن عبّاس است نه عبداللّه ؛ دیگران گفته اند که این درست نـیـایـد؛ زیرا که عبیداللّه عامل آن حضرت بوده در یمن ، او را به بصره چه کار؟ بعلاوه احـدى ایـن مـطـلب را از او نـقـل نـنـمـوده . ابـن ابـى الحـدیـد گـفـتـه کـه ایـن امـر بـر مـن مـشـکـل شـده ؛ چـه اگـر تکذیب نقل کنم مخالفت با رُوات و اکثر کتب کرده ام ؛ زیرا که همه اتـّفـاق کـرده اند بر نقل آن و اگر گویم عبداللّه بن عبّاس است گمان نمى کنم در حقّ او ایـن امـر را بـا آن مـلازمـت و اطـاعت و اخلاص نسبت به على علیه السّلام در حیات على علیه السّلام و بعد از فوت او و اگر این امر را از ابن عبّاس بگردانم به که فرود آورم همانا من در این مقام متوقفم .
ابـن مـیـثـم فـرموده که این مجرد استبعاد است و ابن عبّاس معصوم نبوده و امیر المؤ منین علیه السّلام در امر حقّ ملاحظه احدى نمى فرموده اگر چه عزیزترین اولادش باشد بلکه واجب اسـت کـه در ایـن امـور غـلظـت بـر اقـربـاء بـیـشـتـر باشد و این همان ابن عبّاس است انتهى .
و ابـن عبّاس از ترس ابن زبیر از مکّه به طائف رفت و در سنه شصت و هشت یا سنه شصت و نـه در طـائف وفـات یافت و محمّد بن حنفیّه بر او نماز خواند و گفت : الیُومَ ماتَ رَبّانىِّ هـذِهِ الاُْمَّةِ. گـویـنـد چـون او را بـر سـریـر گذاشته بودند دو مرغ سفید داخل در کفن او شدند مردم گفتند: این فقه او بوده است !