سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 92/2/18 | 2:18 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

بسم رب الشهداءوالصدیقین

شرح حال اویس قرنى
اُوَیـْس قـَرَنـى ، صـُهیل یَمَن و آفتاب قَرَن از خِیار تابعین و از حواریّین امیرالمؤ منین عـلیـه السـّلام و یـکـى از زُهـّاد ثـَمـانـیـه بـلکـه افـضـل ایشان است و آخرى از آن صد نفر است که در صِفّین با حضرت امیر علیه السّلام بـیـعـت کـردنـد بـه بـذل مـهـجـه شـان در رکـاب مـبـارک او و پـیـوسـتـه در خـدمـت آن جناب قـتـال کـرد تـا شـهـیـد شـد. و نـقـل شـده کـه حـضـرت رسـول صـلى اللّه علیه و آله و سلّم به اصحاب خود فرمود که بشارت باد شما را به مـردى از امـّت مـن کـه او را اویـس گـویـنـد هـمـانـا او مـانـنـد ربـیـعـه و مـُضَر را شفاعت مى کـنـد. و نـیز روایت شده که حضرت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم شهادت داد از براى او به بهشت و هم روایت شده که فرمود:
تَفُوحُ رَو ائِحُ الْجَنَّةِ مِنْ قِبَل الْقَرَنِ و اشَوقاهُ اِلَیکَ ی ا اُوَیْسَ الْقَرَنِ؛
یـعـنـى مـى وزد بـوهـاى بـهـشـت از جـانب قَرَن پس اظهار شوق مى فرمود به اویس قَرَن و فرمود: هرکه او را ملاقات کرد از جانب من به او سلام برساند.
بـدان کـه مـوحـدیـن عـرفاء، اُوَیْس را فراوان ستوده اند و او را سید التّابعین گویند، و گـویـنـد که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم او را نفس الرحمن و خیرالتابعین یاد کرده و گاهى که از طرف یمن استشمام نمودى فرمودى اِنّى لاََنْشَقُ رُوحَ الرَّحْمِنٍ مِنْ طَرَفِ الْیَمَن .
گویند: اویس شتربانى همى کرد و از اجرت آن ، مادر را نفقه مى داد، وقتى از مادر اجازت طـلبید که به مدینه به زیارت حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم مشرّف شود مـادرش گـفـت کـه رخـصـت مـى دهم به شرط آنکه زیاده از نیم روز توقف نکنى . اویس به مدینه سفر کرد چون به خانه حضرت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم آمد از قضا، آن حضرت در خانه نبود لا جَرَم اویس از پس یک دو ساعت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم را نـدیـده بـه یـمـن مـراجـعت کرد. چون حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم مراجعت کـرد، فـرمـود: ایـن نـورِ کـیست که در این خانه مى نگرم ؟ گفتند: شتربانى که اویس نام داشـت در ایـن سـراى آمـد و باز شتافت ، فرمود: در خانه ما این نور را به هدیه گذاشت و برفت .
و از کـتـاب (تـذکـرة الا ولیـاء) نـقـل اسـت کـه خـرقـه رسول خداى صلى اللّه علیه و آله و سلّم را بر حسب فرمان امیرالمؤ منین على علیه السّلام و عمر، در ایام خلافت عمر، به اویس آوردند و او را تشریف کردند؛ عمر نگریست که اویس از جـامه عریان است الاّ آنکه گلیم شترى برخود ساتر ساخته ، عمر او را بستود و اظهار زهد کرد و گفت : کیست که این خلافت را از من به یک قرص نان خریدارى کند؟ اویس گفت : آن کـس ‍ را کـه عـقـل بـاشـد بدین بیع و شراء سر در نیاورد و اگر تو راست مى گوئى بگذار و برو تا هر که خواهد برگیرد! گفت : مرا دعا کن ؛ اویس گفت : من از پس هر نماز، مؤ منین و مؤ منات را دعا گویم اگر تو با ایمان باشى دعاى من ترا در یابد والاّ من دعاى خویش ‍ ضایع نکنم !
گویند : اویس بعضى از شبها را مى گفت : امشب شب رکوع است و به یک رکوع شب را به صـُبـح مى آورد و شبى را مى گفت : امشب شب سجود است و به یک سجود شب را به نهایت مـى کـرد! گـفـتـنـد: اى اویـس ایـن چـه زحـمـت اسـت کـه بـر خـود مـى بینى ؟ گفت : کاش از ازل تا ابد یک شب بودى و من به یک سجده به پاى بردمى.