سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 2:21 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

 دوستدار واقعى اهل بیت چه کسانى اند
بیچاره گمان مى کند به مجرّد دعوى تشیّع و حبّ اهل بیت طهارت و عصمت ، جواز ارتکاب هر محرّمى را خداى نخواسته دارد و قلم تکلیف - نعوذباللّه - از او
برداشته شده ، بدبخت نمى داند که شیطان بر او تعمیه کرد، و در آخر عمر بیم آن است که محبّت بى مغز نیز بى فایده از دستش برود، و با کفّ تهى در صف نواصب اهل بیت محشور گردد. آخر دعوى محبّت کسى (اگر) بیّنه نداشته باشد پذیرفته نیست . ممکن نیست من با شما دوست باشم و محبّت و اخلاص داشته باشم و برخلاف تمام مقاصد و مطلوبات شما اقدام کنم . درخت محبّت ثمره و نتیجه اش عمل بر طبق آنست و اگر این ثمره را نداشته باشد باید دانست که محبّت نبوده ، خیال محبّت بوده .

ما اسیران نفس و شهوت ، خدا را براى خُرما مى خواهیم ، و دوست مطلق را فداى لذّات نفسانیّه مى کنیم . و این از بزرگترین خطاها است که اگر دل ما حظّى از معرفت داشت و جلوه [اى ] از محبّت در آن حاصل بود، باید از خجلت بمیریم ، و سرِ شرمسارى را تا قیامت به زیر افکنیم .
معرفت خدا، حُب خدا آورد و این حُبّ چون کامل شد، انسان را از خود منقطع کند. و چون از خود منقطع شد، از همه عالم منقطع شود و چشم طمع به خود و دیگران نبندد و از رجز شیطان و رجس طبیعت پاکیزه شود و نور ازل در باطن قلب او طلوع کند، و از باطن به ظاهر سرایت کند و فعل وقول او نورانى شود و تمام قوا و اعضاء او الهى و نورانى شود.

حبیبا! لَختى از خواب گران برخیز، و راه و رسم عاشقان درگاه را برگیر، و دست و رویى از این عالم ظلمت و کدورت و شیطانیّت شستشو کن ، و پا به کوى دوستان نِه ، بلکه به سوى کوى دوست حرکتى کن .




تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 2:20 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

خودبینى اساس تمرد و نافرمانى بندگان
هر چه بر ما بگذرد از این حبّ نفس است ، از این انانیّت است . ((اعدى عدوک نفسک التى بین جنبیک )) یک همچه تعبیرى هست ، از همه دشمن ها بدتر است ، از همه بتها بزرگتر است ، مادر بتها است . مادر بتها بت نفس شماست . از همه بتها بیشتر انسان به این [بت ] عبادت مى کند، توجهش به این بیشتر است و تا این بت را نشکند نمى تواند الهى بشود، نمى شود هم بت باشد و هم خدا، این نمى شود هم انانیّت باشد و هم الهیّت باشد، تا از این بیت ، از این بت خانه از این بت رها نشویم و پشت نکنیم به این بت و رو نکنیم به خداى تبارک و تعالى و از این خانه خارج نشویم یک موجودى هستیم به حسب واقع بت پرست ولو به حسب ظاهر خداپرست باشیم .
ما خدا را به لفظ مى گوئیم و آنکه در دل ما [هست ] است خودمان است ، خدا را هم براى خودمان مى خواهیم ، اگر خدا [را] هم بخواهیم براى خودمان خواهیم ، لفظاً مى ایستیم و نماز مى خوانیم : ((ایاک نعبد و ایاک نستعین )) مى گوئیم ولى واقعاً عبادت ، عبادت نفس است وقتى توجه به خود باشد، همه جهات خودم باشم ، همه چیز را براى خودم بخواهم .
همه این گرفتارى هائى که براى بشر است از این نقطه به پا مى شود همه گرفتارى ها از انانیّت انسان است ، تمام جنگ هاى عالم از این انانیّت انسان پیدا مى شود مؤ من ها با هم جنگ ندارند.
(89)
اوّل باید از این بیت خارج شد اوّل قدم این است که انسان قیام کند، قیام ، للّه ، بیدار بشود، خواب نباشد مثل ما، ما الا ن خوابیم در صورت بیدار، بیدارى حیوانى است ، و خواب انسانى ، ما خوابیم همه الا ن خوابیم وقتى که موت حاصل شد آن وقت تنبّه پیدا مى شود که چه هیاهو بوده است ؟
(90)
پیغمبرها براى همین آمده بودند که مردم را هدایت کنند به آن راهى که مى رسند به آن کمال مطلق و از این حیرتها و از این سرگشتگى ها نجات پیدا مى کنند، براى نجات انسان است از این ظلمت طبیعت به نور، بلکه از حجاب هاى نور و ظلمت براى ماوراى اینها. در دعاى شعبانیه مى خوانید: ((الهى هب لى کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور)) ما را هدایت کن به آنجائى که دیدگان قلوب ما، چشم هاى قلب ما، حجاب هاى نورانى هم از بین بردارد، به تو برسد. اسلام آمده است که انسان را از این ضلالتى که دارد، از این حجاب هائى که دارد، حجاب هائى که بالاتر از همه حجاب خودبینى است ، خود گُنده بینى ، تا انسان یک چیزى دستش مى آید یک غرورى در او پیدا مى شود و خودش را بزرگ مى بیند، اسلام آمده است که سرکوب کند این غرور را، مادامى که انسان خودش را مى بیند نمى تواند به آن راهى که راه هدایت است دست پیدا بکند. باید پا بگذارد روى این ، اول امر این است که پا بگذارد روى این شهواتى که دارد، هواهاى نفسانیه اى که دارد.
(91)
انسان چون خودش را خیلى دوست دارد، خیال مى کند که هر کارى که مى کند خوب است و هر کارى که مى کند براى خداست ، لکن اگر خودش را عرضه کند به یک کسى که خدا را مى شناسد، آنوقت به او مى فهماند که نه کار تو براى خودت بوده ، همه کارها براى خودت است ، اگر رسیدى به آنجائى که این خود را کنار بگذارى و کار بکنى این کار را براى خود نیست قهراً وقتى خود نباشد دیگر نزاع هم نیست دعوا هم نیست . انبیا با هم نزاع نداشتند، همه انبیا اگر جمع بشوند در یک جائى با هم هیچ اختلافى ندارند براى اینکه وجهه ، وجهه واحد است و خود کنار رفته است دیگر خودى در کار نیست . ((جزنا و هى الخامده )) این در روایتى است که مى فرماید که ما از این صراط، این صراط را مى گویند که در متن جهنم است یعنى رو نیست که اینکه آب از زیرش مى رود وسط است ، مثل یک پلى که وسط آب غرق شده باشد پل در آن ، - صراط - محیط هست جهنم بر صراط، و شما باید از آنجا عبور کنید نه اینکه آن بالا هست و ما مى افتیم تویش ، خیر، وسط است اگر چنانچه توانستید عبور کنید. مؤ من وقتى که مى خواهد عبور کند عبور باید بکند، جهنم هم هست برایش ، لکن جهنم صدا مى کند که نور من را دارى از بین مى برى زود رد شو.
(92)
اگر وضع این باشد که قدرت طلبى در کار بیاید و کار این که : من این طور باید باشم ، بشود، بداند که این از شیطان است ، شیطان این تزریق را از ابتدا کرده است و ما را هم از این راه ، بیشتر از جاهاى دیگر مى تواند بازى بدهد، که تو فلانى هستى ! تو چه هستى ! دیگران چى اند! از این معانى . هیچ فرقى ما بین آن آدمى که به حسب ظاهر قدرتمند دنیاست و دارد باز هم دنبال قدرت مى گردد، با آن آدم زاهدى که توى یک صومعه نشسته است ، در این جهت فرق نیست که اگر هر دوشان بگویند: من این طور! این زاهد بگوید: من این زاهد هستم ! من چه ! یا آن بگوید: من قدرتمند هستم ! هر دویش از شیطان است ، بلکه این فسادش بیشتر از آن است ، خودخواهى همیشه اسباب این است که انسان را به فساد بکشد. تمام فسادهایى که در عالم پیدا مى شود، از خودخواهى پیدا مى شود، از حب جاه ، از حب قدرت ، از حب مال ، از امثال اینهاست و همه اش برمى گردد به حب نفس و این ((بُت )) از همه بزرگتر است و شکستنش هم از همه مشکل تر است . تعقیب کنید که اگر نمى توانید به تمام معنا بشکنید - که مى توانید انشاءاللّه - مشغول باشید به شکستن دست و پاى یک همچو بتى . اگر رهایش کنید شما را به هلاکت مى کشاند. این طور نیست که ما را رها کند، ما یک معصیتى بکنیم ما را رها کند، یک کار دیگرى بکنیم زیادتر ما را رها کند. درجه به درجه پیش مى برد تا آن جایى که دین انسان را از دست انسان مى گیرد این یک مساله طبیعى است که شغل شیطان هم همین است .




تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 2:19 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

علت وریشه معاصی

عصمت که در انبیاء است دنبال باور است ، باورش وقتى آمد ممکن نیست تخلّف کند، شما اگر باورتان آمد که یک آدمى شمشیرش را کشیده است اگر کلمه اى برخلاف او بگوئید گردن شما را مى زند نسبت به او معصوم مى شوید، یعنى دیگر امکان ندارد (خلافى ) از شما صادر بشود، براى اینکه شما خودتان را مى خواهید.(94)
اگر کسى باورش بیاید که غیبت ((ادام کلاب النار)) است . کسى که غیبت بکند کلب هاى آتش (جهنّم ) او را مى بلعند، غیبت نمى کند، نه بلعیدنى که معدوم بشود و تمام بشود، بلعیدنى که هست (و معدوم نمى شود) آدم . اینکه ما خداى نخواسته یک وقت غیبت مى کنیم ، براى این است که باورمان نیامده است آنجا (قیامت ) را، آدمى که باورش بیاید که تمام کارهائى که در اینجا انجام مى دهد یک صورتى در آن عالم دارد، اگر خوب است صورت خوب و اگر بد است صورت بدو (بداند که ) حساب در کار است ، و هر کارى حساب دارد. حالا تفصیل قضیّه را (هم نداند) اگر چنانچه غیبت بکند در آنجا محاسبه است ، جهنّم است ، اگر اذیت کند مؤ منین را در جهنّم است و اگر خیرات و مبرّات داشته باشد در بهشت است (خلاف این باور عمل نمى کند) کسى که باورش آمده باشد، نه اینکه (فقط) کتاب خوانده باشد و عقلش ادراک کرده باشد، بین ادراک عقلى و باور نفسانى و قلبى ((این قلب را نمى گویم )) خیلى فاصله است ، بسیارى وقتها انسان یک چیزى را عقلاً ادراک مى کند لیکن چون باورش نیامده تبعیّت نمى کند، آن وقتى که باورش بیاید تبعیّت مى کند.
(95)
طبق بعضى آیات به تفسیر برخى از روایات
(96) اعمال انسان به رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السّلام رضه مى شود و از نظر مبارک آنان مى گذرد. وقتى که آن حضرت به اعمال شما نظر کنند و ببینند که از خطا و گناه انباشته است چقدر ناراحت و متاءثر مى گردند؟ نخواهید که رسول خدا ناراحت و متاءثر شوند، راضى نشوید که قلب مبارک آن حضرت شکسته و محزون گردد، وقتى آن حضرت مشاهده کند که صفحه اعمال شما مملو از غیبت و تهمت و بدگویى نسبت به مسلمانان مى باشد و تمام توجه شما هم به دنیا و مادیت است و قلوب شما از بغض ، حسد، کینه ، و بدبینى به یکدیگر، لبریز شده ممکن است در حضور خداى تبارک و تعالى و ملائکة اللّه خجل گردد که امت و پیروان او نسبت به نعم الهى ناسپاس ‍ بوده و اینگونه افسار گسیخته و بى پروا به امانات خداوند تبارک و تعالى خیانت مى کنند.
فردى که به انسان مربوط است (اگر چه نوکر انسان باشد) اگر خلافى مرتکب شد، مایه خجلت انسان مى گردد، شما مربوط به رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله هستید، شما با ورود به حوزه هاى علمیه خود را به فقه اسلام ، رسول اکرم و قرآن کریم مرتبط ساخته اید. اگر عمل زشتى مرتکب شدید به آن حضرت برمى خورد، بر ایشان گران مى آید ممکن است خداى نخواسته شما را نفرین کند. راضى نشوید که رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و ائمه اطهارعلیهم السّلام نگران و محزون گردند.
(97)




تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 2:18 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

غفلت وآثارمربوط به آن

انسان باید مثل طبیب و پرستار مهربان از حال خود مواظبت نماید، و مهار نفس سرکش را از دست ندهد که به مجرّد غفلت ، مهار را بگسلاند و انسان را به خاک مذلّت و هلاکت کشاند، و در هر حال به خداى تعالى پناه برد از شرّ شیطان و نفس امّاره .(121)
انسان اگر در جمیع احوال و پیش آمدها به یاد حقّ تعالى باشد، و خود را در پیشگاه آن ذات مقدّس حاضر ببیند، البتّه از امورى که خلاف رضاى او است ، خوددارى کند و نفس را از سرکشى جلوگیرى کند. این همه مصیبات و گرفتارى به دست نفس امّاره و شیطان رجیم از غفلت از یاد حقّ، و عذاب و عقاب او است . غفلت از حقّ، کدورت قلب را زیاد کند و نفس و شیطان را بر انسان چیره کند، و مفاسد را روزافزون کند، و تذکّر و یادآورى از حقّ، دل را صفا دهد و قلب را صیقلى نماید، و جلوه گاه محبوب کند، و روح را تصفیه نماید و خالص کند و از قید اسارت نفس انسان را براند. و حبّ دنیا (را که ) منشاء خطیئات و سرچشمه سیئات است از دل بیرون کند، و همّ راهمّ واحد کند و دل را براى ورود صاحب منزل ، پاک و پاکیزه نماید.
پس اى عزیز! در راه ذکر و یاد محبوب ، تحمّل مشاقّ هر چه بکنى ، کم کرده اى . دل را عادت بده به یاد محبوب ، بلکه به خواست خدا، صورت قلب ، صورت ذکر حقّ شود. و کلمه طیّبه لااله الاّاللّه صورت اخیره و کمال اءقصاى نفس گردد، که از این زادى بهتر براى سلوک إ لى اللّه و مُصلحى نیکوتر براى معایب نفس و راهبرى خوب تر در معارف الهیّه یافت نشود.
(122)
ما با این همه بار گناهان و خطایا هیچگاه در فکر مرجع و معاد خود نیستیم . گویى براى ما برات آزادى از جهنّم و امنیّت از عذاب نازل شده . این نیست جز آنکه حبّ دنیا پنبه در گوش ما کرده و کلمات اولیاء را اصغا نمى کنیم .
(123)
اگر انسان یقین کند و ایمان بیاورد که تمام عوالم ظاهر و باطن محضر ربوبى است و حق تعالى در همه جا حاضر و ناظر است ، با حضور حق و نعمت حق امکان ندارد مرتکب گناه شود. انسان در مقابل یک بچه ممیز گناه نمى کند کشف عورت نمى نماید، چطور شد که در مقابل حق تعالى و در محضر ربوبیت کشف عورات مى کند؟ از هیچ جنایتى واهمه و مضایقه ندارد؟ براى اینست که به حضور کودک ، ایمان دارد ولى بمحضر ربوبیت اگر علم داشته باشد ایمان ندارد بلکه بر اثر کثرت معاصى که قلب او تاریک و سیاه شده اینگونه مسائل و حقایق را اصلا نمى تواند بپذیرد، احتمال صحت و واقعیت آن را هم شاید نمى دهد؛ واقعاً اگر انسان احتمال بدهد (لازم نیست یقین داشته باشد) که این خبرهایى که در قرآن کریم آمده ، وعده ها و وعیدهایى که داده شده ، راست است در اعمال و کردار خود تجدید نظر نموده ، اینطور افسار گسیخته و بى پروا پیش نمى تازد. شما اگر احتمال بدهید که در مسیرى درنده اى وجود دارد و ممکن است اذیتى به شما برساند، یا شخص مسلحى ایستاده که شاید متعرض شما گردد از پیمودن آن راه خوددارى ورزیده توقف مى کنید و در مقام تحقیق و صحت و سقم آن برمى آئید. آیا ممکن است کسى وجود جهنم و خلود در نار را احتمال دهد مع الوصف مرتکب خلاف شود؟
(124)
خدا نکند انسان به امراض بى درد مبتلا گردد، مرضهائى که درد دارد انسان را وادار مى کند که در مقام علاج برآید، به دکتر و بیمارستان مراجعه کند، لیکن مرضى که بى درد است و احساس نمى شود بسیار خطرناک مى باشد وقتى انسان خبردار مى گردد که کار از کار گذشته است .
مرضهاى روانى اگر درد داشت باز جاى شکر بود بالاخره انسان را به معالجه و درمان وامى داشت ولى چه توان کرد که این امراض خطرناک درد ندارد، مرض غرور و خودخواهى بى درد است ، معاصى دیگر بدون ایجاد درد، قلب و روح را فاسد مى سازد این مرضها نه تنها درد ندارد بلکه ظاهر لذتبخشى نیز دارد، مجالس و محافلى که به غیبت مى گذرد، خیلى گرم و شیرین است ، حب نفس و حب دنیا که ریشه همه گناهان است .
(125) لذتبخش ‍ مى باشد.(126)
و قهراً انسان اگر از مرضى لذت برد و درد هم نداشت دنبال معالجه نخواهد رفت و هر چه به او اعلام خطر کنند که این مرض کشنده است باور نخواهد کرد.




تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 2:17 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

مراقبه ومحاسبه

از امورى که لازم است از براى مجاهد، مشارطه و مراقبه و محاسبه است .
مشارطه آن است که در اوّل روز مثلاً با خود شرط کند که امروز برخلاف فرموده خداوند تبارک و تعالى رفتار نکند. و این مطلب را تصمیم بگیرد. و معلوم است که یک روز خلاف نکردن ، امرى است خیلى سهل ، و انسان مى تواند با آسانى از عهده برآید. تو عازم شو و شرط کن و تجربه نما و ببین چقدر سهل است . ممکن است شیطان و جنود آن ملعون ، بر تو این امر را بزرگ نمایش دهند، ولى این از تلبیسات آن ملعون است . او را از روى واقع و قلب لعن کن ، و اوهام باطله را از قلب بیرون کن ، و یک روز تجربه کن ، آن وقت تصدیق خواهى کرد. و پس از این مشارطه ، باید وارد مراقبه شوى و آن چنان است که در تمام مدّت شرط، متوجّه عمل به آن باشى ، و خود را ملزم بدانى به عمل کردن به آن ، و اگر خداى نخواسته در دلت افتاد که امرى را مرتکب شوى که خلاف فرموده خدا است ، بدان که این از شیطان و جنود او است که مى خواهد تو را از شرطى که کردى باز دارند به آن ها لعنت کن و از شرّ آن ها به خداوند پناه ببر، و آن خیال باطل را از دل بیرون نما، و به شیطان بگو که من یک امروز با خود شرط کردم که خلاف فرمان خداوند تعالى نکنم وَلِىّ نعمتِ من سال هاى دراز است به من نعمت داده ، صحّت و سلامت و امنیّت مرحمت فرموده و لطف هایى کرده که اگر تا ابد خدمت او کنم ، از عُهده یکى از آن ها برنمى آیم . سزاوار نیست یک شرط جزئى را وفا نکنم . امید است إ ن شاءالله شیطان طرد شود و منصرف گردد، و جنود رحمان غالب آید. و این مراقبه با هیچ یک از کارهاى تو از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیرها منافات ندارد، و به همین حال باشى تا شب که موقع محاسبه است ، و آن عبارت است از این که حساب نفس را بکشى در این شرطى که با خداىِ خود کردى که آیا بجا آورد(ى )؟ و با ولىّ نعمت خود در این معامله جزئى خیانت نکردى ؟
اگر درست وفا کردى ، شکرِ خدا کن در این توفیق و بدان که یک قدم پیش رفتى و مورد نظر الهى شدى ، و خداوند إ ن شاءاللّه تو راهنمایى مى کند در پیشرفت امور دنیا و آخرت ، و کار فردا آسان تر خواهد شد. چندى به این عمل مواظبت کن ، امید است ملکه گردد از براى تو، به طورى که از براى تو، کار خیلى سهل و آسان شود، بلکه آن وقت لذّت مى برى از اطاعت فرمان خدا و از ترک معاصى در همین عالم ، با این که اینجا عالَم جزا نیست ، لذّت مى برى ، و جزاى الهى اثر مى کند و تو را مُلْتَذّ مى نماید. و بدان که خداى تبارک و تعالى تکلیف شاقّ بر تو نکرده ، و چیزى که از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نیست . بر تو تحمیل نفرموده ، لکن شیطان و لشکر او کار را بر تو مشکل جلوه مى دهند، و اگر خداى ناخواسته در وقتِ محاسبه دیدى سستى و فتورى شده در شرطى که کردى ، از خداى تعالى معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا مردانه به عمل شرط، قیام کنى ، و به این حال باشى تا خداى تعالى ابواب توفیق و سعادت را بر روى تو باز کند و تو را به صراط مستقیم انسانیّت برساند.
پس اى عزیز! در کارهاى خود دقیق شو و از نفس خود در هر عملى حساب بکش و او را در برابر هر امرى ، إ ستنطاق کن که آیا إ قدامش در خیرات و براى امور شریفه براى چیست ؟ دردش چیست که مى خواهد از مسائل نماز شب سؤ ال کند؟ یا أَذکارِ آن را تحویل بدهد؟ مى خواهد براى خدا مساءله بفهمد یا بگوید؟ یا مى خواهد خود را از اءهل آن قلمداد کند؟ چرا سفر زیارتى که رفته با هر وسیله است به مردم مى فهماند؟ حتّى عددش ‍ را. چرا صدقاتى را که در خفا مى دهد، راضى نمى شود که کسى از او مطلّع نشود؟ به هر راهى شده ، سخنى از آن بمیان آورده ، به مردم ارائه مى دهد.
ولى بدان که خدعه هاى نفس امّاره و شیطان داخلى و خارجى زیاد است و چه بسا انسان را با اسم خُدا و اسم خدمت به خلق خُدا از خداى باز مى دارد و به سُوى خود و آمال خود سُوق مى دهد. مراقبت و مُحاسبه نفس ‍ در تشخیص راه و خودخواهى و خداخواهى از جُمله منازل سالکان است . خداوند ما و شما را در آن توفیق دهد.اگر در شب و روز چند دقیقه اى به حسب اقبال قلب و توجه آن - یعنى به مقدارى که قلب حاضر است - نفس را محاسبه کند در تحصیل نور ایمان ، و از آن مطالبه نور ایمان کند، و آثار ایمان را از آن جستجو کند، خیلى زودتر به نتیجه مى رسد، ان شاءالله .
هر شخصى باید خودش را محاسبه کند. یکى از مناطق سیر، محاسبه آدم است . نوع انسان مراقبت از خودش بکند در روز مشغول عمل است که خلاف نکند، شب هم که ، آخر شب هم که مى رود منزل از خودش محاسبه کند، مثل یک کسى که از او استنطاق مى خواهد بکند، بازرسى مى کند، خودش بازرسى کند ببیند که امروز چه کرده است . شما از خودتان هر شب بازرسى کنید و ببینید با این صندوق چه عمل کردید.
یکى از امورى که حتى در امراض مؤ ثر است تلقین است که مریض به خودش و یا دیگرى به او تلقین مى کند که خوب مى شوى ، این وقتى مکرر شد در نفس انسان اثر مى گذارد در موعظه هم همین طور است ، انسان باید هم خودش را موعظه کند و هم در معرض موعظه واقع بشود. هیچ انسانى نیست که محتاج به موعظه نباشد منتها انسان هاى بالا واعظشان خداست و انسان هاى بعد واعظشان آنها هستند تا برسد به آخر، تا برسد به ما، ما خودمان احتیاج به موعظه داریم و موعظه چندین ساله در خود من باز تاثیر بسزا نکرده است ... این براى این است که در باطن انسان ، شیطان بزرگى است که ایستاده است تا انسان را به هلاکت برساند، تمام همّش این است که انسان را بدون ایمان از اینجا بیرون کند و ما از گرفتارى به این عواقب سوء به خدا پناه مى بریم .
اگر کسى مراقب حال خودش باشد، توجه به مسائل انسانى داشته باشد، با مراقبت و با اینکه خودش را محاسبه کند، اگر در - فرض کنید - مجلس یا در جاى دیگر یک روزى گذشته است که در آنجا مسائلى پیش ‍ آمده است شب برود حساب کند ببیند که واقعاً اینکه من امروز گفتم مبداء این چى بود، یک مبداء شیطانى داشت یا مبداء الهى داشت ، اگر محاسبه کند آدم شب از خودش و خودش را در محاسبه قرار بدهد که امروز تو این صحبت را کردى ، این مبداء، مبداء شیطانى بوده است نه مبداء انسانى و الهى ، ممکن است کم کم دنبال این برود که اصلاح کند و اگر این کار را نکند و همان رویه را تعقیب بکند، هیچ بعید ندانید که یک نفر زاهد، عابد، مسلمان ، همه چیز، یک انسان فاسد شقى اى از کار درآید، ماءمون نیست هیچ کس .اى عزیز! قدرى از حال غفلت بیدار شو و در امر خود تفکّر کن و صفحه اعمال خود را نگاه کن . بترس از آنکه اعمالى را که به خیال خودت ، عمل صالح است از قبیل نماز و روزه و حجّ و غیر آن ، خود اینها اسباب گرفتارى و ذلّتت نشوند در آن عالم ، پس حساب خودت را در این عالم تا فرصت دارى بکش و خودت میزان اعمالت را برپا کن و در میزان شریعت و ولایت اهل بیت اعمال خود را بسنج و صحّت و فساد و کمال و نقص آن را معلوم کن و آنها را جبران کن تا فرصت هست و مهلت دارى و اگر در اینجا خود را محاسبه نکنى و حساب خودت را درست نکنى در آنجا که به حسابت رسیدگى مى شود و میزان اعمال برپا مى شود مبتلا به مصیبتهاى بزرگ شوى . بترس از میزان عدل الهى و به هیچ چیز مغرور مباش و جدّ و جهد را از دست مده .

منبع:خورشید عرفان




تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 2:14 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

اولین گام در راه مبارزه با نفس
بهترین علاج ها که علماء اخلاق و اهل سلوک از براى این مفاسد اخلاقى فرموده اند این است که هر یک از این ملکات زشت را که در خود مى بینى ، در نظر بگیرى و برخلاف آن تا چندى مردانه قیام و اقدام کنى ، و همّت بگمارى برخلاف نفس تا مدّتى ، و بر ضدّ خواهش آن رذیله رفتار کنى و از خداى تعالى در هر حال توفیق طلب کنى که با تو اعانت کند در این مجاهده ، مسلّماً بعد از مدّت قلیلى ، آن خُلق زشت رفع شده و شیطان و جُندش از این سنگر فرار کرده ، جنود رحمانى به جاى آن ها برقرار مى شود.
مثلاً یکى از ذمائم اءخلاق که اءسباب هلاکت انسان است ، و موجب فشار قبر است ، و انسان را در دو دنیا، معذّب دارد، بد خُلقى با اءهل خانه یا همسایگان یا هم شغلها یا اءهل بازار و محلّه است که این زاییده غضب و شهوت است . اگر انسان مجاهد، مدّتى در صدد بر آید که هر وقت ناملایمى پیش آمد مى کند از براى او، و آتش غضب شعله ور مى شود، و بناى سوزاندن باطن را مى گذارد، و دعوت مى کند او را بر ناسزا گفتن و بدگویى کردن ، برخلاف نفس اقدام کرده ، عاقبت بد و نتیجه زشت این خلق را یاد بیاورد، و در عوض ملایمت بخرج بدهد، و در باطن ، شیطان را لعن کند و به خدا از او پناه ببرد، من به شما قول مى دهم که اگر چنین رفتارى کنید - بعد از چند مرتبه تکرار - آن خُلق بکلّى عوض شده ، و خلق نیکو در باطن مملکت شما منزل مى کند.آقایان باید مراقبه کنند، باید مراقبت کنند خودشان را از صبح تا عصر باید مراقب خودشان باشند نفس انسان سرکش است یک آن از آن غافل بشویم (نعوذبالله ) انسان را به کفر مى کشد اگر غافل بشود انسان . شیطان راضى نیست به فکر ما، او کفر ما را مى خواهد، او مى خواهد همه را منتهى کند به کفر منتها از معاصى کوچک مى گیرد و کم کم وارد مى کند در بزرگتر و کم کم در بزرگتر کم کم بالاتر تا برسد به آنجا که خداى نخواسته انسان را منحرف کند اصلاً از اسلام . باید مراقبت کنید آقا از خودتان باید از اول صبح که از خواب پا مى شوید یا اول اذان یا عشا یا قبل از اذان که پا مى شوید از خواب طویل ، باید مراقب خودتان باشید.

منبع:خورشید عرفان




تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 2:13 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

ایمان قلبی وزبانی

ممکن است عقل شما به برهان چیزى را إ دراک کند، ولى قلب تسلیم نشده باشد و علم بى فایده گردد. مثلاً شما به عقل خود إ دراک کردید که مرده نمى تواند به کسى ضرر بزند، و تمام مرده هاى عالم به قدر یک مگس ، حس و حرکت ندارند و تمام قواى جسمانى و نفسانى از او مفارقت کرده ، ولى چون این مطلب را قلب قبول نکرده و تسلیم عقل نشده ، شما نمى توانید با مرده ، شب تاریک بسر برید. ولى اگر قلب ، تسلیم عقل شد و این حکم را از او قبول کرد، هیچ این کار براى شما اشکالى ندارد. چنان چه بعد از چند مرتبه اقدام ، قلب تسلیم شده ، دیگر باکى از مرده نمى کند.
پس معلوم شد که تسلیم ، که خَطِّ قلب است ، غیر از علم است که حظِّ عقل است .
(175)
ما همه داد، از توحید مى زنیم و حق تعالى را ((مقلب القلوب والابصار)) مى خوانیم ؛ و ((الخیر کله بیده )) و ((الشر لیس الیه )) مى سرائیم ولى باز در صدد جلب قلوب بندگان خدا هستیم ، و دائماً خیرات را از دست دیگران تمنّا داریم ، اینها نیست جز این که اینها، یا حقایق عقلیه اى است که قلب از آن بى خبر است و یا لقلقه هاى لسانى است که به مرتبه ذکر حقیقى نرسیده .
(176)
بیچاره انسان غافل ! در امور زایله دنیا - که خود مى داند، و هر روز مى بیند که اهل آن ، آن را مى گذارند و مى روند و حسرتها را مى برند، این قدر اهمیت مى دهد، و با کمال جدّ و جهد در جمع و تحصیل آن مى کوشد، و خود را با هر ذلّت و زحمت و هر محنت و تعبى رو به رو مى کند، و از هیچ عار و ننگى پرهیز نمى کند. ولى براى تحصیل ایمان - که کفیل سعادت ابدى او است - اینقدر سست و افسرده است که با اینهمه مواعظ انبیا و اولیاء و اینهمه کتابهاى آسمانى ، باز از سستى و سهل انگارى دست نکشیده ، و به فکر روزگار مصیبت و ذلّت و زحمت خود نیفتاده .
(177)
ایمان فقط این نیست که ما اعتقاد داشته باشیم که خدایى هست و پیغمبرى هست و چه ، نه ، ایمان یک مساله اى بالاتر از این است این معانى را که انسان ادراک کرده به عقلش ، باید با مجاهدات به قلبش برساند که قلبش آگاه بشود، بیابد مطلب را. خیلى چیزهاست که انسان به برهان مى داند که فلان قضیه فلان طور است یا فلان طور نیست ، لکن چون ایمان نیامده است ، تاثیر نمى کند، مثلاً نوع مردم اینطور هستند که در یک شب تاریکى ، اگر یک مرده اى در محلى باشد پیش او مى ترسند بخوابند و همه عقیده شان هم این است که مرده هیچ اثرى ندارد، هیچ کارى از او نمى آید، عقلشان مى گوید که مرده است ،... لکن این مطلب به قلب نرسیده ، مرده شورها به واسطه تکرارى که کرده اند، عمل تکرار شده را به واسطه تکرار، آنها پیش مرده مى خوابند، هیچ برایشان چیزى نیست ، این فرق ما بین ادراک عقلى و ایمان است . ادراک عقلى آدم مى کند تاءثیر در آدم ندارد، تا ایمان نباشد، مساءله عقلى را قلبش نفهمیده باشد، باورش نیامده باشد، آن مساءله عقلى تاءثیرش کم است . ایمان عبارت از این است که آن مسائلى را که شما با عقلتان ادراک کرده اید آن مسائل را قلبتان هم به آن آگاه بشود، باورش ‍ بیاید، این محتاج به یک مجاهده اى است تا به قلب شما، بفهمید.

منبع:خورشید عرفان




تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 2:10 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

رابطه علم باعمل

رئیس یکى از فِرَقِ باطله در همین حوزه هاى ما تحصیل کرده است . لیکن چون تحصیلاتش با تهذیب و تزکیه تواءم نبوده ، در راه خدا قدم بر نمى داشته ، خبائث را از خود دور نساخته بود آنهمه رسوایى ببار آورده است . اگر انسان ، خبائث را از نهادش بیرون نکند،هر چه درس بخواند و تحصیل نماید نه تنها فایده اى بر آن مترتب نمى شود بلکه ضررها دارد. علم ، وقتى در این مرکز خبیث وارد شد شاخ و برگ خبیث ببار آورده شجره خبیثه مى شود.
هر چه این مفاهیم ، در قلب سیاه و غیرمهذب ، انباشته گردد، حجاب زیادتر مى شود؛ در نفسى که مهذب نشده علم ، حجاب ظلمانى است . ((العلم هوالحجاب الاکبر)) لذا شر عالم فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناکتر و بیشتر است . علم ، نور است ولى در دل سیاه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سیاهى را گسترده تر مى سازد، علمى که انسان را به خدا نزدیک مى کند در نفس دنیاطلب ، باعث دورى بیشتر از درگاه ذى الجلال مى گردد.
علم توحید هم اگر براى غیر خدا باشد از حجب ظلمانى است ، چون اشتغال به ما سوى اللّه است . اگر کسى قرآن کریم را با چهارده قرائت ((لما سوى - اللّه )) حفظ باشد و بخواند جز حجاب و دورى از حق تعالى چیزى عاید او نمى شود. اگر شما درس بخوانید، زحمت بکشید، ممکن است عالم شوید ولى باید بدانید که میان عالِم و مهذب خیلى فاصله است . مرحوم شیخ ، استاد ما، ((رضوان اللّه تعالى علیه )) مى فرمود: این که مى گویند ((ملا شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل )) صحیح نیست . باید گفت ((ملا شدن چه مشکل ، آدم شدن محال است ))چه بسا افرادى که عالم به علم توحید بودند، و طوایفى را منحرف کردند. چه بسا افرادى که همین اطلاعات شما را بنحو بهترى دارا بودند لیکن چون انحراف داشتند و اصلاح نشده بودند وقتى وارد جامعه گردیدند بسیارى را گمراه و منحرف ساختند.
این اصطلاحات خشک اگر بدون تقوى و تهذیب نفس باشد هر چه بیشتر در ذهن انباشته گردد کبر و نخوت ، در دائره نفس ، بیشتر توسعه مى یابد.
اینکه در روایات ما هست که اهل جهنم متاءذى مى شوند از بوى عالمى که به علمش عمل نکنند، این براى چیست که عالم وضعش این طور است ؟ این براى این است که فرق است ما بین عالم و غیرعالم ، از جهاتى فرق است . عالم اگر خداى نخواسته منحرف شد یک امت را ممکن است منحرف بکند... یک گوشه مى بینید که یک آدم منحرف آنجا معمم است یا امام جماعت شده است یک طایفه اى را منحرف کرده است . این گندش ‍ چقدر است ؟ همان گنداست که آنجا به مشام مى رسد؟ یک گندى است که ما در دنیا تهیه مى کنیم ، نه یکى ، یک گندى را به ما اضافه بکنند، این گند خود ماست . هر چه در عالم آخرت واقع مى شود، یک چیزى است که از اینجا ما تهیه کرده ایم و وارد مى کنیم در عالم آخرت .

منبع:خورشید عرفان




تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 2:2 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

دنیاطلبى منشاء همه فسادها


گفته شده است که : آن آخرى که انسان مى خواهد ارتحال کند از این عالم ، شیاطینى که مى خواهند نگذارند که این آدم موحد از این عالم بیرون برود جلو رویش آن چیزهائى را که دوست دارد مى آورند. مثلاً طلبه کتابش را دوست دارد کتابش را مى آورند و مى گویند از این عقیده اى که دارى برگرد والاّ والاّ این (کتاب ) را آتش مى زنیم ، آنکه علاقه به فرزند دارد و یا آنکه علاقه به چیز دیگر دارد. (همان چیز را مى آورند) خیال نکنید که اهل دنیا عبارت از آنهائى هستند که مثلاً پارک دارند. ممکن است یک نفر خیلى پارک داشته باشد ولى اهل دنیا نباشد (ولى ) یک طلبه یک کتاب داشته باشد (و به آن ) علاقه داشته باشد. میزان (براى اهل دنیا بودن ) آن علاقه است . میزان آن علایقى است که انسان به این اشیاء دارد و این علایق ممکن است که آن آخرها که انسان مى بیند دارد از این علائقش جدا مى شود دشمن خدا بشود و از این عالم برود.
علائق را باید کم بکنید، علاقه ها باید کم بشود، طبیعتاً ماها از اینجا مى رویم ، على اىّ حال چه علاقه قلبى به چیزى داشته باشیم یا نداشته باشیم فرقى به حال ما نمى کند. شما فرض کنید که علاقه داشته باشید به این کتابتان یا نداشته باشید کتاب مال شما است ، از آن استفاده مى کنید، علاقه داشته باشید به این خانه یا نداشته باشید، این خانه مال شماست استفاده هم مى کنید، علاقه را کم کنید، علاقه را تا مى توانید از بین ببرید. آنچه انسان را گرفتار مى کند آن علاقه اى است که انسان دارد و آن هم مبداءش همان حبّ نفس است . حب مسند، حب ریاست دردى است که انسان را به هلاکت مى رساند. همه اینها دنیا است ، علایق به دنیا است .(188)
ما خودمان را خیلى مهذب و صحیح (مى دانیم ) و براى آن حبّ نفس که داریم خودمان را یک آدم کامل مى دانیم و همه دیگران را معیوب مى دانیم و به عیبشان ایراد مى گیریم . در آن شعر هست که شعرش را نمى خواهم بخوانم ، که یک آقائى به یک کذائى اشکال کرد او گفت من همه اینها که مى گوئى هستم اما تو آنطور که مى نمائى هستى ؟!(189)
اینکه در روایات ما هست که ((حب الدنیا راس کل خطیئه )) این یک واقعیتى است و اساس حب دنیا هم ، ریشه حب دنیا هم حب نفس است که آن هم حب دنیاست . تمام فسادهائى که در بشریت پیدا شده است از اولى که بشریت تحقق پیدا کرده است تاکنون و تا آخر، منشاءش همین حب نفس ‍ است . از حب نفس است که حب به جاه ، حب به سلطنت ، حب به مقام ، حب به مال و حب به همه انگیزه هاى شهوانى پیدا مى شود و انبیا اساس ‍ کارشان این بوده است که این حب نفس را تا آن مقدار که ممکن است سرکوب کنند و نفس ها را مهار کنند.(190)
خداوندا: دل ما را از کدورتِ شرک و نفاق پاک فرما و آیینه قلب ما را از زنگار حبِّ دنیا که منشاء این همه امور است ، صافى فرما، و با ما همراهى فرما، و از ما بیچاره هاى گرفتار هواى نفس و حب جاه و شرف ، دستگیرى کن در این سفر پر خطر و این راه پرپیچ و خم و تنگ و تاریک . تویى قادر و تواناى همه چیز

منبع:چهل سؤ ال عرفانى و اخلاقى از امام خمینى(ره)




تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 1:58 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

 آثار بى توجهى به قرآن کریم

ما همه قرآن شریف را مى دانیم [که ] از معدن وحى الهى براى تکمیل بشر و تخلیص انسان از مَحْبَس ظلمانى طبیعت و دنیا، نازل شده است ، و وعد [و] وعید آن ، همه حق صراح و حقیقت ثابته است ، و در تمام مندرجات آن شائبه خلاف واقع نیست ، با این وصف ، این کتاب بزرگ الهى در دل سخت ما به اندازه یک کتاب قصه تاءثیر ندارد، نه دلبستگى به وعده هاى آن داریم تا دل را از این دنیاى دنى و نشئه فانیه برگیریم و به آن نشئه باقیه ببندیم ، و نه خوفى از وعید آن در قلب ما حاصل آید تا از معاصى الهیّه و مخالفت با ولى نعمت احتراز کنیم . این نیست جز آن که حقیقت و حقّیّت قرآن به قلب ما نرسیده و دل ما به آن نگرویده و ادراک عقلى ، بسیار کم اثر است ، و با این قیاس ، کلیه نقصانهائى که در ما است و جمیع سرکشیها و مخالفتهاى ما و محروم ماندن از همه معارف و سرائر براى همین نکته است (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ).(224)
موعظتهاى قرآنى و وعد و عید آن - که سنگ خارا را نرم مى کند و کوههاى عالم را خاشع مى کند - در دل سخت این انسان اثر نکند! آرى خداى تعالى فرماید:
(لو انزلنا هذاالقرآن على جبل لرایته خاشعاً متصدعا من خشیة الله و تلک الا مثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون ).(225)
قرآن این کتاب سرنوشت ساز، نقشى جز در گورستان ها و مجالس ‍ مردگان نداشت و ندارد و آنکه باید وسیله جمع مسلمانان و بشریت و کتاب زندگى آنان باشد، وسیله تفرقه و اختلاف گردید و یا به کلى از صحنه خارج شد.(226)
اى قرآن عزیز! اى تحفه آسمانى ، اى قانون بزرگ خدایى ، اى راهنماى سعادت بشر، اى خورشید تابان از افق غیب ، اى مایه سربلندى ملّت اسلام ، اى در هم شکنِ اساسِ نادرستیها! تو ملت ما را بیدار کن ، تو جوانان وطن ما را هشیار کن ، تو روح وحدت و برادرى به آنان بده ، تو قوه سلحشورى و حسّ فداکارى را در آنها زنده کن تو پشت و پناه جوانان ما باش

منبع:چهل سؤ ال عرفانى و اخلاقى از امام خمینى(ره)