سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 91/10/7 | 12:16 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

نود و نه درصد  ازنگرانیهای ما در زندگی هرگز اتفاق نمی افتد.

دیل کارنگی




تاریخ : پنج شنبه 91/10/7 | 12:14 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

هشدار ،

     در نومیدی بسی امید است؛

           پایان شب سیه سپید است ...




تاریخ : سه شنبه 91/10/5 | 2:5 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

امیرالمؤمنین علی علیه السلام:اولیاءخداکسانی هستندکه باطن دنیارامی نگرندهمان زمان که مردم چشم به ظاهرش دارند.

نهج البلاغه حکمت432




تاریخ : دوشنبه 91/10/4 | 1:1 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

خطبه امیر المؤمنین علیه السّلام در نهى از هواپرستى و آرزوى دراز

سلیم بن قیس هلالى مى‏گوید: امیر المؤمنین علیه السّلام خطبه خواند و خدا را سپاس و ستایش نمود، و سپس بر پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم درود فرستاد و فرمود: همانا از دو خصلت بر شما هراسانم؛ پیروى از هواى نفس و آرزوى طولانى. اما پیروى از هواى نفس از حق باز مى‏دارد، و اما آرزوى دراز آخرت را در طاق نسیان مى‏نهد. همانا دنیا، پشت کنان، کوچ کرده و مى‏رود و آخرت، کوچ کرده و به سوى ما مى‏آید، و هر کدام را فرزندانى است، پس شما از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید، چه، امروز کار هست و محاسبه نیست و فردا محاسبه هست و کار نیست، و همان فتنه‏ها و آشوب‏ها از هواپرستى آغاز مى‏شود و از احکام بدعت و خود پرداخته، شروع مى‏گردد. در این احکام خود پرداخته با خدا مخالفت مى‏شود و مردانى در عهده دار شدن آنها، به جاى مردانى دیگر مى‏نشینند.

اگر حق خالص در میان بود، اختلاف به چشم نمى‏خورد، و اگر باطل محض در میان بود، بر هیچ خردمندى پوشیده نمى‏ماند، لیکن مشتى از حق و مشتى از باطل برگرفته شده و با هم آمیخته گردیده، و اینجاست که شیطان به اطرافیان خود چیره مى‏گردد، و کسانى رهایى مى‏یابند که از طرف خداوند عاقبت نیکى براى آنها رقم خورده باشد.

همانا من از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم شنیدم که مى‏فرمود: چگونه خواهید بود زمانى که‏

فتنه‏اى شما را در برگیرد که در آن کودکان بیش از آن به نظر مى‏رسند که هستند [سن و سالشان بیشتر به نظر مى‏رسد]، و جوانان به پیرى مى‏رسند. مردم به کژراهه مى‏روند و آن را چونان سنّت خویش مى‏گزینند، و هر گاه بخشى از آن به روش درست تبدیل گردد، گفته مى‏شود سنّت دگرگون شده است، و این در نظر مردم کارى زشت آید و در پى آن، بلایا شدّت یابند و نسل به اسارت برده شود. سپس فتنه و آشوب آنان را بکوبد، چنان که آتش هیزم را مى‏کوبد و آسیاب طعمه خود را. آنها دین مى‏آموزند اما نه براى خدا، و دانش مى‏جویند امّا نه براى عمل؛ و به وسیله کار آخرت، دنیا را مى‏طلبند.

سپس روى به حاضران کرد در حالى که پیرامون ایشان گروهى بود از اهل بیت و خواص و شیعیانش و فرمود: والیان پیش از من عمدا با پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم به مخالفت برخاستند و پیمان او را شکستند و روش او را دگرگون ساختند، و اگر من بخواهم مردم را به ترک این کردارهاى مخالف پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم وادار کنم و آنان را بسوى حق بازگردانم و به همان روش که در زمان پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بود تغییرشان دهم، همه لشکریانم از پیرامونم بپراکنند، تا آنکه من مى‏مانم با گروه اندکى از شیعیانم که فضل مرا شناخته‏اند و از روى قرآن و سنّت رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مرا واجب الطاعه مى‏دانند.

شما بگویید که اگر من در باره مقام ابراهیم فرمانى صادر کنم که آن را به همان جایى برگردانم که پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم در آنجایش نهاد، و فدک را به وارثان فاطمه پس دهم، و صاع پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را به میزانى برگردانم که در دوران آن حضرت بود، و زمین‏هایى که پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم به مردمى واگذارد که حکم ایشان در باره آنها اجرا نشده است و من آن را اجرا کنم، و خانه جعفر را که از او ستاندند و جزء مسجد کردند به وارثان او برگردانم و آن را از مسجد خراب کنم، و احکام و قوانین خلاف حق را، که طبق آنها حکم شده به حق برگردانم و آن احکام خلاف را لغو کنم، و زنانى را از زیر دست مردانى که بناحق خود را شوهر آنان مى‏دانند بر بگیرم و آنها را به شوهرهاى شرعى‏شان بازگردانم و با آنها بنا به حکم خدا در باره فروج و مقرّرات مقابله کنم، و زن و بچّه بنى تغلب را به اسارت گیرم، و آنچه را از زمین‏هاى خیبر تقسیم شده برگردانم، و دفتر هدایا و حقوق و مستمرى را ازمیان ببرم، و درآمد اسلامى را مانند پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم میان مسلمانان، برابر و برادروار تقسیم کنم، و بیت المال را دست گردان توانگران نسازم، و خراج و مالیات از روى مساحت زمین را لغو کنم، و امر نکاح را بر پایه برابرى و برادرى مسلمانان استوار کنم، و خمس پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را چنان که خداوند سبحان فرو فرستاده و مقرّر داشته اجرا کنم، و مسجد رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را به همان وضعى برگردانم که بود و هر درى را از آن گشودند ببندم و هر درى را که بستند باز کنم، و مسح وضو را از روى کفش ممنوع کنم، و براى نوشیدن شراب حد اجرا کنم، و فرمان دهم که متعه حج و متعه زنان حلالند، و فرمان مى‏دادم بر جنازه‏ها پنج بار اللَّه اکبر بگویند، و مردم را وادارم تا بسم اللَّه الرحمن الرحیم را در حمد و سوره نماز بلند بخوانند، و هر کس را به همراه رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم در مسجدش درآوردند بیرون بیندازم و آن کسى را که از مسجد رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بیرون انداخته‏اند وارد آن سازم، و مردم را به حکم قرآن و اجراء طلاق، طبق قانون قرآن و موافق سنّت اسلام وادارم، و زکات را از همه گونه‏هایش، طبق مقررات دریافت مى‏کنم، و وضو و غسل و نماز را به هنگام و بنا به شریعت و در محل خودش برگردانم، و اهل نجران را به مکان خود بازگردانم، و اسیران فارس و ملّت‏هاى دیگر را به مقررات کتاب خدا و سنّت رسولش برگردانم، در این صورت همه از گرد من پراکنده مى‏شدند.

بخدا سوگند که من به مردم فرمان دادم در ماه رمضان همان نماز فریضه را به جماعت بخوانند، و به آنها اعلان داشتم که جماعت در نماز نافله، بدعت است و دستور خدا نیست ولى فریاد گروهى از سربازانم که همراه من با دشمن مى‏جنگیدند بلند شد. آنها فریاد مى‏زدند که: اى مسلمانان سنّت عمر دگرگون شد، على ما را از نماز نافله ماه رمضان باز مى‏دارد. و من ترسیدم که مبادا در بخشى از سپاهم جنجالى بپا شود.

من از دست این امّت، از نظر تفرقه اندازى و پیروى آنها، از پیشوایان گمراهى و از دعوتگران بسوى دوزخ چه‏ها که نکشیدم! من از این خمس، بهره ذى القربى را که خداوند فرموده است: إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى‏الْجَمْعانِ‏    .عطا مى‏کنم. بخدا سوگند مقصود از ذى القربى ما هستیم که خداوند ما را با خود و رسول خود قرین ساخته است و فرموده از آن خداست و از آن رسول خدا و از آن ذى القربى و یتیمان و مساکین و ابن سبیل تا اینکه دست گردان توانگران شما نگردد، و آنچه را رسول به شما داد بگیرید و آنچه که شما را از آن باز داشت وانهید و از خدا بپرهیزید، زیرا خدا سخت کیفر است براى کسانى که به ایشان ستم کنند [خاندان محمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم‏]. این مهرى است که خدا به ما داده و ما را با آن بى‏نیاز ساخته است، و در باره آن به پیغمبرش سفارش کرده و از زکات و صدقه به ما بهره‏اى نداده. خداوند رسول خویش و ما اهل بیت را گرامى داشته از اینکه چرک مال مردم را به ما بخوراند. پس این مردم خدا را تکذیب کردند و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را هم تکذیب نمودند و کتاب خدا را که به حق ما گویاست، انکار کردند و از مقرّرى که خدا براى ما مقرّر کرده است، از ما دریغ ورزیدند. خاندان هیچ پیغمبرى از امّت خود آن ندید که ما پس از پیامبر دیدیم، و خداوند علیه کسى که به ما ستم روا داشته یاور ماست و از او کمک مى‏خواهیم، و لا حول و لا قوة إلّا باللَّه العلى العظیم.[1]

 

 



[1]  کلینى، محمد بن یعقوب، بهشت کافى / ترجمه روضه کافى، 1جلد، انتشارات سرور - قم، چاپ: اول، 1381ش.




تاریخ : دوشنبه 91/10/4 | 1:0 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

آن که در تشخص وجودى خود تفکر نماید،ادراکات تمام قواى خود را عقلانى یابد، که از آن تعبیر به ادراک نطقى نیز مى شود، زیرا خصیصه اى که انسان بدان بر همه موجودات مزیت دارد داشتن نفس ناطقه است که عاقله است و نفس و به تنهائى همه قوى و عقل سلطان قوى است، پس صفت نطق و عقل در همه آنها منسحب است و به تعبیر عطر آگین شیخ در سوم چهارم نفس شفاء:

«ان نور النطق کانه فائض سانح على هذه القوى».

پس لمس انسان لمسى نطقى و عقلى است و هکذا دیگر قوى که همه بر صفت سلطانشانند و کأن هر یک عقل متزلزل اند.

چنان که رئیس قواى حیوانات و هم است و از آن مرتبه بالاتر نمى روند و تمام ادراکاتشان و همى است و کأن هر یک از قواى حیوان و هم متنزل است.

لذا انسان از ادراکات حواس خود که همه عقلانى اند به کشف مجهولات پس برد و از ظاهر به باطن آنها که عالم قدس انوار علوم و ع‏قول و دیار ملکوت مفارقات و مرسلات و خزائن حقائق است سفر کند به‏خلاف حیوان که از محسوسات بدر نمى رود.

بدین سبب انسانهایى که و هم در آنها رسوخ کرده است و نقیع شده اس‏ت و رهزن عقل گردیده است در حد حس و حکم حیوانى مانده اند و از منزل محسوسات بدر نرفته ان د.

 

 




تاریخ : دوشنبه 91/10/4 | 12:58 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

آن که در معنى حقیقى سعادت انسان درست نظر کند، پى برد که سعادت نفس انسانى این است که از کمال وجودى خود در عداد جواهر مفارق از ماده قرار گیرد تا در صدور افعالش مانند قوام ذاتش از ماده طبیعى بى نیاز گردد، چنانکه وصى علیه السلام فرمود:

«والله ما قلعت باب خیبر و قذفت به اربعین ذراعا لم تحس به اعضائى بقوة جسدیة ولا حرکة غذائیة ولکن ایدت بقوة ملکوتیة و نفس بنور ربها مستضیئة».

(یعنى سوگند به خداوند، من به قوت جسدى و حرکت غذائى در از خیبر برنکنده ام و آن را به چهل ارش بدور نیفکنده ام، چنانکه اعضایم بدان احساس نکرده است، ولکن به قوت ملکوتى و نفسى که به نور رب خود مستضى ء است بر آن دست یافتم.

و به عبارت دیگر: سوگند به خداوند، من به تأیید قوت ملکوتى و نفسى که به نور رب خودمستضى‏ء است، در از خیبر برکنده ام و آن را به چهل ارش به دور افکنده ام، چنانکه اعضایم بدان احساس نکرده است، نه به قوت جسدى و حرکت غذائى.

 

 




تاریخ : یکشنبه 91/10/3 | 2:15 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

آن که از خواب غفلت بیدار شده است، از نامحرمان اعنى از خفتگان و مردگان، دورى گزیند و حیات ابد آرزو کند، و چندان که گرفتار به درد چشم دریاف‏تن چشم پزشک بر آید، او دو صد چندان در جستن زنده زنده کننده.

در اصحاح هشتم انجیل متى آمده است که:

یکى از شاگردان حضرت مسیح علیه السلام بدو گفت: اى آقا! مرا بار ده که نخست بروم پدرم را بخاک‏سپارم.

بدو فرمود: پیرو من باشد، مردگان را بگذار مردگانشان بخاک سپارند. و در شریعت خاتم صلى الله علیه و آله مردى انصارى از رسول الله پرسید:

هرگاه جنازه و مجلس عالمى پیش آید کدام یک در نزد تو محبوبتر است تا حاضر شوم؟

فرمود: اگر براى تجهیز و دفن جنازه کسى هست، همانا که حضور مجلس عالم برتر از حضور هزار جنازه است‏




تاریخ : یکشنبه 91/10/3 | 2:14 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

آن که چند روزى خود را از هرزه خوارى و هرزه کارى، و از گزاف، و یاوه سرائى، بلکه زیاده گوئى و خلاصه از مشتهیات و تعشقات حیوانى باز بدارد، مى بیند که اقتضاى تکوینى نفس این است که از ریاضت، ضیاء و صفاء مى یابد، و آثار او را نور و بهائى است، پس اگر ریاضت مطابق دستور العمل انسان ساز، اعنى منطق وحى «، إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» بوده باشد، اقتضاى تکوینى نفس به کمال غائى و نهائى خود نائل آید.




تاریخ : یکشنبه 91/10/3 | 2:13 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

آن که در جسم و روح خود بیندیشد، هر یک را بدین احوال ششگانه بیابد که آدم اولیاء الله حضرت وصى امام على علیه السلام زبان داده است:

«ان للجسم ستة احوال: الصحة و المرض و الموت والحیوة والنور و الیقظة و کذلک الروح فحیوتها علمها، و موتها جهلها، و مرضها شکها و صحتها یقینها و نومها غفلتها، و یقظتها حفظها».

یعنى جسم را شش حالت است:تندرستى و بیمارى و مرگ و زندگى و خواب و بیدارى، همچنین روح را که دانش زندگى، نادانى مرگ، دو دلى بیمارى، استوارى تندرستى، نا آگاهى خواب، و نگهدارى بیدارى او است.

 

 




تاریخ : یکشنبه 91/10/3 | 2:12 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

آن که چند روزى کشیک نفس خود بکشد و صادرات و واردات آن را مواظب باشد بدرد خود مى رسد و چاره درمانش مى کند.