سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 91/12/25 | 12:54 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

داستان ملاقات رئیس قبیله با پیغمبر اکرم

قضیه دیگر که باز در سیره ابن هشام است ، از این بالاتر است . در
زمانی که هنوز حضرت رسول در مکه بودند و قریش مانع بودند که ایشان‏
تبلیغ کنند و وضع سخت و دشوار بود ، در ماههای حرام ( 1 ) مزاحم پیغمبر
اکرم نمی‏شدند یا لااقل زیاد مزاحم نمی‏شدند

یعنی مزاحمت بدنی مثل کتک زدن نبود ولی مزاحمت تبلیغاتی وجود داشت .
رسول اکرم همیشه از این فرصت استفاده می‏کرد و وقتی مردم در بازار عکاظ
در عرفات جمع می‏شدند ( آن موقع هم حج بود ولی با یک سبک مخصوص )
می‏رفت در میان قبائل گردش می‏کرد و مردم را دعوت می‏نمود . نوشته‏اند در
آنجا ابولهب مثل سایه پشت سر پیغمبر حرکت می‏کرد و هر چه پیغمبر
می‏فرمود ، او می‏گفت دروغ می‏گوید ، به حرفش گوش نکنید . رئیس یکی از
قبائل خیلی با فراست بود . بعد از آنکه مقداری با پیغمبر صحبت کرد ، به‏
قوم خودش گفت اگر این شخص از من می‏بود لاکلت به العرب . یعنی من‏
اینقدر در او استعداد می‏بینم که اگر از ما می‏بود ، به وسیله وی عرب را
می‏خوردم . او به پیغمبر اکرم گفت من و قومم حاضریم به تو ایمان بیاوریم‏
( بدون شک ایمان آنها ایمان واقعی نبود ) به شرط اینکه تو هم به ما قولی‏
بدهی و آن اینکه برای بعد از خودت من یا یک نفر از ما را تعیین کنی .
فرمود اینکه چه کسی بعد از من باشد ، با من نیست با خداست . این ،
مطلبی است که در کتب تاریخ اهل تسنن آمده است .