سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 91/12/24 | 9:15 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

انسان ، طالب کمال مطلق

نکته‏ای را می‏گویند و آن این است : " انسان همیشه طالب آن چیزی است‏
که ندارد " و این خیلی عجیب است . هر چیزی را تا ندارد خواهان اوست ،
وقتی همان چیز را دارا شد ، دلزدگی برایش پیدا می‏شود ، چرا ؟ این یک‏
امر غیر منطقی است که در طبیعت یک موجود ، میل به چیزی وجود داشته‏
باشد ولی وقتی به آن برسد ، خواهان آن نباشد و آن را از خود طرد کند .
شخصی می‏گفت : در یکی از موزه‏های خارجی که مشغول تماشا بودم ، مجسمه‏
یک زن جوا ن بسیار زیبایی را دیدم که روی یک تختخواب خوابیده است و
جوان بسیار زیبائی که یک پایش روی تخت و پای دیگرش روی زمین بود و
رویش را برگردانده بود ، مثل کسی که دارد فرار می‏کند . می‏گفت : وقتی من‏
این را دیدم ، معنایش را نفهمیدم که آن پیکرتراش از تراشیدن این دو
پیکر پیکرهای زن و مرد جوان ، آن هم نه در حال معاشقه بلکه در حال گریز
مرد جوان از زن چه مقصودی داشته است . از افرادی که وارد بودند توضیح‏
خواستم ، گفتند : این تجسم فکر معروف افلاطون است که می‏گوید انسان هر
معشوقی که دارد ، ابتدا با یک جذبه و عشق و ولع فراوان به سوی او می‏رود
ولی همین که به وصال رسید ، " عشق " در آنجا دفن می‏شود ، وصال ، مدفن‏
عشق است و آغاز دلزدگی و تنفر و فرار .
چرا اینطور است ؟ این مسأله یک امر غیرطبیعی و غیرمنطقی به نظر می‏رسد ، اما آنهایی که دقیقتر در این مسئله فکر کرده‏اند ، آن را
حل کرده‏اند ، گفته‏اند : مسئله این است که انسان آنچنان موجودی است که‏
نمی‏تواند عاشق محدود باشد ، نمی‏تواند عاشق فانی باشد ، نمی‏تواند عاشق‏
شیئی باشد که به زمان و مکان محدود است ، انسان عاشق کمال مطلق است و
عاشق هیچ چیز دیگری نیست ، یعنی عاشق ذات حق است ، عاشق خداست . همان‏
کسی که منکر خداست ، عاشق خداست ، حتی منکرین خدا که به خدا فحش‏
می‏دهند ، نمی‏دانند که در عمق فطرت خود ، عاشق کمال مطلقند ولی راه را گم‏
کرده‏اند ، معشوق را گم کرده‏اند .
محی‏الدین عربی می‏گوید : ما احب احد غیر خالقه هیچ انسانی غیر از خدای‏
خودش را دوست نداشته است و هنوز در دنیا یک نفر پیدا نشده که غیر خدا
را دوست داشته باشد . ولکنه تعالی احتجب تحت اسم زینب وسعاد وهند و
غیر ذلک لکن خدای متعال در زیر این نامها پنهان شده است ( 1 ) . [ مثلا
] مجنون خیال می‏کند که عاشق لیلی است ، او از عمق فطرت و وجدان خودش‏
بی‏خبر است . لهذا محی‏ا لدین می‏گوید : پیغمبران نیامده‏اند که عشق خدا و
عبادت خدا را به بندگان یاد دهند [ چون ] این ، فطری هر انسانی است‏
بلکه آمده‏اند که راههای کج و راست را نشان دهند ، آمده‏اند بگویند ای‏
انسان ! تو عاشق کمال مطلقی ، خیال می‏کنی که پول برای تو کمال مطلق است‏
، خیال می‏کنی که جاه برای تو کمال مطلق است ، خیال می‏کنی که زن برای تو
کمال مطلق است ، تو چیزی غیر از کمال

مطلق را نمی‏خواهی ولی اشتباه می‏کنی ، پیامبران آمده‏اند که انسان را از
اشتباه بیرون بیاورند .
درد انسان ، آن درد خدایی است که اگر پرده‏های اشتباه از جلو چشمش‏
کنار رود و معشوق خود را پیدا کند ، به صورت همان عبادتهای عاشقانه‏ای‏
درمی‏آید که در علی ( ع ) سراغ داریم .
چرا قرآن می‏گوید : " « الا بذکر الله تطمئن القلوب »" ( 1 ) بدانید
که منحصرا و منحصرا " « بذکر الله »" که مقدم شده است ، علامت انحصار
است با یک چیز قلب بشر آرام می‏گیرد و از اضطراب و دلهره نجات پیدا
می‏کند و آن ، یاد خدا و انس با خداست . قرآن می‏گوید اگر بشر خیال کند
که با رسیدن به ثروت و رفاه ، به مقام آسایش می‏رسد و از اضطراب و
ناراحتی و شکایت بیرون می‏آید ، اشتباه کرده است . قرآن نمی‏گوید نباید
دنبال اینها رفت ، می‏گوید اینها را باید تحصیل کرد ، اما اگر خیال کنید
اینها هستند که به بشر آسایش و آرامش می‏دهند و وقتی بشر به اینها رسید
، احساس می‏کند که به کمال مطلوب خود نائل شده است ، اشتباه می‏کنید ،
منحصرا با یاد خداست که دلها آرامش پیدا می‏کند . بسیاری از مکتبها
تکیه‏شان روی [ دور ماندن انسان از اصل خود ] است .
مکتبهای دیگری هستند که تکیه‏شان روی درد انسان است برای خلق خدا ، نه‏
درد انسان برای خدا . حتی بعضی می‏گویند درد انسان برای خدا یعنی چه ؟ !
مثلا در یکی از مجلات ، بحثهایی طرح شده است تحت عنوان " خدا یا انسان‏
" ؟ یکی می‏گوید : " خدا " ،

دیگری می‏گوید : " انسان " و سومی می‏گوید : " خدا و انسان " ، ولی من‏
کسی را ندیدم که بگوید : خدا و انسان از یکدیگر جدا نیست ، تا خدا نباشد
انسان هم نیست . تا آن درد خدایی را که در انسان است ، نشناسیم و تا
انسان به سوی خدا نرود ، درد انسانی او هم به جایی نخواهد رسید .
انسانیت ، درد خداست ، درد انسان از درد خدا [ داشتن ] است .