سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 91/12/24 | 12:24 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

درد انسان

درد انسان چیست ؟ اگر سر انسان درد بگیرد ، درد او از آن جهت که‏
انسان است ، نیست چون سر یک حیوان مثل گوسفند هم درد می‏گیرد . اینکه‏
دست و پای انسان درد می‏گیرد ، از [ نوع ] دردهای حیوانی و عضوی و شخصی‏
است . اما آنها که صحبت از " درد انسان " و " صاحب درد بودن انسان‏
" می‏کنند ، مقصودشان این نیست . آن دردی که ارزش ارزشها در انسان است‏
، چیز دیگری است .
گروهی - مانند عرفای خودمان - آن دردی را که در انسان سراغ دارند و
دائما آن را تقدیس می‏کنند ، درد خداجوئی است . می‏گویند این درد از
مختصات انسان است و حتی انسان به این دلیل بر فرشته ترجیح دارد که‏
فرشته بی‏درد است و انسان ، درد دارد .
طبق نظر اسلام ، انسان یک حقیقتی است که نفخه الهی [ در او دمیده شده‏
] و از دنیای دیگری آمده است و با اشیائی که در طبیعت وجود دارد ،
تجانس کامل ندارد . انسان در این دنیا ، یک نوع احساس غربت و احساس‏
بیگانگی و عدم تجانس با همه موجودهای عالم می‏کند چون همه فانی و متغیر و
غیر قابل دلبستگی هستند ، ولی در انسان ، دغدغه جاودانگی وجود دارد . این‏
درد همان است که انسان را به عبادت و پرستش خدا و راز و نیاز و به خدا
نزدیک شدن و به اصل خود نزدیک شدن می‏کشاند .

چند تمثیل درباره درد انسان

می‏بینید چه مثلهایی در عرفان ما در این زمینه آمده است ! گاهی مثال‏
می‏زنند به طوطی‏ای که از جنگلهای هندوستان آورده‏اند و آن را در قفسی‏
زندانی کرده‏اند و این طوطی همیشه ناراحت است و در فکر این است که این‏
قفس شکسته شود و به جائی که مقر اصلی اوست باز گردد ، و گاهی انسان را
به مرغی که از آشیانه خود دور افتاده باشد ، تشبیه می‏کنند . یکی از
عالیترین تشبیهات ، همین تشبیه مولوی در اول مثنوی است . او [ انسان را
] تشبیه به نی‏ای کرده که او را از نیستان بریده‏اند و حال دارد دائما ناله‏
و فریاد می‏کند و همه ناله و فریادش برای این [ فراق ] است .

بشنو از نی چون حکایت می‏کند
واز جدائیها شکایت می‏کند
کز نیستان تا مرا ببریده‏اند
از نفیرم مرد و زن نالیده‏اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق

بعد می‏گوید :

دو دهان داریم گویا همچونی
یک دهان پنهانست در لبهای وی

گاهی مولوی به شکل دیگری تشبیه می‏کند :

پیل باید تا چو خسبد اوستان
خواب بیند خطه هندوستان
خر نبیند هیچ هندوستان به خواب
خر زهندوستان نکرده است اغتراب

می‏گویند فیل را که از هندوستان می‏آورند ، باید دائما به سرش بکوبند ،
اگر نکوبند به یاد هندوستان می‏افتد . مولوی در اینجا می‏گوید فقط فیل است‏
که هندوستان را به خواب می‏بیند ، چون از

هندوستان آمده است ، الاغ هرگز هندوستان را به خواب نمی‏بیند ، چون غریب‏
هندوستان نیست و او را از آنجا نیاورده‏اند . می‏خواهد بگوید انسان است‏
که دغدغه بازگشت به عالم دیگر را دارد ، درد عرفانی دارد ، درد بازگشت‏
به سوی حق و به سوی خدا را دارد ، درد مناجات و وصال حق را دارد .