سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 91/12/24 | 12:13 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

نمونه‏های افراط در رشد یک ارزش خاص

. 1 عبادت
یکی از ارزشهای انسانی که اسلام آن را صد درصد تأیید می‏کند ، عبادت‏
است . عبادت به همان معنی خاصش مورد نظر است ، ( 1 ) یعنی همان خلوت‏
با خدا ، نماز ، دعا ، مناجات ، تهجد ، نماز شب و مانند آن که جزء متون‏
اسلام است و از اسلام ، حذف شدنی نیست .
عبادت یک ارزش واقعی است ، ولی اگر مراقبت نشود ، جامعه [ به حد
افراط ] به سوی این ارزش کشیده می‏شود ، یعنی اساسا اسلام فقط می‏شود
عبادت کردن ، فقط می‏شود مسجد رفتن ، نماز مستحب خواندن ، دعا خواندن ،
تعقیب خواندن ، غسلهای مستحب به جا آوردن ، تلاوت قرآن . اگر جامعه در
این مسیر به حد افراط برود ، همه ارزشهای دیگر آن محو می‏شود ، چنانکه‏
می‏بینیم در تاریخ اسلام چنین مدی در جامعه اسلامی پیدا شده و حتی در افراد
[ چنین مدی را ] می‏بینیم . افراد صد درصد بی‏غرض که هیچ نمی‏شود آنها را متهم کرد به این‏
وادی افتاده‏اند و وقتی به این جاده کشیده شدند ، دیگر نمی‏توانند تعادل را
حفظ کنند . چنین شخصی نمی‏تواند [ بفهمد ] که خدا او را انسان آفریده ،
فرشته که نیافریده است . اگر فرشته بود ، باید از این راه می‏رفت .
انسان باید ارزشهای مختلف را به طور هماهنگ در خود رشد دهد .
به پیغمبر اکرم ( ص ) خبر دادند که عده‏ای از اصحاب ، غرق در عبادت‏
شده‏اند . ناراحت و عصبانی به مسجد تشریف آورد و فریاد کشید : « ما بال‏
اقوام ؟ » چه می‏شود گروههائی را ؟ چه شان است ؟ ( تعبیر مؤدبانه‏ای است‏
، کأنه [ به تعبیر عامیانه ] می‏گوئیم چه مرضی دارند ؟ ) شنیده‏ام چنین‏
افرادی در امت من پیدا شده‏اند . من که پیغمبر شما هستم اینطور نیستم ،
هیچوقت همه شب تا صبح را عبادت نمی‏کنم ، قسمتی از آن را استراحت‏
می‏کنم ، می‏خوابم ، من به خاندان و همسران خود ، رسیدگی می‏کنم ، هر روز
روزه نمی‏گیرم ، بعضی روزها روزه می‏گیرم ، روزهای دیگر را حتما افطار
می‏کنم ، کسانی که این کارها را پیش گرفته‏اند ، از سنت من خارجند .
پیغمبر وقتی احساس می‏کند یک ارزش از ارزشهای اسلامی ، سایر ارزشها را
در خود محو می‏کند ، یعنی جامعه اسلامی به یک طرف مد پیدا کرده است ،
شدیدا با آن مبارزه می‏کند .
عمرو بن عاص دو پسر دارد : یکی به نام محمد که تیپ پدرش است ، یعنی‏

آن پسر دیگر به پدر می‏گفت : خیری از علی نمی‏بینی ، برو طرف معاویه .
یکوقت پیغمبر به [ عبد الله ] رسید و فرمود : چنین به من خبر داده‏اند که‏
شبها تا صبح عبادت می‏کنی و روزها روزه می‏گیری . گفت : بله یا رسول الله‏
. فرمود : ولی من چنین نیستم و قبول هم ندارم و این کار درست نیست ،
این کار را ترک کن .
گاهی جامعه به سوی زهد کشیده می‏شود . زهد ، خودش حقیقتی است ، قابل‏
انکار نیست ، یک ارزش است و دارای آثار و فوائد . محال و ممتنع است‏
که جامعه‏ای روی سعادت ببیند ، یا لااقل آن را بتوانیم جامعه اسلامی‏
بشماریم ، در حالی که در آن جامعه این عنصر و این ارزش وجود نداشته باشد
. اما می‏بینید گاهی همین ارزش ، جامعه را به سوی خود می‏کشد ، دیگر همه‏
چیز می‏شود زهد و غیر از زهد ، چیز دیگری نیست .
. 2 خدمت به خلق
یکی از ارزشهای قاطع و مسلم انسان که اسلام آن را صد درصد تأیید می‏کند و
واقعا ارزشی انسانی است ، خدمتگزار خلق خدا بودن است . در این زمینه‏
پیغمبر اکرم زیاد تأکید فرموده است . قرآن کریم در زمینه تعاون و کمک‏
دادن و خدمت کردن به یکدیگر می‏فرماید : " « لیس البر ان تولوا وجوهکم‏
قبل المشرق و المغرب و لکن البر من امن بالله و الیوم الاخر و الملائکة و
الکتاب و النبیین و اتی المال علی حبه ذوی القربی و الیتامی و المساکین‏
و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب »" ( 1 ) .
اما یکدفعه انسان مثل سعدی البته سعدی در عمل اینطور نبوده ، زبان شعر
است می‏گوید : " عبادت به جز خدمت خلق نیست " ، ( 1 ) همین یکی است‏
و بس . [ عده‏ای با گفتن این سخن ] می‏خواهند ارزش عبادت را نفی کنند ،
ارزش زهد را نفی کنند ، ارزش علم را نفی کنند ، ارزش جهاد را نفی کنند
، این همه ارزشهای عالی و بزرگی را که در اسلام برای انسان وجود دارد ،
یکدفعه نفی کنند . می‏گویند : می‏دانید " انسانیت " یعنی چه ؟ یعنی‏
خدمت به خلق خدا . مخصوصا بعضی از این روشنفکرهای امروز خیال می‏کنند به‏
یک منطق خیلی خیلی عالی دست یافته‏اند و اسم آن منطق خیلی عالی را
انسانیت و انسان گرائی می‏گذارند . انسان گرائی یعنی چه ؟ [ می‏گویند : ]
یعنی خدمت کردن به خلق ، ما به خلق خدا خدمت می‏کنیم . [ می‏گوئیم : ]
باید هم به خلق خدا خدمت کرد ، اما خود خلق خدا چه می‏خواهد باشد ؟ فرض‏
کنیم شکم خلق خدا را سیر کردیم و تنشان را پوشاندیم ، تازه ما به یک‏
حیوان خدمت کرده‏ایم . اگر ما برای آنها ارزش بالاتری قائل نباشیم و اصلا
همه ارزشها منحصر به خدمت به خلق خدا باشد و نه در خود ما ارزش دیگری‏
وجود داشته باشد و نه در دیگران ارزش دیگری وجود داشته باشد ، تازه خلق‏
خدا می‏شوند مجموعه‏ای از گوسفندها ، مجموعه‏ای از اسبها . شکم یک عده‏
حیوان را سیر کرده‏ایم ، تن یک عده حیوان را پوشانده‏ایم . البته اگر
انسان ، شکم حیوانها را هم سیر کند به هر حال کاری کرده است ، ولی آیا
حد اعلای انسان این است که در حیوانیت باقی بماند و حد اعلای خدمت من‏
این است که به حیوانهایی

مثل خودم خدمت کنم و حیوانهایی مثل خودم هم حد اعلای خدمتشان این است که‏
به حیوانی مثل خودشان که من باشم خدمت کنند ؟ نه ، خدمت به انسان [
ارزش والائی است ] ، ولی انسان به شرط انسانیت . همیشه این حرف را
گفته ایم : لومومبا انسان است ، موسی چومبه هم انسان است ، اگر بنا
باشد فقط مسئله ، مسئله خدمت به خلق باشد ، خوب موسی چومبه یک خلق‏
است و لومومبا هم یک خلق دیگر ، پس چرا میان اینها تفاوت قائل می‏شوید
؟ چه فرقی است میان ابوذر و معاویه ، اگر حساب خدمت به خلق است ؟ [
آیا به هر دو باید خدمت کرد ؟ ]
پس اینکه انسانیت یعنی خدمت به خلق و هیچ ارزش دیگری ندارد ، باز
یک نوع افراط دیگری است .
. 3 آزادی
آزادی یکی از بزرگترین و عالیترین ارزشهای انسانی است و به تعبیر دیگر
، [ جزء ] معنویات انسان است ( معنویات انسان یعنی چیزهایی که مافوق‏
حد حیوانیت اوست ) . " آزادی " برای انسان ارزشی مافوق ارزشهای مادی‏
است . انسانهایی که بویی از انسانیت برده‏اند حاضرند با شکم گرسنه و تن‏
برهنه و در سخت ترین شرایط زندگی کنند ولی در اسارت یک انسان دیگر
نباشند ، محکوم انسان دیگر نباشند ، آزاد زندگی کنند .
می‏دانید که - مع‏الاسف - ( 1 ) بوعلی سینا مدتی وزیر بود .

بوعلی غرق عرق شد و باشتاب تمام گذشت .
بوعلی دید منطقی است که جواب ندارد ، واقعیتی است . در منطق حیوانی‏
و در منطق خاکی معنی ندارد که انسان ، مرغ و پلو و اسب و کنیز و غلام و
" بروبیا " را رها کند و بیاید کناسی کند و بعد ، از آزادی و آزادگی‏
سخن براند . آزادی و آزادگی چیست ؟ مگر

یک چیز محسوس و ملموس است ؟ نه ، محسوس و ملموس نیست ، ولی برای‏
وجدان عالی بشر ، آزادی آنقدر ارزش دارد که کناسی را بر اسارت ترجیح‏
می‏دهد .
آزادی واقعا یک ارزش بزرگ است . گاهی انسان می‏بیند در بعضی از
جوامع ، این ارزش به کلی فراموش شده ، ولی یک وقت هم می‏بیند این حس‏
در بشر بیدار می‏شود . بعضی افراد می‏گویند بشریت و بشر یعنی آزادی ، و
غیر از آزادی ، ارزش دیگری وجود ندارد ، یعنی می‏خواهند تمام ارزشها را
در این یک ارزش که نامش " آزادی " است ، محو کنند . [ " آزادی "
، تنها ارزش نیست ، ] ارزش دیگر " عدالت " است ، ارزش دیگر "
حکمت " است ، ارزش دیگر " عرفان " است و چیزهای دیگر .
. 4 عشق
گاهی عشق - مثل آنچه که در عرفان و تصوف و در غزلیات عرفانی ما هست‏
- تنها ارزش انسانی می‏شود . " جلوه‏ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت "
و یا :
فرشته عشق نداند که چیست ، قصه مخوان بخواه جام و گلابی به خاک آدم‏
ریز
( 1 )
دیگر ، تمام ارزشهای دیگر حتی عقل [ فراموش می‏شوند ] .

عرفا که گرایششان به ارزش عشق است اصلا گرایش ضد عقل دارند و رسما با
عقل مبارزه می‏کنند . حافظ می‏گوید :
صوفی از پرتو می‏راز نهانی دانست گوهر هر کس از این لعل توانی‏
دانست
شرح مجموعه گل (1) مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی‏
دانست
می‏خواهد بگوید فقط و فقط عارف با مرکب عشق ، به عرفان حق می‏رسد . در
چند بیت بعد می‏گوید :
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی ترسم این نکته به تحقیق ندانی‏
دانست
مخاطبش در این بیت ، بوعلی سیناست که در آخر اشارات [ سخن از عشق‏
گفته است ] . پس ، از نظر اینها اساسا انسان و انسانیت عبارت از "
عشق " می‏شود و عقل به دلیل اینکه عقال و پای‏بند است ، به کلی محکوم‏
می‏شود .
یک وقت هم می‏بینید تنها ارزش ، می‏شود ارزش " عقل و فکر " . انسان‏
می‏گوید این حرفها چیست ، اینها همه خیالات است ، اینها چنین و چنان‏
است . بوعلی سینا گاهی در بین صحبتهایش می‏گوید : " این حرفها ، اشبه‏
به خیالات صوفیه است ، باید با مرکب عقل جلو رفت " .
اینها ارزشهای گوناگونی است که در بشر وجود دارد : عقل ، عشق ، محبت‏
، عدالت ، خدمت ، عبادت ، آزادی و انواع دیگر
ارزشها . حال کدام انسان ، انسان کامل است ، او که فقط عابد محض است ؟
او که فقط آزاده محض است ؟ او که فقط عاشق محض است ؟ او که فقط عاقل‏
محض است ؟ نه ، هیچکدام " انسان کامل " نیست ، انسان کامل آن انسانی‏
است که " همه این ارزشها " ، " در حد اعلی " و " هماهنگ با یکدیگر
" در او رشد کرده باشد . علی ( ع ) چنین انسانی است .