سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 91/12/20 | 9:31 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

شتاب در توبه
در هـمـان روضـه از کـتـاب ریـاض السـالکـیـن آمـده اسـت کـه اهل دلى گوید:
مـردم در تـوبـه چند گروهند: کسى که توبه را به پیش اندازد و از آن دورى گزیند، و فـریـفـتـه شـود بـه فـراوانـى آرزو و امـل ، و غـافـل مـانـد از مـرگ و اجل ، چنین کسى چون مرگ او را دریابد، بر اصرار باشد، پس هالک و نابود است .
دیـگـر آن کـه مـادام کـه شهوتى نیاید، تائب است و چون آن را باید، بر مرکب هوا و هوس سوار شده ، محاسبه نفس را ضایع کند. پس این نیز مستوجب عقوبت خداوند است . سه دیگر آن کـه تـائب اسـت ، لیک نفس ، او را به آنچه نمى خواهد، خواند، پس این را نیز نیاز به ادب نـفـس بـاشـد کـه هـر قدر مجاهدت کند، او را فایده رساند؛ دیگر آن کس که همواره در حساب است و چون دشمن از خویش حساب کشد؛ پس این شخص ، مستوجب عصمت از جانب خداوند است ...
علامه شیخ بهائى قدس سره مى فرماید:
کـسـى که در توبه اهمال ورزد و آن را از وقتى به وقتى دیگر پیش اندازد، میان دو خطر عـظیم باشد که اگر به فرض از یکى از آنها جان سالم به در برد، از دیگرى نتواند به در برد:
اول آن کـه اجـل بـدو مـهـلت نـدهد و از غفلت خویش آگاه نگردد جز هنگامى که مرگش فرار رسد و فرصت تدارک از دست رود و درهاى تلافى گذشته بسته شود و وقتى فرا رسد کـه خداى سبحان بدان اشارت فرموده : و (امروز) میان آنها و آرزوهایشان (که به دنیا بـرگردند یا توبه و ایمانشان را بپذیرند تا از عذاب رهایى یابند) به کلى دورى و مباینت افتاد و چنان شود که روزى یا ساعتى مهلت طلبد لیک سوالش ‍ اجابت نـشـود؛ چـنـانـکـه حـق تـعـالى فرمود: پیش از آن که مرگ یکى از شما فرا رسد در آن حـال (به حسرت ) گوید: پروردگارا! اجل مرا اندکى به تاخیر انداز یکى از مفسرین در تفسیر این کریمه گفته است : چون محتضر را پرده کنار رود، گوید: اى مـلک المـوت ! مـرا روزى مهلت ده تا به خدایم عذر آورم و توبه کنم و عملى صالح انجام دهم . لیک ، ملک الموت او را گوید: روزها را تباه ساختى ؛ پس گوید: یک ساعت مهلتم ده و بـه تـاخـیـر انـداز. مـلک المـوت گـویـد: سـاعـات را بـر بـاد داده اى و حال ، ساعتى مهلت خواهى ؟ پس در توبه بر او بسته شود و به روح خود، آتش را مزمزه کـنـد و شربت حسرت و ندامت بنوشد بدان سبب که عمر خویش را ضایع ساخته است و چه بسا اصل ایمانش نیز در اثر صدمات این اهوال از دست رود.
دوم آن کـه ظـلمـت و تـیـرگـى گـنـاهـان بـر قـلبـش تـراکـم یـابـد تـا بـر آن ، شکل یابد، و زنگار شود به طورى که دیگر محو نشود، چه در اثر هر معصیتى که انسان مـرتـکـب شود، ظلمتى بر قلب پدید مى آید؛ چنانکه در آیینه به واسطه دم انسان ، ظلمتى پـدیـد مـى آیـد. پـس چـون ظلمت گناهان ، بر روى هم انباشته شوند، به صورت زنگار، درآیـنـد؛ چـنـانکه بخار نفس انسان آیینه را چنین کند. هنگامى که این زنگار بسیار شوند و مـدتـى طـولانـى بـاقـى بـمـانـنـد، در قـلب انسان چنان فرو روند که دیگر به هیچ وجه صیقل نپذیرد.
گـاه از ایـن ، بـه قـلب منکوس و سیاه تعبیر کنند؛ چنانکه از (امام ) باقر علیه السلام را تـبـاه نـکـنـد. قلب همچنان بر گناه اصرار ورزد تا گناه بر آن غالب آید و آن را وارونه کـنـد
و نـیـز فرمود: بنده اى نیست جز آن که در قلبش نقطه اى است سفید. چون گناه کند؛ در آن ، نقطه اى سیاه پدید آید. چنانچه توبه کند، این نقطه سیاه برود، و چـنـانـچـه در گـنـاهـان پیش رود، نقطه افزون گردد تا روى سفیدى را بپوشاند و به طـورى کـه دیـگـر صـاحـبـش ‍ بـه هـیـچ روى ، بـه خـیـز بـاز نـگـردد، و ایـن مـراد خـداى عـزوجـل اسـت کـه فـرماید: چنین نیست ؛ بلکه ظلمت بدکارى و ظلمشان بر دلهاى آنان غلبه کرده است
ایـن کـه فرمود: صاحبش به هیچ روى ، به خیر باز نگردد، گواه است بر آن که دارنـده چـنـیـن قـلبـى ابـدا از گناهان روى نگرداند و توبه نکند؛ حتى چنانچه به زبان بـگـوید که به سوى خداوند توبه کردم ، صداقتى در آن نباشد و تنها زبان خویش را بـه حـرکـت در آورده اسـت ؛ بـدون آن کـه قـلبش را با آن موافقتى باشد، پس آن را اصلا اثـرى نـیـسـت ، چـنـانـکـه مـجـرد سـخـن غـسال که بگوید: لباس را شستم ، لباسها را از پلیدیها پاک نکند.
و چـه بـسا صاحب چنین قلبى نسبت به اوامر و نواهى شرعى بى مبالات شود و امر دین در نـظـرش آسـان آیـد و وقـع احـکـام الهـى از قـلبـش رخـت بـربـنـدد و طـبـعـش از قـبـول آنـهـا سـربـاز زنـد، و ایـن بـه اخـتـلال در عـقـیـده اش ‍ مـنـجـر شـود و ایـمـانـش زایـل گـردد و در نـتیجه بر غیر دین بمیرد؛ و این حالت همان است که از آن به عاقبت شر تعبیر کرده اند - نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا.
بعضى از ارباب علم گفته است :
توبه را مغتنم بدار پیش از آن که نزدیک به مرگ تائب گردد و مقیم رهسپار شود، و پیش از آن کـه نتیجه پشیمانى باشد و موجود عدم گردد (یعنى سرمایه عمر از کف بدر رود) و پـیـش از آن که ادبار بر مصرت به گناه سراپرده زیان زند که در آنگاه نه اقاله عثار است و نه توفیق انابه و اعتذار.
همچنین در اواخر کتاب کشکول شیخ بهائى قدس سره است :
در حـدیـث اسـت کـه چـون پـیـرى کـهـنـسـال تـوبـه کـنـد، مـلایـک گـویـنـد: حـال کـه حـواست به سستى و ناتوانى رسیده و نفست به سردى گراییده (توبه مى کنى ؟
عـطـبى نقل کرده است که مردى را هنگام مرگ گفتند: بگو: لا اله الا الله مرد گفت : آه ! افـسـوس بـر جوانى ! در چه زمانى عنفوان جوانى را از دست داده ام ، و در حینى که غیرتمند مرد و کابین ارزان شد و حجاب از هر باب بر کنار رفت :
همچنین ، مردى در حال مرگ بود و چیزى نمانده بود که جان به جان آفرین تسلیم کند. او را گـفتند: لا اله الا الله . گفت : اندوه من بر زمان است و در چه زمانى روزگار نـاگـوار اصـابـت کـرد؛ در حـیـنـى کـه زمـستان پشت کرد و تابستان روى آورد و شراب و ریحان خوشمزه و پاک و پاکیزه است .
و بـه شـخـص دیـگـر در حـال احـتضارش گفتند: بگو لا اله الا الله گفت : شب سـرد شد و آب خوشمزه و شراب گوارا، از ما حزیران و تموز و آب گذشت . پس در همان وقت جان تسلیم کرد.
حـکـایـت اسـت مـردى مـنـزلش در نـزدیکى حمام منجاب بغداد بود، روزى زنى از او پرسید: اى مـرد! حـمـام مـنـجـاب کـجـاست ؟ مرد، او را به جایى دیگر راهنمایى کرد، مکانى مـخـروبـه کـه زن را راه گـریـخـتـن از آن نـبـود. مـرد بـه دنـبـال او رفـت و در هـمـان جـا به او تجاوز کرد. مدتها بعد هنگامى که مرد در بستر مرگ افتاد، او را گفتند: بگو لا اله الا الله مرد در پاسخ این بیت را خواند و مرد:
یا رب قائلة یوما و قد تعبت :
این الطریق الى حمام منجاب (72)



سؤ خاتمه این گونه روى مى آورد و مخذول را از راه عاقبت مى اندازد، پناه مى بریم به خدا از سؤ خاتمه .
از صاحب دلى است که گفته است :
تـائبـان مـنـیـب را انواعى است : کسى که توبه از گناهان و بدیها مى کند، و کسى که از لغزشها و غفلتها، و سه دیگر آن که از رؤ یت حسنات و مشاهده طاعات خویش .
و بـر ایـن مـنـوال کـسـى را پـرسـیـدنـد کـه ثـواب کـدام عمل بیشتر است ؟ در پاسخ ، این بیت را بسرود:

اذا مـحـاسـنـى اللاتـى ادل بـهـا
کـانـت ذنـوبـى فقل لى کیف اعتذر



ادل از مـاده الدلال بـه مـعـنـاى التغنج است که در فارسى همان مـعـنـاى نـاز کـردن را دارد. گـویى این بیت اشارت است به حدیث مشهورى که مى فرماید:
حسنات ابرار، سیئات مقربان است .