سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 91/11/16 | 7:16 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

به نام خدا

معیار تشخیص خیر

مؤمن در فکر خیر است; نه لذت حسى و سود دنیایى. البته این خیر گاهى لذیذ و نافع و گاهى تلخ و زیانبار است; اگر نسبت‏به حس و طبیعت‏بررسى شود، براى ذائقه و نیز از نظر منافع مادى، لذیذ و سود آور نیست، ولى عقل آن را خیر مى‏داند. از این بالاتر، گاهى برخى از کارها، نه تنها براى ذائقه و حس، لذت و از لحاظ مسائل مادى، سودى ندارد، بلکه عقل هم در تشخیص خیر بودن او «راجل‏» و درمانده است; اما وحى که اشراف بر عقل دارد و معلم آن است و آن را شکوفا و دفینه‏هاى آن را آشکار و شکفته‏تر مى‏کند، به عقل مى‏فهماند که فلان کار خیر است و آنگاه عقل، خیر بودن آن را مى‏فهمد و مى‏پذیرد و دستور انجام آن را به بدن صادر مى‏کند.

در قرآن کریم آمده است که باید معیار کارها، خیر باشد و لذت و سود ظاهرى نباشد و خیر را هم باید وحى بیان کند:

«عسى ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسى ان تحبوا شیئا و هو شر لکم‏» (16)

چه بسا شما چیزى را دوست دارید، از این جهت که به ذائقه شما گواراست‏یا به منافع مادى شما لطمه‏اى وارد نمى‏کند، بلکه اثر مثبتى هم نسبت‏به آن دارد; ولى در حقیقت آن چیز به حال شما ضرر دارد و خیر نیست.

از این آیه کریمه، معلوم مى‏شود حقیقت ما را همان جان و فطرت تامین مى‏کند و بدن و منافع بدنى، ابزارى بیش نیست. ضمیر «کم‏» در آیه کریمه براى مخاطب است، در حقیقت همان است که انسانیت انسان را مى‏سازد. از این رو قرآن مى‏فرماید، برخى خیال مى‏کنند که هنگام مرگ، در زمین گم مى‏شوند و به همین جهت مى‏گویند:

«اءذا ضللنا فى الارض ا کانا لفى خلق جدید» (17) .

خدا به رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى‏فرماید در جواب آنها بگو:

«یتوفیکم ملک الموت الذى وکل بکم‏» (18)

حقیقت‏شما را فرشته مرگ، قبض مى‏کند و چیزى از حقیقت‏شما در زمین گم نمى‏شود.

در اینجا دو نکته استفاده مى‏شود: یکى این که مبناى انتخاب کارها، باید خیر باشد و دیگرى اینکه آن چیز براى حقیقت آدمى جان و فطرت خیر باشد، نه جسم و نیروهاى جسمانى او.

ذات اقدس اله در آیه مورد بحث مى‏فرماید: قتال و جنگ با دشمن براى شما تلخ است، اما خیر شما در آن است. در باره جهاد اکبر هم این معنا صادق است; همان طور که جنگ با دشمن بیرون، دشوار است و نفع و لذت حسى و مادى ندارد، ولى خیر است; زیرا لذت و نفع حقیقى را به همراه دارد; جنگ با دشمن درونى هم چنین است.

درون انسان متشکل از نیروهاى ادراکى یا تحریکى است که همواره انسان را تعقیب مى‏کند. مقام خواهى و برترى طلبى، چنین است. مقام خواهى، لذت زودگذرى را به همراه دارد و خود دشمن دیرپایى در کمین است. مبارزه با هوس و جنگ با دشمن درون براى انسان تلخ است; زیرا باید از مقام خواهى تنزل کند و از تکبر بپرهیزد و متواضع شود و ایثار را بر «استئثار» ترجیح دهد; یعنى به جاى این که خود را بر دیگران مقدم بدارد، دیگران را بر خویشتن مقدم سازد. البته این کار، براى فطرت و جان انسان، خیر است، گرچه براى وهم و خیال لذتى ندارد یا شرم آور است.

در مسائل خانوادگى ممکن است کسى با تصمیمى عجولانه، همه اعضا را از خود گله‏مند و اساس خانواده را متلاشى کند; این کار از نظر شهوت یا غضب، لذیذ است، ولى از لحاظ فطرت، لذت‏بخش نیست و در نتیجه نافع و خیر هم نیست.

گاهى انسان «احول‏» و دوبین است و گاهى هم، چون محقق و بینا نیست، سراب را آب مى‏پندارد; در این صورت بصیرى محض لازم است که به انسان بگوید در کجا دوبین و در کجا سراب زده هستى و آب نما را آب تلقى مى‏کنى. ذات اقدس اله خود را به عنوان بصیر محض معرفى کرده است:

«انه بکل شى‏ء بصیر» (19)

بصیر بودن خداوند نکات آموزنده فراوانى را در بر دارد که یکى از آنها دستور حیاست که خدا شما را مى‏بیند.

گذشته از این نکته تربیتى، مطلب اخلاقى دیگرى را هم به ما یاد مى‏دهد که گاهى انسان نابیناست و اصلا نمى‏بیند و تفریط در دید دارد. گاهى افراط در دید دارد که دوگونه است: گاهى یکى را دو و گاهى هیچ را چیز مى‏بیند.

کسى که از نظر دید کور باشد، نیازمند به بصیر است تا او را راهنمایى کند و اگر بینا باشد، ولى بینش او معتدل نباشد، احول و دو بین باشد یا سراب را آب پندارد، نیز نیازمند به بصیر حاذق است تا او را معالجه و هدایت کند. از نظر مسائل اخلاقى خیلى چیزهاست که انسان در مورد آنها بصیرت ندارد، انسان در نهانخانه قلب خود یا کور یا احول یا سراب زده است و نیازمند به راهنماى بصیرى است.

برخى اصلا در تشخیص راه نابینایند. از این رو، قرآن کریم مى‏فرماید:

«لا تعمى الابصار ولکن تعمى القلوب التى فى الصدور» (20)

که اینها گرفتار تفریط در دید راه هستند و برخى دیگر، احول و تندرو هستند و در کنار راه اصلى، راه دیگر را هم مى‏بینند و بعضى هم سراب زده‏اند، چیزى را که راه نیست راه مى‏پندارند.

در هر سه حال، انسان نیازمند به خداى بصیر و درون بین و برون بین است. هم گناه چشم و هم گناه دل را مى‏بیند:

«یعلم خائنة الاعین و ما تخفى الصدور» (21)

آنچه را چشم یا دل خیانت مى‏کند، خدا مى‏بیند. چون بصیر و علیم مطلق است. بنابر این بشر در تشخیص خیر که مبناى کار در تهذیب روح و اخلاق است، نیازمند به وحى است.