سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 91/11/12 | 12:1 عصر | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
راضى نیستم براى من صلوات بفرستید

امام در بعضى از سالها، تابستان به محلات تشریف مى‏آوردند.تابستان سال 1325 که به محلات آمدند.علماى شهر که به امام اخلاص داشتند از ایشان درخواست کردند که مسجدى در اختیارشان بگذارند تا مردم از وجودشان بهره ببرند.فرمودند مرا به حال خود بگذارید.و به کار خودتان مشغول باشید و نپذیرفتند.پس از چند روزى که از ماه رمضان گذشت، عده‏اى گفتند حالا که شما جماعت را نپذیرفتید حداقل یک جلسه‏اى باشد که بعضیها از محضرتان استفاده بکنند.بالاخره بعد از صحبتها امام آن جلسه را پذیرفتند و این جلسه در روزهاى ماه رمضان ساعت پنج‏بعد از ظهر در مسجدى که در مرکز شهر بود بر پا مى‏شد و امام پاى یک ستونى روى زمین مى‏نشستند و جمعیت دور ایشان مى‏نشست.در این جلسه دو نکته قابل توجه دیده‏ام که از خاطرم محو نمى‏شود.یکى اینکه روز اول علما و روحانیون آمدند شرکت کردند و امام بعد از جلسه به آنها فرمودند که اگر چنانچه شما بخواهید شرکت‏بکنید من این جلسه را تعطیل مى‏کنم، شما باید مقامتان در اجتماع محفوظ باشد.نکته دوم این بود که، مرسوم بود اگر کسى از روحانیون داخل مى‏شد به احترامش کسى مى‏گفت صلوات بفرستید.و در اینجا هم شخصى بود که وقتى امام وارد مسجد مى‏شدند جمعیت را به ذکر صلوات دعوت مى‏کرد.روز اول که این صلوات را فرستادند، پس از اتمام جلسه امام آن شخص را خواستند و فرمودند: «شما این صلواتى را که مى‏فرستید منظورتان ورود من است‏یا آنکه این صلوات براى رسول بزرگوار اسلام است؟ اگر براى رسول اکرم (ص) صلوات مى‏فرستید، این صلوات را یک وقت دیگرى بفرستید و اگر چنانچه براى من است که وارد مسجد مى‏شوم من راضى نیستم!» از آن جلسه یک نکته‏اى در نظرم هست که امام با زبان بسیار ساده فرمودند: «برادران مسلمان و عزیز، شما که یک کت و شلوار فاستونى پیدا کرده‏اید و مى‏پوشید و با یک کت و شلوار حالتان تغییر مى‏کند، یک غرورى پیدا مى‏کنید، فکر نکرده‏اید که این فاستونى پشمى از کجا تهیه شده؟ آیا مواد این پشم همان پشم نیست که کمر گوسفندى را پوشانده بود؟ قبل از این گوسفند همین پشم را داشت و غرورى هم‏نداشت و حالا که همان پشم رشته شد و رنگ شد، آمد کت و شلوار شد، یک مرتبه حال شما را تغییر داده است.این چه بدبختى است که ما به چنین چیزهاى بى اساس دل خود را خوش بکنیم؟» حجة الاسلام و المسلمین سروش محلاتى - روزنامه جمهورى اسلامى - ویژه اربعین امام - 7/6/68.

هر جایى خالى بود مى‏نشستند

امام در نجف به هر مجلسى که وارد مى‏شدند هر جاى خالى بود همانجا مى‏نشستند.در حالى که معمولا فضلا و آیت الله‏ها در یک صف مى‏نشستند.هر چه هم به ایشان تعارف مى‏کردند اعتنا نمى‏کردند که مثل بعضیها جاى دیگران را به خاطر نشستن خود تنگتر کنند.امام گاهى طول مجلس فاتحه‏اى را در سالن مسجد طى مى‏کردند که بروند و در جایى که خالى است‏بنشینند.تا مى‏نشستند بلافاصله قرآن مى‏خواندند و بعد با اطرافیان احوالپرسى مى‏کردند و سپس بر مى‏خاستند و به منزل مى‏رفتند.

براى من تشریفات نگذارید

ملاقاتهاى مسؤولین و شخصیتها با امام در یک اتاق کوچک سه در چهار انجام مى‏شد و کسى از محتواى حرفهاى رد و بدل شده اطلاعى نداشت.بارها مردم تقاضا کرده بودند که ملاقاتهاى خصوصى امام با شخصیتهاى سیاسى و بعضا جهانى را جهت‏حفظ در تاریخ ضبط و فیلمبردارى کنیم اما مى‏دانستیم که امام در این امور مانع ما مى‏شوند و راضى به نصب دوربین فیلمبردارى در اتاقشان نیستند و این کار را تشریفات مى‏دانند.حدود یک سال در مورد این قضیه با ایشان صحبت کردم تا اینکه پذیرفتند این کار صورت بگیرد.در یک فرصت دو، سه روزه که امام ملاقات نداشتند با همکارى برادران صدا و سیما وسایل فیلمبردارى را در اتاق ایشان نصب کردیم.یک‏روز صبح که امام طبق روال قبلى جهت ملاقات وارد این اتاق شدند تا چشمشان به سقف افتاد و وسایل فیلمبردارى از جمله چند پروژکتور را که به سقف نصب شده بود دیدند ناراحت‏شده و فرمودند: «همین امروز این وسایل را از اتاق من جمع کنید و براى من در این آخر عمرى تشریفات نگذارید من احتیاج به این کارها ندارم.» و ما مجبور شدیم بلافاصله از برادران سیما بخواهیم که وسایلشان را جمع کرده و ببرند.وقتى وسایل جمع آورى شد آثار کندن و جوشکارى پروژکتورها در سقف باقى مانده بود.مى‏خواستیم سقف را رنگ بزنیم، گفتیم ممکن است امام اشکال بگیرند که به چه مناسبت‏خراب کردید که حالا مى‏خواهید اصلاح بکنید لذا از ایشان سؤال کردم که آیا اجازه مى‏دهید که جاى این جوشکاریها را رنگ بزنیم فرمودند: «احتیاجى نیست‏» آثار این وسایل هنوز هم بر سقف این اتاق قابل مشاهده است.

اینها چه می ‏کنند؟

از طرف ارتش به جماران آمدند تا جایى را براى فرود هلى کوپتر فراهم آورند که اگر یک وقتى مساله‏اى و یا حادثه‏اى رخ داد امام را بدون درنگ بتوانند از این مکان به جاى دیگرى انتقال دهند.

تا امام متوجه صداى ماشینهایى که سطح زمینى را در نزدیکى منزل ایشان تسطیح مى‏کردند شدند، بلافاصله پرسیدند: «اینها چه مى‏کنند؟» جواب داده شد، زمینى را صاف مى‏کنند تا هلى کوپتر به راحتى بتواند در آنجا بنشیند.فرمودند: «این کار براى‏چیست و چه کسى گفته است؟» به نظر اطرافیان آمده بود که شاید من این کار را کرده‏ام.گفتم که این کار به من ارتباطى ندارد و مربوط به برادران ارتش است - آن روز هم یادم هست که نماینده امام در ارتش آقاى خامنه‏اى بودند - امام ایشان را خواستند و فرمودند: «من راضى نیستم یک چنین کارى صورت گیرد و بدانید هر شرایطى در اینجا پیش بیاید به هیچ جا نخواهم رفت و اگر بناى این کار بر این است که من راضى باشم به هیچ وجه راضى نیستم.»

این تذکر امام باعث‏شد که بلافاصله آن زمین را به همان حال گذاشتند.

اینها چه می ‏کنند؟

از طرف ارتش به جماران آمدند تا جایى را براى فرود هلى کوپتر فراهم آورند که اگر یک وقتى مساله‏اى و یا حادثه‏اى رخ داد امام را بدون درنگ بتوانند از این مکان به جاى دیگرى انتقال دهند.

تا امام متوجه صداى ماشینهایى که سطح زمینى را در نزدیکى منزل ایشان تسطیح مى‏کردند شدند، بلافاصله پرسیدند: «اینها چه مى‏کنند؟» جواب داده شد، زمینى را صاف مى‏کنند تا هلى کوپتر به راحتى بتواند در آنجا بنشیند.فرمودند: «این کار براى‏چیست و چه کسى گفته است؟» به نظر اطرافیان آمده بود که شاید من این کار را کرده‏ام.گفتم که این کار به من ارتباطى ندارد و مربوط به برادران ارتش است - آن روز هم یادم هست که نماینده امام در ارتش آقاى خامنه‏اى بودند - امام ایشان را خواستند و فرمودند: «من راضى نیستم یک چنین کارى صورت گیرد و بدانید هر شرایطى در اینجا پیش بیاید به هیچ جا نخواهم رفت و اگر بناى این کار بر این است که من راضى باشم به هیچ وجه راضى نیستم.»

این تذکر امام باعث‏شد که بلافاصله آن زمین را به همان حال گذاشتند. حجة الاسلام و المسلمین امام جمارانى - روزنامه جمهورى اسلامى - ویژه اربعین 68

مگر می ‏خواهند کوروش را وارد ایران کنند؟

روزى از کمیته استقبال از تهران به پاریس زنگ زدند.من مسؤول دفتر و تلفن امام بودم.تلفن کننده شهید مظلوم دکتر بهشتى بود که مى‏گفت‏براى ورود امام برنامه‏هایى تنظیم شده، به عرض امام برسانید که فرودگاه را فرش مى‏کنیم، چراغانى مى‏کنیم، فاصله فرودگاه تا بهشت زهرا را با هلى کوپتر مى‏رویم و...وقتى خدمت امام مطالب را عرض کردم پس از استماع دقیق که عادت همیشگى ایشان بود که سخن طرف مقابل را به دقت گوش کنند و آنگاه جواب گویند، با همان قاطعیت و صراحت‏خاص خود فرمودند: «برو به آقایان بگو مگر مى‏خواهند کوروش را وارد ایران کنند! ابدا این کارها لازم نیست‏یک طلبه از ایران خارج شده و همان طلبه به ایران باز مى‏گردد.من مى‏خواهم در میان امتم باشم و همراه آنان بروم ولو پایمال بشوم‏» . حجة الاسلام و المسلمین فردوسى پور - روزنامه کیهان 14/4/68.