سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 100/12/9 | 1:8 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

بسم الله الرحمن الرحیم

داستانک

برگه ای در خیابان نصب شده بود که بر روی آن این جمله نوشته شده بود

 "مبلغ 20 هزار تومان را گم کردم و خیلی به آن نیاز دارم، هزینه زندگی ندارم؛ هر کسى پیدا کرد بیاره به آدرس فلانی که شدیدا به آن نیاز دارم ."

شخصی برگه را می بیند و مبلغ 20 هزارتومان از جیبش بیرون می آورد و به آدرس مى برد . می بیند پیرزنی ساکن منزل هست .

شخص پول را تحویل میدهد، پیرزن گریه مى کند و می گوید شما نفر دوازدهمی هستید که آمدید و ادعا میکنید پولم را پیدا کرده اید .

جوان لبخندى زد و به سمت خروجی حرکت کرد، پیرزن که همچنان داشت گریه میکرد گفت : پسرم، ورقه را پاره کن، چون من، نه آن را نوشته ام و نه سواد نوشتنش را دارم، احساس همدردى شما با من، من را دلگرم و به زندگى امیدوار کرد و این بزرگترین خیر دنیا براى من است. به کسى که در زمین است رحم کنید، تا کسى که در آسمان است به شما رحم کند .

‌‌‌‌