سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 92/2/24 | 7:29 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

بسم رب الشهداءوالصدیقین

متوکل فقط سه روز زنده است
سـیـد بـن طـاوس ودیـگـران روایـت کـرده انـد کـه چـون مـتـوکل ، فتح بن خاقان وزیر خود را خواست اعزاز واکرام نماید ومنزلت اورا نزد خود بر دیـگـران ظـاهـر گـرداند، ودر حقیقت غرض اونقص شاءن واستخفاف قدر امام على نقى علیه السـلام بـود و ایـن امر را بهانه کرده بود، پس در روز بسیار گرمى با فتح بن خاقان سـوار شـد وحـکـم کـرد کـه جمیع امرا وعلماء وسادات واشراف واعیان در رکاب ایشان پیاده بـرونـد و از جـمـله آنـهـا امـام عـلى نـقـى عـلیـه السـلام بـود، زرافـه حـاجـب متوکل گفت که من در آن روز آن جناب را مشاهده کردم که پیاده مى رفت وتعب بسیار مى کشید وعـرق از بـدن مـبـارکـش مـى ریـخـت مـن نـزدیـک آن جـنـاب رفـتـم وگـفـتـم : یـابـن رسول اللّه ! چرا شما خود را تعب مى فرمایید؟ حضرت فرمود که غرض اینها استخفاف من است ولکن حرمت بدن من نزد خدا کمتر از ناقه صالح نیست . به روایت دیگر فرمود که یک ریـزه نـاخـن من نزد حق تعالى گرامى تر است از ناقه صالح وفرزند او، زرافه گفت : چـون بـه خـانـه بـرگـشـتـم ایـن قـصه را با معلم اولاد خود که گمان تشیع به اوداشتم نقل کردم او سوگند داد مرا که توالبته از آن حضرت شنیدى این سخن را؟ من سوگند یاد کـردم کـه شـنـیـدم ، پـس گـفـت : فـکـر کـار خـود بـکـن کـه مـتـوکـل سـه روز دیـگـر هـلاک مـى شـود تا از قضیه اوآسیبى به اونرسد، من گفتم از چه دانـسـتـى ؟ گـفـت : براى آنکه حضرت دروغ نمى گوید وحق تعالى در قصه قوم صالح فـرمـوده اسـت ( تـَمَتَّعُوا فى دارِکُْم ثَلاثَةَ اَیّامٍ )  وایشان بعد از پـى کـردن نـاقـه بـه سـه روز هلاک شدند. من چون این سخن را از اوشنیدم اورا دشنام دادم وبـیـرون کـردم . چـون اوبـیرون رفت با خود اندیشه کردم گفتم بسا باشد که این سخن راسـت بـاشـد، اگـر احـتـیـاطـى در امـور خـود بـکـنـم بـه مـن ضـررى نـخـواهـد داشت . پس امـوال خـود را کـه پـراکـنده بود جمع کردم وانتظار انقضاى سه روز مى کشیدم ، چون روز سـوم شـد مـنـتـصر فرزند متوکل با اتراک وغلامان مخصوص اوبه مجلس اوآمدند واورا با فـتـح بـن خـاقـان پـاره پـاره کـردنـد. بـعـد از مـشـاهـده ایـن حـال اعتقاد به امامت آن حضرت نمودم وبه خدمت او رفتم آنچه میان من وآن معلم گذشته بود عرض کردم ، فرمود معلم راست گفته من در آن روز بر اونفرین کردم وحق تعالى دعاى مرا مستجاب گردانید.
مؤ لف گوید: اذیت وآزار که از متوکل به حضرت امام على نقى علیه السلام رسده چه به خـود آن حـضـرت چـه به شیعیان ودوستان وعلویین واولاد حضرت فاطمه علیها السلام چه بـه قـبـر امام حسین علیه السلام وزوار آن حضرت که بازگشت تمام به آن حضرت است ، زیـاده از آن اسـت کـه در حـوصـله بـیـان بـگـنـجـد چـه آنـکـه مـتـوکل اکفر بنى عباس بوده چنانکه بر اخبار غیبیه امیرالمؤ منین علیه السلام از اوبه این وصـف تـعـبـیـر شـده : ومـردى خـبـیـث السـریـرة وپـسـت فـطـرت وسـخـت نـانـجیب بود وبا آل ابـوطـالب سـخـت دشـمـنى مى کرد. وبه ظن وتهمت ایشان را اخذ مى نمود و پیوسته در صدد اذیت وآزار ایشان بود واصرار اودر باب محوآثار قبر شریف حضرت امام حسین علیه السـلام واذیـت وآزار اوبـه زوار آن حـضـرت اَظْهَرَ مِنَ الشَّمْسِ وَ اَبْیَنُ مِنَ الاَمْسِ است وما در ( کتاب تتمة المنتهى ) به طور اختصار نگارش دادیم . وقرمائى که یکى از علماى اهـل سـنـت اسـت در ( اخـبـار الدول ) گـفـتـه کـه در سـنـه دویـسـت وسـى وهـفـت مـتـوکـل امر کرد قبر امام حسین علیه السلام را هدم کنند وخانه هاى اطراف قبر را نیز خراب کـنـنـد وزراعـت نـمـایند در آنجا ومنع کرد مردم را از زیارت آن حضرت وزمین کربلارا شخم وشـیـار کـرد مـسـلمـانـان خـیـلى مـتـاءلم شـدنـد از ایـن جـهـت واهـل بـغـداد بـر دیوارها فحش ودشنام براى اونوشتند وشعراء اورا هجوکردند، از جمله در هجواوگفتند:

تَاللّهِ اِنْ کانَتْ اُمَیَّةُ قَدْ اَتَتْ
قَتْلَ ابْنِ بِنْتِ نِبِیهِّا مِظْلُوما
فَلَقَدْ اَتاهُ بَنُواَبیِه بِمِثلِها
هذا لَعَمْرُکَ قَبْرُهُ مَهْدوما
اَسَفُوا عَلى اَنْ لایَکُونُوا شارِکُوا
فى قَتْلِهِ فَتَتَّبِعُوهُ رَمیما

ابوالفرج اصفهانى روایت کرده است که متوکل ، عمر بن فرج رخجى را والى مکه و مدینه کـرده بـود عـمـر مـنـع کرد مردم را از احسان به آل ابوطالب وسخت در عقب این کار شد به حـدى کـه مـردم از تـرس جان دست از رعایت علویین برداشتند وچندان کار بر اولاد امیرالمؤ منین علیه السلام تنگ شد که زنهاى علویات تمام لباسهاى ایشان کهنه وپاره شده بود ویـک لبـاس درسـت نـداشـتـنـد کـه نـماز در آن بخوانند مگر یک پیراهن کهنه براى ایشان بـاقـى مـانده بود که هرگاه مى خواستند نماز بخوانند یک یک آن پیراهن را به نوبت مى پـوشـیـدند ونماز مى خواندند، پس از فراغ از نماز از تن بیرون مى کردند ودیگرى مى پـوشـیـد وخـود برهنه به چرخ ‌ریسى مى نشست ، پیوسته به این عسرت گذرانیدند تا مـتـوکـل هـلاک شـد. وشـرح خـبـاثـت و کـفـر مـتـوکـل طـویـل واز رشـتـه کلام خارج است واز ملاحظه همین قدر معلوم مى شود که چه اندازه سخت بر حضرت امام على نقى علیه السلام گذشته در ایام او، واللّه المستعان .